تصوف، قبالا و گنوسی در نگاه تطبیقی
تصوف، قبالا و گنوسی در نگاه تطبیقی تألیف حسین شهبازی، سه مکتب باطنگرای تصوف، قبّالا و گنوسی به دلیل تأثیرگذاری متقابل یا یکسویه بر یکدیگر و نیز اشتراک یا قرابت نسبی در آبشخورهای اندیشه، در عین وجوه تمایز و اختلاف چشمگیر، میتوانند موضوع یک بحث تطبیقی واقع شوند.
تصوف، قبالا و گنوسی در نگاه تطبیقی | |
---|---|
![]() | |
پدیدآوران | شهبازی، حسین (نویسنده) |
ناشر | زوار |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1398 |
شابک | 7ـ568ـ401ـ964ـ978 |
موضوع | عرفان -- مطالعات تطبیقی,تصوف -- مطالعات تطبیقی,تصوف,قباله (عرفان یهودی),گنوستیسیسم |
کد کنگره | BL ۶۲۵/ش۹ت۶ ۱۳۹۸ |
ساختار
کتاب در سه فصل تدوین شده است.
گزارش کتاب
سه مکتب باطنگرای تصوف، قبّالا و گنوسی به دلیل تأثیرگذاری متقابل یا یکسویه بر یکدیگر و نیز اشتراک یا قرابت نسبی در آبشخورهای اندیشه، در عین وجوه تمایز و اختلاف چشمگیر، میتوانند موضوع یک بحث تطبیقی واقع شوند. هر کدام از سه مکتب عرفانی قبّالا، گنوس و تصوف در بستر فرهنگی و اجتماعی یکی از ادیان بزرگ الهی (یهود، مسیح و اسلام) نضج یافته و به منصّه ظهور رسید. در این میان مکتبی چون گنوس از مسیحیت کمترین تأثیر را پذیرفت، بلکه با گرایش برخی از بزرگان این مکتب به دین مسیحیت، تعالیم راستین این دین در معرض انحراف و بدعت قرار گرفت؛ تصوف و قبّالا، مکتبهای توحیدمحور و تکخداباور هستند.
تصوف بهشدت تحت تأثیر مبانی شریعت اسلامی واقع شد، هرچند برخی آموزههای صوفیه در قالب طریقت، خارج از محدودة شریعت تلقی شد؛ ولی در کل تعالیم آن در مدار توحید باقی ماند؛ قبّالا نیز در عین تکوین در بستر دین یهود، از مبانی و آموزههای گنوسی و تصوف متأثر شد. هرچند قبّالائیان موحد بودند، ولی تأسی از برخی مبانی گنوسی، آنها را در معرض اتهام به لغزش از مسیر توحید قرار داد. اندیشۀ گنوسی نیز برآمده از عقاید ملل و ادیان (نوافلاطونی، یهود، ایران باستان، مسیحیت، آیینهای بینالنهرین، مصر و....) است، از اندیشۀ توحیدی فاصله گرفته و به نوعی از ثنویت تمایل بیشتری دارد. بنیان تفکر در هر سه مکتب مبتنی بر معرفت اشراقی و رمزی است و هر سه درصدد پاسخگویی به پرسشهای اساسی دربارۀ هستی و زندگیاند؛ اینکه از کجا آمدهایم؟ به کجا میرویم؟ و چگونه باید برویم؟
به لحاظ زمانی مکتب گنوسی که در صدر مسیحیت (اوج شکوفایی آن در قرن دوم میلادی) ظهور کرده است، بر تصوف و قبّالا تقدم دارد. حدود ششصد سال بعد (قرن هشتم میلادی) تصوف ظهور میکند، قبّالا نیز با وجود ظهور از اواخر قرن یازدهم ارکان آن در حدود قرن سیزدهم میلادی شکل میگیرد که پانصد سال بعد از ظهور تصوف است. البته شکل ابتداییتری از عرفان یهود تحت عنوان مرکبه یا مرکاوا پیش از تصوف و مقارن با پیدایش گنوس وجود داشته و تحت تأثیر آموزههای گنوسی بوده است. عرفان قبّالا نیز ریشه در مرکبه دارد و مبتنی بر آن شکل گرفته اما مسیر متفاوتی را طی کرده است.
تصوف، قبّالا و گنوسی به دلیل تأثیرگذاری متقابل در یکدیگر و یا تأثیر یک سویۀ برخی از آنها بر دیگری و نیز اشتراک و یا قرابت در برخی از مبانی و آبشخورهای اندیشه، در عین داشتن وجوه تمایز و اختلاف چشم گیر، میتوانند موضوع یک بحث تطبیقی واقع شوند. این پژوهش مبتنی بر فرضیۀ وجود تعامل و ارتباط میان تصوف، قبالا و گنوسی، درصدد تبیین وجوه تعامل و جنبههای ارتباط دوسویه یا چندسویه میان آنها است. برای نیل به این هدف، بررسی تطبیقی مؤلفه های اصلی اندیشه عرفانی آنها نظیرِ خداشناسی و غایات عرفانی، انسان شناسی و جایگاه انسان در نظام معرفتی، خیر و شر، ابلیس و ارتباط آن با نظام احسن، عقل، وحدت و کثرت، مراتب سلوک، استفاده از زبان رمزی و وجوه تمایز و اشتراک در نمادها و رمزها، میزان تأثیرپذیری از ادیان الهی (یهود، اسلام و مسیحیت) و آیینها و اندیشههای بشری (مانوی، نوافلاطونی و...)، وجهۀ همت نگارنده بوده است.
مبنای بحث تطبیقی در این نوشتار، مکتب تطبیقی آمریکایی است که مقولات فرهنگی و ادبی را به مثابة یک کلیت، فراسوی مرزها میبیند و بدون اصالت قائل شدن به رابطة تاریخی، روابط فرهنگی و ادبی را فارغ از قید اثباتگرایی بررسی میکند. هرچند امروزه مطالعات تطبیقی، آن مفهوم محدود و سنتی را ندارد و در رشتههای مختلف به قرائتهای موازی آثار و مقولات فرهنگی اطلاق میشود. براساس یافتههای تحقیق، قبالائیان در کاربرد سمبولها و نمادهای عرفانی از جمله نماد برجسته قبّالا یعنی سفیروت (درخت زندگی)، تحت تأثیر کارکرد نمادین درخت عرفانی متصوفه و آثاری چون مقامات القلوب شیخ ابوالحسن نوری و شجرة الکون ابن عربی قرار داشتند. در مکتب گنوسی یهودی یا عرفان مرکبه، تشابه ساختار منازل سلوک عرفانی در قالب هفت هخالوت با هفت وادی عرفانی تصوف، مخصوصاً در سرمنزل نهایی یعنی قصر عرش، از نکات مشترک آموزههای هر دو آیین بهدست آمد.
وجه اشتراک عمدة گنوسی، قبّالا و تصوف در نوع تلقی از صادر اول در قالب آنتروپوس، آدام قدمون، حقیقت محمدیه با تأکید بر روایت تورات و حدیث منقول اسلامیِ آفرینش انسان منطبق بر صورت الهی است. هرچند به بیراهه رفتن گنوسیان یهودی (عرفای مرکبه) و غیریهودی در تفسیر روایت مزبور، آنها را به ثنویت کشاند؛ اما در تصوف و قبّالا، تمایز بین خالق و مخلوق و در کل روح یکتاپرستی حفظ شد. از دیگر یافتههای تحقیق، میتوان به نظریة وحدت وجود قبّالای نبوی ابراهیم ابوالعافیه و نسخة مشابه آن در تصوف اسلامی اشاره کرد. در این باب، با وجود تفاوتهای بنیادین، موارد مشابه زیادی نیز بهدست آمد. نیز طرح موضوع «تبعید و غربت روح» در تصوف و گنوسی از تأثیرپذیری متصوفه از آیین گنوسی حکایت دارد. هرچند گنوسیان نیز در این زمینه از آبشخور فلسفة یونانی متأثراند. طرح این ایده منجر به استفاده گنوسیان و متصوفه از زبان رمز و اشارت شده و پیدایش داستانهای رمزی را در پی داشته است.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات