استبداد علم
استبداد علم | |
---|---|
پدیدآوران | فایرابند، پل (نویسنده) خادمی، محسن (مترجم) |
ناشر | پگاه روزگار نو |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1399 |
شابک | 8ـ07ـ6700ـ622ـ978 |
موضوع | علوم - فلسفه,فلسفه و علم |
کد کنگره | Q ۱۷۵/ف۲الف۵ ۱۳۹۹ |
استبداد علم تألیف پل فایرابند، ترجمه محسن خادمی، «استبداد علم» عنوانی است که به مجموعه سخنرانیهای چهارجلسهای فایرابند داده شده است. این سخنرانیها در سال 1992 برای عموم ایراد گردید و پژوهشگر برجسته، اریک ابرهایم آن را پس از مرگ وی ویرایش کرد.
گزارش کتاب
«استبداد علم» عنوانی است که به مجموعه سخنرانیهای چهارجلسهای فایرابند داده شده است. این سخنرانیها در سال 1992 برای عموم ایراد گردید و پژوهشگر برجسته، اریک ابرهایم آن را پس از مرگ وی ویرایش کرد. در واقع عنوان اصلی سخنرانیهای او «علم چیست؟ معرفت چیست؟» چندان برانگیزنده نبود؛ اما عنوان جدید آن یعنی «استبداد علم» به یک معنا، سه برابر رهزن است. اولا این اصطلاح خاص، یعنی علم میتواند بر امر یکپارچه و کمابیش نظاممندی دلالت داشته باشد، در حالی که فایرابند در تمام عمر خود به کرات منکر وحدت و یکپارچگی علم بوده است. نظریۀ اصلی مهمترین اثر او «علیه روش» این بود که چیزی به نام روش علمی وجود ندارد: درواقع ماحصل غور در تاریخ و جامعهشناسی علم مجموعۀ پیچیدهای از روشهای قاعدهمند و بیقاعده و روشهای اکتشافی و قواعد تجربیای است که تمام محدودۀ شاخههای علمی خاصی را دگرگون ساخته است.
فایرابند استدلال میکرد که چنین تکثرگراییای هرگز مشکلآفرین نبوده است؛ زیرا بدیهی است که پژوهشهای علمی ما که معطوف به مقاصد و فرآیندهای مختلفی هستند، به کار اهداف بسیار مختلفی میآیند؛ از لکههای خورشیدی گرفته تا ستارۀ دریایی، از بیماریها تا مادۀ تاریک. بنابراین چرا باید تصور کرد که مجموعۀ واحدی از روشهای قاعدهمند برای تمام آنها مناسب است؟ اما اگر چیز و منحصربهفردی به نام علم، وجود خارجی نداشته باشد، در این صورت واقعاً نمیتوان از «استبداد علم» سخن گفت؛ ادعایی که در سخنرانی دوم مطرح میشود.
این کتاب، کتابی است بیّن و هیجانانگیز و در واقع منعکسکنندۀ کثیری از مضامین و دغدغههای مهمی است که فایرابند را در تمام طول حیاتش به خود مشغول داشته است. بدون آنکه بخواهیم مضامین خشن و سختگیرانهای که خود او نیز از آنها بیزاری جسته را بر او بار کنیم، مضامین و دغدغههای آثار او عبارت بودند از: اهمیت درک تکثر علم، نقش اساسی انتقاد جدی از ارباب قدرت، خطرات فراوان علمگرایی، پیچیدگی تجارب زیستۀ ما از این جهان و غنا و تنوع حیات بشری.
در این اثر فایرابند عناصر اصلی فلسفۀ خود را با روایتی از ظهور عقلگرایی غربی و تثبیت جهانبینی علمی، اسطورهای و کماکان ظالمانه به طور ماهرانهای با هم میآمیزد و میکوشد تا هزینههای انسانی رویکردهای نظری به مسائل واقعی را بازشناسد. وی با به چالشکشیدن پیشفرضهای بیپایه دربارۀ علوم طبیعی و نحوۀ تأثیرشان بر جامعه و زندگی افراد، دغدغههای خویش را در اینباره مطرح میکند. از آنجا که اطلاع از این مسائل دائما رو به افزایش بوده، امروزه پرداختن به آنها نیز از ضرورت بیشتری برخوردار است. بعید نیست که این کتاب، همچون اکثر آثار قبلی فایرابند، موجب برانگیختن واکنشهای بعضاً خصمانهای شود.
پل فایرابند در این کتاب آخرین نظرات شناختی خود را بیان میکند و به ظهور عقلگرایی و تثبیت جهانبینی علمی و ایدئولوژیهای تجربیمآبانه توجه دارد. فایرابند در این چهار سخنرانی مدعی است که برخی از فرضهای معمول و مشهور علوم دقیقه به کلی کاذب هستند و ایدئولوژیهای بشری در آن دخیل بوده و خود علم به واسطه همین مفروضات تبدیل به ایدئولوژی شده است. از نظر فایرابند و بر اساس چهار سخنرانی این کتاب، علم نهتنها آسیبهای بشری را حل نکرده، بلکه خود را به تفلسف دربارۀ امر کلی مشغول کرده است. چنانکه از نظرات فایرابند در این کتاب برمیآید، علم و رویههای علمی خرافاتهایی هستند که توسط دانشمندان صورتبندی شدهاند.
اولین سخنرانی فایرابند در این کتاب، دربارۀ تعارض و تطابق در علم جدید است. فایرابند همان ابتدا ذوقزدگیهایی را که دربارۀ نظریه انفجار بزرگ وجود دارد، به سخره میگیرد. او معتقد است که در طول تاریخ علم میتوان ردپاهایی را از دانشمندان پیدا کرد که مفروضات و انتزاعیات خود را به عنوان واقعیات عینی و حقایق اینجهانی معرفی کردهاند و بیگبنگ هم مثالی برای دوران ماست. شاهد مثال دیگر فایرابند در این بخش، اصحاب فیثاغوری و معادلات ریاضی منتسب به آنان است که قصد داشتند جهان طبیعی و انسانی را با اعداد و ارقام بفهمند. فایرابند برای آشکارسازی این تعارضات، از برهان خلف استفاده میکند. ضمن اینکه او یادآوری میکند که نباید از ساختارهای پیچیده دستگاههای علمی ترسید؛ زیرا این ساختارهای انتزاعی در مجموعهای از رویدادها مستور ماندهاند و باید برملا شوند.
در سخنرانی دوم، پل فایرابند درباره عدم اتحاد علوم و علیه علم واحد سخن میراند. گالیله محور بررسی فایرابند برای نشان دادن این امر است. فایرابند قضایای گالیله را برمیشمارد و تناقضات را از دل آن بیرون میکشد. فایرابند پس از بررسی کثرتهای روشی و موضوعی علوم طبیعی، که آن را کاربرد علم نامگذاری میکند، از ظرفیتهای علم در مسائل معنوی و معنایی نیز سخن میگوید و نابسندگیهای علوم تجربی در این زمینه را نیز نشان میدهد. البته مسئله فایرابند در این بحث علوم طبیعی است و خود اذعان دارد که هنوز وارد علوم انسانی و جامعهشناسی نشده و میتواند این بحث را در آن علوم نیز نشان دهد.
فایرابند در سخنرانی سوم خود، ادعای مشهوری را بررسی میکند، مبنی بر اینکه پدیدههای طبیعی به خودیخود چیزی به ما نمیگویند و پیبردن به این که این پدیدهها بر چه چیزی دلالت دارند، نیاز به تأمل و تفکر دارد. از نظر فایرابند مشکل از همین جا آغاز میشود؛ زیرا دانشمند علوم طبیعی انتزاعیات خود را وارد میکند و همراه این تصورات فردی، مفروضات و مبناهای غیرمعرفتی نیز دخیل میشوند. فایرابند برای توضیح این امر، روابط منطقی و ریاضی فیثاغوریان را به عنوان موید بحث خود میآورد که چگونه طبیعت را به زبان در میآورند و آن را از غنای خود خارج میکنند.
در بخش چهارم کتاب که درباره انسانزدایی از انسان است، فایرابند باز هم به یونان رجوع میکند. از نظر فایرابند، دانشی که دانشمندان مدعی آن هستند، شبکه بسیار پیچیدهای از اصول نظری و تواناییهای عملی و جسمی آنهاست که صرفاً نمیتوان با بررسی نظریهها به آنها پی برد. بر این اساس فایرابند نتیجه میگیرد که اکثر تحلیلهای فلسفی و تبیینهای معروف درباره علم، خیالات و اوهام هستند. فایرابند ادعای خود را رادیکالتر کرده و با ارجاع غیرمستقیم به اثر قبلی خود، یعنی کتاب علیه روش، روشمندی علم را نیز زیر سوال میبرد. فایرابند به این نوع استدلال و تلقی خود از فلسفه علم نیز بازسازی منطقی میگوید، به این معنا که دانشمندان بر اعمال خود وقوفی ندارند و به یک بازسازی نیاز است تا دستاورد آنها زیر شکنجههای فیلسوفان علم تجزیه و تحلیل شود.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات