جامع التواريخ

    از ویکی‌نور
    ‏جامع التواریخ
    جامع التواريخ
    پدیدآورانمدرسی، محمد (مصحح)

    رشیدالدین فضل‌الله (نویسنده)

    دانش‌پژوه، محمدتقی (مصحح)
    عنوان‌های دیگرقسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان
    ناشرشرکت انتشارات علمی و فرهنگی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1381 ش
    چاپ3
    شابک964 - 445 - 322 - 0
    موضوعایران - تاریخ - اسماعیلیان، 483 - 654ق.

    فاطمیان - تاریخ - 297 - 567ق.

    نثر فارسی - قرن 7ق.
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DS‎‏ ‎‏35‎‏/‎‏63‎‏ ‎‏/‎‏ر‎‏5‎‏ج‎‏235‎‏*
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    جامع‌التواريخ (قسمت اسماعيليان و فاطميان)، تأليف رشيدالدين فضل‌اللّه همدانى از معاصرين و ياران خواجه نصيرالدين طوسى بوده است. جامع‌التّواريخ تاريخ عمومى جهان است و شايد به توان گفت كه بهترين كتابى كه به زبان فارسى درباره اسماعيليان نوشته شده، همين بخش از جامع‌التّواريخ است.

    ساختار

    نویسنده بناى كتاب را بر دو قسم، مشتمل بر يك مقدمه و سيزده فصل نهاده است. نویسنده در پيش‌گفتار انگيزه‌اش از نگارش كتاب را معرفى افكار و آراى صحيح و ناصحيح اسماعيليه دانسته است و بنا دارد: «بعضى از احوال و افعال خير و شر ايشان در آن ياد كند تا افكار را اعتبارى و انظار را يادگارى باشد و از مطالعه آن فوايد بى‌اندازه و عوايد بى‌قياس اقتباس نمايند».

    گزارش محتوا

    خواجه رشيدالدين، وزير غازان خان و الجايتو بوده است و اين كتاب بزرگ را به دستور آن‌ها نوشته است.

    وى در مقدمه كتاب تاريخچه مختصرى از روند خلافت و امامت در اسلام تا زمان امام جعفر صادق(ع) بيان كرده است. سپس به نقل از منابع فرقه اسماعيلى به نام فرزندان آن حضرت كه اسماعيل بزرگ‌ترين آن‌ها بود، اشاره كرده و دليل انكار امامت اسماعيل، پس از صدور نصّ از سوى امام صادق(ع) را شراب‌خوارى اسماعيل دانسته است. طايفه كيسانيه به اسماعيل ايمان آوردند و از فرقه شيعه جدا شدند و چنين حجت آوردند كه: «جعفر امام معصوم است و او نص بر اسماعيل كرد، پس اصل نصّ نخستين است؛ و بدا بر خداوند روا نباشد؛ و امام خود آن چه كند و فرمايد جمله حق باشد؛ اسماعيل را از شراب خوردن در امامت نقصان و خلل نباشد». اين طايفه را براى انتساب به اسماعيل، «اسماعيلى» و از آن جا كه معتقدند عوام را بر ظاهر لفظ اطلاع است و خواص را بر باطن تأويل وقوف است، «باطنى» گويند.

    قسم اول كتاب با ذكر خلافت القائم بامرالله كه دومين خليفه فاطمى است، آغاز شده است. سرگذشت تأسيس حكومت فاطميان توسط مهدى پدر القائم در مقدمه كتاب آمده است. او در سال در بغداد و به قولى در «سلميه» به دنيا آمد. مهدى با لباس بازرگانان وارد مصر شد و در مغرب امر خود را آشكار ساخت و خلق بسيارى وى را پيروى نمودند تا آن كه رفته رفته نيرومند شد، سپس به سرزمين قيروان رفته شهرى در آن جا بنا كرد و آن را «مهديه» نام نهاد و همان جا اقامت گزيد و بلاد مغرب و افريقا و همه‌ى آن نواحى را تصرف كرد؛ سپس اسكندريه را تصاحب نمود و خراج آن جا و قسمتى از صعيد را دريافت كرد، آن گاه در سال 322ق درگذشت. پس از او، خلفاى فاطمى يكى پس از ديگرى خلافت را به‌عهده گرفتند تا آن كه نوبت به العاضد بامرالله، آخرين خليفه‌ى ايشان رسيد.

    اصالت نسب عبيدالله المهدى و فاطميان مصر كه خود را از فرزندان اسماعيل دانسته و نسب خود را به فاطمه دخت رسول خدا مى‌رسانيدند، مورد گفتگوى علماى تاريخ قرار گرفته و بسيارى از ايشان در نسب آنان ترديد كرده‌اند.

    نویسنده در ذكر تاريخ عبيدالله مهدى، پس از ذكر روايات مختلف گويد: «و اين همه روايات و اقوال زعم اهل سنت و جماعت است در انتساب مهدى، غالب ظن آن است كه اين همه مواضعه‌ى عباسيان است و نصب ايشان است از بهر آن كه ما را بر ترتيب اين بيّنتى واضح است به آن‌كه مى‌دانيم كه ايشان قصد منصب عباسيان می‌كردند و عباسيان قصد استيصال ايشان، و چون با ايشان چيزى به دست نداشتند، چاره‌اى نداشتند؛ مگر آن‌كه در نسب ايشان طعن كنند تا مسلمانان در مجالس و محافل و انجمن‌ها بازگويند و بر زبان‌ها مقدوح و ملوم و مذموم باشند، بر چشم‌هاى مردم خوار و ذليل گردند و رغبت به دعوت ايشان نكنند».

    مقدمه قسم دوم، به سرگذشت «حسن صباح» اختصاص دارد. نسب او از قبيله حمير از پادشاهان يمن بوده است. از حسن صباح در كتب اسماعيلى با عنوان «سيدنا» ياد شده است. در اولين فصل كتاب چگونگى جلوس وى بر قلعه الموت و پذيرش دعوت او بيان شده است.

    حسن صباح، به خاندان آل على(ع) فخر و مباهات مى‌كرد؛ ولى نبايد فراموش كرد كه فاطميان از نظر نحوه حكومت و معيشت دست كمى از عباسيان نداشتند. اگر حسن صباح خليفه فاطمى را جانشين واقعى پيامبر اسلام(ص) مى‌دانست، در مقابل علماى اهل سنت هم خليفه عباسى را رييس معنوى مسلمين تلقى می‌كردند.

    اسماعيليان، از سويى خود را طرفدار فلسفه و آزادى فكر و انديشه مشهور نموده بودند؛ ولى از سويى ديگر در نشر و گسترش اعتقادات و نظرات خويش سخت پافشارى مى‌نمودند و متعصبانه رفتار می‌كردند، و حتى مخالفين افكار و معتقدات خود را تهديد مى‌نمودند. ايجاد وحشت و هراس در بين مردم از روش و شيوه‌هاى شناخته شده، اسماعيليان بود، به گونه‌اى كه بسيارى از شخصيت‌هاى علمى را كه مخالف عقيده و مرام آنان بودند با قتل و ترور از ميان برداشتند.

    از فصل پنجم تا پايان جلد دوم، به حكومت «كيابزرگ اميد» و فرزندش محمد تا زمان داعى هشتم ركن‌الدين حسن پرداخته شده است.

    درباره تاريخ سياسى اسماعيليان، كتاب‌هاى فراوان نوشته‌اند و در تاريخ‌هاى عمومى اسلامى درباره آن‌ها بحث شده است. در تاريخ جهانگشاى جوينى، تاريخ وصاف، احسن‌القصص، مجمع‌الأنساب شبانكاره‌اى، مجالس‌المؤمنين شوشترى و... ذكر آن‌ها هست. كتاب‌هاى عربى نيز در اين زمينه فراوان است.

    طرز كار خواجه رشيد در تدوين جامع‌التّواريخ، خواه خود به تأليف آن پرداخته باشد يا كسانى زير دست او و به راهنمايى او اين كار را انجام داده باشند، گويا اين بوده كه متن‌هاى عربى يا فارسى خوانده و از آن‌ها گزينش مى‌شده است. گاهى هم با اندك تغييرى عبارات ديگران در اين كتاب مى‌آمده است. آقاى احمد آتش در ديباچه چاپ بخش غزنويان نوشته است كه خواجه رشيد در تأليف آن از تاريخ يمينى استفاده نموده است و ميان اين كتاب و تواريخ‌العالم احمد بن محمد بخادى شباهت بسيار است. آقاى محدث هم در حاشيه آثار الوزراء روشن نموده كه ميان مكاتيب رشيدى، اثر ديگر خواجه رشيد، و اين اثر پيوند و ربطى كامل است.

    گويا در آن زمان نقل مطالب از ديگر كتب بدون ذكر مأخذ رايج بوده است. از نام كتاب هم بر مى‌آيد كه كتاب مجموعه‌اى است، از تواريخ رسمى و متداول وقت و نویسنده قصد داشته است كه اطلاعات تاريخى زمان را يك جا گرد آورد و در دسترس مردم بگذارد. گويا از همين روى بود كه دانشمندان از اين كتاب و كارهاى ديگر خواجه رشيد ستايش‌ها كرده‌اند.

    نویسنده، در نگارش كتاب رعايت كمال امانت را كرده است و تنها به آن چه اهل سنت و مورخان رسمى نوشته‌اند، اعتماد نكرده، بلكه از نوشته‌هاى اسماعيليان، مانند دستورالمنجمين و تاريخ رييس حسن صلاح منشى بيرجندى شاعر و روايت دهخدا عبدالملك فشندى نيز بهره برده است.

    آن چه كه جاى دقت و بررسى دارد، اين است كه مبانى اعتقادى و حكومتى اسماعيليه از نظر «امامت» محل تأمل فراوان است و بايد مورد ارزيابى قرار گيرد، زيرا با آن كه اسماعيل، فرزند امام جعفر صادق(ع)، در زمان حيات پدر بزرگوارش بدرود حيات گفته و همه مردم مدينه شاهد و ناظر اين حادثه بوده‌اند، چگونه اسماعيليه انكار امامت موسى بن جعفر(ع) نموده و نظر امام معصوم را در اين زمينه پذيرا نشدند.

    اين نكته نيز گفتنى است كه اسماعيليه پيشوايان خود را «امام قائم» ناميده و لذا امام دوازدهم (قائم آل محمد عج) را انكار مى‌نمودند. آنان امامت را در افرادى قرار مى‌دادند كه معصوم و مصون از خطا نبوده‌اند.

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب كتاب در ابتدا و فهرست تعدادى از كتاب‌ها درباره باطنيان، فهرست مآخذ تصحيح متن و اعلام در انتهاى اثر آمده است. پاورقى‌هاى ارزشمندى نيز به قلم مصحح تحت عنوان يادداشت‌هايى چند آمده است.

    منابع مقاله

    1- مقدمه و متن كتاب.

    2- اسماعيليان، روحانى، سيد كاظم، مجله كيهان انديشه، مهر و آبان 1368، صفحه 132.

    وابسته‌ها