برگ‌هایی از تاریخ مناسبات روسیه و ایران؛ پایان سده نوزدهم و آغاز سده بیستم (روایتی از تاریخ‌نگاری شوروی)

    از ویکی‌نور
    برگ‌هایی از تاریخ مناسبات روسیه و ایران؛ پایان سده نوزدهم و آغاز سده بیستم (روایتی از تاریخ‌نگاری شوروی)
    برگ‌هایی از تاریخ مناسبات روسیه و ایران؛ پایان سده نوزدهم و آغاز سده بیستم (روایتی از تاریخ‌نگاری شوروی)
    پدیدآورانصلاح‌الدینویچ منانف، بهرام‌الدین (نویسنده)

    اتابکی، تورج (مترجم) کاویانی، نجم (مترجم)

    وداد، خلیل (مترجم)
    ناشرچشمه
    مکان نشرتهران
    سال نشر۱۳۹۸ش
    کد کنگره
    ‏DSR۱۳۹/ر۹۵م۸

    برگ‌هایی از تاریخ مناسبات روسیه و ایران؛ پایان سده نوزدهم و آغاز سده بیستم (روایتی از تاریخ‌نگاری شوروی)، تألیف بهرام‌الدین صلاح‌الدینویچ منانف؛ و ترجمه تورج اتابکی، نجم کاویانی، خلیل وداد، کارنامه‌ای از تلاش آرام اما پیوسته امپراتوری تزاری برای نفوذ اقتصادی و سیاسی در جنوب مرزهای استعماری‌اش را به دست می‌دهد.

    ساختار

    کتاب با پیشگفتار مترجمان آغاز و پس از درباره نویسنده و پیشگفتار نویسنده، از سه فصل تشکیل شده است. منابع، نمایه و نقشه‌ها در پایان کتاب آمده است. عناوین فصل‌های کتاب عبارت است از:

    فصل اول: مناسبات ایران ـ آسیای میانه پیش از الحاق ترکستان به روسیه

    فصل دوم: روابط ایران و روسیه در زمان الحاق آسیای میانه به روسیه

    فصل سوم: ترکستان و روابط ایران و روسیه

    گزارش محتوا

    پیوستگی استعماری آسیای میانه در نیمه دوم قرن نوزدهم به امپراتوری روسیه، به معنای پایان طمع سیری‌ناپذیر این امپراتوری برای گسترش سلطه سیاسی و اقتصادی‌اش بر سرزمین‌های دیگر نبود. سرمایه‌داری روی به گسترش تزاری، با بهره‌بری بی حد و مرز از منابع طبیعی غنی آسیای میانه، به شمال ایران و افغانستان روی نهاد تا این سرزمین‌ها را به سپهر نفوذ اقتصادی و سیاسی خود بکشاند.

    در پی اشغال قازان در سال 1552 م بیش از 200 سالی به درازا کشید تا امپراتوری تزاری بتواند به گسترش سرزمینی‌اش در شرق و غرب دریای خزر برسد. جنگ‌های ایران و روسیه در نیمه اول قرن نوزدهم میلادی که به امضای دو قرارداد گلستان و ترکمنچای انجامید، غرب دریای خزر را یکسره از دست ایران به در آورد. شرق دریای خزر با سه خانات خوقند و خیوه و بخارا، اما همچنان از سلطه امپراتوری تزاری بیرون بود تا نیمه دوم قرن نوزدهم رسید.

    در آغاز این نیمه، جنگ داخلی امریکا (1865 ـ 1861) پیامدهایی گسترده‌تر از آن داشت که نصیب مردمان امریکا شود. امریکا که با صادارت پنبه‌اش چرخ صنایع نساجی بسیاری از قدرت‌های سیاسی اقتصادی اروپا و از جمله بریتانیا و روسیه را می‌چرخاند، به یک باره از صادرات پنبه واماند. برای امپراتوری‌های اروپا که صنایع نساجی‌شان در اوجه بهره‌دهی بود، یافتن گزینه جانشین امریکا به جد مطرح شد. امپراتوری بریتانیا چشم به شمال افریقا دوخت و روسیه تزاری آسیای میانه را سرزمینی می‌دانست که آب و هوایش خورند کشت گسترده پنبه بود. هر چند وزارت جنگ روسیه تزاری از لشکرکشی به آسیای میانه بیم داست، چرا که نمی‌خواست رودر روی امپراتوری بریتانیا در هند قرار گیرد، اما حرف آخر را در این زمینه نه وزارت جنگ که وزارت مالیه روسیه تزاری زد و حکم به الحاق آسیای میانه به سرزمین روسیه داد.

    از پی استقرار قوای روس در فرارود (ماوراء النهر)، پیشوایی اقتصادی و سیاسی امپراتوری تزاری بر این سرزمین به گونه‌ای گسترده و چشم‌گیر انجام شد. وادی فرغانه یکسره به زیر کشت پنبه درآمد و سرمایه‌داری رو به گسترش تزاری با بهره‌بری بی حد و مرز زا منابع طبیعی غنی آسیای میانه که دست کمی از منابع نفتی غرب دریای خزر برای این امپراتوری نداشت، نفسی تازه کرد و جان تازه‌ای یافت. مهاجرت روزافزون روس‌ها به این سرزمین بکر، شمار باشندگان روس را در فرارود فزونی بخشید و به دو میلیون تن تا آغاز جنگ جهانی اول کشاند.

    پیوست استعماری آسیای میانه به امپراتوری روسیه اما پایان طمع سیری‌ناپذیر این امپراتوری برای گسترش سلطه سیاسی و اقتصادی‌اش بر سرزمین‌های دیگر نبود. در جنوب آسیای میانه، اینک این شمال ایران و افغانستان بود که قرار بود به قلمرو منفعت اقتصادی و سیاسی امپراتوری روسیه بپیوندد. بهرام‌الدین صلاح‌الدینویچ منانف در پژوهشی که اینک ترجمه‌اش ارائه می‌شود، کارنامه‌ای از تلاش آرام اما پیوسته امپراتوری تزاری برای نفوذ اقتصادی و سیاسی در جنوب مرزهای استعماری‌اش را به دست می‌دهد.[۱]

    پانويس


    منابع مقاله

    کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران

    وابسته‌ها