تصحيح الوجوه و النظائر
تصحيح الوجوه و النظائر | |
---|---|
پدیدآوران | عسکری، حسن بن عبدالله (نویسنده) عثمان، محمد (محقق) |
عنوانهای دیگر | الوجوه و النظائر |
ناشر | مکتبة الثقافةالدينية |
مکان نشر | مصر - قاهره |
سال نشر | مجلد1: 2007م , 1428ق , |
چاپ | 1 |
شابک | 977-341-341-1 |
موضوع | زبان عربی - مترادفها و متضادها زبان عربی - واژهنامهها |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | PJ 6190 /ع5و3 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
تصحيح الوجوه و النظائر، اثر ابوهلال عسکری (متوفی 400ق)، کتابی است پیرامون وجوه (لفظ مشترکی که در معانی گوناگون کاربرد دارد و در هر مورد به کمک قرینه، به معنایی خاص انصراف پیدا میکند؛ خواه آن معنا حقیقی یا مجازی یا استعاری یا کنایی باشد) و نظایر (به الفاظی گفته میشود که متواطی و در دلالت بر مصادیق، یکسان باشند) در قرآن کریم.
تحقیق و تصحیح کتاب، توسط محمد عثمان، صورت گرفته است.
برای کسانی که تبحر کافی در زبان و لغت عربی ندارند، تشخیص معانی دقیق واژه در هر موردی بهآسانی ممکن نیست. این امر سبب شده که دانشمندان اسلامی برای بیان معانی اینگونه واژهها در قرآن کریم، توجه خاصی مبذول دارند و علمی را به نام «وجوه و نظائر قرآن» پایهگذاری کنند و کتابها و مقالاتی را در اینباره به رشته تحریر درآورند. بعضی در اینباره اثر مستقل پدید آورده و برخی دیگر در ضمن کتابهای علوم قرآنی، بابی را به آن اختصاص دادهاند که از جمله کسانی که در اینباره اثر مستقلی بهعنوان الوجوه و النظائر از خود بهجای گذاشته، ابوهلال عسکری است که متأسفانه این کتاب همچون هزاران کتاب دیگر خطی بوده و کمتر کسی از آن اطلاع داشته است.[۱].
هیچیک از شرححالنویسان و نویسندگان معجمهای کتابشناسی، اثر حاضر را در زمره مؤلفات ابوهلال عسکری نیاوردهاند و فواد سزگین، برای اولین بار به این کتاب اشاره کرده است. وی در مقام استدلال بر اینکه این کتاب از ابوهلال است، میگوید: «ابوهلال مطالبی از کتاب الوجوه و النظائر را در کتاب الفروق اللغوية آورده است». در تأیید نظر فواد سزگین باید گفت: ابوهلال در کتاب الوجوه و النظائر به کتابهای دیگر خود اشاره کرده است. اگر نسخه خطی این کتاب برحسب اتفاق به دستمان نمیرسید، به نبودن چنین اثری باور داشتیم و..[۲].
ساختار
کتاب با دو مقدمه از محقق و مصنف آغاز و مطالب در بیستونه باب، به ترتیب حروف الفبا، تنظیم شده است.
شیوه ارائه مطالب کتاب بدین گونه است که نویسنده در هر ماده یا لفظی که میآورد، اول به معانی آن در لغت اشاره کرده، سپس -مانند مصنفین دیگر در این فن- تعداد وجوه آن را میگوید و در اول هر وجه، نام آن معنا را عنوان میکند و برای هر وجهی از وجوه معانی آن لفظ، آیه یا آیاتی را که مصداق آن معانی باشد، آورده و به تفسیر و شرح بعضی از آیات میپردازد[۳].
گزارش محتوا
در مقدمه محقق، ضمن استفاده از مثالهای قرآنی پیرامون دو کلمه «الأمر» و «الأمة» که به معانی مختلفی در قرآن کریم به کار رفته است، ابتدا به تعریف علم وجوه و نظائر پرداخته شده و سپس به معرفی برخی از تألیفاتی که در این زمینه به نگارش درآمده، پرداخته شده است. در ادامه، ابتدا فرق میان ابوهلال و ابواحمد عسکری و اشتباه برخی مورخین در خلط میان آن دو، توضیح داده شده و سپس، به شرح حال ابوهلال، پرداخته شده و اطلاعاتی پیرامون شیوخ، شاگردان، تألیفات، سیره و تاریخ وفات وی، در اختیار خواننده قرار گرفته است.[۴].
در مقدمه نویسنده، به موضوع کتاب اشاره گردیده و توضیح بسیار مختصری پیرامون اقدامات نویسنده، ارائه شده است.[۵].
ابوهلال مطالب کتاب را در 29 باب، مطابق با حروف الفبا، تنظیم کرده است و در هر باب درباره وجوه معانی الفاظ یا موضوعهایی سخن گفته است. ملاک قرار گرفتن واژهها در هر باب، حرف اول آنهاست، نه حرف اول ریشه آنها؛ ازاینرو در باب اول که تحت عنوان «في ما جاء من الوجوه و النظائر في أوله ألف» آمده، درباره واژههای استغفار، استطاعت و احزاب نیز بحث شده است.[۶].
ابوهلال در این کتاب، به بیان وجوه معانی اسماء مقید نیست، بلکه در لابهلای واژههای اسمی، از برخی حروف نیز یاد کرده است؛ برای مثال، در باب اول، معانی حروف «أو» و «أم» نیز ذکر شده است. همچنین وی به طرح وجوه مختلف موضوعهایی میپردازد که اساسا واژه نیستند؛ مانند بحث از استفهام که در ضمن باب اول آمده است.[۷].
وی در تفسیر آیه «وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً» (البقرة: 143)، در مقام شرح و تفسیر معنای واژه «وسط» برآمده و نوشته است: «وسطا: أي عدلا و هو من واسطة القلادة و ليس من قولهم: هذا شيء وسط، إذا كان بين العالي و المنحط و منه قول النبي(ص): «أنا أوسط نسبا» و له وجه آخر و هو أن الوسط: بمعنی العدل و سمي بذلك لأنه بين غلو المغالي و تقصير المقصر... و الوسط بالإسکان: الموضع و الوسط بالتحريك ما بين طرفي كل شيء و أصل الكلمة: العدل، فالمكان لاعتدال المسافة إلی أطرافه و الرجل الأوسط في قومه: الذي تكلله السرف من نواحيه»[۸]؛ نویسنده در این عبارت، واژه وسط را در اصل به معنای عدل دانسته است؛ به عقیده وی عدل را بدان جهت وسط خواندهاند که چیزی است مابین غلو و تقصیر (از تقصیر برتر و از غلو فروتر است).
همچنین در مواردی به فرق بین یک کلمه که در سیاق بحث آمده و بین لفظ دیگر از همان ماده پرداخته است. بهطور مثال، در ماده «الأرض» و در تفسیر آیه «إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ» (الكهف: 84)، نوشته است: «و الفرق بين مكنا له و مكناه، أن معنی مكنا له: جعلنا له ما يتمكن به في الأرض و معنی مكناه، أقدرناه علی ملك الأرض...»[۹]؛ یعنی بین «مکنا له» و «مکناه» تفاوت وجود داشته و اولی یعنی آنکه ما در زمین به او امکاناتی دادیم، ولی دومی یعنی او را مالک و فرمانروا قرار دادیم.
مؤلف گاه در ضمن شرح معنای واژهای، به فرق بین دو کلمه که در سیاق بحث نیامده، اشاره کرده است؛ مانند موارد زیر: در ماده «آل» و در تفسیر آیه «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِيمَ...» (آل عمران: 33)، نوشته است: «يعني: إسماعيل و إسحاق و يعقوب و الأسباط و آل عمران يعنیموسی و هارون، اختارهم علی عالمي زمانهم»[۱۰]؛ یعنی خداوند آل ابراهیم که عبارتند از اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط و آل عمران یعنی موسی و هارون را بر اهل زمان خویش، برگزید.
سپس چنین اضافه کرده است: «و الفرق بين الولد و الذرية: أن الذرية يقع علی أولاد الرجل: الذكور و الإناث و علی أولاد بنيه و بناته من الذكور و الإناث و الدليل علی ذلك أن الله تعالی يقول: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ» (الأنعام: 84)، ثم عد عيسی(ع) مع المذكورين... و ولد الرجل هم من ولدهم، لا يدخل أولاد البنات فيهم؛ لأن أولاد البنات منسوبون إلی آبائهم؛ قال الشاعر: «بنونا بنو أبنائنا و بناتنا بنوهن أبناء الرجال الأباعد». فأما تسميته(ص) الحسن و الحسين(ع) ولدي رسولالله(ص)، فإن ذلك شيء خصا به دون غيرهما تكريما لهما و اختصاصا»[۱۱]؛ یعنی فرق میان ولد و ذریه این است که ذریه، شامل همه اولاد شخص و اولاد پسر و دختر وی میشود؛ به همین دلیل، عیسی(ع) از ذریه داود و سلیمان شمرده شده است، ولی ولد، شامل فرزندان دختر شخص نمیگردد، بلکه تنها شامل اولاد خود او و فرزندان پسرش میشود. اما اینکه حسنین(ع)، اولاد پیامبر(ص) خوانده میشوند، امری است که تنها به آن دو اختصاص دارد و از باب تکریم ایشان میباشد.
باز میبینیم ابوهلال در این کتاب از بحث در معنای وجه لفظی که در آن بحث میکند، خارج شده، به موضوع دیگری که به اصل موضوع ارتباطی ندارد، پرداخته است. این موارد در اثر حاضر، بسیار است. یکی از آن موارد، در ماده «الأمر» میباشد؛ آنجا که در تفسیر آیه «وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (النساء: 59)، نوشته است: «قيل: العلماء و قيل: يعنیالسلطان و إنما تجب طاعة السلطان إذا كان محقا و قال ابن عباس -هم- أولو الفقه في الدين و قال أبوعلي: الأئمة و أمراؤهم و ليس هم العلماء إلا أن يكونوا أمراء و... و قال تعالی: «فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ» (النساء: 59)؛ أي إلی الكتاب و السنة لأنهما من الله و رسوله و فيه دليل علی أن الإمامة ليست بحجة و فيه دليل أيضا علی صحة القياس و لكن يوجد أصل كل شيء فيهما أو في أحدهما، فأمر بحمل الفروع علی الأصول الموجودة فيهما ليظهر أحكامهما و لا يتأتی ذلك إلا بالقياس و الآية عموم في وجوب الرد إلی الكتاب و السنة في حياة الرسول و بعد وفاته الذي يقتضيه فحوی الكلام الرد إليهما في ما لا نص له...»[۱۲]؛ همان طور که ملاحظه میشود، موضوع بحث در اینجا لفظ امر و وجوه و معانی آن میباشد، اما مباحث دیگری مانند لزوم تبیعیت از اولوالامر و تعیین مصادیق آن، حجیت قیاس و... مطرح گردیده که غیر مرتبط با بحث میباشد.
وضعیت کتاب
فهرست مطالب بههمراه فهرست منابع مورد استفاده محقق، در انتهای کتاب آمده است.
پاورقیها توسط محقق نوشته شده و در آنها، علاوه بر ذکر منابع[۱۳] و تشریح و تبیین معانی برخی از واژگان متن[۱۴]، توضیحاتی جامع و مفصل، پیرامون برخی از مطالب متن، ارائه گردیده است.[۱۵].