۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده') |
جز (جایگزینی متن - 'مىكردند' به 'میكردند') |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور = | | کتابخانۀ دیجیتال نور = | ||
| کد کنگره = BP 22/9 /الف2 س9041 | | کد کنگره = BP 22/9 /الف2 س9041 | ||
| کد اتوماسیون = | | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE02378AUTOMATIONCODE | ||
| پس از = | | پس از = | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
#:مترجم چنين ترجمه كرده است: | #:مترجم چنين ترجمه كرده است: | ||
#: «اختلاف قريش درباره نصب حجرالاسود: | #: «اختلاف قريش درباره نصب حجرالاسود: | ||
#:قريش براى بناى كعبه سنگ مىآوردند و هر دسته از آنها سنگها را به قسمتى كه سهم خودشان بود حمل | #:قريش براى بناى كعبه سنگ مىآوردند و هر دسته از آنها سنگها را به قسمتى كه سهم خودشان بود حمل میكردند. ديوار كعبه از چهار طرف بالا آمد تا به جايى رسيد كه مىبايستى حجرالاسود را در آنجا نصب كنند؛ در اينجا اختلاف ميان سران قبائل افتاد؛ زيرا هر قبيله مىخواستند افتخار نصب آن سنگ نصيب آنان گردد. دستهبندى قبائل شروع شد. هر تيره از تيرههاى قريش جداگانه مسلح شده و مهياى جنگ گشتند. فرزندان عبدالدار طشتى پر از خون كرده، دستهاى خود را در آن فرو بردند و با يكديگر همپيمان شدند كه تا جان در بدن دارند، نگذارند ديگرى آن سنگ را به جاى خود نصب كند. بنوعدى هم با آنان همسوگند شدند. كار ساختمان تعطيل شد و سه چهار روز به همين منوال گذشت و بالاخره روز چهارم يا پنجم در مسجد الحرام جمع شده و براى پيدا كردن راه حلى كه به زدوخورد منجر نشود، پرداختند. | ||
#:سرانجام رأى اباامية بن مغيرة را كه سالمندترين افراد قريش بود، پذيرفتند. او رأى داد: نخستين شخصى كه از در مسجد وارد شد، در اين كار حكميت كند و هرچه او گفت همگى بپذيرند؟ قريش اين رأى را پذيرفته و چشمها به در مسجد دوخته شد. ناگاه ديدند رسول خدا(ص) از در وارد شد. همگى فرياد زدند: اين امين است كه مىآيد. اين محمد است. ما همگى به حكم او راضى هستيم. همينكه آن حضرت جلو آمد و جريان را به او گفتند، فرمود: پارچهاى بياوريد. چون آوردند حضرت آن را پهن كرد و حجرالاسود را در ميان آن نهاد، سپس فرمود: هريك از شما گوشه آن را بگيريد و بلند كنيد. بدين ترتيب همگى در بلند كردن آن سنگ شركت جستند و همينكه سنگ را محاذى جايگاه اصلى آوردند، خود آن حضرت پيش آمده و آن را از ميان پارچه بلند كرد و در جاى خود گذارد و روى آن ديوار كعبه بالا رفت»<ref>ر.ک: متن كتاب، ج1، ص126-127</ref> | #:سرانجام رأى اباامية بن مغيرة را كه سالمندترين افراد قريش بود، پذيرفتند. او رأى داد: نخستين شخصى كه از در مسجد وارد شد، در اين كار حكميت كند و هرچه او گفت همگى بپذيرند؟ قريش اين رأى را پذيرفته و چشمها به در مسجد دوخته شد. ناگاه ديدند رسول خدا(ص) از در وارد شد. همگى فرياد زدند: اين امين است كه مىآيد. اين محمد است. ما همگى به حكم او راضى هستيم. همينكه آن حضرت جلو آمد و جريان را به او گفتند، فرمود: پارچهاى بياوريد. چون آوردند حضرت آن را پهن كرد و حجرالاسود را در ميان آن نهاد، سپس فرمود: هريك از شما گوشه آن را بگيريد و بلند كنيد. بدين ترتيب همگى در بلند كردن آن سنگ شركت جستند و همينكه سنگ را محاذى جايگاه اصلى آوردند، خود آن حضرت پيش آمده و آن را از ميان پارچه بلند كرد و در جاى خود گذارد و روى آن ديوار كعبه بالا رفت»<ref>ر.ک: متن كتاب، ج1، ص126-127</ref> | ||
#:با مقابله متن و ترجمه و دقت در ترجمه فارسى ملاحظه مىشود: ترجمه حاضر درست و مطابق است و مترجم توانسته پيام نویسنده را برساند، جز آنكه مقدارى تلخيص در آن صورت گرفته و بهطور مثال در عبارات نقلشده، برگردان تعبير «فسموا لعقة الدم»؛ يعنى «پس به نام خونليسان (خونآشامان) ناميده شدند»، در ترجمه فارسى نيامده است. | #:با مقابله متن و ترجمه و دقت در ترجمه فارسى ملاحظه مىشود: ترجمه حاضر درست و مطابق است و مترجم توانسته پيام نویسنده را برساند، جز آنكه مقدارى تلخيص در آن صورت گرفته و بهطور مثال در عبارات نقلشده، برگردان تعبير «فسموا لعقة الدم»؛ يعنى «پس به نام خونليسان (خونآشامان) ناميده شدند»، در ترجمه فارسى نيامده است. |
ویرایش