حقیقت محمدیه و عیسیمسیح در اندیشه ابن عربی و اکهارت
حقیقت محمدیه و عیسیمسیح در اندیشه ابن عربی و اکهارت | |
---|---|
پدیدآوران | توران، امداد (نویسنده) |
ناشر | دانشگاه اديان و مذاهب |
مکان نشر | ايران - قم |
سال نشر | 1390ش. |
چاپ | چاپ يکم |
شابک | 978-964-8090-96-3 |
موضوع | ابن عربي، محمد بن علي، 560 - 638ق. - نظريه درباره هستي شناسي
اکهارت، مايستر، ????؟ - ????م. - نظريه درباره هستي شناسي هستي شناسي هستي شناسي (فلسفه اسلامي) هستي شناسي - مطالعات تطبيقي |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /ت9ح7 / 287/2 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
حقیقت محمدیه و عیسیمسیح در اندیشه ابن عربی و اکهارت، اثر امداد توران با موضوع عرفان نظری و خاصه عرفان تطبیقی به زبان فارسی. امداد توران در این اثر به تطبیق و مقایسه دیدگاه ابن عربی درباره حقیقت محمدیه و مایستر اکهارت درباره حقیقت عیسویه پرداخته است. به تعبیر خود نویسنده: «در اثر حاضر، از نگاه ابن عربی و اکهارت، ماجرای انسان به مثابه برگی از دفتر الوهیت روایت شده است».
ساختار
کتاب یک جلد دارد و حاوی مقدمه دانشگاه ادیان، تقدیر و تشکر، مقدمه مؤلف و محتوای مطالب در 4 بخش و سخن پایانی است.
گزارش محتوا
نویسنده در مقدمه کتابش درباره محتوای مطالب چنین گفته: کتاب حاضر در چهار فصل سامان یافته است. فصل اول در گام نخست پرسشهای مشترکی را درباره گذشته و حال و آینده فرد انسان و نقش انسان الوهی (حقیقت محمدیه و عیسیمسیح) در رقم زدن سرنوشت او در پیشِ رویِ ابن عربی و اکهارت قرار میدهد و بدینوسیله ابن عربی و اکهارت را از ورای فواصل فرهنگی و جغرافیایی درگیر گفتوگو با یکدیگر میکند.
برای گشودن باب گفتگو میان این دو عارف در خصوص حقیقت محمدیه و عیسیمسیح، علاوه بر طرح سؤالهای مشترک، باید افق مشترکی را نیز پیش روی آن دو گشود. افق مشترک بنیان فکریای است که تصور میرود طرفین گفتگو در پس اختلافات بر سر آن اتفاق داشته باشند. این گام یعنی گشودن افق مشترک، معمولاً در مطالعات تطبیقی یا مغفول واقع میشود یا به پایان کتاب حوالت داده میشود؛ درحالیکه گفتوگو میان دو متفکر در صورتی میتواند به تفاهم بر سر اختلافات و اشتراکات منتهی شود که ایشان مبنا و زبان مشترکی برای گفتوگو داشته باشند. ازاینرو، رسم افق فکری مشترک مقدم است بر مقایسه دیدگاه ایشان درباره یک موضوع و حتی مقدم است بر عرضه دیدگاه اختصاصی هرکدام درباره آن موضوع. به همین جهت، فصل اول در گام دوم شاکله نگرش عرفانی به هستی را رسم میکند. شاکلهای که میتوان آن را تحقیقاً یا تقریباً هم در عرفان مسیحی و هم در عرفان اسلامی بازیافت. این شاکله، به تعبیری، طرحی است که بر اساس آن میتوان عمارت اندیشههای هر عارف مسلمان و مسیحی را با استفاده از مصالحی که سخنانش به دست میدهد، از نو بنا کرد. همین شاکله کلی افق مشترکی است برای بحث موضوعی درباره حقیقت محمدیه و عیسیمسیح و عزیمتگاهی است برای صورتبندی پاسخهای ایشان به پرسشهای اساسی انسان. همچنین همین الگو یا شاکله مشترک است که تطبیق بین دو مفهوم «حقیقت محمدیه» و «عیسیمسیح» را که به دو بستر دینی مختلف تعلق دارند، ممکن میسازد.
برای صورتگری این شاکله علاوه بر عرفان اسلامی و مسیحی از عرفان یونانی نیز ثمر گرفتهایم. سهیم کردن عرفان یونانی در شکل دادن به این شاکله ازآنرو است که اندیشه و عرفان یونانی بر عرفان اسلامی و بیش از آن بر عرفان مسیحی تأثیری غیرقابل انکار داشته است؛ به تعبیر دیگر، عرفان اسلامی و مسیحی برای بیان مضامین خود بهوفور از مفاهیم و مبانی یونانی بهره گرفتهاند. در همین فصل، پیش از پرداختن به رسم آن شاکله، شواهدی بر این تأثیرگذاری عرضه شده است. برایناساس، برای رسم الگوی کلی هستیشناسی عرفانی از هر سه منبع یونانی، مسیحی و اسلامی بهره گرفتهایم. منبع یونانی این الگو عبارت است از اندیشه فلوطین که در عین غلبه صبغه افلاطونی، مجمع سنتهای مختلف اندیشه یونانی است. منبع مسیحی این الگو عبارت است از دیدگاههای متفکران عارفمشرب مسیحی و منبع اسلامی آن عبارت است از دیدگاههای عرفای مسلمان. اگر تدوین این الگو را همانند کنار هم نهادن قطعات یک جورچین تلقی کنیم، در پیش روی ما سه دسته از قطعات قرار دارند که به سه عرفان مذکور تعلق دارند. تلاش ما معطوف به یافتن قطعات مشابه از عرفانهای یونانی، مسیحی و اسلامی است تا آنها را در جای مناسب بر روی یکدیگر بچینیم، بهطوریکه این قطعات بیشترین انطباق را با یکدیگر داشته باشند. مطلوب ما عبارت است از اینکه بخش اعظم این جورچین را به چنین شیوهای پر کنیم. درعینحال، باید اذعان کرد که این سه عرفان در عین داشتن نقاط تلاقی، همپوشی کامل ندارند، بهطوریکه ممکن است برای پر کردن برخی از جاهای خالی، قطعات کافی و وافیای را در هر سه عرفان نیابیم و به قطعه مناسب از یک عرفان بسنده کنیم.[۱]
در فصل دوم تحت عنوان «جایگاه وجودی حقیقت محمدیه در وجودشناسی ابن عربی» در تلاشیم که آن الگوی مشترک را بر عرفان ابن عربی عرضه کنیم و مطابق روایت ابن عربی آن الگو را بسط دهیم، بدون اینکه بخواهیم خارج از ظرفیت سخنانش دیدگاهی را به وی تحمیل کنیم؛ ثانیاً درصدد هستیم که جایگاه و نقش وجودشناختی حقیقت محمدیه را در چارچوب آن الگو مشخص کنیم.[۲]
هدف فصل سوم مشابه هدف فصل دوم است؛ یعنی اولاً درصدد است که روایت اکهارت را از آن الگوی وجودشناختی بهصورت مبسوط عرضه بدارد و ثانیاً جایگاه و نقش وجودشناختی «عیسیمسیح» را در چارچوب آن مشخص کند.[۳]
تلاش شده است که عناوین فرعی دو فصل دوم و سوم بر اساس الگوی «قوس نزول و قوس صعود» چینش شوند؛ بر این اساس، هرکدام از این دو فصل دارای سه بخش است که به ترتیب، وجود ماقبل این جهانی، این جهانی و مابعد این جهانیِ «حقیقت محمدیه» و «عیسیمسیح» را به بحث میگذارند.[۴]
فصل چهارم به مقایسه جایگاه و نقش حقیقت محمدیه با جایگاه و نقش عیسیمسیح اختصاص دارد. آنچه در اصل، این مقایسه را میسر ساخته این است که در دو فصل پیشین، همانطور که اشاره شد، الگوی وجودشناختی واحدی را بر اندیشه ابن عربی و اکهارت عرضه داشتهایم. در نتیجه در فصل چهارم امکان پاسخ به این سؤال را یافتهایم که هرکدام از حقیقت محمدیه و عیسیمسیح در چارچوب آن الگوی واحد چه جایگاه و نقشی را بر عهده دارد. این مقایسه با مرجع قرار دادن الگوی وجودشناختی مشترک میان ابن عربی و اکهارت، تفاوت جایگاه وجودی «حقیقت محمدیه» ابن عربی و «عیسیمسیح» اکهارت را مورد تأکید قرار داده و به این نتیجه رسیدهایم که به رغم اشتراک ایشان در اطلاق برخی از مفاهیم اساسی همانند دو مفهوم «کلمه» و «صورت» بر حقیقت محمدیه و عیسیمسیح، مرتبه وجودی حقیقت محمدیه(ص) در نظام وجودشناختی ابن عربی با مرتبه وجودی عیسیمسیح(ع) در نظام وجودشناختی اکهارت تفاوت اساسی دارد. ابن عربی، درعینحال که حقیقت محمدیه را بالاتر از شخص پیامبر خاتم(ص) قرار میدهد، در نهایت آن را نه در مراتب الهی بلکه در مراتب خلقی وجود قرار میدهد؛ در مقابل، اکهارت عیسیمسیح را در مراتب الهی وجود قرار میدهد. با در نظر داشتن اینکه در اسلام، حضرت محمد(ص) مخلوق است و نه خالق و در مسیحیت، عیسیمسیح خالق است و نه مخلوق، اختلاف ابن عربی و اکهارت درباره جایگاه وجودی حقیقت محمدیه و عیسیمسیح بیانگر التزام ایشان به مبانی الاهیاتی دین خودشان است. لکن بهرغم اختلاف جایگاه وجودی حقیقت محمدیه در اندیشه ابن عربی با جایگاه وجودی عیسیمسیح در اندیشه اکهارت، نقشی که این دو عارف برای مصداق این دو مفهوم در نظر گرفتهاند تا حدود زیادی مشابه است: این دو مفهوم و در واقع این دو حقیقت، نقش وساطت بین مراتب بالاتر از خود و پایینتر از خود را بر عهده دارند.[۵]
در نوشتار حاضر، دو موضوع «حقیقت محمدیه» و «عیسیمسیح» با پرسشهای اساسی انسان درباره گذشته و حال و آینده خودش، یعنی پرسشهای «از کجایم؟»، «در کجایم؟» و «به کجا میروم؟» پیوند زده شدهاند. بهعبارتدیگر، این دو موضوع صرفاً بهعنوان دو متعلق شناسایی مورد بحث قرار نمیگیرند، بلکه از آن حیث که در پاسخ دادن به پرسشهای اساسی فاعل شناسایی نقش دارند نیز مورد بحث قرار میگیرند. به همین جهت در دو فصل میانی، چه به هنگام تمرکز بر وجودشناسی کلی ابن عربی و اکهارت و چه به هنگام بحث از خصوص جایگاه حقیقت محمدیه و عیسیمسیح در این وجودشناسی، همواره فرد انسان ملحوظ بوده و سعی شده است که تا آنجا که سخنان ابن عربی و اکهارت یاری میرسانند، تصویر روشنی از گذشته، حال و آینده فرد انسان عرضه شود. بدین ترتیب میتوان گفت که دو فصل میانی، سه هدف مترابط را دنبال میکنند: نخست ترسیم روایت ابن عربی و اکهارت از الگوی کلی وجودشناسی عرفانی؛ دوم تعیین جایگاه حقیقت محمدیه و عیسیمسیح در این دو روایت؛ و سوم پاسخ دادن به پرسشهای اساسی فرد انسان درباره گذشته، حال و آینده خودش از طریق تعیین جایگاه او در کل هستی و تعیین نسبت وجودی او با حقیقت محمدیه و عیسیمسیح.[۶]
برای مطالعه بیشتر میتوان به مقاله «برسی کتاب حقیقت محمدیه و عیسی مسیح در اندیشه ابن عربی و اکهارت» خانم هاجر خاتون قدمی در سایت نورمگز مراجعه کرد.
وضعیت کتاب
فهرست مطالب و برخی واژهشناسیها در ابتدای اثر ذکر شده است.
پانویس
منابع مقاله
مقدمه نویسنده بر کتاب.