۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'با' به 'با') |
جز (جایگزینی متن - 'لت' به 'لت') |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
کتاب دارای دو جلد است و جلد اول، دارای مقدمهای است که به تعریف فلسفه مطلق و فلسفه کلی (که به علم حکمت اعلی و امور عامه معروف است) پرداخته است. نویسنده در ابتدای جلد اول ساختار کتاب را اینگونه شرح داده است؛ این کتاب تقسیم شود به چهار تعلیم و یک خاتمه، تعلیم اول در فلسفه اعلی که علم الهی اعم و علم کلی و امور عامه معروف است و این تعلیم مشتمل بر یک مقدمه و هفت فصل و دو تذکره است، تعلیم ثانی در جواهر و اعراض و این تعلیم مشتمل بر چهارفصل و یک تبصره است. تعلیم سوم در الهیات خاص و در آن چهارفصل و یک خاتمه است. تعلیم چهارم [که در جلد دوم واقع شده] شرح رساله حکیم [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] است که مشتمل است بر | کتاب دارای دو جلد است و جلد اول، دارای مقدمهای است که به تعریف فلسفه مطلق و فلسفه کلی (که به علم حکمت اعلی و امور عامه معروف است) پرداخته است. نویسنده در ابتدای جلد اول ساختار کتاب را اینگونه شرح داده است؛ این کتاب تقسیم شود به چهار تعلیم و یک خاتمه، تعلیم اول در فلسفه اعلی که علم الهی اعم و علم کلی و امور عامه معروف است و این تعلیم مشتمل بر یک مقدمه و هفت فصل و دو تذکره است، تعلیم ثانی در جواهر و اعراض و این تعلیم مشتمل بر چهارفصل و یک تبصره است. تعلیم سوم در الهیات خاص و در آن چهارفصل و یک خاتمه است. تعلیم چهارم [که در جلد دوم واقع شده] شرح رساله حکیم [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] است که مشتمل است بر شصتوشش فصل و یک ضمیمه در روانشناسی و یک خاتمه در علم منطق<ref>کتاب، ج1، ص2</ref> | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
نویسنده در جلد اول کتاب، مباحث مربوط به امور عامه فلسفی را در بخش اول، مباحث جوهر و عرض را در بخش دوم و الهیات بمعنی الاخص را در بخش سوم مطرح کرده است. او در جلد دوم به ارائه [[فصوص الحكم (فارابي)|شرح فصوص]] [[فارابی، محمد بن محمد|معلم ثانی(حکیم ابونصر فارابی)]]، شرح خطبه اول [[نهجالبلاغة (تحقیق عطاردی قوچانی)|نهجالبلاغه]](در حکمت نظری) و ده مقاله از گفتار [[امام على(ع)|سید الموحدین]](در گفتار عملی) که آن را اخلاق مرتضوی نام نهاده، میپردازد. | نویسنده در جلد اول کتاب، مباحث مربوط به امور عامه فلسفی را در بخش اول، مباحث جوهر و عرض را در بخش دوم و الهیات بمعنی الاخص را در بخش سوم مطرح کرده است. او در جلد دوم به ارائه [[فصوص الحكم (فارابي)|شرح فصوص]] [[فارابی، محمد بن محمد|معلم ثانی(حکیم ابونصر فارابی)]]، شرح خطبه اول [[نهجالبلاغة (تحقیق عطاردی قوچانی)|نهجالبلاغه]](در حکمت نظری) و ده مقاله از گفتار [[امام على(ع)|سید الموحدین]](در گفتار عملی) که آن را اخلاق مرتضوی نام نهاده، میپردازد. | ||
در بخش اول (تعلیم اول) از جلد اول کتاب، مباحثی مانند اشتراک وجود، توجهات سهگانه در قضایا، انواع امکان، وحدت و کثرت، حدوث و قدم، قوه و فعل، علت و معلول و انواع علت، بخت و اتفاق، نظام احسن، قاعده الواحد و... است. وی در بیان انواع فاعل مینویسد: «پس معلوم شد که فاعل یا الهی است یا طبیعی و صناعی و تنها از فاعلیت الهی اشیا موجود شوند و احتیاج در نفسالامر به علتی جز فاعل الهی ندارند و آن علل دیگر با خود معلول از فاعل وجود یابند و در فاعل طبیعی و صناعی است که چهار علت همه با هم منشأ حصول معلول است... چنانچه گذشت اقسام فاعل بر هشت قسماند؛ فاعل بالطبع، فاعل بالقسر، فاعل بالقصد، فاعل بالجبر، فاعل بالتسخیر، فاعل بالعنایة، فاعل بالرضا، فاعل بالتجلی...»<ref>همان، ج1، ص49</ref> نویسنده برای فاعل بالطبع به نار در فعل احراق یا خورشید در فعل اشراق یا قوه غاذیه در انسان مثال میزند و برای فاعل بالقسر به حرکت سنگ و تیر و گلوله بهطرف بالا یا فعل مرض از قوای طبیعی بدن انسان، برای فاعل بالقصد به عمل طبیب به غرض صحت یا اخذ اجرت و...، برای فاعل بالجبر به حرکت دزد بهطرف زندان و جانی به سمت دار، برای فاعل بالعنایة به مهندس مثال میزند که وی اولاً عالم به ذات و کمال خودش است و از آن علم، علم بهصورت هندسی عمارتی حاصل میشود و از آن صورت علمی، عمارتی در خارج بنا میگردد. برای فاعل بالرضا به انسان مثال میزند که توجه او به صور علمیه و نقوش ذهنیه خود که علم به آنها نفس وجود آنهاست و نفس علم تفصیلی به این صورتها ندارد بلکه فقط علم سابقش علم به ذات خود است که بهصورت علم اجمالی وجود دارد، مثال میزند. وی در این اثنا تفاوتهای و شباهتها و نقایص و کمالات هرکدام از این اقسام را بیان میدارد و در آخر، فاعل بالتجلی را | در بخش اول (تعلیم اول) از جلد اول کتاب، مباحثی مانند اشتراک وجود، توجهات سهگانه در قضایا، انواع امکان، وحدت و کثرت، حدوث و قدم، قوه و فعل، علت و معلول و انواع علت، بخت و اتفاق، نظام احسن، قاعده الواحد و... است. وی در بیان انواع فاعل مینویسد: «پس معلوم شد که فاعل یا الهی است یا طبیعی و صناعی و تنها از فاعلیت الهی اشیا موجود شوند و احتیاج در نفسالامر به علتی جز فاعل الهی ندارند و آن علل دیگر با خود معلول از فاعل وجود یابند و در فاعل طبیعی و صناعی است که چهار علت همه با هم منشأ حصول معلول است... چنانچه گذشت اقسام فاعل بر هشت قسماند؛ فاعل بالطبع، فاعل بالقسر، فاعل بالقصد، فاعل بالجبر، فاعل بالتسخیر، فاعل بالعنایة، فاعل بالرضا، فاعل بالتجلی...»<ref>همان، ج1، ص49</ref> نویسنده برای فاعل بالطبع به نار در فعل احراق یا خورشید در فعل اشراق یا قوه غاذیه در انسان مثال میزند و برای فاعل بالقسر به حرکت سنگ و تیر و گلوله بهطرف بالا یا فعل مرض از قوای طبیعی بدن انسان، برای فاعل بالقصد به عمل طبیب به غرض صحت یا اخذ اجرت و...، برای فاعل بالجبر به حرکت دزد بهطرف زندان و جانی به سمت دار، برای فاعل بالعنایة به مهندس مثال میزند که وی اولاً عالم به ذات و کمال خودش است و از آن علم، علم بهصورت هندسی عمارتی حاصل میشود و از آن صورت علمی، عمارتی در خارج بنا میگردد. برای فاعل بالرضا به انسان مثال میزند که توجه او به صور علمیه و نقوش ذهنیه خود که علم به آنها نفس وجود آنهاست و نفس علم تفصیلی به این صورتها ندارد بلکه فقط علم سابقش علم به ذات خود است که بهصورت علم اجمالی وجود دارد، مثال میزند. وی در این اثنا تفاوتهای و شباهتها و نقایص و کمالات هرکدام از این اقسام را بیان میدارد و در آخر، فاعل بالتجلی را کاملترین نوع فاعل میداند که کمالات فاعل بالعنایة و بالرضا را دارا و از نقایص آنها پیراسته است.<ref>همان، ج1، ص49-55</ref> | ||
وی در بخش دوم (تعلیم دوم) به بیان مباحث مربوط به جوهر و عرض میپردازد. او در این بخش مباحثی مانند تعریف جوهر و عرض و هریک از اعراض، بیان احکام کم، ماهیت زمان، کیف و اقسام آن، کیفیات نفسانیه، مباحث لذت و الم، بحث در قوه بینایی و شنوایی و اشرف قوای حسی، بیان قوای نفسانی و فضایل حاصله از آنها (حکمت، عدالت، شجاعت، عفت)، ماهیت علم، ادله وجود ذهنی، اشکالات بر وجود ذهنی و پاسخ به آنها، مباحث مربوط به عشق، مقوله أین و دلیل بطلان خلأ، شرح و تعریف هریک از مقولات نهگانه عرضی، معانی عقل و براهین بر وجود آن، هیولی و...، مباحث مربوط به حرکت و حرکت جوهری، نظر علمای هیئت جدید درباره نظم کرات آسمانی و مباحث طبیعیات مانند تیر شهاب و رعدوبرق و دخان و باران و برف و... را مطرح میکند.<ref>ر.ک: همان، ج1، ص88-219</ref> | وی در بخش دوم (تعلیم دوم) به بیان مباحث مربوط به جوهر و عرض میپردازد. او در این بخش مباحثی مانند تعریف جوهر و عرض و هریک از اعراض، بیان احکام کم، ماهیت زمان، کیف و اقسام آن، کیفیات نفسانیه، مباحث لذت و الم، بحث در قوه بینایی و شنوایی و اشرف قوای حسی، بیان قوای نفسانی و فضایل حاصله از آنها (حکمت، عدالت، شجاعت، عفت)، ماهیت علم، ادله وجود ذهنی، اشکالات بر وجود ذهنی و پاسخ به آنها، مباحث مربوط به عشق، مقوله أین و دلیل بطلان خلأ، شرح و تعریف هریک از مقولات نهگانه عرضی، معانی عقل و براهین بر وجود آن، هیولی و...، مباحث مربوط به حرکت و حرکت جوهری، نظر علمای هیئت جدید درباره نظم کرات آسمانی و مباحث طبیعیات مانند تیر شهاب و رعدوبرق و دخان و باران و برف و... را مطرح میکند.<ref>ر.ک: همان، ج1، ص88-219</ref> | ||
وی در قسمتی از این بخش در توضیح عشق، سخنانی در تعریف عشق از زبان اهل حکمت و حال و صاحبان معرفت و کمال بیان میکند: «با آنکه گفتیم که مقام عشق از حد و لغت و صفت بیرون است از آثار و ظهورات آن به بیانات زیر تعبیر توان کرد (عشق) جذبه و الهام الهی و تحریک روح قدسی است | وی در قسمتی از این بخش در توضیح عشق، سخنانی در تعریف عشق از زبان اهل حکمت و حال و صاحبان معرفت و کمال بیان میکند: «با آنکه گفتیم که مقام عشق از حد و لغت و صفت بیرون است از آثار و ظهورات آن به بیانات زیر تعبیر توان کرد (عشق) جذبه و الهام الهی و تحریک روح قدسی است بهسوی اقلیم حسن و زیبایی تابان الهام، کاری که از غیر عشق برنیاید، عشق انجام دهد (عشق) ظهور جذبه حسن و حسن جذاب است (عشق) درمان هر درد و درد بیدرمان است (عشق) فرمانده کل قوای وجود و معزول کننده حکم عقل و شهود است (عشق) الم لذیذ و لذت الیم جان انسان است یا به زبان تازی... العشق نار الله الموقده تحترق بها اشواق الافئده؛ عشق آتش شوق الهی است که شوق ماسوی الله را پاک میسوزاند و نابود میگرداند، یا العشق نور یشرق من مطالع الحسن الی مظاهر الانس؛ عشق نور خداست که از هر افق حسن و زیبایی تابش کند و قوای ادراکی را مشغول خود سازد...»<ref>ر.ک: همان، ج1، ص145-146</ref> | ||
بخش(تعلیم) سوم از جلد اول درباره مباحث الهیات است. نویسنده این بخش را ضمن فصولی مطرح کرده است. وی در فصل اول به اثبات مبدأ پرداخته و ادله بطلان عقیده مادیان را ارائه میکند. در فصل دوم به مباحثی مانند بیان توحید و یگانگی آفریدگار و رد شبهات در این زمینه از جمله شبهه ابنکمونه، میپردازد. در فصل سوم بهصورت اجمالی از صفات واجب تعالی مانند علم و قدرت و اراده و اختیار و کلام او سخن میگوید و مباحثی مانند اعیان ثابته و... را هم در این فصل مطرح میکند. فصل چهارم این بخش در افعال و صنع و ابداع الهی نگاشته شده و در آن مباحثی مانند ازلی و ابدی، قاعده امکان اشرف، محوریت انسان در قوس صعود و نزول، صدور کثرت از ذات واحد و طریقه مشائین و اشراقیون و خود نویسنده در بیان این امر، مباحث نبوت خاصه، خلافت رسول، دلیل عقلی خاتمیت پیامبر(ص) و... را مطرح کرده است. وی در خاتمه این جلد، مباحث مربوط به معاد و سیر الی الله را بیان میدارد و علاوه بر ابطال قول قائلان به تناسخ، به ارائه ده دلیل بر بقای روح پس از مرگ بدن میپردازد.<ref>ر.ک: همان، ج1، ص220-333</ref> نویسنده در صفحه آخر جلد اول، به این نکته تذکر میدهد که علمای بزرگی مانند شیخ طوسی و علامه حلی و محقق اول و سید مرتضی و سید رضی و شیخ بهایی و فیض کاشانی و علامه مجلسی حکمت میدانستهاند و اغلب، تألیفاتی در زمینه این علوم داشتهاند لذا اگر طعنی از سوی برخی علما به فلسفه زده شده است، منظور فلسفه مادی یونان بوده است نه فلسفه حکمای الهی.<ref>ر.ک: همان، ج1، ص334</ref> | بخش(تعلیم) سوم از جلد اول درباره مباحث الهیات است. نویسنده این بخش را ضمن فصولی مطرح کرده است. وی در فصل اول به اثبات مبدأ پرداخته و ادله بطلان عقیده مادیان را ارائه میکند. در فصل دوم به مباحثی مانند بیان توحید و یگانگی آفریدگار و رد شبهات در این زمینه از جمله شبهه ابنکمونه، میپردازد. در فصل سوم بهصورت اجمالی از صفات واجب تعالی مانند علم و قدرت و اراده و اختیار و کلام او سخن میگوید و مباحثی مانند اعیان ثابته و... را هم در این فصل مطرح میکند. فصل چهارم این بخش در افعال و صنع و ابداع الهی نگاشته شده و در آن مباحثی مانند ازلی و ابدی، قاعده امکان اشرف، محوریت انسان در قوس صعود و نزول، صدور کثرت از ذات واحد و طریقه مشائین و اشراقیون و خود نویسنده در بیان این امر، مباحث نبوت خاصه، خلافت رسول، دلیل عقلی خاتمیت پیامبر(ص) و... را مطرح کرده است. وی در خاتمه این جلد، مباحث مربوط به معاد و سیر الی الله را بیان میدارد و علاوه بر ابطال قول قائلان به تناسخ، به ارائه ده دلیل بر بقای روح پس از مرگ بدن میپردازد.<ref>ر.ک: همان، ج1، ص220-333</ref> نویسنده در صفحه آخر جلد اول، به این نکته تذکر میدهد که علمای بزرگی مانند شیخ طوسی و علامه حلی و محقق اول و سید مرتضی و سید رضی و شیخ بهایی و فیض کاشانی و علامه مجلسی حکمت میدانستهاند و اغلب، تألیفاتی در زمینه این علوم داشتهاند لذا اگر طعنی از سوی برخی علما به فلسفه زده شده است، منظور فلسفه مادی یونان بوده است نه فلسفه حکمای الهی.<ref>ر.ک: همان، ج1، ص334</ref> |
ویرایش