البدء و التاريخ

    از ویکی‌نور
    البدء و التاريخ
    البدء و التاريخ
    پدیدآورانمقدسی، مطهر بن طاهر (نویسنده)
    ناشرمکتبة الثقافةالدينية
    چاپ1
    تعداد جلد6
    کد کنگره
    ‏DS‎‏ ‎‏35‎‏/‎‏63‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏2‎‏ب‎‏4
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    البدء و التاريخ، کتابی است که توسط ابونصر مطهر بن طاهر مقدِسی (متوفی 507ق)، در موضوع تاریخ و سیره که به زبان عربی نوشته شده است. گر چه برخی آن را منسوب به ابوزید احمد بن سهل بلخی دانسته‌اند.

    کتاب به تشویق یکی از وزرای منصور نگاشته شده است. مؤلف در مقدمه اثر خود مدایحی در حق این وزیر می‌کند و نشان می‌دهد که این مرد صاحب اوصاف عالیه است که او را تشویق به نگاشتن تاریخ خود نموده، لیکن جای بسی حیرت است که از ذکر نام وی غفلت کرده است. به تصریح مقدمه کتاب که در 356ق، نوشته شده، این وزیر گمنام در سال 350ق، یکی از وزرای نوح بن منصور خلف برادر خود عبدالملک بوده است.[۱].

    کتاب را گاهی هم به ابوزید بلخی یکی از شاگردان «الکندی» فیلسوف معروف، نسبت داده‌اند[۲].

    نویسنده که شرایع و آیین‌ها را میثاق خداوند در سیاست آفریدگانش... و ملاک فرمان او و نظام پیوند میان بندگان و بنیاد زندگی و آگاهی‌بخش بر معاد ایشان...» می‌داند، رفع شبهات و مقابله با اوهام و خرافه‌پرستی خلق و ارائه ادله در برابر مخالفان را از تألیف کتاب، منظور نظر داشته است.[۳].

    ساختار

    کتاب با مقدمه نویسنده آغاز و مطالب در شش جلد، در بیست ودو فصل تنظیم شده است که از فصل اول تا نهم اهمیت فلسفی و دینی دارد و از فصل دهم به بعد، اهمیت تاریخی.

    گزارش محتوا

    در مقدمه نویسنده، ضمن بیان انگیزه نگارش کتاب، به موضوع فصول اشاره شده و توضیح مختصری پیرامون هریک ارائه گردیده است.[۴].

    نویسنده در مقدمه کتاب، هدف از نوشتن این اثر را مقابله با کژروان و کژراهانی که: «از برای فریب کم‌خردان، فراز آمده‌اند و گم‌شدگان طریق حق، از رهگذر بحث در مبادی آفرینش و بنیادهای آن و آنچه بازگشت و سرانجام جهان است، به تباه کردن باورهای مردمان کودن پرداخته...» و با این روش سعی در «... خوارمایه کردن شرایع و آیین‌ها...» داشته‌اند، ذکر می‌کند[۵].

    ‌فصل نخست که عنوان «در تثبیت نظر و تذهیب جدل» دارد، از جالب‌ترین فصول کتاب و یکی از مهم‌ترین مباحث در زمینه معرفت‌شناسی بشمار می‌رود. ابن ‌مطهر با این جمله که: «شناخت این فصل از سودمندترین ابزارهای شناخت حق است و مایه بازشناسی میان حق و چیز‌هایی است که با حق در ستیزند»، بحث معرفت‌شناختی را در زمینه دانش و راه‌های کسب معلومات آغاز می‌کند که در نوع خود بی‌نظیر است.[۶].

    مؤلف که خواننده را برای بحث گسترده‌تر در خصوص مباحث نظری و معرفت‌شناسی به کتاب دیگر خویش «العلم و التعليم» ارجاع می‌دهد، توانایی و اشراف خویش در این مباحث را در همان محدود مطالبی که به‌صورت پشتوانه نظری فصول بعدی کتاب خویش می‌آورد، نشان داده است.[۷].

    وی علم را اعتقاد به ماهیت اشیا، همان گونه که هستند دانسته، طرق رسیدن به این ماهیت را حس و عقل می‌داند. اگر اشیا محسوس باشند باید آن‌ها را از طریق حس شناخت و اگر معقول از طریق عقل؛ البته وی متذکر می‌شود که حس و عقل باید از آفت به سلامت و از فساد و عوارض نقص برکنار باشد[۸].

    این مورخ که میان علم و معرفت فرق قائل است، علم را «احاطه بر ذات شیء، یعنی عین آن و حد آن» می‌داند و معرفت را «ادراک ذاتی شیء و ثبات آن، هرچند حد و حقیقت آن ادراک شده باشد»، تعریف می‌کند. در خصوص مراتب علم نیز حدودی قائل شده و میان «خطور صادقانه» و «یقین علمی» فرق می‌گذارد. می‌توان منظور ابن مطهر از خطور صادقانه را با خلق فرضیه و سؤال در خصوص مسائل پژوهشی یکی دانست و یقین علمی را قانون و نظریه در علوم نام نهاد؛ چراکه خود یقین را احاطه بر اشیا و درک کنه اشیا به همان ‌گونه که هستند می‌داند. ابزارهای علم‌اندوزی را عبارت از «فکرت» (جستجوی علت شیء و حدود آن)، «رأی و رؤیت» و «استنباط» می‌داند و نتیجه کاوش‌های علمی را به سه گونه، رسیدن به «معقول بدیهی»، «محسوس ضروری» و «آنچه بر آن استدلال شده و با بحث و اماره استنباط شده است»، تقسیم‌بندی می‌کند. درجات علم نیز در سه گونه: «واجب» (امری که موجودیتش به حکم عقل قابل اثبات است)، «سالب» (امری که موجودیتش محال است) و «ممکن» (که موجودیتی دوپهلو دارد و احتمال سلب و ایجاب هر دو در خصوص آن می‌رود)، مورد نظر قرار می‌دهد[۹].

    نویسنده به مفاهیم مهمی که امروزه نیز در فلسفه و متدلوژی علوم انسانی به آن پرداخته می‌شود نگاه دقیق داشته و اصطلاحی همچون «علت»، «دلیل» و «حدود» را تعریف و تفسیر کرده است؛ به‌ویژه میان علت و دلیل تفاوت قائل و این تفاوت‌ها را متذکر شده است.

    مؤلف در پایان فصل نخست، شناخت و فهم اصول دینی خویش را بی‌نیاز از مباحث نظری می‌داند و فقط در خصوص فروع دین‌، به بهره‌گیری از آن‌ها معتقد است؛ ولذا بی‌درنگ در فصول دوم و سوم با همین رویکرد نظری به بحث در خصوص «توحید» می‌پردازد[۱۰].

    در این فصول، ابن مطهر اطلاعات گسترده‌ای در خصوص الهیات ملل و اقوام گوناگون ارائه داده و با تیزبینی خاص خود، الفاظ و اصطلاحات توحیدی را از زبان و فرهنگ‌های مختلف استخراج کرده است؛ به‌ویژه در زمینه الهیات مذاهب ایرانی قبل از اسلام به تفصیل سخن رانده است.[۱۱].

    بحث گسترده‌تر در خصوص اینگونه مطالب را نیز به کتاب دیگری با عنوان «المعدلة» که قصد پرداختن به آن را داشته است، موکول می‌کند. در زمینه ذات و صفات باری تعالی و دیدگاه فرقه‌های مختلف در این زمینه نیز مطالب مشروحی آورده است.[۱۲].

    نویسنده در فصل چهارم، درباره نبوت و کیفیت وحی به بحث پرداخته و در فصل پنجم، «در یادکرد آفرینش»، با نگاه فلسفی و کلامی به بحث گسترده در خصوص آغاز آفرینش پرداخته و ضمن اینکه در رفع شبهات منکران خداوند کوشیده است، آرا و عقاید ملل مختلف اعم از فلسفه یونان و صاحبان آرا و عقاید مختلف را بررسی کرده است.[۱۳].

    وی در سه فصل بعدی، درباره آفرینش و امور مربوط به مبادی اعتقادی دینداران همچون لوح و قلم و عرش و فرشتگان و غیره پرداخته و آنگاه آفرینش آسمان و زمین و آدم و چگونگی پراکنده شدن فرزندان وی بر زمین را به بحث گذاشته است. این مباحث که در مواردی با اطلاعات گسترده نجومی و نگرش انتقادی مطرح شده‌اند، تسلط کامل مؤلف بر مبانی نجومی، فلسفی و کلامی را نشان می‌دهند. همین‌طور درباره اسطوره‌های ملل دیگر در خصوص آفرینش آسمان و زمین و آدم گزارش‌های درخور توجهی آورده و گزارش‌های مربوط به ادیان و عقاید ایرانی را با بیان شرح ملاقات خود با کسانی که با آن‌ها مواجه حضوری داشته، مستند ساخته است.[۱۴].

    نویسنده، فصل نهم را به ذکر عقاید ملل گوناگون در خصوص فتنه‌هایی که در پایان کار جهان رخ می‌دهد و وجوبی که برای رستاخیز عالم قائل می‌شوند، اختصاص داده است. در این فصل، ضمن اینکه اعتقادات سایر اقوام در خصوص پایان کار جهان و دوران باقیمانده از عمر آن را می‌آورد، با ذکر نمونه‌هایی در زمینه ویرانی شهرها و آبادی‌ها نیز اطلاعاتی آورده و دگرگونی‌های اقلیمی و جغرافیایی را علت این امر ذکر می‌کند[۱۵].

    عقاید مردم گوناگون را در خصوص مهدویت نیز آورده، سپس به دیگر فتنه‌هایی که در پایان کار عالم رخ خواهد داد، پرداخته است؛ هرچند ابن مطهر در این فصول نه‌گانه نیز اطلاعات تاریخی فراوانی ارائه می‌دهد و با توجه به نوع بینش وی و مفهوم گسترده‌ای که از تاریخ مد نظر داشته، تمام کتاب او را می‌توان منبعی تاریخ‌نگارانه برشمرد[۱۶].

    در این اثر، خلاصه افکار و عقاید متفکرین اسلامی که در آن زمان به سر می‌بردند دیده می‌شود. آنچه از نظر تاریخی درخور ذکر است، صحایف بعد از فصل دهم می‌باشد. در فصل یازدهم، تاریخ انبیا و تاریخ ایران تلخیص شده. در فصل دوازدهم، ادیان اهل زمین و مذاهب و نحل و آرا و افکار مردمان بهتفصیل در میان آمده و از ادیان و شرایع هندیان و ترکان قدیم و ادیان حرانیان و ثنویان و عبده اوثان و مجوسیان و خرمیان گفتگو شده و درباره اهل جاهلیت و شریعت و مذهب یهودیان و مسیحیان بحث مفصلی رانده شده است.[۱۷].

    فصل سیزدهم نیز به جغرافیای کره زمین اختصاص یافته است. نویسنده در فصل چهاردهم، انساب عرب و ایام مشهور دوره جاهلیت را بیان نموده و در فصل پانزدهم، به تاریخ دوره اسلامی دست نهاده است و فصل نوزدهم به شرح مذاهب مختلفه که در اسلام پدیدار گشته اختصاص دارد. وی در قسمت آخر کتاب خود، واقعیات و حوادث را از دوره پیغمبری شروع و تا زمان خویش، به پاکیزگی و نظم کامل خلاصه نموده و به سال 350ق، خاتمه بخشیده است.[۱۸].

    وضعیت کتاب

    کتاب، فاقد فهرست می‌باشد.

    پانویس

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. رضوی، سید ابوالفضل، «بینش و نگرش در تاریخ‌نگاری اسلامی (مطالعه موردی تاریخ‌نگاری ابن مطهر مقدسی)»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: قبسات، شماره 42، زمستان 1385 (20 صفحه، از 5 تا 24).
    3. م. ه، «مورخان اسلام - 9 - (مطهر بن طاهر المقدسي - کتاب البدء و التاريخ)»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: دانش، شماره 16، اسفند 1329 (3 صفحه، از 250 تا 252).

    وابسته‌ها