تلعفری، شهابالدین محمد بن یوسف
شهابالدین ابوالمکارم محمد بن یوسف شیبانی تَلَّعْفَری(593-675ق/ 1197-1277م)، شاعر دورۀ ایوبی. نسبش به تَلَّ اَعْفَر(یا تَلَّ یعفر) میان سنجار و موصل میرسد.
زندگینامه
تلعفری در موصل و در خاندانی احتمالاً شیعی از قبیلۀ شیبان به دنیا آمد. در میان اشعار او یا در گزارش منابع، خبری دربارۀ خاندان و دوران جوانی شاعر دیده نمیشود. تنها از روایتی که از ابن سعید نقل شده، میتوان حدس زد که پدرش نیز از فن شاعری بیبهره نبوده است.
تحصیلات
تلعفری تحصیلات اولیۀ خود را در زادگاهش کسب نمود و سپس به اشعار و اخبار و ایام عرب پرداخت و اندوختۀ پرمایهای در فرهنگ و ادب فراهم آورد. از میان استادان او در موصل از شیخ ابوالحرم نام بردهاند.
شهرت
وی هنوز جوان بود که به منظور یافتن ممدوحی بخشنده راهی دربار ایوبیان در شام شد. شهرت زودهنگام شاعر که در زمان تألیف معجم البلدان، بیش از 32 سال نداشته، نشان از نبوغ او در شاعری و دلیل اذعان معاصرینش بر این امر است.
اگرچه اکثر منابع نخستین ممدوح او را ملک اشرف ذکر کردهاند، اما به نظر میرسد نخست در حلب به بارگاه ملک عزیز محمد بن ظاهر پیوست و او را مدح گفت و احتمالاً تنها پس از درگذشت عزیز، به دمشق و دربار ملک اشرف موسى(حک 626-635ق) شتافت؛ اما ظاهراً اقامت او در دمشق چندان طول نکشید و به سبب زیادهروی در بادهنوشی و قمار مورد خشم ملک اشرف قرار گرفت و از دمشق اخراج شد. شاعر ناگزیر دگربار قصد حلب کرد و به بارگاه ملک ناصر یوسف فرزند ملک عزیز پیوست. ملک ناصر به حرمت پدر، او را نواخت و مقرری خاصی برای وی تعیین کرد.
تلعفری به زودی در بارگاه ناصر جایگاه ویژهای یافت و در جرگۀ خواص ملک ناصر درآمد و در صف شاعران طراز اول دربار نشست، اما میل مقاومتناپذیر به باده و قمار کارش را به تباهی کشاند و او تمامی دارایی، حتى جامه و موزۀ خود را در این راه باخت و به فلاکت افتاد، گویند ملک ناصر برای نجات شاعر از آن بیماری، دستور داد دیگر کسی با او به قمار ننشیند؛ خود نیز مقرری او را قطع کرد. آنگاه بینوایی و بیبادگی، روزگار را پیش چشمان شاعر سیاه کرد. سفرهای پی در پی میان دمشق و حلب دری به روی او نگشود و ممدوحی که بتواند او را از فقر برهاند، یافت نشد. گویند وی در این هنگام چنان تنگدست شد که ناچار در حمامها میزیست. شاعر ناامید، در واپسین سالهای حیات خود از دربارهای دمشق و حلب، رهسپار حماه شد و در آنجا به مدح ملک منصور دوم پرداخت و به زودی توانست نظر او را به خود جلب کرده، از نزدیکان او شود.
تلعفری در 638ق مدتی را نیز در قاهره گذراند. ظاهراً در آنجا، آبرومندانه زیست و با بزرگان و علما مراوده برقرار کرد؛ اما او شیفتۀ شام بود و در آرزوی میهن و شوق دیدار آن شکوه داشت.
شعر
آنچه امروز از دیوان تلعفری در دست است، تنها اندکی از شعر اوست که به دست یکی از دوستانش در مدت اقامت وی در حماه گرد آمده است. تلعفری که اشعارش تراوش احوال پرهیجان درونی بود و نیمی را در محافل تباهی و فساد به خوشگذرانی طی کرده، و نیمی را در نهایت بینوایی، البته هیچگاه به فکر جمعآوری اشعار خود نبوده است؛ ناچار اشعار او، برخی نابود و برخی در کتابها پراکنده شد، و اندکی هم در دیوان گرد آمد. نوع زندگی و روحیۀ خاص این شاعر موجب شد که فراوردههای او، عمدتاً به چند موضوع منحصر گردد: مدح، وصف، غزل و خمریات.
ممدوحان
شگفت آنکه از مدیحههای شاعر که تنها منبع درآمد او بوده، تنها دو مدیحه، آن هم از نوع اخوانیات، باقی مانده است: یکی موشّحهای است در جواب شهابالدین عزازی، و دیگری قصیدهای در مدح عزالدین بن امسینا؛ این دو نیز نه از دیوان، که از میان گزیدههای سیرهنویسان به دست آمده است. از دیگر ممدوحین او نام ملک عزیز، ملک ناصر و غیاثالدین نامی از همه معروفتر است. تلعفری در مدایح خود بیشتر از فن موشحهسرایی بهره میبرد که میتواند نشان از گسترش موشحۀ شرقی در سرزمین شام آن روزگار باشد.
سبک اشعار
اشعار وصفی تلعفری، در آغاز بیشتر تقلید از گذشتگان و تکرار واژگان و معانی کهن و به خصوص جاهلی است که آن هم نه مستقل، بلکه پیشدرآمدی بر مدیحاند. با این حال، وقتی شاعر به اوج بلوغ ادبی خود میرسد، از ذکر منازل و دیار و گریه بر اطلال و دمن رو میگرداند و به جای نامهای جغرافیایی جاهلی، از جیرون، لبنان و قاسیون سخن میگوید، یا در قاهره، شعری از نوع «الحنین الی الوطن» میسراید و در آن به یاد شام، اظهار دلتنگی و اشتیاق میکند.
غزل و نسیب نیز در نزد شاعر خوشگذرانی چون او غزلی مادی است و اساس آن را وصف جزء به جزء اندام محبوب تشکیل میدهد؛ اما تلعفری پیش از هر چیز، شاعر شراب و قمار است و در نظر او، جوهر زندگی از همین دو شکل پذیرفته است. به همین سبب کمتر غزلی از او میتوان یافت که از شعر بادگانی تهی باشد. او را در زمرۀ رهبران مکتب خمری شام شمردهاند و بادگانیهای او را با خمریات خیام و ابونواس قیاس کردهاند.
شعر تلعفری، بنا به اقتضای زمان، از تصنع و آرایهپردازی تهی نیست؛ وی از میان صنایع بدیعی به خصوص از جناس و طباق به وفور استفاده کرده است. از دیگر صنایع بدیعی شعر او، اقتباس است. اقتباس از قرآن، و اصطلاحات علوم مختلف چون حدیث، لغت، نحو و عروض را در میان ابیات او میتوان یافت. با اینهمه، او آنقدر هوشیار بود که به تمامی اسیر صنعت لفظبازی نشد و اگر هم در این راه گام نهاد، هیچگاه راه افراط نپیمود. در هر حال، وی چنان بود که معاصران بر برتری او اذعان داشتند و حتى شاعری چون بهاءالدین زهیر، جوانترها را به مطالعۀ اشعار او ترغیب میکند و آوازۀ شهرتش در اندک مدتی توسط ابن سعید مغربی اندلس را نیز درنوردید.
وفات
سرانجام در شوال 675ق در حماة درگذشت.[۱]
آثار
دیوانش در سدههای 8 و 9ق در میان مردم شناخته شده بود.
دیوان تلعفری در قاهره(1298ق) و بیروت(1310 و 1326ق) به چاپ رسیده است. محمد انسی که دو چاپ اخیر به کوشش او فراهم آمده، در چاپ 1326ق ابیاتی از شاعر را که در دیوان او نیامده، بر اساس دیگر منابع، به دیوان افزوده است[۲]
پانویس
- ↑ ر.ک: پایگاه جامع منابع تاریخ
- ↑ مریم صادقی، ج 16، ص118-120
منابع مقاله
- صادقی، مریم، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، سال چاپ 1378
- پایگاه جامع منابع تاریخ