جذامی قیروانی، محمد بن ابوسعید
اِبْنِ شَرَفِ قَیْرَوانى، ابوعبدالله محمد بن ابى سعید جُذامى قیروانى (ح 390- اول محرم 460ق/1000-11 نوامبر 1067م)، شاعر، ادیب و ناقد مغربى.
نیاکان وی از قبیله جذام بودند که از یمن به شام کوچ کردند و سپس همراه فاتحان عرب به مغرب آمده و در قیروان ساکن شدند. ابن شرف در قیروان که در آن روزگار شهری سخت آبادان بود، به دنیا آمد. این شهر در عهد فرمانروایى امیر معزّبن بادیس(406-454ق/1016-1061م) یکى از مراکز علمى و ادبى مغرب بود و ابن شرف در آنجا به رسم اشراف زادگان از همان آغاز کودکى نزد استادان بنام آن روزگار به تحصیل پرداخت. فقه را از ابوالحسن قابسى و ابوعمران فاسى آموخت و فنون ادب و نحو را نزد استادانى چون ابواسحاق ابراهیم حُصْری صاحب زهرالآداب و محمد بن جعفر قزّاز فرا گرفت و به زودی به علم و دانش و هوشمندی شهرت یافت.
فعالیتها و مناصب
وی به شاعری روی آورد و با قصیده شیوایى که در مدح امیر معز سرود، به دربار وی راه یافت و به همراه ابن رشیق که او نیز در همان اوان به دربار راه یافته بود، در شمار شاعران ویژه امیر درآمد و از ملازمان دیوان گردید، اما چندی نگذشت که رقابت سختى میان او و ابن رشیق پدید آمد و گفت و گوها و مکاتبات ادبى بسیاری را بین آن دو موجب گردید. این رقابت که سپس صورت کشمکش خصمانه به خود گرفت، بدانجا رسید که آن دو به هجو یکدیگر پرداختند و ظاهراً، دامن زدن به این رقابتها یکى از سرگرمیهای امیر معز شده بود، اما این رقابتها هرگز مانع آن نشد که ابن رشیق در کتابى که درباره شعرای قیروان نوشت، از وی یاد نکند و او را نستاید، گرچه در رسایلى که نوشت بر وی بسیار نیز خرده گرفت. ابن شرف در دربار امیر معزّ با بزرگانى چون على بن ابى الرجال، وزیر وی آشنا شد و از او دانش فراوان کسب کرد و یکى از مشهورترین قصایدش را در مدح وی سرود.
شعر ابن شرف
ابن شرف شاعری چیرهدست و تنوّع اشعار و استواری بیان و نیرومندی حافظهاش کمنظیر بود، چندانکه به گزارش رقیب سرسختش، ابن رشیق، در بدیههسرایى چنان استاد بود که بدون پیش نویس، قصیدهای را از آغاز تا انجام مىنوشت و بىدرنگ بر مىخاست و قصیده تازه سروده را مىخواند، و به گفته همو قطعاتى که روزانه در حال مستى و هشیاری مىسروده از شماره بیرون بود. بیشتر اشعار او تازه و ابتکاری بود و سرودن همانند آنها برای دیگر شاعران، به کار و اندیشه فراوان نیاز داشت. وی در بسیاری از اشعار خویش توانایى و چیرهدستى خود را در ترکیب الفاظ به خوبى نشان داده است، از جمله قصیدهای استوار بالغ بر 100 بیت سروده که سراسر ضرب المثل و پند و حکمت است و نیز در یک دو بیتى که درباره درهم و دینار سروده با کلمات بازی شیرینى کرده است.
ابن شرف در همه آثار خود، خواه شعر واقعى، خواه نظم و خواه نثر، همواره درپى نوآوری بود. از مقدمه کتاب اَبکار الافکار و نیز مقدمه اَعلام الکلام به خوبى برمىآید که از تکرار مکررات سخت بیزار بوده و حتى حکایات ابکار الافکار را نیز خود پرداخته است و این ویژگى در سراسر آثار و تألیفات وی جلوهگر شده است. شاید همین نوآوری همراه با نیشهای زهرآگین هجای او بود که ابن رشیق را سخت آزرده مىساخت و به ناله و استغاثه به درگاه خداوند وامىداشت.
ابن شرف ظاهری نازیبا داشت، اما در پرتو دانش و خردمندی خویش و به رغم هجوهای شکننده و بىامان ابن رشیق از احترام خداوندگار خویش برخوردار بود.
بیشتر سالهای عمر ابن شرف در بزمهای شاهانه سپری گردید و این روزگار خوش که وی همواره به عنوان بهترین سالهای زندگانى خویش از آن یاد مىکرد، تا 57 سالگى او ادامه یافت، اما از آن پس وی به سبب سفرهای ناگزیر و دشوار روی آسایش ندید، گرچه این سفرها و دیدار او با بزرگان همروزگارش، او را مشهورتر ساخت و شاید موجب بسیاری از تألیفات او نیز گردید.
آشفتگی زندگی
روزگار آشفتگى زندگى ابن شرف از 447ق/ 1055م با سقوط قیروان و ویرانى شهرها و آبادیهای اطراف آن آغاز گردید. پس از این رویداد امرمعزّ شهر بندری مهدیه را مرکز حکومت خود قرار داد و شاعران دربارش از جمله ابن شرف و ابن رشیق را نیز همراه برد و این دو شاعر چند سالى دیگر در خدمت امیر معز و جانشین او امیر تمیم به سر بردند، اما گویا ابن شرف بیش از آن نتوانست در مهدیه بماند و به صقلیه سفر کرد و ابن رشیق نیز به او پیوست، اما در آنجا نیز دیری نماند و به همراه همسر و فرزندانش با تحمل دشواریهای فراوان رهسپار المریه و شهرهای دیگر اندلس شد و سرانجام در اشبیلیه رحل اقامت افکند و تا پایان عمر در آن شهر بماند.
ابن شرف واپسین سالهای عمر خویش را (حدود 11 سال) در شرایط بسیار سختى گذراند، گرچه مورد علاقه و توجه فرمانروایان متعدد اندلس بود و در غرناطه از وی به گرمى استقبال شد و به ویژه نزد آل عبّاد جایگاهى ارجمند یافت و از معتضد - با آنکه از وی بیمناک بود و گویا به همین سبب هرگز نزد او نرفت - برای قصیدهای که در مدح او سروده بود، 100 مثقال طلای مسکوک صله دریافت کرد، با اینهمه غم غربت و اندوه از دست دادن روزگار خوش قیروان، هیچ گاه وی را رها نساخت، چندانکه پیوسته در سرودههای خویش از روزگار سخت آوارگى خود و هموطنانش سخن مىگفت. بسیاری از آثار وی نیز دستاورد همین دوران است.
نقد شعر
وی در نقد شعر نیز، مانند شاعر معاصر و رقیب سرسختش ابن رشیق، صاحب نظر بود و یکى از نوشتههای خود را به بررسى شاعران و نقد اشعار آنان اختصاص داده است. بنیادیترین نظریه ابن شرف درباره شعر آن است که وی قرار دادن شاعران در طبقات مختلف و تفکیک آنان به قدیم و جدید و تقسیم شعر به نو و کهن را نمىپسندد و سخت بر جانبداری متعصبانه از شاعران قدیم و فرونهادن شاعران معاصر مىتازد و برای این امر، دلایل بسیار برمىشمارد.
وی بر شعر امرؤالقیس که ابن رشیق او را نمونه بارز شاعری مبتکر و مُبدع مىداند، خرده گرفته و آن را به نقد کشیده و کاستیهای آن را به تفصیل برشمرده است، هر چند که اینگونه انتقادها براساس معیارهای زیباشناختى امروزه اعتباری ندارد. ابن بسام نقد مختصر و جامع ابن شرف از اشعار ابوتمام را از هرجهت مناسب یافته و بر آن حاشیه نوشته است. با این حال این تأیید شاید نشانه آن باشد که دیگر اظهار نظرهای ابن شرف چندان مورد قبول ابن بسام نبوده است. وی در نقد اشعار، به معنى بیش از لفظ اهمیت داده و بر پایه همین نظریه در ارزیابى شعر و بررسى شخصیت شاعران، بسیاری از اعتقادات دینى و اخلاقى خود را دخالت داده است.
از گزارش ابن بسام درباره گفت و گوی ابن شرف با مأمون بن ذی النون - فرمانروای ادیب و دانشمند طلیطله - چنین برمىآید که وی خود را با شاعران بزرگى چون متنبى برابر مىدانسته است. با این حال وی گاه به ویژه در واپسین سالهای عمر خویش در مدیحهسرایى و قصیدهپردازی، بدان گونه که شایسته شاعری درباری است، موفق نبوده است، اما نقل اشعار و آراء وی در منابع مهم ادبى و تاریخى چون تحریر التحبیر، تحفه القادم، الحله السیراء، اعتاب الکُتّاب، وفیات الاعیان، نهایه الارَب، مسالک الابصار نمایانگر جایگاه والای او در عالَم شعر و ادب و تاریخ نقد ادبى است.
فرزند ابن شرف
از ابن شرف فرزندی به نام ابوالفضل جعفر (444-531ق/1052- 1137م) به جای ماند که شاعر و ادیب و فقیه بود و مانند پدر به ابن شرف شهرت یافت و پدر مجموعه آثار خود را به او سپرده بود و او خود نیز تألیفاتى داشت. وی با قصیدهای که به هنگام ورود به دارالاماره معتصم، در جمع شعرا و ادبا سرود، شهرت یافت و پس از آن در المریه اقامت گزید، اما پس از مدتى شعر و شاعری را رها کرد و به طب روی آورد و گویا از این راه به ثروت و مکنت فراوان دست یافت. وی راوی اشعار پدر بود، ولى اشعار خود او نیز دست کمى از اشعار پدر نداشت. از این رو گاه اشعار هر یک از این دو به دیگری نسبت داده شده است. وی افزون بر روایت آثار پدر و صدور اجازه برای روایت آنها کتاب العمده ابن رشیق را نیز به اجازهای که از خود وی داشت، روایت کرد.
در بعضى منابع، شرح حال پدر و پسر با هم خلط شده است، چنانکه برخى ابوالفضل را که کنیه فرزند بوده است، کنیه دوم پدر پنداشتهاند و دو کتاب سر البر و نجح النصح را که از تألیفات فرزند است، به پدر نسبت دادهاند.
نواده ابن شرف، ابوعبدالله محمد نیز در عصر مرابطون به شعر و ادب و فلسفه شهرت یافت. سیوطى تاریخ وفات وی را به اشتباه به جای تاریخ وفات جدّش ذکر کرده است.
آثار
آثار ابن شرف چنانکه پیوسته در ادبیات عرب اتفاق افتاده، به آثار دیگر شاعران در آمیخته یا آثار آنان به وی نسبت داده شده است. از جمله ابن خلدون دو بیت شعر ابن رشیق را به ابن شرف نسبت داده و مقری قصیدهای از ابن شرف را که از ابن ابار نقل کرده، به ابن حداد نسبت داده است.
آثار چاپى
- دیوان، ابن شرف دیوان شعر بزرگى داشته که به گفته ابن دحیه در 5 جلد بوده است. این دیوان اکنون در دست نیست، اما در سالهای اخیر حسن ذکری حسن، حدود 600 بیت از اشعار پراکنده او را از 8 مآخذ خطى و 59 مآخذ چاپى گردآوری و با عنوان دیوان ابن شرف القیروانى به چاپ رسانده است. پیش از آن نیز راجکوتى میمنى برخى از اشعار ابن شرف و ابن رشیق را در کتابى تحت عنوان النُتَف من شعر ابن رشیق و ابن شرف در 1343ق در مطبعه السلفیه به چاپ رسانیده بود. با این حال به نظر مىرسد، همه اشعار موجود ابن شرف گردآوری نشده باشد، چه ابن صیرفى جمعاً 15 بیت از این اشعار را نقل کرده که در دیوان چاپى او دیده نمىشود. ابن سعید نیز یک بیت دیگر از آنها را همراه دو بیت از ابیات دیوان با اندکى تغییر در کتاب عنوان المرقصات و المطربات آورده است.
- رسائل الانتقاد، این اثر نخستین بار در مجموعه رسائل البلغاء(قاهره، 1331ق/1913م) به چاپ رسید، سپس در 1926م، در مصر با عنوان اعلام الکلام که یکى از آثار از دست رفته ابن شرف است، چاپ شد. برای بار سوم نیز در بیروت(1983م) به کوشش حسن حسنى عبدالوهاب و با عنوان صحیح آن به چاپ رسیده است. این اثر نخستین مقامهای است که ابن شرف نوشته و خود وی در پایان آن را مسائل الانتقاد بلطف الفهم و الافتقاد در نسخههایى چاپى: الاقتصاد، نامیده است. اما یاقوت ضمن اشاره به موضوع این مقامه، با عنوان رساله الانتقاد از آن یاد کرده است. مقامه مذکور دارای دو بخش است: بخش اول، به بررسى کارنامه شاعران مشهور دوران جاهلیت و اسلام، و بخش دوم به بررسى شخصیت شاعران و برشمردن کاستیهای اشعار آنان اختصاص داده شده است. این اثر به زبانهای فرانسه و ایتالیایى نیز ترجمه و چاپ شده است.
آثار خطى
ابکار الافکار، ابن شرف این کتاب را نخست برای بادیس بن حبوس فرمانروای غرناطه نوشت، اما سپس نظر خود را تغییر داد و آن را به عبّاد فرمانروای اشبیلیه تقدیم کرد و چنانکه خود او در آغاز کتاب اعلام الکلام گفته است این اثر در 100 عنوان مشتمل بر مواعظ و امثال و حکایات کوتاه و بلند و ساخته و پرداخته خود او بوده است. این کتاب که در 2 جلد بوده، اکنون در دست نیست و فقط بخشهایى از آن که عمادالدین کاتب و ابن ظافر و ابن شاکر و ابن بسام نقل کردهاند، برجای مانده است. افزون بر این، نسخهای که تنها بخشى از این کتاب را در بر دارد، همراه با وصیتنامه او به فرزندش به شماره 702 در کتابخانه عمومى ابن یوسف موجود است.
آثار یافت نشده
- اعلام الکلام، ابن بسام، بخش آغازین این کتاب را در الذخیره نقل کرده است، اما بجز همین بخش چیزی از آن به طور مشخص و شناخته شده برجای نمانده است. احتمال مىرود برخى از نمونههایى که از آثار منثور ابن شرف در منابع نقل شده است، بخشهای دیگری از همین کتاب باشد؛
- تاریخ، از کتاب تاریخ ابن شرف مکرراً در منابع نقل شده است. ممکن است این کتاب همان الصله لتاریخ الرقیق باشد که ابن شرف درباره تاریخ رقیق قیروانى نوشته بوده است؛
- لُمَح المُلَح، ظاهراً ابن شرف این کتاب را در پاسخ به انتقادات ابن رشیق نوشته است؛
- مقامات، ابن شرف این مجموعه را در واپسین سالهای عمر خود در اندلس به شیوه مقامات بدیع الزمان همدانى و در موضوعات مختلف ادبى نوشته و مشتمل بر 20 مقامه بوده است. شخصیت اصلى در این اثر فردی به نام ابوالرّیان بوده است که در همه رشتههای علم و ادب چیرهدست بوده و ابن شرف با وی به گفت و شنود پرداخته است. از بررسى مضامین مقامه نخست که تنها بخش برجای مانده آن است، به خوبى برمىآید که غرض اصلى ابن شرف از تألیف این کتاب ردّ آراء و نظریات ابن رشیق در نقد ادبى بوده است. [۱].
پانویس
- ↑ لسانى فشارکى، محمدعلى، ج4، ص81
منابع مقاله
لسانى فشارکى، محمدعلى، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377