ابیوردی، محمد بن احمد
اَبیوَرْدی، ابوالمظفر محمد بن احمد کوفَنی (د ۵۰۷ ق / ۱۱۱۳ م)، شاعر و ادیب ایرانی.
نسب
دشواری کار در بررسی شخصیت و زندگی ابیوردی، ابهامات و گاه تناقضهایی است که در منابع مختلف به چشم میخورد. نخستین ابهام از نسب وی آغاز میشود: براساس تبارنامهای که منابع کهن برای وی ذکر کردهاند، نسب او به معاویة بن محمد بن عثمان... بن عبد شمس بن عبد مناف میرسد. یاقوت این نسبنامه را از تاریخ منوچهر بن اسفرسیان استخراج کرده و جالب توجه اینکه ابن اسفرسیان خود این نسبنامه را جعلی میدانسته است. وی بارها در شعرهای خود به این نسب بالیده و با عنوان معاوی و عبشمی (منسوب به معاویۀ اصغر و عبدشمس) از خود یاد کرده است. همچنین دست کم در ۴ مورد به اجداد مادری خود اشاره نموده و گاه آنان را از خاندآنهای برجستۀ عجم و گاه از قبیلۀ ازد و گاهی نیز پدر و اجدادش را از عدنان و مادرش را از قحطان دانسته است. به هر حال گویی وی که از نام و نسب بیبهره بوده و خواسته است خود را به نژادی والا منتسب سازد، همانگونه که در چندین مورد نیز خود را شاهزادهای والاتبار خوانده است.
زادگاه، ولادت
ابیوردی در یکی از روستاهای خراسان به نام کوفن (میان ابیورد و نسا) به دنیا آمد و در همانجا پرورش یافت و از اینرو به کوفنی نیز مشهور بوده است. وی در اشعارش بارها از زادگاه خود یاد کرده و آن را موطن اجدادی خود خوانده است.
از تاریخ ولادت وی اطلاعی در دست نیست، اما در قصیدهای که در مدح سیفالدوله صدقة بن منصور حاکم حله سروده است، به ۴۰ سالگی خود اشاره دارد. حال اگر این قصیده را در زمان اقامت خود در حله یعنی حدود سال ۴۸۰ ق سروده باشد، میتوان گفت وی حدود ۴۴۰ ق به دنیا آمده است.
تحصیلات
وی چنانکه در مقدمۀ دیوانش آورده، دوران کودکی و نوجوانی را در رفاه و آسایش کامل به سر برده و بیشک از همان آغاز به فراگیری علم پرداخته است. چه به گفتۀ خود او، کودکی بیش نبوده که کتاب البلغة را از حفظ میدانسته است. احتمالاً وی تحصیلات مقدماتی را در کوفن گذرانده و سپس برای کسب دانش بیشتر آنجا را ترک کرده است. البته از یکی از قصاید وی چنین برمیآید که پدرش ابوالعباس صاحب مقام و منزلتی بوده و پس از وی فرزندش ابوالمظفر باید جانشین او میشد، اما به دلیلهایی نامعلوم به این مقام دست نیافت و از آن پس ناچار به ترک ابیورد شد.
سفرها، مشایخ، اساتید
در هیچ یک از منابع کهن به مسافرتهای وی برای ادامۀ کسب دانش اشارهای نشده است، اما در برخی از منابع ردپای وی را در نیشابور، ری و گرگان میتوان یافت. در گرگان از عبدالقاهر جرجانی، در ری از اسماعیل بن مسعده و ابوالفتح شیرازی و در نظامیۀ نیشابور از ابوالمعالی جوینی امام الحرمین حدیث شنیده است. وی به ابوالمعالی ارادتی خاص داشته و دربارۀ او مدایحی سروده است. از دیگر استادان وی احمد بن حسن بن خیرون، ابوبکر بن خلف، حسن بن احمد سمرقندی و مالک بن احمد بانیاسی را میتوان نام برد. زمانی را نیز در نجد گذرانده و «نجدیات» او مربوط به همین دوره از زندگی اوست.
شاگردان، راویان
وی پس از آنکه در لغت، نحو، تاریخ و انساب شهرت یافت، در شهرهای بغداد، همدان و جز آنها شاگردانی چون ابوحفص عمر بن عثمان جنزی و ابومحمد عبدالله بن نصر مرندی را تربیت کرد. به علاوه ابوبکر بن شهرزوری، ابوعلی ادمی، ابوطاهر سلفی، ابوعامر عبدری، ابوالفتوح طائی و ابن طاهر مقدسی نیز در موصل، اصفهان، همدان و مرو از او روایت کردهاند.
شعر ابیوردی
ابیوردی از آغاز جوانی به سرودن شعر نیز پرداخت. از نخستین ممدوحان او، نظامالملک وزیر ملکشاه سلجوقی است و نزد او مقام و منزلتی والا داشته است. از دیگر ممدوحان وی در این دوره، جمشید بن بهمنیار و ابوشجاع محمد بن حسین را باید نام برد که در حدود سال ۴۷۶ ق در مدح هر یک قصیدهای سروده است.
در بغداد
به گفتۀ ذهبی، ابیوردی در ۴۸۰ ق به بغداد رفت و کتابدار کتابخانۀ مدرسۀ نظامیه شد. با اینهمه از برخی قراین و نیز از عبارت نسبتاً مبهمی که ابن بنا نویسندۀ معاصر وی در یادداشتهای روزانۀ خود آورده، چنین برمیآید که ابیوردی در ۴۶۱ ق به بغداد رفته است. یاقوت انتصاب وی به کتابداری نظامیه را پس از یعقوب بن سلیمان اسفراینی (د ۴۹۸ ق) میداند، اما دانسته نیست که یعقوب بن سلیمان تا چه زمانی بر این منصب بوده است. مسلماً ابیوردی در ۴۹۸ ق در بغداد نبوده است.
دربار خلیفگان عباسی، تدریس
ابیودی در بغداد به دربار خلیفگان عباسی: المقتدی (حک ۴۶۷-۴۸۷ ق) و المستظهر (حک ۴۸۷-۵۱۲ ق) راه یافت و در زمرۀ مداحان آنان درآمد. در یکی از این قصاید شاعر از خلیفه درخواست سرپناهی برای خود و کتابهایش کرده است. خلیفه در پاسخ، قطعه زمینی بایر به او بخشید که چون مورد پسند وی نیفتاد، آن را به یکی از صوفیان داد.
ابیوردی در بغداد به تدریس نیز اشتغال داشت و چنانکه در دیوان وی آمده، مجالس و انجمنهایی داشته که در آنجا با شاعران همروزگار خود به مبادلۀ اشعار میپرداخته است.
در ۴۷۹ ق هنگامی که سیفالدوله صدقة بن منصور به حکومت حله رسید، از ابیوردی دعوت کرد تا نزد وی رود. این دعوت احتمالاً به پاس قصیدهای بود که ابیوردی در آغاز ورود او به بغداد، در مدح وی سروده بود. شاعر با اندکی تأخیر به حله رفت و مورد استقبال گرم سیفالدوله قرار گرفت و در قصیدهای بلند وی را مدح گفت و از تأخیر خود عذر خواست. سیفالدوله صلههای بسیاری در این سفر به او بخشید و او را سخت گرامی داشت.
ابیوردی با کشته شدن نظامالملک در ۴۸۵ ق یکی از بزرگترین حامیان خود را از دست داد، اما پس از وی تحت حمایت فرزندان او بهویژه عبدالملک، مؤیدالملک و ضیاءالملک (ابونصر احمد) قرار گرفت و مدایح خود را به آنان تقدیم داشت و همانگونه که خود در ابیاتی اشاره کرده، همواره از پشتیبانی آنان برخوردار بوده است.
ابیوردی احتمالاً در همین سال بغداد را ترک گفت و مدتی را در ری، اصفهان و همدان گذراند. به گفتۀ یاقوت هنگامی که بین مؤیدالملک و عمیدالدوله ابن جهیر اختلاف افتاد، مؤیدالملک از ابیوردی خواست تا عمیدالدوله را هجو کند و میدانیم اوج اختلاف این دو وزیر در ۴۹۳ ق بود که سرانجام به عزل عمیدالدوله و سپس مرگ مؤیدالملک انجامید. در پی این هجو، عمیدالدوله نزد خلیفه المستظهر از شاعر سعایت کرد و خلیفه خونش را مباح ساخت و ابیوردی ناچار از بغداد به همدان گریخت. وی در هنگام ترک بغداد قصیدهای غمانگیز سروده و در آن از اینکه ناخواسته بغداد را ترک کرده، سخت نالیده است. بههرحال اگر وی حدود سال ۴۹۴ ق بغداد را ترک کرده باشد، باتوجه به گفتۀ ذهبی که ۴۸۰ ق را سال ورود او به عراق دانسته، وی ۱۴ سال بیش در عراق نبوده است و این با آنچه خود میگوید که ۲۰ سال در بغداد به سر برده است، مغایرت دارد.
ظاهراً وی قبل از ورود به همدان چندی در ری و اصفهان زیست. بنا به آنچه در دیوان وی آمده است: هنگامی که عبدالجلیل بن علی که از دوستان ابیوردی بود، در ۴۹۳ ق به وزارت برکیارق رسید، دیوان رسائل را به وی پیشنهاد کرد، اما او نپذیرفت و همراه وی از ری به اصفهان رفت و تا زمان مرگ وی یعنی ۴۹۵ ق در اصفهان به سر برد. سرانجام وی به پیشنهاد ابوالمحاسن مسعود بن عبدالله وزیر سلطان محمد به همدان رفت و در مدرسهای که ابوالمحاسن برایش ساخت، به تدریس پرداخت. ابیوردی چند سال در اصفهان تعلیم فرزندان زینالملک برسق را برعهده داشت، تا اینکه دوباره سنقر به یاری وی شتافت و فضل و دانش وی را نزد سلطان محمد باز گفت و سلطان اشراف مملکت (احتمالاً دیوان اشراف) را به او سپرد و اینچنین پس از سالیان دراز به یکی از آرزوهای دیرین خود نایل آمد و به جمع بزرگان دربار پیوست.
وفات
اما نیکبختی وی چندان نپایید و اندکی بعد به مرگ ناگهانی درگذشت و در باب دَبرۀ مسجد عتیق اصفهان به خاک سپرده شد. به گفتهای وی به دست وزیر خطیرالملک مسموم شده است. در تاریخ مرگ وی اختلاف نیست. تنها صفدی یک سال به آن تاریخ افزوده و ۵۵۷ ق نیز که در وفیات ابن خلکان آمده است و برخی نیز آن را نقل کردهاند، البته نادرست است.
مذهب
دینداری، تقوا و پرهیزگاری وی مورد ستایش بسیاری از منابع کهن قرار گرفته است و برخی به استناد ابیاتی که در رثای امام حسین(ع) سروده، وی را شیعه مذهب دانستهاند، حال آنکه او در ابیاتی به شافعی بودن خود اشاره دارد. به علاوه چنانکه اشاره شد، وی کتابدار مدرسۀ نظامیه بوده و میدانیم که این مدرسه خاص شافعیان بوده است.
شاعر مدیحهسرا
ابیوردی شاعری مدیحهسراست ازهمینرو همچون همۀ مدیحهسرایان برای گذران زندگی و بهرهمندی از پاداشهای ممدوحان، قدم در این راه نهاد و از هیچ ستایش گزاف و مبالغهآمیزی دریغ نورزید. وی به رغم اینکه در اشعار خود یادآور شده که هیچ امام یا پادشاهی را به طمع پاداشهای مادی و جاه و مقام ستایش نمیکند، بارها دست به دامن ممدوحان خود شده و عاجزانه درخواست پاداش کرده است. جالب اینکه وی در توجیه این ستایشهای مبالغهآمیز، فقر را بهانه کرده، میگوید: «اگر تیرهروزی و بیچارگی من نبود، هرگز دست نیاز به سوی فرومایگان دراز نمیکردم». بیشترین اشعار وی را مدح تشکیل میدهد. ازهمینرو همچون دیگر مدیحهسرایان، در سرودههای وی نوآوری کمتر به چشم میخورد و به شیوهای تصنعی حال و هوای بادیه را به خود میگیرد. هنوز وی به آیین قدما، مدایح خود را با نسیب آغاز میکند و با اینکه در دربار پرشکوه و جلال ممدوح در ناز و نعمت به سر میبرد، باز ادعا میکند که بر گردۀ شتران، بیابآنها را برای رسیدن به وی درنوردیده است. تصاویر کلیشهای، یکنواختی موضوعات و مفاهیم، بهرهگیری از واژگان پیچیده و ناآشنا و تکرار تشبیهاتی همچون گشادهدستی ممدوح به دریا، چهرۀ معشوق به قرص ماه، قامت وی به شاخۀ درخت و موی او به شب تاریک و از این قبیل... که در سراسر دیوان وی به چشم میخورد، اشعار وی را مبتذل و ملالآور ساخته است. وی حتی بسیاری از ترکیبها و عبارات اشعار شاعران جاهلی را نیز به عاریت گرفته است. وی قصیدهای نیز به تقلید از کعب بن زهیر در مدح پیامبر اکرم(ص) دارد که در آن خلفای راشدین را بسیار ستوده است.
ابیوردی علاوه بر مدح، در غزل، رثا، هجو، فخر و شکایت از روزگار نیز اشعاری دارد. غزلیات وی بیشتر قطعههای کوتاهی است که خطاب به معشوقههای خیالی همچون امیمه، سُلیمی و لیلی سروده و اغلب از ۱۰ بیت در نمیگذرد. غزل وی همانند اشعار تغزلی شاعران عاشقپیشه نیست که از عمق جان مایه گیرد و سراپا شور و عشق و احساس باشد، بلکه بیشتر از نوع همان مقدمههای عاشقانۀ تصنعی است که در اشعار جاهلی و مدایح خود وی میبینیم. ابیوردی مرثیههایی نیز داشته است که گاه از سخنان حکمتآمیز تهی نیست.
یکی دیگر از موضوعاتی که در اشعار وی بسیار به چشم میخورد، شکایت از روزگار است و میدانیم که در اواخر عصر عباس شکوه از روزگار حتی در میان شاعرانی که غرق در ناز و نعمت بودند، امری رایج بوده و شکوههای ابیوردی در اشعارش بیشتر از این نوع است.
نثر وی نیز مسجع و مصنوع بوده و قطعههایی از آن را در لابهلای دیوان وی و همچنین برخی از منابع میتوان یافت.
آثار
الف ـ چاپی:
1-دیوان،
تنها اثری که از وی به چاپ رسیده، دیوان اوست که مورد ستایش بسیار منابع کهن قرار گرفته است. بهویژه نظامی عروضی در چهار مقاله خواندن آن را به دانشپژوهان و بهویژه دبیران توصیه کرده و آن را باعث فروزش طبع و تیزهوشی دانسته است.
دیوان ابیوردی مشتمل بر عراقیات، نجدیات و وجدیات بوده که دو بخش عراقیات و نجدیات آن به عنوان دیوان الابیوردی به کوشش عمر اسعد در بیروت (۱۴۰۷ ق / ۱۹۸۷ م) در ۲ جلد به چاپ رسیده است. البته نخستین چاپ دیوان وی در بیروت (۱۳۱۷ ق) انجام گرفته که بسیاری از قصاید غزی (د ۵۲۴ ق) نیز به اشتباه در آن آمده است.
ب ـ خطی:
زادالرفاق، به گفتۀ زیدان نسخهای از آن در دارالکتب مصر موجود است.
ج ـ یافت نشده:
۱. تاریخ ابیورد و نسا؛ ۲. تعلة المشتاق الی ساکنی العراق؛ ۳. تعلة المقرور؛ ۴. الدرة الثمینة؛ ۵. صهلة القارح، در رد سقط الزند ابوالعلاء معری؛ ۶. طبقات العلم؛ ۷. قبسة العجلان فی نسب آل ابی سفیان؛ ۸. کوکب المتأمل؛ ۹. المختلف و المؤتلف، در انساب عرب؛ ۱۰. المجتبی من المجتنی، در علم رجال؛ ۱۱. نهزة الحافظ. [۱].
پانویس
- ↑ فاتحینژاد، عنایتالله، ج6، ص480-476
منابع مقاله
فاتحینژاد، عنایتالله، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.