تبارشناسی نقد ادبی ایدئولوژیک: پژوهشی پیرامون نقد ادبی ایدئولوژیک در ایران معاصر

    از ویکی‌نور
    تبارشناسی نقد ادبی ایدئولوژیک
    تبارشناسی نقد ادبی ایدئولوژیک: پژوهشی پیرامون نقد ادبی ایدئولوژیک در ایران معاصر
    پدیدآورانامن‌خانی، عیسی (نویسنده)
    ناشرخاموش
    مکان نشرتهران
    سال نشر1398
    موضوعنقد ادبي -- ايران -- تاريخ -- قرن ‎۱۳ق,ادبيات فارسی -- قرن ‎۱۳ق. -- تاريخ و نقد
    کد کنگره
    PIR ۳۳۴۲/الف۸ت۲ ۱۳۹۸‏

    تبارشناسی نقد ادبی ایدئولوژیک: پژوهشی پیرامون نقد ادبی ایدئولوژیک در ایران معاصر تألیف عیسی امن‌خانی، مسئله و پرسش اصلی این پژوهش چرایی درهم‌تنیدگی نقد ادبی با ایدئولوژی در دورۀ معاصر است؛ امری که نتیجۀ آن سیطرۀ ایدئولوژی‌ها بر نقد ادبی معاصر است.

    ساختار

    کتاب در هفت فصل تدوین شده است.

    گزارش کتاب

    آیا نقد در گذشتۀ ما ایرانیان حضور داشته است؟ مدتی است که این پرسش و برخی از موضوعات مربوط به آن مانند موانع تحقق و نهادینه شدن سنت نقد در ایران، به یکی از اصلی‌ترین پرسش‌ها و دغدغه‌های محققان و پژوهشگران حوزۀ علوم انسانی بدل شده است. پرسش‌هایی که با وجود پاسخ‌های متعدد و متفاوت هنوز پاسخ قطعی و همه‌پسندی به آنها داده نشده است. برخی حضور نقد و سنت نقادی در گذشته را ناممکن و ایران پیشامشروطه (و حتی ایران پس از مشروطه) را فاقد بسترهای لازم برای شکل‌گیری و شکوفایی نقد دانسته‌اند، حال آنکه برخی عقیده دارند حضور نقد و نقد ادبی در گذشته بدیهی بوده است و از تفاوت آن با نقد جدید سخن گفته‌اند.

    مسئله و پرسش اصلی این پژوهش چرایی درهم‌تنیدگی نقد ادبی با ایدئولوژی در دورۀ معاصر است؛ امری که نتیجۀ آن سیطرۀ ایدئولوژی‌ها بر نقد ادبی معاصر است. در اینکه بخش بزرگی از نقد ادبی معاصر ما ایدئولوژیک و ایدئولوژی‌زده است. بی‌تردید واقعیتی است که انکار آن به راحتی امکان‌پذیر نیست. بسیاری از ناقدان بزرگ دورۀ معاصر چون احسان طبری یا خود ایدئولوگ هستند و نقد آنها نیز مبتنی بر ایدئولوژی‌شان است یا اینکه حتی اگر خود وابسته به حزب یا ایدئولوژی مشخصی نباشند، دغدغه‌هایشان الهام‌گرفته از ایدئولوژی‌های رایج روزگارشان بوده؛ برای نمونه توجه وسواس‌گونۀ بزرگانی چون علامه قزوینی و سید حسن تقی‌زاده به مسئلۀ زبان و نقد کاربرد نادرست آن از سوی روشنفکران غرب‌زدۀ آن روزگار را باید معلول سلطۀ ایدئولوژی ناسیونالیسم در ایران عصر پهلوی دانست.

    جالب اینکه این مسئلۀ بسیار مهم، یعنی ایدئولوژیک‌بودن نقد ادبی معاصر ایران با وجود آشکاربودن آن تاکنون مسئلۀ محققان و پژوهشگران ما نبوده و توجه آنها را به خود جلب نکرده است. آنها غالباً از کنار این واقعیت به گمان بسیاری مذموم، به‌راحتی گذاشته‌اند یا اینکه پیرامون آن، آن‌گونه که باید و شاید غور و تعمق نکرده‌اند. نتیجۀ این غفلت و بی‌توجهی به نقد ایدئولوژیک تصویر محدود و مغشوشی است که از نقد ادبی معاصر خود داریم. حقیقت این است که هنوز تصویر روشن و کاملی از تاریخ نقد ادبی معاصر و جریان‌های آن عمدتاً هم ایدئولوژیک هستند، در دست نیست و دانسته نیست که چرا نقد ادبی ما اینگونه به دامان ایدئولوژی‌ها پناه برده است یا اینکه چرا دامان نقد ادبی معاصر آلوده به لکۀ ایدئولوژی‌ها شده است. در این کتاب تلاش شده است به این مسئله و پرسش‌های متعدد دیگر دربارۀ نقد ادبی معاصر و به‌ویژه نقد ادبی ایدئولوژیک پاسخ داده شود.

    اینکه چرا نقد ادبی معاصر ایدئولوژیک است، پرسش یا مسئلۀ محوری و بنیادین این کتاب است؛ اما تنها مسئله آن هم نیست. بررسی تحول و دگرگونی نقد ایدئولوژیک معاصر و چرایی این تحول و دگرگونی‌ها مسئلۀ دیگری است که این پژوهش به دنبال ارائۀ پاسخی برای آن است. در نهایت اینکه این پژوهش می‌کوشد نسبت میان دیدگاه‌های این منتقدان با ایدئولوژی آنها را روشن کند؛ برای مثال روشن کند که چه ارتباط معناداری میان نقد قافیه‌اندیشی با جهان‌نگری لیبرالیستی منتقدانی چون آخوندزاده وجود دارد.

    از آنجا که بررسی اسناد و آثار انتقادی این دوره برای حل مسئله و پرسش بنیادین و محوری این پژوهش به تنهایی کافی و بسنده نیست و جستجو میان اوراق و آثار به‌جامانده نیز به روشن‌ترشدن مسئله و پرسش ما کمک چندانی نمی‌کند، این پژوهش از جایی دیگر و با طرح مسئله‌ای تئوریک اما لازم یعنی نسبت نقد مدرن و ایدئولوژی‌ها آغاز شده است. دلیل این امر نیز پیوند نقد مدرن با ایدئولوژی‌ها از همان لحظۀ آغازین است. نقد مدرن از بدو پیدایش خود با ایدئولوژی‌ها همزاد بوده و با آن پیوند داشته است؛ پیوندی که از ارتباط تنگاتنگ و ذاتی این دو خبر می‌دهد. تفصیل این ارتباط در کتاب آمده است و نیازی به تکرار آن نیست؛ اما در اینجا و به طور خلاصه باید گفت که بر خلاف نقد پیشامدرن، نقد در دوران معاصر با مفاهیمی چون بحران، زوال، انحطاط و مرگ همزاد است و این بحران‌ها، انسان معاصر را به حرکت و رفتار نقادانه وامی‌دارند و چون این بحران‌ها به گونه‌ای مستمر و مداوم در ذات جهان مدرن و نظام‌های سیاسی و اقتصادی آن جای گرفته‌اند، نقد در دوران معاصر همواره و همیشگی و گریزناپذیر است. ایدئولوژی‌ها نیز پیش از هر چیز، نظام‌هایی فلسف هستند که به انسان معاصر می‌آموزند چگونه بر این بحران‌ها فائق آیند و آیندۀ بهتری برای خود بسازند.[۱]

    پانويس


    منابع مقاله

    پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات

    وابسته‌ها