تصوف و سیاست در متون منثور تا پایان قرن چهارم هجری
تصوف و سیاست در متون منثور تا پایان قرن چهارم هجری | |
---|---|
پدیدآوران | حیدری، مهدی (نویسنده) |
ناشر | نشر مولی |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | ۱۳۹۹ش |
شابک | 2-122-339-600-978 |
کد کنگره | |
تصوف و سیاست در متون منثور تا پایان قرن چهارم هجری تألیف مهدی حیدری؛ نویسنده در این کتاب کوشیده تا در بازهای مشخص از تاریخ یعنی تا پایان قرن چهارم، به قبض و بسط و فراز و فرودهای نسبت عرفان و امر سیاسی بپردازد. او در این کتاب تلاش کرده با بررسی دستههای مختلف اهل تصوف اعم از عزلتپیشگان، منفعتگرایان، تساهلگرایان و... تصویر روشنی از نسبت پیچیدهی تصوف و سیاست به دست دهد.
ساختار
مطالب کتاب در پنج فصل دستهبندی شده است:
1- معیارهای نظری ارتباط عرفان با سیاست در متون صوفیه
2- عزلت پیشگان
3- منفعت گرایان
4- تساهل گرایان
5- تحرک پیشگان
گزارش محتوا
تعیین نسبت عرفان و سیاست در درجهی نخست به تبیین تعریفی درست از آن دو وابسته است. اگر عرفان را منقطع از جامعه و یک پدیدهی کاملا مجرد و آسمانی بدانیم و از آن به خلوت گزینی و درون نگری تعبیر کنیم و از سوی دیگر سیاست را مقولهی کاملا این جهانی و ماده محور و سیاستمداران را فارغ از درک باطن هستی بدانیم، رابطهای بین عرفان و سیاست وجود نخواهد داشت، لیکن عرفان وتصوف اسلامی از همان آغاز به تبع دین اسلام، اهداف اجتماعی و سیاسی داشته و به هدف گذاری و ارائهی طرح کلی دربارهی چارچوبهای سیاست اسلامی پرداخته است. عرفان جهت و هدف را مشخص میسازد و طرح کلی راه را مینماید. جدای از این، تأثیرات عمیق روحی، نشاط ذهنی و بصیرت در تشخیص حق و باطل از جمله آثاری است که عرفان در عالم ظاهر به جای میگذارد و از همین نقطه است که تفاوت عارف سیاستمدار با کسی که صرفا فقیه سیاستمدار است، مشخص میشود. کسی که فقط به فقه معتقد است، در عالم سیاست نیز آن را به کار میگیرد، اما انگیزه و اندیشهی او در امور ظاهری باقی می ماند و در شخصی اندیشی - که مشکل اساسی سیاست جهانی امروز است - متوقف میشود. از دید فلاسفه کسی که از جزئیات فراتر رفته باشد و حقیقت کلی را در انبوه واقعیتهای جزیی باز شناسد، در مییابد که تفاوت بین آن کسی که رنجی را بر دیگری تحمیل و آن کس که رنج را تحمل میکند، ظاهری است و ربطی به نفس الامر ندارد. تحمیل گر و تحمیل کنندهی رنج یگانهاند. ارزشهای اخلاقی از تجربهی عرفانی بر میخیزند و تنها در صورتی که در بند نفس جزیی فردی نباشیم و هرکس خود را نه یک من مستقل، بلکه متحد با جانهای سایر افراد بداند، آنگاه میتوان امید هم زیستی عادلانه داشت. این موضع، نقطهی پیوند عرفان و سیاست است. بنابراین عرفان در عارف، صفات اخلاقی خاصی ایجاد میکند که این ویژگیها برای سیاستمدار نیز بسیار کارآمد است. دراینجاست که عرفان با ترویج ارزش خدمت به هم نوع، مروج بینشی اجتماعی و سیاسی میگردد.
از جلوههای اعجاب انگیز رابطهی عرفان و سیاست در کلام صوفیه، ضرورت تحصیل صفات و اخلاق عرفانی برای اربابان قدرت است. از منظر آنها سیاستمداری که بدون تهذیب نفس پای در عالم کثرت میگذارد، به سرعت به ورطهی هلاکت و نابودی گرفتار میآید؛ زیرا قدرت، طبع سرکش انسان را به طغیان وا میدارد. بدین ترتیب کسی که صرفا در عالم کثرت میزید، جز خلق، چیزی را نمی بیند و نهایت همت او مردم است و این سرآغاز سقوط اوست. از نظر عرفا حتی اگر کسی در نیمهی راه سلوک، به خلق بگرود، به سوی منفعت طلبی در عالم کثر گرایش پیدا خواهد کرد. از این دیدگاه کسی که تمامی مراحل تهذیب نفس در عالم وحدت را طی نکرده است، در عالم کثرت پایش می لغزد. چنین کسی حتی ممکن است به جهادی روی آورد یا انفاق کند اما به سبب همین نقص، اعمالش از برخی عیوب ظاهری و باطنی بر کنار نخواهد بود. بنابراین از نظر متقدمان اهل تصوف، صاحبان قدرت اگر به سلاح تصفیهی نفس مجهز نگشته باشند، هم خود را به فساد میکشند و هم جامعه را تباه میکنند؛ زیرا قدرت لوازم و مناسباتی دارد که برای پالودگان، حسن و برای آلودگان، عیب است.
نویسنده در این کتاب کوشیده تا در بازهای مشخص از تاریخ یعنی تا پایان قرن چهارم، به قبض و بسط و فراز و فرودهای نسبت عرفان و امر سیاسی بپردازد. او در این کتاب تلاش کرده با بررسی دستههای مختلف اهل تصوف اعم از عزلتپیشگان، منفعتگرایان، تساهلگرایان و... تصویر روشنی از نسبت پیچیدهی تصوف و سیاست به دست دهد.[۱]
پانويس
منابع مقاله
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران