تنهایی در فلسفه، روانشناسی و ادبیات
| تنهایی در فلسفه، روانشناسی و ادبیات | |
|---|---|
| پدیدآوران | میوسکوویچ، بن لازاری (نویسنده) گلشاهی، حسین (مترجم) |
| ناشر | نگاه |
| مکان نشر | تهران |
| سال نشر | 1403 |
| شابک | 0ـ441ـ267ـ622ـ978 |
| کد کنگره | |
تنهایی در فلسفه، روانشناسی و ادبیات تألیف بنلازار میجوسکوویچ، ترجمه حسین گلشاهی، این کتاب با بررسی آثار افلاطون و ارسطو، ریشههای تفکر فلسفی دربارۀ تنهایی را به دوران یونان باستان بازمیگرداند. میجوسکوویچ نظریۀ خود را با فلسفههای دکارتی، لایبنیتسی، کانتی و هوسرلی سازگار نشان میدهد و آگاهی را بهعنوان انعکاسی و مونادیک میپذیرد که ذاتاً مرتبط با تجربه تنهایی است.
ساختار
کتاب در هشت فصل و چهار پیوست تدوین شده است.
گزارش کتاب
انزوای وجودی حتی با زیستن در کنار دیگران همچنان پرناشدنی باقی میماند. هر یک از ما بهتنهایی وارد جهان هستی میشویم و البته باید بهتنهایی نیز از آن خارج شویم. این کتاب نوشتۀ بن لازاری میجوسکوویچ، یک بررسی جامع دربارۀ مفهوم تنهایی از دیدگاههای رشتههای متفاوت فلسفه، روانشناسی و ادبیات است. نویسنده درصدد است دربارۀ تنهایی به عنوان یک وضعیت بنیادین انسانی نظریهای را ارائه دهد و برای اثبات آن از روانشناسی، ادبیات و فلسفه استفاده میکند تا در نهایت استدلال کند که تنهایی یک نگرانی اصلی در سراسر تفکر غربی بوده و هست. نویسنده از رویکردی میانرشتهای برای تشریح موضوع «تنهایی» استفاده میکند و ادعا میکند که تنهایی یک حالت گاهبهگاه یا موقت نیست، بلکه نیرویی فراگیر و قدرتمند در زندگی انسان به حساب میآید. به عقیدۀ او، بعد از نیازهای اولیۀ فیزیولوژیکی، قانعکنندهترین انگیزه برای انسان، فرار از تنهایی است. این کتاب با بررسی آثار افلاطون و ارسطو، ریشههای تفکر فلسفی دربارۀ تنهایی را به دوران یونان باستان بازمیگرداند. میجوسکوویچ نظریۀ خود را با فلسفههای دکارتی، لایبنیتسی، کانتی و هوسرلی سازگار نشان میدهد و آگاهی را بهعنوان انعکاسی و مونادیک میپذیرد که ذاتاً مرتبط با تجربه تنهایی است. با این حال، محور بحث میجوسکوویچ، نظریهای درباره آگاهی است که با دیدگاههای ماتریالیستی مخالف است. او سه مدل غالب در تفکر غربی را متمایز میکند: مدل بازتابی، مدل تجربی یا رفتاری و مدل قصدی یا پدیدارشناختی. او استدلال میکند که مدل بازتابی به بهترین وجه ممکن مفهوم و تجربۀ تنهایی را توضیح میدهد. این کتاب همچنین به آثار ادبی میپردازد و در مورد چگونگی ترسیم تنهایی و بازنمایی آن در متون مختلف بحث میکند. میجوسکوویچ نوشتههای بیش از صد نویسنده از جمله توماس هاردی، جوزف کنراد و جیمز جویس را تحلیل میکند تا نشان دهد ادبیات چگونه مبارزه انسان با تنهایی را منعکس میکند.
فصل نخست با ارائۀ تصویری از انسان به خواننده شروع میشود مبنی بر اینکه آدمی اساساً تنهاست و گرفتار گمگشتی جبرانناپذیر، همچون انسانی که پیوسته در نبرد برای فرار از زندان شبهخودتنهاانگارانه از انزوای هراسآورش است. در فصل دوم استدلال میشود که انسان مدرن دستکم از قرن هفدهم بیش از پیش از انزوای مأیوسانهاش آگاه است و این درک با چرخش دکارتی به سمت مدل بازتابی آگاهی شتاب میگیرد که در اثنای آن ایگو، سوژه، قادر به بازگشت به خودش از طریق اندیشیدن به خودش چونان غایتی برای خودش است. فصل سوم چنین پیش میرود که تنهایی مبتنی بر واقعیت اولیۀ آگاهی زمانی، فردی، درونذاتی، ذهنی و درونی است؛ همانطور که در نظریههای لایبنیتس، کانت، برگسون و هوسرل بسط یافته است و به صورت کاملتر در درک روزافزون انسان که هرچند با دیگران در بستر فضای عمومی و اشتراکی وجود دارد، اما او در زمان درونی تنها زندگی میکند.
در فصل چهارم نویسنده میکوشد نشان دهد که هر کوششی برای تمیز یا مقابله با اصطلاحات تنهایی، انزوا و خلوتگزینی بیهوده است؛ چراکه همۀ این ارجاعات را که بهخوبی درک شدهاند میتوان به شکل اولیهتری از «هراس از تنهایی» فروکاست. بحث اصلی این فصل در تقابل با نگرش یکی از نمایندگان پدیدارشناسی معاصر، رابین گوتسکی است که ادعا میکند نه تنها گونههای متفاوتی از تنهایی وجود دارد، بلکه حتی گونههای مثبت و خوشایندی هم هستند که او آنها را خلوتگزینی میخواند. در فصل پنجم به معرفی شرحی روانشناختی و پدیدارشناختی از خواستگاه مونادی ایگوو و خلق آن از آگاهی دیگران با استفاده از روشهای دیالکتیکی فیخته و هگل اختصاص یافته است. در فصل ششم نشان داده میشود که چگونه پدیدارشناسی که عمدتاً امری تصور شده که شامل اصول روششناختی هگل و هوسرل است، مستقیم به کشف انزوای مطلق ایگوی بشری میانجامد. در این فصل نشان داده میشود که گرایش پدیدارشناختی خودش مستقیم به پذیرش هوسرل از سوژۀ استعلایی مونادی، خودتنهاانگار و منزوی منجر میشود.
فصل هفتم در ادامۀ دفاع از رویکردی پدیدارشناختی در باب تنهایی است؛ از طریق اشاره به این امر که معنا و واقعیت تنهایی مقدم و پیشتر از همۀ عوامل شرطیکنندۀ رفتاری، محیطی و فرهنگی است. در فصل پایانی ادعای تفسیر لائینگ مطرح میشود مبنی بر اینکه دوگانهگرایی دکارتی درواقع مسئول تعیین حالات اسکیزوئید و اسکیزوفرنی است.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات