خاطرات سرهار فورد جونز: روزنامه سفر خاطرات هیئت اعزامی انگلستان به ایران
خاطرات سرهار فورد جونز: روزنامه سفر خاطرات هیئت اعزامی انگلستان به ایران | |
---|---|
پدیدآوران | صالحی علامه، مانی (مترجم) بریجز، هارفورد جونز (نویسنده) |
عنوانهای دیگر | خاطرات سرهارفورد جونز روزنامه سفر خاطرات هیئت اعزامی انگلستان به ایران |
ناشر | ثالث |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1386 ش |
چاپ | 1 |
شابک | 978-964-380-331-5 |
موضوع | جونز، سرهار فورد - سفرها - ایران |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | DSR 1325 /ج9ر9 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
خاطرات سرهارفورد جونز، وزير مختار انگليس در ايران دوره قاجار، از كتابهاى ارزشمندى است كه در جرگه آثار سياحان، رجال سياسى، مأموران نظامى و ديپلماتهاى برخى از كشورها، درباره تاريخ ايران جاى مىگيرد و اطلاعات سودمندى درباره روش حكومتدارى شاهان و وضع اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى مردمان محل مأموريت خود عرضه مىكند.
ساختار
اين كتاب نشاندهنده ديدگاه بيگانگان درباره دگرگونىهاى درونى ايران عصر قاجار است كه از كنايات و جهتگيرىهاى منفى نویسنده در اين باره نيز، تهى نيست. بر پايه گفته جونز در اين كتاب، گروه همراه او همه فاصلهها، مختصات محلى وديدههايشان را در راه سفر به ايران، با تيزبينى ثبت میكردند. ژنرال گاردان نماينده فرستاده ناپلئون به ايران نيز چنين مىكرد. ديدگاه و شيوه تحليل غرب را درباره ايران آن روز، با بررسى چنين كتابهايى مىتوان فراچنگ و اطلاعات مهمى دربارهاش به دست آورد. ترجمه روان اين كتاب، راه را براى پژوهندگان تاريخ قاجار هموار مىسازد.
گزارش محتوا
اين كتاب بى هيچ مقدمهاى و درآمدى آغاز شده است و نخست چنين مىنمايد كه بخش دومِ خاطرات نویسنده باشد. مقدمه بسيار كوتاه نویسنده نيز در آغاز كتاب، هيچ ارتباطى به متن اصلى آن ندارد و مقدمه پنج صفحهاى مترجم درباره فاجعه كربلا كه سرهارفورد جونز تنها اشارتى كوتاه بدان دارد و غارت حرم نبوى در مدينه كه اشاره مستقيمى به آن در خاطرات هارفورد يافت نمىشود، در فصلى جداگانه مىبايست جاى مىگرفت.
اين كتاب تنها خاطرهگويى سياستمدارى انگليسى يا تنها تاريخ ديپلماسى ايران و انگلستان نيست، بلكه جُنگى از خاطره، تاريخنگارى و داستانهاى دلكش است كه در برخى از آنها، ايرانيان بسيار گرامى و نيكو خوانده شدهاند. براى نمونه، نویسنده مدعى شده است كه «دوستانى بهتر، حقيقىتر و مهربانتر از ايرانيان وجود ندارند و هنگامى كه اعتماد و رازدارى لازم باشد، نااميدتان نمىكنند». بارى، وى تملقگويى ايرانيان، تعارفات گزاف آنان را نكوهش مىكند و به دليل همين ويژگى، آنان را انسانهايى نوكرصفت و فرومايه گمان مىزند و بهسختى از اين خصلت شكوِه مىكند. او از ميرزا بزرگ قائم مقام فراهانى به گونهاى سخن مىگويد كه گويى او دستپرورده و پيرو انگلستان است. وى همچنين از فرومايگى و چاپلوسى درباريان گزارش مىدهد.
نزدیک به يك سوم كتاب، بازگويى ديدههاى نویسنده را در سفرش به ايران و گزارش نشست و برخاست او را با افراد مختلف و توصيف راهها و شخصيتها را در بر دارد. نویسنده پس از اين، آرام آرام به بحثهاى اصلىاش مىپردازد.
سرهارفورد جونز در فوريه 1807 و به روايت محمود محمود در چهاردهم اكتبر 1808 براى رساندن پيام پادشاه انگليس به فتحعلى شاه، از راه سنت پترزبورگ به ايران آمد و كسانى مانند شريدان، ويلوك و منشى ويژهاش جيمز موريه، او را در اين سفر همراهى كردند. جونز پيش از اين در 1798 رياست گروه فرستاده را به بغداد بر عهده داشت و به گفته نویسنده «خوشبختانه توانسته بود» منافع دولت متبوعش را به خوبى تأمين كند. وى از ديپلماتهايى به شمار مىرفت كه «مراتب ترقى» را در كمپانى هند شرقى انگليس گذرانده بود؛ چنانكه در نامهاى به لرد مينتو، فرمانفرماى كل هندوستان، آشكارا بدين موضوع پرداخته است، اما پس از تغيير و تحولاتى كه در كابينه لندن و پس از آن در هند پيش آمد، سرانجام به انگليس فراخوانده شد و در قالب نماينده پادشاه انگلستان به خدمت در ايران فرمان يافت.
منافع آسيايى انگليس در اين دوران، از راه كمپانى شرقى هند و با هدايت كابينه لندن تأمين و برنامهريزى مىشد و آنچه براى دولت انگليس مهم مىنمود، تنها «حفظ هندوستان با هر وسيله ممكن» بود و از اين روى كه ايران [و افغانستان] دروازه هند به شمار مىرفتند، ضبط و مهار آن براى منافع هندى انگلستان بسيار اهميت داشت. بنا بر اين، بسيارى از دگرگونىها و جنگهاى اين دوران، براى تأمين امنيت هند و دور كردن رقيبان از آن منطقه زرخيز، در اروپا و آسيا به ويژه ايران در مىگرفت. دوره حضور جونز در ايران، با روزگار فرمانروايى فتحعلى شاه قاجار همزمان بود و ايران ناخودآگاه به عرصه سياست بين المللى كشيده شد. جنگهاى ايران و روس كه به عهدنامه گلستان (1813م) و تركمانچاى (1828م) و جدايى پارههايى از ايران انجاميد، زمينه آشنايى ايرانيان را با غرب فراهم آورد. پيش از آمدن جونز به ايران، كمپانى هند فرد ديگرى به نام سر جان ملكم را با تحفهها و هديههاى فراوان به دربار ايران فرستاد، اما او در مأموريتش شكست خورد.
هارفورد مىگويد: پاداش موفقيت او در سفر به ايران، فرمانروايى بر بمبئى بود، اما «مضحكترين بخش داستان اين است كه ملكم به مقام فرماندارى آنجا منصوب شد و من كه سفارتم با موفقيت كامل به سرانجام رسيد، نه تنها به فرماندارى نرسيدم، كه مقامهاى ديگرى نيز از من دريغ شد...».
هنگامى كه انگلیسیان از نقشه ناپلئون، امپراتور فرانسه و پل اول، امپراتور روسيه براى حمله به هند از راه ايران آگاه شدند، بىدرنگ سر جان ملكم را براى عقد قراردادى دفاعى به ايران فرستادند، اما فرانسویان پيشدستى كردند و ژنرال گاردان را همراه با شمارى از صاحب منصبان فرانسوى براى آموزش سپاهيان (قشون) ايران به اين كشور گسيل كردند. ملكم نيز به شتاب از هند به راه افتاد و در پاييز 1800 به بوشهر رفت. او با اعتبار مالى فراوان پا به ايران گذارد، اما به دليل استفاده از زبان تهديد، نتوانست در كار خود توفيق يابد و سرانجام با دستى تهى به كشورش بازگشت. او تهديد كرده بود كه با نيروى دريايى انگليس براى تصرف خارك و بوشهر باز مىگردد. بنا بر اين، پادشاه انگليس، سر هارفورد جونز را به هند و پس از چندى به ايران فرستاد. او در 27 اكتبر 1807 با «كشتى نيروى دريايى سلطنتى به نام سافير (ياقوت كبود) با 24 عراده توپ به ناخدايى كاپيتان جورج ديويس از بندر پورتسموث لنگر كشيد». مأموريت اين كشتى، رساندن جونز به بمبئى و سپس ايران (بندر بوشهر) بود و سرانجام در چهاردهم اكتبر 1808 در بوشهر لنگر انداخت و شيخ عبدالرسول حاكم بوشهر و هيئت همراه او براى استقبال از جونز به عرشه كشتى آمدند و با شليك توپ به ساحل «نزول اجلال فرمودند».
«مقابله با نفوذ فرانسویان» و «تأمين امنيت هند»، از هدفهاى نمايندگى جونز به شمار مىرفت. او در خاطرات خود، بدبينىاش را درباره حضور فرانسویان در ايران بازگو مىكند: «كوچكترين شكى ندارم كه بناپارت قصد داشت يك سكوى پرش در ايران ايجاد كند كه هر گاه زمانش فرا برسد، آن قدرت بزرگ ديگر [روسيه] را راضى يا مجبور كند تا همراه فرانسه از آنجا به هند بريتانيا و متحدان ما حمله كند». از اين رو، ايران صحنه تاخت و تاز روس و انگليس و فرانسه شد و بازى درباره هند، در زمين ايران و افغانستان رخ داد. جونز وجود افسران نظامى فرانسوى را براى آموزش نظامى ايرانيان، دليلى براى چنين طرحى مىشمارد و مىگويد اگر چنين حملهاى به راستى روى نمىداد، آسيبهايى بسيار نگران كننده در پى مىآورد. او بر پايه روىكرد انگليسىاش درباره امنيت هند، مىافزايد: «اگر حفظ ما يملكمان در هند اهميت دارد (كه گمان مىكنم داشته باشد) و اگر ايران يكى از بزرگترين سنگرها و استحكامات بيرونى آن قلعه گرانبها باشد (كه گمان مىكنم هست)، آيا هيچ فرد عاقلى مىتواند بگويد كه منافع ما در دربار تهران آنقدرها ارزش ندارد و نيازى نيست كه مانند قسطنطنيه وزير مختارى از طرف پادشاه به آنجا فرستاده شود».
هارفورد جونز توفيق يافت كه معاهدهاى با ايران ببندد. اين عقد ميان او و ميرزا شفيع صدر اعظم و حاجى محمدحسين خان امينالدوله در هشت بند بسته شد. پادشاه ايران بر پايه اين معاهده ملزَم شد كه همه عهدنامههاى پيشين را با دولتهاى اروپايى لغو و باطل بخواند و گذر سربازان اروپايى را از ايران به هند ممنوع كند. ماده چهارم اين عهدنامه نيز بر اين دلالت داشت كه هر گاه سپاهيان اروپايى به ايران حمله كردند، بريتانيا كمكهاى مالى يا نظامىاش را از ايران دريغ نكند و اگر خارجيانى به هند دست گشادند، پادشاه ايران به پشتيبانى از هند سپاه بفرستد. گزارش درباره وضع ايران و افغانستان و هند، چيستى و چگونگى سياست روس، انگليس و فرانسه درباره ايران و هند، وضع و روىكرد نمايندگان فرستاده ناپلئون (روميو و ژوبر) به ايران و تأثيرشان در تاريخ اين دوره از تاريخ اين كشور) و...، از ديگر گزارشهاى روشنكننده و سودمند اين كتاب است.
وضعيت كتاب
رجال و ديپلماتهاى سياسى خارجى كه به ايران مىآمدند، نخست با بررسى وضع راهها، روانشناسى مردم اين كشور، چگونگى اداره جامعه و شيوه حكومتدارى ايرانيان، اخلاق و خصلتهاى حاكمان و مردم و مسائلى از اين دست، به عرضه اطلاعات مهمى در اين باره مىپرداختند. خاطرات هارفورد، بىپيشينه نيست و براى نمونه، حاجى باباى اصفهانى، نوشته جيمز موريه و خاطرات ژنرال گاردان، صاحب منصب فرانسوى يا كتابهاى پروفسور براون در اين زمينه، تبار فرهنگى آن به شمار مىروند. بارى، ايرانيانى كه به «فرنگ» مىرفتند، تنها به زيبايىهاى ظاهرى، كاخهاى باشكوه و مسائل پيش پا افتاده آنجا مىپرداختند و درباره آنها قلم مىفرسودند. خاطرات ميرزا ابوالحسن خان شيرازى يا كتاب ناصرالدين شاه، نمونههايى از همتاهاى ايرانى خاطرات هارفورد جونز به شمار مىآيند كه به رغم تيزبينى انگلیسیان درباره آيينها و آداب اخلاقى، اجتماعى، حكومتدارى و پيوند دولت با ملت ايران، نوشته شدهاند.
نام برخى از شهرهاى شيراز در چند جاى كتاب به خطا ترجمه شده است. براى نمونه، در جايى از منطقهاى به نام «ديرايس» سخن مىرود كه نام درست آن «دريس» است يا «خان زينيان» كه مىبايست «خانه زنيان» ترجمه مىشد. مترجم همچنين در برخى از بخشهاى متن كه از درستى نام شهرها آگاهى كاملى نداشته، نشانه پرسش (؟) را در جاى آنها نشانده است.
جز نمايه نام كسان و جاىها در پايان كتاب، هيچ فهرست ديگرى در آن نيست، اما تصوير Portrait فتحعلى شاه قاجار، عباس ميرزا، جامه يكنواخت (همسهگانه / Uniform نظاميان قجرى، مجلس ديدار ژنرال پاسكيويچ با عباس ميرزا نايب السلطنه، سرباز و جنگافزار و مرد و زن قاجارى، مجلس ناهارخورى در آن روزگار، شاهزادههاى قاجار، تهران قديم، تخت روان، تمرينهاى قيقاج، تنبيههاى ايرانى در آن عصر و كشيدن قليان روى اسب، از افزودنىهاى سودمند و باارزش آن است.
منابع مقاله
متن كتاب.
مقدمه مصحح كتاب.