ابن قیس رقیات، عبیدالله بن قیس
اِبْنِ قَیسُ الرُّقَیات، عبیدالله بن قیس بن شریح (د ح 81ق/ 700م)، شاعر حجازی، از بنى عامر شاخه کوچک قریش.
ولادت
سال تولد و مرگ او به درستى روشن نیست. بر پایه داستانى که ابوالفرج اصفهانى نقل کرده، وی یک سال پس از کشته شدن مصعب بن زبیر (72ق/691م) 60 ساله بوده است. بنابراین ابن قیس احتمالاً بین سالهای 13 - 15ق و به احتمال بسیار در مکه به دنیا آمده است. اگر چه نویسندگان کهن چندین کتاب درباره وی نوشته بودهاند، اما امروز از مآخذ موجود آگاهى چندانى درباره زندگى او به دست نمىآید.
وی در 37ق با گروهى از خویشاوندان خود در یکى از وادیهای رَقّه، واقع در شمال بینالنهرین، موسوم به مَوْزَن یا وادی الاحرار ساکن گردید و در همینجا بود که به سبب عشق ورزی به رقیه دخت عبدالواحد بن ابى سعد، از عموزادگان خود، و نیز دخترعموی همان زن و همچنین زن دیگری از بنى امیه که همه رقیه نام داشتند، به «الرقیات» مشهور شد. اگرچه ابن سلام شهرت وی را به سبب نام مادر بزرگهایش و اصمعى به سبب نام زنان وی دانسته است، اما تغزلهای وی به رقیه گفته آنان را تأیید نمىکند.
از این زمان تا خروج عبدالله بن زبیر اطلاع دقیقى درباره زندگى ابن قیس در دست نیست، جز اینکه مىدانیم در جنگ حَرّه (63ق/ 683م) دو تن از برادرزادگان وی به نامهای سعد و اسامه کشته شدند و وی که در آن زمان در رقّه به سر مىبرد، با شنیدن خبر مرگ آنان بسیار اندوهناک شد و دو مرثیه درباره آنان سرود. یکبار نیز به سبب اختلافاتى که میان بنوعامر و بنوذکوان درگرفت و شخصى از بنوذکوان به دست حرب بن عبدالواحد برادر رقیه کشته شد، به اسارت رفت و نزدیک بود به قتل برسد، اما با وساطت مردی از بنوقنفذ از بند رهایى یافت.
شاعر زبیریان
وی به شهرهای مختلف سفر کرد، اما ظاهراً زندگى در حجاز و نیز نزدیک شدن به دستگاه حکومت را خوشتر مىداشت.
ابن قیس در آغاز خروج عبدالله بن زبیر در سیستان بود و در آنجا والى سیستان، عبدالله بن خلف خزاعى، مشهور به طلحهالطلحات را که از بخشندگان مشهور عرب بود، مدح گفت.
ظاهراً در همین زمان بود که با بالا گرفتن کار زبیریان و امید به پیروزی ایشان، به آنان پیوست و از آن پس به عنوان شاعر زبیریان شناخته شد و مدیحههای بسیاری برای آنان سرود و تا پایان کار پیوند خویش را با آنان حفظ کرد.
وی در جنگ دیر جاثلیق در رکاب مصعب بن زبیر بود و با آنکه مصعب ضمن اشاره به پایان کار خویش و بخشیدن مال فراوان به وی، از او خواست تا سرخویش گیرد، جوانمردانه ازاین کار تن زد و تا کشته شدن مصعب با وی بماند و مرثیههایى در مرگ وی سرود.
پس از آن به کوفه گریخت و در خانه زنى از قبیله خزرج که کثیره نام داشت، پناه جست و یک سال یا اندکى بیشتر نزد وی بماند. در این مدت آن زن با بزرگواری و بىآنکه از هویت وی پرسش کند، به وی خدمت کرد و همین امر موجب شد تا بین آن دو پیوندی عاشقانه برقرار گردد. در این مدت امویان به سختى درپى یافتن او و انتقام کشیدن از وی بودند و برای کشتن او جایزه تعیین کردند. چه، ستایشهای وی از زبیریان و نکوهش و دشمن داشتن امویان، بر آنان سخت گران آمده بود.
ستایش امویان
چون هیاهو فروکش کرد، وی به مکه رفت و پس از دیدار با خانواده خویش، به گونهای ناشناس در مدینه به عبدالله بن جعفر بن ابى طالب پناه برد. عبدالله ضمن آنکه به گرمى وی را پذیرفت، تمهیداتى فراهم آورد و از عبدالملک بن مروان خواست تا از وی در گذرد. درباره چگونگى این درخواست، گزارشهای گوناگونى در دست است، اما ظاهراً امالبنین دخت عبدالعزیز بن مروان و همسر ولید بن عبدالملک در آن نقش بسزایى داشته است، چه عبدالله از وی خواست تا نزد عبدالملک به شفاعت برخیزد. احتمالاً ایندو پیشاز آن یکدیگر را مىشناختند: ابن قیس چندین بار به این زن تغزل کرده بود و شاید عبدالله نیز از این امر آگاه بود.
از این پس ابن قیس به ستایش امویان، دشمنان ممدوحان پیشین خود پرداخت و حتى مخالفان آنان را گمراه ودروغزن خواند.
بااینهمه عبدالملک که از همان آغاز، وی را از «عطایای» بیتالمال محروم داشته بود، هرگز در دوستى و وفاداری وی خوش گمان نبود، اما عبدالله بن جعفر با بخششهای بىدریغ خویش و نیز حمایت از وی کم عنایتى خلیفه را جبران مىکرد و ابن قیس نیز بهگونهای وی راستود که رشک خلیفه را برانگیخت.
ظاهراً وی دیرزمانى در دربار عبدالملک نماند و پس از چندی به مصر رفت و به عبدالعزیز ابن مروان برادر عبدالملک پیوست و کوشید تا بر اختلافات میان آن دو برادر دامن زند و عبدالعزیز را برای خلافت شایستهتر بنمایاند.
وی همچنین بشر بن مروان را ستود.
با این حال چنانکه از برخى سرودههای وی برمىآید، در دل با امویان نبود و گویا پس از پیوستن به امویان نیز با زبیریان رابطه داشت.
برخى گفتهاند، تغزل و عشق ورزی وی به امالبنین، همسر ولید بن عبدالملک، نیز به قصد رسوایى و هجاء امویان بوده است، اما دلیل آشکاری برای این نظر در دست نیست، چه در آن صورت بایستى عبدالملک شفاعت امالبنین را نمىپذیرفت.
شاعران غزلسرا
ابن قیس الرّقیات نمونه بارز آن گروه از شاعران غزلسرایى است که در نیمه دوم سده اول ق در حجاز پدیدار شدند. زندگى بسیار مرفه، ورود اسیران و نفوذ فرهنگهای بیگانه و خاصه ایرانى و از همه مهمتر پیدایش موسیقى و موسیقىدانانى مشهور در آن دیار، همه موجب گردید که در ساختمان و مفاهیم غزل عربى تحول نسبتاً عمدهای پدیدار گردد. عرجى و ابن قیس مایه اصلى هنر خود را از غزل اخذ کردند و چند سال بعد، عمر بن ابى ربیعه از آن مکتبى خاص ساخت. با پیدا شدن این غزل سرایان بود که قریش توانست در شعر نیز بر دیگر قبایل عرب برتری یابد.
تغزل به زنان بىشمار، گستاخى و بىپروایى در گفتار، اما گفتاری که کمتر از حد عفت در مىگذرد و هنوز هم آثار استواری شعر جاهلى و صدر اسلام در الفاظ و ترکیبهای آن پدیدار است، استفاده از اوزانى کوتاه و آهنگین که کار آهنگ سازان و آواز خوانان را ساده مىکند، همه موجب گردیده است که ابن قیس الرّقیات در صف بهترین و نوآورترین غزل سرایان عرب قرار گیرد.
موضوعى که پس از غزل، حجم بیشتری را در آثار او اشغال کرده، مدح است، اما فخر و حماسه و هجا اندک اندک در آن رنگ مىبازد.
ابن قیس از بسیاری از معشوقههای خویش در غزلیات خود نام برده است و گاه در یک قطعه با 4 تن از آنان به تغزل پرداخته است.
عشق ورزی وی به کثیره نیز موجب شد تا در شمار عشاق بزرگ قرار گیرد. معشوق شاعر، دیگر زن هودج نشین بدوی نیست تا شاعر بر آثار خیمه گاه قبیله او بگرید، بلکه آوازه خوانانى در مدینه و یا زن شهرنشین مکه و کوفه است.
گویى دیگر شاعر پروای سستى قافیه و اغلاط نحوی (= لحن) را ندارد، بلکه کوشش وی آن است که شعر او شایسته آواز باشد و به همین دلیل استفاده از وزنهای کوتاه را ترجیح مىدهد.
با اینهمه، سخن شناسان عرب به شعر وی استناد کردهاند.
ابوالفرج آهنگهایى که بر روی برخى اشعار ابن قیس ساخته شده، آورده است.
ساختن آهنگ بر روی اشعار وی تا روزگار عباسیان ادامه داشت و همین اشعار تا دیر زمانى نقل محافل ادبى و نیز موجب پدید آمدن ماجراهایى ظریف بود.
بنابر این شایسته آن است که ابن قیس را شاعر غزلسرا بدانیم، گرچه وی را شاعر سیاست و غزل نامیدهاند و گرچه مدیحههای او گاه رنگ سیاسى به خود گرفته است، اما یافتن اغراض سیاسى محض در شعر مدیح دشوار است.
شعر برای تأمین معاش
حقیقت آن است که شاعر برای تأمین معاش خویش در جامعهای که شیوه زندگانى در آن دگرگون شده بود، ناگزیر از مدیحهسرایى بود.
نگاهى به مدیحههای وی این نکته را روشن مىسازد که او همواره بخشندهترین افراد را ستوده است. طلحه الطلحات و نیز عبدالله بن جعفر در بخشندگى زبان زد بودهاند.
عبدالعزیز بن مروان که ابن قیس تا پایان عمر در خدمت وی ماند، نیز چنین بود.
هنگام پیوستن به زبیریان نیز وی به جای آنکه به ستایش عبدالله بن زیبر بپردازد، بیشتر به برادر وی مصعب دل بسته بود، از آن روی که مصعب برخلاف برادر خویش که به بخل و تنگ چشمى شهرت داشت، بسیار بخشنده و گشاده دست بود و ظاهراً ابن قیس از بخششهای بىدریغ وی برخوردار مىگردید.
گفتهاند که ابن قیس شعری نسرود، مگر آنکه به واسطه آن به ثروتى رسید، بنابر این مى توان پرسید، انگیزه پیوستن ابن قیس به زبیریان چه بوده است؟ شاید دلیل آن دلبستگى فراوان وی به سروری قریش بوده است که امویان با کینه توزیهای خویش آن را به مخاطره مىانداختند و اگر چنین باشد، مىتوان آن را انگیزهای سیاسى دانست.
وفات
پایان کار ابن قیس به درستى روشن نیست، احتمالاً وی در حدود 81ق، هنگامى که در خدمت عبدالعزیز بن مروان بود، درگذشت. برخى مرگ وی را در 75ق دانستهاند.
آثار
1.دیوان (به زیور چاپ آراسته شده است)،
زهیر بن بکار و نیز حماد بن اسحاق، نواده ابراهیم موصلى، کتابهایى با عنوان «اخبار عبیدالله بن قیس الرقیات» نوشتهاند. ابن مرزبان نیز کتابى با همین عنوان، به همراه برگزیده اشعار وی تألیف کرده است. افزون بر این ابن ابىطاهر طیفور نیز برگزیدهای از اشعار وی فراهم آورده است، اما هیچکدام از این آثار اکنون در دست نیست[۱].
پانویس
- ↑ سیدی، محمد، ج4، ص498-496
منابع مقاله
سیدی، محمد، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.