خرقۀ صحبت: شرح مقالات شمس تبریزی با رویکرد هرمنوتیکی چرخشت فهمندگی

    از ویکی‌نور
    خرقۀ صحبت
    خرقۀ صحبت: شرح مقالات شمس تبریزی با رویکرد هرمنوتیکی چرخشت فهمندگی
    پدیدآورانخاکی، غلامرضا (نویسنده)
    ناشربنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
    مکان نشرتهران
    سال نشر1400
    چاپاول
    شابک4ـ828ـ253ـ600ـ978
    موضوعشمس‌ تبریزی، محمد بن‌ علی‌، ۵۸۲؟ - ۶۴۵ق‌. مقا‌لات‌ -- نقد و تفسیر,متون‌ قدیمی‌ تا‌ قرن‌ ۱۴ -- تا‌ریخ‌ و نقد عرفا‌ن‌,تا‌ریخ‌ و نقد شعر فا‌رسی‌ - قرن‌ ۷ق‌.
    کد کنگره
    ‏PIR ۵۳۰۲/م۷۲ی۸۳ ۱۴۰۰

    خرقۀ صحبت: شرح مقالات شمس تبریزی با رویکرد هرمنوتیکی چرخشت فهمندگی تألیف غلامرضا خاکی، این کتاب با هدف شناخت شمس و بینش درویشی او و ارائۀ رویکردی برای فهم سخنانش و همچنین شرح قطعاتی از «مقالات» در دو بخش کلی تدوین شده است.

    ساختار

    کتاب از دو بخش تشکیل شده است.

    بخش (الف): آفتابی ز مشرق‌ها برون که خود از پنج ماتیکان تشکیل شده است. و بخش (ب): تاروپودهای قبایی از آتش

    گزارش کتاب

    «مقالات» شمس را می‌توان ابرمتنی پنداشت که چندهزار متنک را در خویش دارد. فهم این ابرمتن به دلیل ساختار و لایه‌بندی پیچیده‌اش نیاز به مشارکت و همدلی خواننده دارد تا بتواند جمله‌ها را در پیوند با هم و در قالب یک کلیت ببیند. «مقالات» کتابی نیست که کسی آن را نوشته باشد یا چون «مثنوی» دیگری آن را به رشتۀ تحریر درآورده باشد. این کتاب بیشتر چونان خبرنامه‌ای دربارۀ احوال و اقوال شمس به قول دیگران است. سخنان کسی است که مقید به نظم ذهنی خاص نبوده و خود را به امواج حال و اقتضای موقعیت سپرده است. گویا شمس این شیوه از بیان را به مولانا نیز منتقل کرده که رد آن در آثارش هویداست.

    آیا در این نکته نباید تأمل کرد که چرا در بازۀ زمانی بیش از نیم قرن بعد از رفتن شمس (در زمان مولانا و حسام‌‌الدین چلبی و سلطان ولد، سخنان شمس مدون و مرتب نشود و از مجموع آنها دست‌کم کتابی شبیه «فیه‌مافیه» شکل نگرفت؟ شاید دلیل اصلی آن باشد که آن تقریرات مجلدشده فقط برای مولانا بوده، نه اینکه در دسترس همگان قرار گیرد. چرا امروز از آن مجلدات نشانی نیست؟

    به نظر می‌آید شمس با سه‌گونه مخاطب سخن گفته است: مولانا، فرزندان مولانا و پاره‌ای از نزدیک او، عامۀ مردم. چنین واقعیت‌هایی ما را در شیوۀ استفاده از مقالات به تأمل وامی‌دارد تا از خود بپرسیم آیا با تصریح مولوی بر شیخوخیت مثنوی، باز هم باید در جزئیات مقالات به عنوان کتابی برای سیروسلوک، کندوکاو کرد؟ به نظر می‌آید شمس تمایلی نداشته سخنان عرفانی‌اش بیرون از حلقۀ مخاطبان برگزیده نشر یابد.

    بیشتر نسخه‌های «مقالات» با قطعه‌ای دربارۀ بی‌نیازی خداوند آغاز شده‌اند. در این قطعه ابعاد هستی‌شناسانه، انسان‌شناسانه، شناخت‌شناسانه و روش‌شناسانۀ عرفان تشریح می‌‌شود. شمس ابتدا به دوساحتی‌بودن انسان (جسم و جان) اشاره می‌کند و سپس از یک وجود قدیم، یعنی خدای سرمدی سخن به میان می‌آورد؛ آن‌گاه بدون آوردن نامی از کلام و فلسفه که نزد او به حقیقت راهی ندارند، به نقد روش‌های شناخت عرفانی و غیرعاشقانه و تعیین اعتبار منابع شناخت حقیقت می‌پردازد و در نهایت رسیدن به نیاز ضرورت برای شناخت حقیقت اشاره می‌کند. پایان‌بندی نسخه‌های مختلف «مقالات» هم متفاوت است؛ بنابراین مطالب آمده در نسخه‌بدل‌های این کتاب، ترتیب ویژه و فصل‌بندی خاصی نداشته و درهم‌ریخته‌اند. می‌توان ویژگی‌های جورچین مقالات را بدین‌قرار برشمرد: بخش‌هایی از تکه‌ها و قطعات آن گم‌شده، تکه‌هایی از منابع دیگر با قطعات این جورچین‌ها ترکیب شده، تکه‌هایی از این جورچین ناقص و کم‌رنگ و پاره‌اند، تکه‌های جورچین اصلی ویژگی‌های خاصی دارند که باید آنها را از طریق آن ویژگی‌ها شناسایی کرد.

    «مقالات» کتابی صوفیانه برای ارشاد مریدان نیست که بتوان با آن مانند یک متن دستورالعمل و آداب برای سلوک برخورد کرد. این کتاب مجموعۀ سخنانی منسوب، مبهم و گسسته است که استادی به شاگردی خاص گفته و تقریر کرده است. نگارنده مشاهده می‌کند که پاره‌ای از تشنگان معناجو بر این کتاب تمرکز کرده و در آن به دنبال پاسخ پرسش‌های نظری و راهکارهای جزئی برای مسائل امروزی خود می‌گردند. توجه ره‌جویان به «مقالات» روزبه‌روز مایۀ آشفتگی و سرگدانی بیشتر می‌شود و به نتایج مشخص نظری و عملی نمی‌رسد. این به نوع دیگر گرفتن، چالش مهم هر فهمنده و سخنگوی امروزی است.

    این کتاب با هدف شناخت شمس و بینش درویشی او و ارائۀ رویکردی برای فهم سخنانش و همچنین شرح قطعاتی از «مقالات» در دو بخش کلی تدوین شده است.

    در بخش اول نویسنده به جای فصل‌بندی‌های معمول، مطالب موردنظر خود را که پاسخ او به پرسش‌هایی است که طی سالیان برایش مطرح بوده یا از او پرسیده‌اند در قالب پنج ماتیکان مدون نموده است. در این ماتیکان‌ها کوشیده شده تا دربارۀ ویژگی‌های کلی زندگی شمس و رابطۀ او با مولانا، ویژگی‌ها، محتوا و ساختار مقالات، مفهوم خرقۀ صحبت بحث شود. همچنین در این ماتیکان‌ها دربارۀ چندوچون دیدگاه‌های شمس، ماهیت و ساختار مقالات، راز ننوشتن او در چگونگی انتقال معانی به مولانا در قالب پرسش و پاسخ شرح داده شده است.

    «مقالات» به دلایل گوناگونی مانند ماهیت و ساختار خاص و همچنین وجود آثار مولانا، نیازمند رویکردی ویژه برای فهم است تا امکان فهم نظام‌مندتر، سامان‌یافته‌تر و نزدیک‌تر سخنان شمس در گفتار درویشی فراهم آید و بتوان از این راه به نقد، تکمیل، اصلاح و بهبود و توسعۀ فهم کاربردی مقالات کمک کرد. در ماتیکان پنجم بخش نخست، رویکردشناسی ویژه‌ای برای فهم «مقالات» مطرح شده است.

    گویندۀ پاره‌ای از جمله‌های نامأنوس و مشکوک در نسخه‌هایی از «مقالات» نامشخص است و معلوم نیست با چه هدفی گفته شده و کاتبان ناشناخته چرا آنها را ثبت کرده‌اند. این جمله‌ها گاهی چنان بر اساس عرف اخلاقی روزگار ما ناپسند، پیش‌پاافتاده، بی‌ارزش و معمولی‌اند که نیاز به هیچ توجه و شرحی ندارند. بنابراین می‌توان گفت شرح کامل و متوالی تمام آنچه در کتابی به نام «مقالات» آمده، توجیه و ضرورت منطقی ندارد. به همین دلیل نویسنده در بخش دوم کتاب، چهل قطعه (تکه) مهم و مؤثر از «مقالات» را بنا به معیارهایی برگزیده است. می‌توان در صورت فهم این قطعه‌ها، آموزه‌هایی از آنها را با رویکردی ویژه که در این کتاب ارائه شده است، استنباط و استخراج کرد؛ آموزه‌هایی که پاسخی نظری و روشی عملی به فهمنده ارائه دهند. این آموزه‌ها امکان آن را فراهم می‌آورند تا با آنها بتوان به خویشتن، جهان و جهانیان از زاویه‌ای دیگر نگریست و در جهت اصلاح و بهبود گفتار و کردار خود و دیگران عمل کرد.

    در این بخش ابتدا متنک برگزیده شرح ادبی شده، سپس پیوندهای آن با دگرمتنک‌های مرتبط در «مقالات» و آثار مولانا بررسی و شبکه‌ای معنایی ایجاد شده است. این شبکه امکان فهم نزدیک‌تری به مقصود شمس در گفتمان درویشی پیر تبریز را فراهم آورده است.

    در بخش دوم، قطعاتی از «مقالات» برگزیده شده که در آنها دیدگاهی خاص از شمس نهفته است؛ دیدگاهی که می‌تواند بیانگر کلیات جهان‌بینی و انسان‌نگری و خودشناسی او باشد. می‌توان با توجه به سطح‌بندی چهارگانه فهم‌های عبارتی، اشارتی، لطائفی و حقایقی که در ماتیکان پنجم شرح شده، پاره‌ای از فهمک‌های نگارنده را با عبارتی و پاره‌ای دیگر را در سطوح اولیۀ اشارتی دانست.[۱]


    پانويس


    منابع مقاله

    پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات

    وابسته‌ها