تاريخ الأدب الجغرافي العربي (تعريب)

    از ویکی‌نور
    تاريخ الأدب الجغرافي العربي (تعریب)
    تاريخ الأدب الجغرافي العربي (تعريب)
    پدیدآورانکراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ (نویسنده)

    هاشم، صلاح‌الدین عثمان (تعريب)

    بلبایف، ایگور (مراجعه)
    ناشرلجنة التألیف و الترجمة و النشر
    مکان نشرقاهره - مصر
    سال نشر1963 م
    چاپ1
    موضوعآفریقای شمالی

    جغرافیای اسلامی - کتاب‌شناسی خاور میانه - کتاب‌شناسی

    کشورهای اسلامی - جغرافیا
    زبانعربی
    تعداد جلد2
    کد کنگره
    ‏G‎‏ ‎‏93‎‏ ‎‏/‎‏ک‎‏4‎‏ت‎‏2‎‏ ‎‏1336
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تاریخ الأدب الجغرافی العربی، در اصل با قلم نویسنده توانمند معاصر روسى، ایگناتى یولیانوویچ کراچکوفسکی، به نگارش درآمده و صلاح‌الدین عثمان هاشم آن را به زبان عربى برگردانده و اداره فرهنگ در دانشگاه دول عربى آن را به چاپ رسانده است. اصل روسى آن در سال 1957 در مسکو - لنینگراد منتشر گردیده است.

    ساختار

    کتاب(همین ترجمه عربى)، با سه مقدمه آغاز مى‌شود؛ ابتدا، مقدمه مترجم و به دنبال آن، مقدمه ناشر و سپس مقدمه کوتاه مؤلف و پس از این سه مقدمه، مدخلى در دو بخش آمده است: یکى عرض عام و دیگرى تاریخ آموزش جغرافى و هدف از آن.

    متن کتاب، از شانزده فصل تشکیل شده و در پایان هر یک از فصول، حواشى و پى‌نوشت‌هاى آن فصل آمده است که خود میزان پژوهش‌گرى و تلاش مؤلف را نشان مى‌دهد که از کتاب‌هاى عربى، فارسی، روسى، انگلیسى، ایتالیایى، فرانسوى و... بهره جسته و استفاده کرده است.

    در بعضى از صفحات نیز پاورقى‌هایى از طرف مترجم، در توضیح برخى واژه‌ها و اصطلاحات آمده که گاه بسیار راشا و مفید است.

    گزارش محتوا

    مترجم، در مقدمه خود به معرفى کتاب پرداخته و چنین آورده است: «نام کراتشکوفسکى در جهان معاصر عربى ناشناخته نیست، مگر اینکه بیشتر او را مورخ ادبیات قدیم و جدید عربى مى‌شناسند و از تلاش و اهتمام وى به تاریخ جغرافیا نزد عربان آگاهى ندارند. در واقع بیشتر مباحث این دانشمند، بر سه محور دور مى‌زند: شعر عربى، ادبیات نصاراى عرب و تاریخ ادبیات معاصر عرب».

    مترجم، در ادامه، زندگى‌نامه مؤلف را از زبان خود وى که در مجله مجمع علمى عربى در دمشق(سال 1927، جلد 7) چاپ شده بود، مى‌آورد. او در آن‌جا، به چگونگى تحصیل خود اشاره مى‌کند و اینکه با کتاب‌هاى دوساسى شرق‌شناس بزرگ آشنا شد و از کتاب صرف و نحو وى براى آموختن عربى بهره گرفت، گرچه برایش آسان نبود، چون بدون راهنما آن را کار کرد.

    مترجم، در ادامه به فعالیت‌های علمى و جهانى وى اشاره مى‌کند؛ به هر حال، او در سال 1951 درگذشت.

    کراتشکوفسکى، سال‌هاى پایانى زندگى خویش را به دانش جغرافیا اختصاص داد و تلاش کرد تا این نقیصه را جبران کند. وى، به راستى مناسب‌ترین مرد براى چنین امر خطیرى بود. مترجم، در ادامه مقدمه، به روش خویش در ترجمه کتاب مى‌پردازد.

    پس از این مقدمه، از ناشر نیز مقدمه‌اى آمده است که به سیرى از تلاش علمى مؤلف در این موضوع و نیز روند این دانش اشاره مى‌کند و مى‌گوید: «جزء چهارم از منتخبات آثار آکادمى کراتشکوفسکى، متضمن کاوش‌هاى این دانشمند در تاریخ ادب جغرافى عرب است که پیش از این جز چند فصل پراکنده آن چاپ نشده بود، ولى دست‌نویس‌هاى وى وجود داشت. بیشتر کتاب، در فواصل 1938 تا 1945 با مشکلاتى که جنگ جهانى پیش آورده و شهر لنینگراد در محاصره بود، به نگارش درآمد، ولى وى آموزش ادب جغرافى عرب را از همان ابتدا (1909)، مد نظر داشته و در سفرش به شرق، در کنفرانس‌ها و خطابه‌هاى کارلو الفونسونالینو، مستشرق ایتالیایى که بزرگ‌ترین متخصص در تاریخ نجوم و جغرافى ریاضى نزد عرب است، شرکت مى‌جست.

    مؤلف، در بازگشت از شرق در دانشگاه پطرسبورگ، به خطابه‌هایى در زمینه زبان و تمدن عرب دست زد که بیش از همه، «نگاه به ادب جغرافى عرب» چشم‌گیر است و موضوع تدریس وى در سال‌هاى 1935 و 1936، «ادب التاریخ والجغرافیا عند العرب» بوده است.

    با ذکر این سخن، ناشر، به علاقه‌مندى و کوشایى مؤلف در این زمینه مى‌پردازد و اینکه چگونه موضوع جغرافى ذهن وى را مشغول داشته و وى را به تفکر و مطالعه وامى‌داشته است.

    در ادامه، ناشر، به روش کار مؤلف و محتویات کتاب اشاره مى‌کند(روش کار صرفاً نقل یا نگارش تاریخ علم جغرافى یا تاریخ کشفیات جغرافیایى نزد عرب نبوده، بلکه فلسفه علم جغرافى است).

    در پایان، ناشر، اضافه مى‌کند که این کتاب در زمان اوج علمى مؤلف به نگارش درآمده است و سپس مى‌نویسد که وى در این میدان یکه‌تاز به شمار مى‌رود و کسى با او همانندى ندارد. خلاصه داده‌هاى کتاب یا آنچه که با مطالعه کتاب، دستگیر مى‌شود چنین است:

    1. با کار علمى ارزنده و بى‌سابقه‌اى که مؤلف انجام داده است، جایگاه تمدن عرب در تاریخ بشرى و نقشى که دانش جغرافى عرب در این میدان بازى کرده، روشن مى‌گردد؛

    2. اینکه دیگر اقطار اسلامى از تمدن‌هاى آسیاى میانه (ترکستان)، قفقاز، ایران و ترکیه و... چه سهمى در شکوفایى و بلندى این تمدن داشته و از میان آنها چه دانشمندان بزرگى در جغرافیاى عرب سر برآوردند؛

    3. دیگر اینکه مؤلف با روش صحیح، دقیق و عمیق علمى خود به راستى نشان داده که مى‌توان به ماده واقعى دانش جغرافیاى تاریخى و مسائل مربوط به آن، آثار و اجناس(نژادشناسى) دست یافت و...

    سپس مقدمه‌اى از مؤلف آمده که در آن، مؤلف مى‌نویسد: «این کتاب، براى پا گرفتن، سال‌هاى درازى را به خود اختصاص داده و در اصل بر مواد سخن‌رانى‌ها و کنفرانس‌هایى استوار است که در دانشگاه پطرسبورگ و لنینگراد در فواصل مختلف سال 1910 برگزار گردید».

    مؤلف، در ادامه، به هدف کار خود اشاره مى‌کند و مى‌نویسد: «من صرفاً نخواستم به تاریخ جغرافیا به اندازه‌اى که کتاب‌هاى تاریخ ادبیات بیان مى‌دارند، پرداخته باشم، بلکه این نوشتار نگاهى جامع به فلسفه دانش جغرافیا از لابه‌لاى اشعار جاهلى تا زمان ماست؛ بنابراین، هر چیزى که به‌گونه‌اى در این دانش تأثیرى داشته و نقشى آفریده، بدان توجه شده و در این مجموعه، گرد آمده است و هم‌چنین به تأثیرى که ادب جغرافیاى عربى در شرق و غرب داشته، اشاره شده است.

    نویسنده، در پایان، به زمان تألیف هر یک از فصول کتاب اشاره مى‌کند و اینکه بخش‌هایى از آن، در هنگام محاصره لنینگراد و در دوره جنگ جهانى به نگارش درآمده است؛ در این‌جا اندوه و غم یا خاطرات تلخ این دوره از لابه‌لاى نوشته، به روشنى به چشم مى‌آید.

    پس از این سه مقدمه، مدخلى در دو بخش آمده است: عرض عام؛ تاریخ آموزش جغرافى و هدف از آن. در این بخش، مؤلف، به جایگاه تمدن عرب و نقش آن در تمدن بشرى توجه مى‌دهد، اینکه عربان چگونه در دانش‌هاى گوناگون از فیزیک، ریاضى، کیمیا، بیولوژى و... برترى یافته و دیگران از این خرمن بهره گرفته‌اند و بعد به موضوع جغرافیا وارد مى‌شود و اهمیت آن را در دانش و معرفت انسانى و سهم عرب‌ها در آن و نیز تأثیر آن را در دنیاى انسانى مى‌نماید. در ریشه‌یابى دانش جغرافیاى عربى به ریشه‌ها و منابع خواسته یا ناخواسته آن هم نگاهى افکنده و از ایران، مصر و بیزانس یاد مى‌کند. پیدایش اسلام و تأکید بر دانش‌آموزى، به‌عنوان عاملى مهم در فراگیرى دانش‌ها در همین مدخل آمده و نقش تاجرین در این میدان، کوچ کردن‌هاى متعلمین، خراج گیرى و... همه در مقوله بحث داخلند.

    مؤلف، در این مدخل با دقت، موارد مؤثر در موضوع مطالعاتى جغرافى را زیر نظر مى‌گیرد، همچون تأثیر حج در مطالعات جغرافى مسلمین و کارهاى جغرافیایى عرب‌ها مثل علم الاصول و الاعراض، علم تقویم البلدان، علم المسالک و الممالک، علم البرود، علم عجائب البلاد و... البته آشنایى با زبان‌هاى مختلف در این کار به کمک مؤلف مى‌شتابد؛ از زبان‌هاى مرده تاریخى تا زبان‌هاى زنده کنونى.

    در بخش دوم، به تاریخ آموزش این موضوع در غرب مى‌پردازد که اروپاییان از چه زمانى با جغرافیاى عرب آشنا شده‌اند. وى، مى‌نویسد: از قرن یازدهم، در اسپانیا ترجمه تصنیف‌هاى عربى در فلک و ریاضى به زبان لاتینى آغاز شد و به سرعت اسامى خوارزمى، فرغانى و بتانى نزد همگان شناخته شد و به این طریق بیشتر اسامى اصلى شرقى معروف گردید و با این ترجمه‌ها، دانش جغرافى فلکى و وصفى سیر تطورى خویش را در اروپا آغاز کرد و اندیشه عرب در آن نقش بسزایى ایفا کرد. مؤلف، در ادامه، به سیر ترجمه آثار عربى به دست اروپاى مسیحى مى‌پردازد و برخى از مستشرقان را با ترجمه آنها نام مى‌برد و با نگاهى نقدى در پایان، هدف از نگارش کتاب را بیان مى‌کند.

    پس از این مقدمات، اولین فصل کتاب با عنوان «جغرافیا نزد عرب قبل از پیدایش کتاب‌هاى اولیه جغرافى» آمده است. در این فصل، نویسنده، به نقش عرب‌ها در جغرافیا اشاره دارد.

    مؤلف، در ادامه، به چگونگى بهره‌گیرى از اشعار و ادب در این زمینه و اطلاع‌یابى از آنها اشاره مى‌کند. کتاب‌هاى آسمانى، مثل قرآن، تورات، انجیل نیز از منابع این زمینه به شمار آمده‌اند. بر این اساس، به دیدگاه‌هاى جغرافیاى فلکى و ریاضى اعراب پرداخته و تحقیقات عالمانه‌اى انجام مى‌دهد. داستان‌هاى جغرافیایى، تقسیمات طبیعى، نقشه‌ها، تحقیقات و جست‌وجوگرى‌ها، راه‌شناسى‌ها، نظریات گوناگون در مورد دریا و خشکى و... مباحثى است که در این فصل آمده است.

    فصل دوم، شروع جغرافیاى ریاضى نزد عرب است و اینکه ریشه جغرافیاى علمى نزد عرب به فلکى‌هاى یونانى برمى‌گردد و بعد تأثیر هندى و ایرانى موجب پر و بال یافتن آن گردید، هم‌چنین در این فصل، به این سؤال پاسخ مى‌گوید که چرا جغرافیاى علمى ابتدائاً در زمان عباسیان؛ یعنى در نیمه دوم قرن هشتم پدیدار شد و چرا ایرانیان، اولین مترجمین آن بوده‌اند با اینکه امویان به تمدن هلنستى در انطاکیه و اسکندریه نزدیک ‌تر بودند و على القاعده سریان مى‌باید نقش واسطه را بازى کند.

    فصل سوم، با عنوان جغرافى‌دانان مکتب یونانى و زیج‌هاى بزرگ(جغرافیو المدرسة الیونانیة و الزیجات الکبرى) است. در این فصل، نویسنده، به اندیشه نجومى خوارزمى و کارهاى وى مى‌پردازد و نکته‌هاى دقیق و جالبى از نوگرایى فکرى و تأثیرپذیرى وى از یونان و نیز تأثیرگذارى‌اش دارد و سپس به کتاب‌هاى عرب و محتویات بعضى از آنها و تأثیر آنها در ادوار بعدى اشاره مى‌کند و بعد اندیشه‌ها و روش یعقوب کندى معاصر خوارزمى و کارهاى او، بتانى و اندیشه‌هایش تا خواجه نصیر و شاگردانش و محمود شیرازى، الغ بیک(نواده تیمور)، على القوشجى را بررسى مى‌نماید.

    جغرافى‌دانان لغوى و سیاحان قرن نهم در فصل چهارم ذکر شده‌اند(الجغرافیون اللغویون و رحالوا القرن التاسع). مقصود از این عنوان، بررسى مطالعات و پژوهش‌هاى دانشمندان جغرافى‌دانى است که از بسط و تبیین واژه‌اى به شناسایى یافته‌ها پرداختند و نوشته‌هاى آنان به «کتب الانواء» مشهورند، همانند نوشته‌هاى دوسى، ابوحنیفه دینورى، کتاب تقویم قرطبه، کتاب الاصنام، جمهرة الانساب، کتاب الاقالیم، کتاب البلدان الصغیر و کتاب البلدان الکبیر، کتاب العجائب، اشتقاق البلدان، کتاب انساب البلدان و... در پایان آورده است که قرن نهم، گشایش دوره جدیدى در تاریخ ادبیات جغرافى عرب است؛ نه فقط به جهت فراوانى روش‌هاى تازه، بلکه به جهت پیدایى رساله‌هاى قابل نشر که به اشکال مختلف به دست ما رسیده است.

    تصنیفات عمومى در جغرافیاى قرن نهم(المصنفات العامة فی الجغرافیا فی القرن التاسع)، عنوان فصل بعدى است. مؤلف، در آغاز، مى‌نویسد: «خردادبه، اول مؤلفى است که تصنیفى از ایشان در جغرافیاى وصفى به ما رسیده است» و در ادامه آورده است: «ابوالقاسم، عبیدالله بن عبدالله بن خردادبه، فارسی الاصل و کان جدّه مجوسیا کما هو واضح من الاسم الذى حمله المؤلف و...». بعد از بررسى اندیشه وى، نویسنده، به یعقوبى، بلاذرى، ابن فقیه، ابن رسته تا ابن زولاق و محمد وراق و احمد رازى و همدانى اشاره مى‌کند. وى، همدانى را با کتاب «صفة جزیرة العرب»، در نوع خود یگانه مى‌داند.

    فصل ششم، داراى عنوان «المسعودى و الرحالة الذین زاروا الاصقاع الشمالیة فی القرن العاشر»(مسعودى و جهان‌گردانى که از سرزمین‌ها و مناطق شمالى در قرن دهم دیدن کرده‌اند).

    فصل هفتم، داراى عنوان «المدرسة الکلاسیکیة لجغرافى القرن العاشر» است.

    فصل هشتم، به جغرافى‌دانان دیگر قرن دهم مى‌پردازد و از کتاب‌هایى که در این دوره نوشته شده و نیز روش‌هاى نویسندگان و ویژگى‌هاى هر یک از آنها و میزان اهمیت هر یک، یاد مى‌کند. مؤلف، در این فصل از کتاب مجهول المؤلف «حدود العالم» سخن دارد. مجموعه مهم این عصر که در همین فصل به آن اشاره رفته، رسائل اخوان الصفاست که در آن اندیشه‌ها و نظریات قدیمى دنیاى کلاسیک یونان و نیز دانشمندان هندى آمده است. به ادعاى نویسنده، رسائل اخوان الصفا به سبک آسان و به دور از اصطلاحات غامض به نگارش درآمده و حاوى موضوعات گوناگونى است. کتاب‌های «آکام المرجان فی ذکر المداین المشهورة فی کل مکان» از اسحاق بن حسین و «المسالک و الممالک» از حسن بن احمد مهلبى و «دلائل القبلة» از ابوالعباس احمد بن القاص الطبرى و... در این فصل بررسى شده‌اند.

    فصل نهم، در مورد بیرونى و جغرافى‌دانان قرن یازدهم در مشرق‌زمین است. مؤلف، مى‌نویسد: «با اینکه نام بیرونى در ادب عربى، در میدان جغرافیا و سفرنامه دیده مى‌شود، اما او در واقع یک جغرافى‌دان نیست، بلکه بیشتر، ریاضى‌دان و فیزیک‌دان و در مرحله بعد تاریخ‌دان است. نویسنده، از کتاب‌هاى مهم بیرونى چون «الآثار الباقیة»، «القانون المسعودى» و... یاد مى‌کند و وى را در عین اینکه متأثر از مکتب یونانى مى‌داند، مدعى است که از داده‌هاى تازه جغرافیایى معاصرش بهره گرفته و کتاب‌هاى او از احساسات قومى ایرانى خالى نیست.

    دو فصل بعد، از جغرافى‌دانان قرن یازدهم و دوازدهم در مغرب و جغرافى‌دانان قرن دوازدهم در مشرق سخن دارد و بر آن است که مغرب و اندلس نقش چندانى در تطور جغرافیا نداشته جز آنکه در رابطه با جغرافیاى محلى اطلاعاتى را در اختیار پژوهنده قرار مى‌دهند، اما در مشرق اسلامى بزرگ‌ترین تصنیفات جغرافیایى پدید آمده است. در فصل دهم، بحث مفصلى درباره ادریسى و روش او ارائه داده و در ادامه از سفرنامه‌هاى حج هم گفت‌وگوهایى شده است.

    فصل یازدهم، از «خرقى» سخن مى‌گوید که جغرافیاى ریاضى و وصفى را به هم نزدیک کرده است و از کتاب‌هاى فارسی این دوره نیز مباحث ارزش‌مندى ارائه گردیده، هرچند به ادعاى مؤلف در این قرن در مشرق‌زمین روش‌هاى جدید با آثار بزرگى ارائه نشده است.

    فصل دوازدهم، از یاقوت حموى و مؤلفین نیمه اول قرن سیزدهم سخن به میان آورده است؛ کسانى همچون عبداللطیف، عبدالواحد مراکشى، نابلسى و ابن مجاور. نویسنده، مدعى است که در این دوره جز یاقوت، دانشمند دیگرى درخور ذکر نیست. یاقوت کسى است که نیاز به یک مرجع عمومى را دریافت و با اینکه بخش عظیمى از مواد تحقیقاتى‌اش در حمله مغولان از میان رفته، اما با کتاب «معجم البلدان» که جمع بین جغرافیاى نجومى، وصفى، لغوى و سفرنامه‌هاست نقشى بزرگ در تاریخ این دانش بازى کرده است. دیگر کتاب‌هاى یاقوت، «المشترک وضعاً و المفترق صقعاً» و «مراصد الاطلاع على اسماء الامکنة و البقاع» است که در همین حوزه قرار دارند. سپس مؤلف به دیگر شخصیت‌هاى این دوره مى‌پردازد و از حمله تأثیرگذار مغولان مى‌گوید که موجب انتقال مراکز علمى و ادبى زبان عربى به شام و غرب گردید.

    فصل سیزدهم کتاب، به نیمه دوم قرن سیزدهم اختصاص دارد و در آن از ابن سعید زکریاى قزوینى تا جوینى و ابن عبرى و... سخن به میان مى‌آورد و مى‌نویسد: «جنگ مغولان حد فاصلى است در تاریخ بخش شرقى از جهان عربى و پس از آن مرکزیتِ عالم اسلامى و بغداد از بین رفت، ولى با همه اینها در جهان اسلام دانشمندانى سر برآوردند، از آن جمله یاقوت و...»

    قرن سیزدهم، به جهت حمله مغولان، به دو دوره متفاوت تقسیم شده است و نوع کار در این دو زمان از یک‌دیگر متفاوت است که به تفصیل طى دو فصل دوازده و سیزده آمده است.

    فصل چهاردهم، از قرن چهاردهم سخن دارد. این قرن، با سهم اندلس و مغرب در تطور ادب جغرافى عرب آغاز شده است؛ با افرادى چون محمد بن رشید، تجانى صفدى تا حمد الله قزوینى با کتاب «نزهة القلوب».

    فصل پانزدهم، داراى عنوان «موسوعات عصر ممالیک، اسفار ابن بطوطة) است و چنان‌که از عنوان برمى‌آید، نویسنده، به فرهنگ‌نامه‌ها و دایرةالمعارف‌هاى دوره سلاطین مملوکى و سفرهاى ابن بطوطه اشاره مى‌کند. این فصل، با ذکر الوطواط و نویرى آغاز مى‌شود و به ابن بطوطه ختم مى‌گردد. در سفرهاى ابن بطوطه، به این نکته مى‌پردازد که آیا آنچه را وى در سفرنامه‌اش ذکر کرده است، به راستى خود دیده یا از روى گمانه و تصور منعکس کرده است و در پاسخ مى‌نویسد: «نمى‌شود آن همه اطلاعات؛ مثلاً از چین، از روى حدس و خیال باشد، بلکه همه آنچه را ابن بطوطه در رحله خویش آورده است، نتیجه مشاهده شخصى و به واقع سفر وى بوده است».

    فصل پایانى کتاب، با عنوان «ابن خلدون و جغرافیا در مغرب در دو قرن پانزدهم و شانزدهم» آغاز مى‌شود. در این فصل، نویسنده، به آرا و نظریات جغرافیایى ابن خلدون(732 - 808) اشاره مى‌کند. به جهت برجستگى شخصیت و نقش ابن خلدون، ابتدا به زندگى او به‌طور گذرا نگاهى مى‌افکند و کارهاى وى را بررسى مى‌کند و زمینه رشد و نمو فکرى و اجتماعى و سیاسى‌اش را نشان مى‌دهد.

    وضعیت کتاب

    کتاب، به دست مترجم توانا، روان‌شاد ابوالقاسم پاینده، به فارسی برگردانده شد و در سال 1379، انتشارات علمى و فرهنگى، آن را با عنوان تاریخ نوشته‌هاى جغرافیایى در جهان اسلام، انتشار داد.

    منابع مقاله

    1. متن و مقدمه کتاب؛
    2. مجله آینه پژوهش، مرداد و شهریور 1384، شماره 93، واسعى، سید على رضا نگاهى به تاریخ الجغرافى العربى.

    وابسته‌ها