تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال‌الدین محمد بلخی (جعفری): تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای')
 
(۱۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات کتاب
{{جعبه اطلاعات کتاب
| تصویر =NUR02188J1.jpg
| تصویر =NUR02188J1.jpg
| عنوان =تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد بلخی (جعفری)
| عنوان =تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال‌الدین محمد بلخی (جعفری)
| عنوان‌های دیگر =مثنوی. شرح
| عنوان‌های دیگر =مثنوی. شرح
| پدیدآوران =  
| پدیدآوران =  
[[جعفری تبریزی، محمدتقی]] (نويسنده)
[[جعفری تبریزی، محمدتقی]] (نویسنده)
| زبان =فارسی
| زبان =فارسی
| کد کنگره =‏PIR‎‏ ‎‏5301‎‏ ‎‏/‎‏ج‎‏7‎‏ت‎‏7
| کد کنگره =‏PIR‎‏ ‎‏5301‎‏ ‎‏/‎‏ج‎‏7‎‏ت‎‏7
خط ۱۰: خط ۱۰:
شعر فارسی - قرن 7ق. - تاریخ و نقد
شعر فارسی - قرن 7ق. - تاریخ و نقد


مولوی، جلال الدین محمد بن محمد، 604 - 672ق. مثنوی - نقد و تفسیر
مولوی، جلال‌الدین محمد بن محمد، 604 - 672ق. مثنوی - نقد و تفسیر
| ناشر =  
| ناشر =  
اسلامی
اسلامی
خط ۱۶: خط ۱۶:
| سال نشر = 1373 ش  
| سال نشر = 1373 ش  


| کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE2188AUTOMATIONCODE
| کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE02188AUTOMATIONCODE
| چاپ =12
| چاپ =12
| تعداد جلد =15
| تعداد جلد =15
| کتابخانۀ دیجیتال نور =02188
| کتابخوان همراه نور =02188
| کد پدیدآور =
| کد پدیدآور =
| پس از =
| پس از =
| پیش از =
| پیش از =
}}
}}
{{کاربردهای دیگر| مثنوی مولوی (ابهام زدایی)}}


'''تفسير و نقد و تحليل مثنوى جلال‌الدين محمد بلخى'''، از آثار ادبى - عرفانى [[جعفری تبریزی، محمدتقی |استاد علامه محمدتقى جعفرى تبريزى]] (1304 - 1377ش)، به زبان فارسى است. اين شرح پانزده جلدى، كامل است و همه شش دفتر مثنوى مولوى از آغاز تا انجام در چهارده جلد آن، به‌صورت ترتيبى شرح شده است و جلد پانزدهم اختصاص به فهرست‌هاى فنى دارد و در واقع راهنماى موضوعى براى اين شرح است.
'''تفسير و نقد و تحليل مثنوى جلال‌الدين محمد بلخى'''، از آثار ادبى - عرفانى [[جعفری تبریزی، محمدتقی |استاد علامه محمدتقى جعفرى تبريزى]] (1304 - 1377ش)، به زبان فارسى است. اين شرح پانزده جلدى، كامل است و همه شش دفتر مثنوى مولوى از آغاز تا انجام در چهارده جلد آن، به‌صورت ترتيبى شرح شده است و جلد پانزدهم اختصاص به فهرست‌هاى فنى دارد و در واقع راهنماى موضوعى براى اين شرح است.


اهميت و امتياز اساسى اين شرح، در زاويه ديد انتقادى و اجتهادى آن نسبت به مباحث مطرح‌شده در مثنوى و نيز بررسى‌هاى تطبيقى و مقايسه‌اى بين انديشه‌هاى دانشوران گوناگون ماركسيستى، غربى و اسلامى و آگاهى كافى نسبت به نظريه‌هاى مطرح در مباحث بنيادين اجتماعى، سياسى، اخلاقى، عرفانى و انسان‌شناسانه است.
اهميت و امتياز اساسى اين شرح، در زاويه ديد انتقادى و اجتهادى آن نسبت به مباحث مطرح‌شده در مثنوى و نيز بررسى‌هاى تطبيقى و مقايسه‌اى بين انديشه‌هاى دانشوران گوناگون مارکسیستى، غربى و اسلامى و آگاهى كافى نسبت به نظريه‌هاى مطرح در مباحث بنيادين اجتماعى، سياسى، اخلاقى، عرفانى و انسان‌شناسه‌گانه است.


== ساختار ==
== ساختار ==
خط ۳۴: خط ۴۰:
براى آشنايى بهتر با اين شرح و ويژگى‌هاى آن، بايد دانست كه نظر شارح، استاد جعفرى درباره مثنوى و سراينده‌اش مولوى، چنين است:
براى آشنايى بهتر با اين شرح و ويژگى‌هاى آن، بايد دانست كه نظر شارح، استاد جعفرى درباره مثنوى و سراينده‌اش مولوى، چنين است:


#[[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] داراى روحى پر از سوز و عشق به «موجود برترين» بوده است و در اين حقيقت، هيچ جاى ترديد نيست. اگر كسى در اين باره به خود اجازه شك بدهد، يا گفته‌هاى اين مرد را در كتاب مثنوى به‌طور شايسته درك نكرده است يا مبتلا به غرض‌ورزى است. كيست كه كوچك‌ترين گمان كند كه اين «اى خدا» و «يا رب»هايى كه [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] از اعماق روح خويش برمى‌آورد و روح هر مطالعه‌كننده و پژوهنده‌اى را حقيقتاً شعله‌ور مى‌سازد، ساختگى است<ref>تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 1، ص9 - 10</ref>
#[[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] داراى روحى پر از سوز و عشق به «موجود برترين» بوده است و در اين حقيقت، هيچ جاى ترديد نيست. اگر كسى در اين باره به خود اجازه شك بدهد، يا گفته‌هاى اين مرد را در كتاب مثنوى به‌طور شايسته درك نكرده است يا مبتلا به غرض‌ورزى است. كيست كه كوچك‌ترين گمان كند كه اين «اى خدا» و «يا رب»هايى كه [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] از اعماق روح خويش برمى‌آورد و روح هر مطالعه‌كننده و پژوهنده‌اى را حقيقتاً شعله‌ور مى‌سازد، ساختگى است.<ref>تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 1، ص9 - 10</ref>
#مولوى مى‌خواهد راه‌هايى را نشان بدهد كه همگان بتوانند با استعدادهاى گوناگون، فروغ خداوندى را در همين جهان تاريك و محدود طبيعت دريابند. او مى‌خواهد عظمت روح انسانى را كه در حقيقت شعاعى از بارگاه الوهيت است براى سالكان راه حق و حقيقت آشكار سازد و بايد گفت در اين راه، جلال‌الدين به موفقيت‌هاى عالى نائل شده است؛ بنابراین، اگر پرسيده شود كه آيا مولوى در روش علمى و عرفانى خود به يك هدف مشخص رسيده است يا در حال تكاپو و هيجان روانى و بدون رسيدن به مقصود، زندگانى خود را به پايان رسانده است؟ پاسخ روشن است. با مطالعه دقيق كتاب مثنوى در سرتاسر آن مى‌بينيم هدف مشخص و منحصر او، وادار ساختن انسان‌ها به درك حقيقى اين جمله است «إنا لله و إنا إليه راجعون»؛ اگرچه در تكاپو به‌سوى اين هدف هيجانات گوناگون دارد و تلاش‌هاى مختلف مى‌كند<ref>همان، ج 1، ص10</ref>
#مولوى مى‌خواهد راه‌هايى را نشان بدهد كه همگان بتوانند با استعدادهاى گوناگون، فروغ خداوندى را در همين جهان تاريك و محدود طبيعت دريابند. او مى‌خواهد عظمت روح انسانى را كه در حقيقت شعاعى از بارگاه الوهيت است براى سالكان راه حق و حقيقت آشكار سازد و بايد گفت در اين راه، جلال‌الدين به موفقيت‌هاى عالى نائل شده است؛ بنابراین، اگر پرسيده شود كه آيا مولوى در روش علمى و عرفانى خود به يك هدف مشخص رسيده است يا در حال تكاپو و هيجان روانى و بدون رسيدن به مقصود، زندگانى خود را به پايان رسانده است؟ پاسخ روشن است. با مطالعه دقيق كتاب مثنوى در سرتاسر آن مى‌بينيم هدف مشخص و منحصر او، وادار ساختن انسان‌ها به درك حقيقى اين جمله است «إنا لله و إنا إليه راجعون»؛ اگرچه در تكاپو به‌سوى اين هدف هيجانات گوناگون دارد و تلاش‌هاى مختلف مى‌كند<ref>همان، ج 1، ص10</ref>
#با نظر به مجموع كتاب مثنوى با تمام اطمينان مى‌توان گفت: اين كتاب، واقعيات و حقايق زياد و عميقى را در بر دارد و جلال‌الدين توانسته است آن‌ها را با هماهنگى انديشه و هيجان قلب روحانى دريافت كرده و در قالب الفاظ شعرى كه گاهى عدم گنجايش آن‌ها كاملا نمودار است، ريخته و بپردازد. در اين هماهنگى انديشه و دل كه زمينه اصلى كار او است، اغلب، هيجان و انقلاب روحى اين مرد رهنماى انديشه او گشته، در عالمى از روحانیت غوطه‌ور مى‌گردد كه تا كسى خود گام در آن قلمرو نگذارد، هرگز نمى‌تواند حقيقت آن را دريابد. اين حالت هيجان روحى كه گاهى در ابيات مثنوى به اوج نهايى مى‌رسد چنان ارزش معنوى به كتاب مثنوى مى‌دهد كه در هيچ‌يك از آثار عرفانى شرق و غرب از سرودهاى «ودا» گرفته تا اشعار عارفانه «اليوت» شاعر عرفان‌مشرب معاصر انگلستان، ديده نمى‌شود<ref>همان، ج 1، ص11</ref>
#با نظر به مجموع كتاب مثنوى با تمام اطمينان مى‌توان گفت: اين كتاب، واقعيات و حقايق زياد و عميقى را در بر دارد و جلال‌الدين توانسته است آن‌ها را با هماهنگى انديشه و هيجان قلب روحانى دريافت كرده و در قالب الفاظ شعرى كه گاهى عدم گنجايش آن‌ها كاملا نمودار است، ريخته و بپردازد. در اين هماهنگى انديشه و دل كه زمينه اصلى كار او است، اغلب، هيجان و انقلاب روحى اين مرد رهنماى انديشه او گشته، در عالمى از روحانیت غوطه‌ور مى‌گردد كه تا كسى خود گام در آن قلمرو نگذارد، هرگز نمى‌تواند حقيقت آن را دريابد. اين حالت هيجان روحى كه گاهى در ابيات مثنوى به اوج نهايى مى‌رسد چنان ارزش معنوى به كتاب مثنوى مى‌دهد كه در هيچ‌يك از آثار عرفانى شرق و غرب از سرودهاى «ودا» گرفته تا اشعار عارفانه «اليوت» شاعر عرفان‌مشرب معاصر انگلستان، ديده نمى‌شود<ref>همان، ج 1، ص11</ref>
#استاد محمدتقى جعفرى، اين عبارات را از دكتر [[زرین‌کوب، عبدالحسین|عبدالحسين زرين‌كوب]]، نقل كرده و مورد تأييد قرار داده است كه مولوى در مثنوى: «نه ترك شريعت و تسليم به طامات صوفيه را توصيه مى‌كند و نه گرايش به فقر و عزلت و رهبانيت را تبليغ مى‌نمايد. مرد كامل را كسى مى‌داند كه جامع صورت و معنا باشد، بلكه وجود زن و فرزند را نيز حجاب راه نمى‌شناسد و درست مثل يك متكلم، اما به كمك قياسات تمثيلى و تشبيهات شاعرانه در تاييد و اثبات عقايد و مبانى قرآن و اهل شريعت اهتمام مى‌ورزد و قضايايى مانند حقيقت توحيد، واقعيت روح، كيفيت حشر و نشر و حدود جبر و اختيار را موافق مذاق اهل شريعت تبيين مى‌كند. بااين‌همه، لُبّ و مغز شريعت را عبارت از عشق مى‌داند» (ارزش ميراث صوفيه، ص168 و 169) و بعد افزوده است كه مى‌توان گفت جلال‌الدين در كتاب مثنوى، به‌هيچ‌روى مخالفتى با مذهب نشان نمى‌دهد، بلكه مى‌گويد: مذهب، در حقيقت عالى‌ترين و منحصرترين راه ملاقات خداوندى است و انسان بايستى هدف دستورات و فرمان‌هاى دينى را درك كند تا بتواند از دين بهترين استفاده را داشته باشد<ref>همان، ج 1، ص12</ref>
#استاد محمدتقى جعفرى، اين عبارات را از دكتر [[زرین‌کوب، عبدالحسین|عبدالحسين زرين‌كوب]]، نقل كرده و مورد تأييد قرار داده است كه مولوى در مثنوى: «نه ترك شريعت و تسليم به طامات صوفيه را توصيه مى‌كند و نه گرايش به فقر و عزلت و رهبانيت را تبليغ مى‌نمايد. مرد كامل را كسى مى‌داند كه جامع صورت و معنا باشد، بلكه وجود زن و فرزند را نيز حجاب راه نمى‌شناسد و درست مثل يك متكلم، اما به كمك قياسات تمثيلى و تشبيهات شاعرانه در تاييد و اثبات عقايد و مبانى قرآن و اهل شريعت اهتمام مى‌ورزد و قضايايى مانند حقيقت توحيد، واقعيت روح، کیفیت حشر و نشر و حدود جبر و اختيار را موافق مذاق اهل شريعت تبيين مى‌كند. بااين‌همه، لُبّ و مغز شريعت را عبارت از عشق مى‌داند» (ارزش ميراث صوفيه، ص168 و 169) و بعد افزوده است كه مى‌توان گفت جلال‌الدين در كتاب مثنوى، به‌هيچ‌روى مخالفتى با مذهب نشان نمى‌دهد، بلكه مى‌گويد: مذهب، در حقيقت عالى‌ترين و منحصرترين راه ملاقات خداوندى است و انسان بايستى هدف دستورات و فرمان‌هاى دينى را درك كند تا بتواند از دين بهترين استفاده را داشته باشد<ref>همان، ج 1، ص12</ref>
#در هيچ‌يك از موارد مثنوى نمى‌توان ديد كه جلال‌الدين كوچك‌ترين بى‌اعتنايى به دين داشته و آن را به مردم معمولى منحصر نمايد. البته چنان‌كه گفتيم او مقدارى تفسيرات و تاويلات شخصى درباره گروهى از مفاهيم دينى دارد كه براى ديگران مورد پذيرش نيست، ولى اين مطلب باعث نمى‌شود كه در سطح فرهنگ جهانى و ارزيابى مواريث عمومى اسلام، عظمت كتاب مثنوى را ناديده گرفته، يكى از بزرگ‌ترين آثار فرهنگ اسلامى را به‌طور كلى محكوم و مردود اعلام كنيم. روشن مى‌شود كه [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] با كمال واقع‌بينى اعتقاد دارد كه تمام شناسايى‌هاى جهان به‌صورت كامل در اختيار و امتياز كسى قرار نگرفته است و از مقام علمى و روحانى جلال‌الدين بسيار بعيد است كه در اين موضوع، خودش را استثنا كند و بپندارد كه تمام مطالبش عين واقع است و كوچك‌ترين خطايى در آن‌ها راه ندارد<ref>همان، ج 1، ص12</ref>
#در هيچ‌يك از موارد مثنوى نمى‌توان ديد كه جلال‌الدين كوچك‌ترين بى‌اعتنايى به دين داشته و آن را به مردم معمولى منحصر نمايد. البته چنان‌كه گفتيم او مقدارى تفسيرات و تاويلات شخصى درباره گروهى از مفاهيم دينى دارد كه براى ديگران مورد پذيرش نيست، ولى اين مطلب باعث نمى‌شود كه در سطح فرهنگ جهانى و ارزيابى مواريث عمومى اسلام، عظمت كتاب مثنوى را ناديده گرفته، يكى از بزرگ‌ترين آثار فرهنگ اسلامى را به‌طور كلى محكوم و مردود اعلام كنيم. روشن مى‌شود كه [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] با كمال واقع‌بينى اعتقاد دارد كه تمام شناسايى‌هاى جهان به‌صورت كامل در اختيار و امتياز كسى قرار نگرفته است و از مقام علمى و روحانى جلال‌الدين بسيار بعيد است كه در اين موضوع، خودش را استثنا كند و بپندارد كه تمام مطالبش عين واقع است و كوچك‌ترين خطايى در آن‌ها راه ندارد<ref>همان، ج 1، ص12</ref>
#ما نمى‌توانيم ادعا كنيم: هرچه كه در كتاب مثنوى آمده است صددرصد مطابق واقع است و كوچك‌ترين خلاف واقعى در آن وجود ندارد. به عقيده ما اين‌گونه قضاوت‌هاى افراطى، ضررش كمتر از آن قضاوت‌هاى تفريطى نيست<ref>همان، ج 1، ص13</ref>
#ما نمى‌توانيم ادعا كنيم: هرچه كه در كتاب مثنوى آمده است صددرصد مطابق واقع است و كوچك‌ترين خلاف واقعى در آن وجود ندارد. به عقيده ما اين‌گونه قضاوت‌هاى افراطى، ضررش كمتر از آن قضاوت‌هاى تفريطى نيست<ref>همان، ج 1، ص13</ref>
#از آن جهت كه اين كتاب داراى مطالب گوناگون و پرمعناست، نمى‌توان گفت اين كتاب، فلان اثر مشخص را در فرد يا قلمرو اجتماع ايجاد نموده است، ولى مطلبى را كه به‌طور قاطعانه مى‌توان ابراز كرد اين است كه كتاب مثنوى براى متفكرين، بزرگ‌ترين خدمات را انجام داده است. اين خدمت بزرگ عبارت است از توسعه ديدگاه انديشمندان و كشانيدن آن‌ها به اعماق مطالب و اصول انسانى كه قرن‌هاى متمادى براى بشريت مطرح بوده است و همچنين به‌طور اطمينان مى‌توان گفت: مطالعه دقيق و همه‌جانبه مثنوى، در ايجاد حالت روحانى و هيجان عشق به مفاهيم الهى، براى متفكرين سهم بسيار بزرگى داشته است و از آن جهت كه سرتاسر مثنوى استشهاد و تفسير آيات قرآنى و روايات اخلاقى و مربوط به ساير معارف است، توانسته است استقلال انديشه و هيجان روحى [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] را در برابر ساير مكاتب حفظ نمايد<ref>همان، ج 1، ص13 - 14</ref>
#از آن جهت كه اين كتاب داراى مطالب گوناگون و پرمعناست، نمى‌توان گفت اين كتاب، فلان اثر مشخص را در فرد يا قلمرو اجتماع ايجاد نموده است، ولى مطلبى را كه به‌طور قاطعانه مى‌توان ابراز كرد اين است كه كتاب مثنوى براى متفكرين، بزرگ‌ترين خدمات را انجام داده است. اين خدمت بزرگ عبارت است از توسعه ديدگاه انديشمندان و كشانيدن آن‌ها به اعماق مطالب و اصول انسانى كه قرن‌هاى متمادى براى بشريت مطرح بوده است و همچنين به‌طور اطمينان مى‌توان گفت: مطالعه دقيق و همه‌جانبه مثنوى، در ايجاد حالت روحانى و هيجان عشق به مفاهيم الهى، براى متفكرين سهم بسيار بزرگى داشته است و از آن جهت كه سرتاسر مثنوى استشهاد و تفسير آيات قرآنى و روايات اخلاقى و مربوط به ساير معارف است، توانسته است استقلال انديشه و هيجان روحى [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] را در برابر ساير مكاتب حفظ نمايد<ref>همان، ج 1، ص13 - 14</ref>
#براى مردم معمولى كتاب مثنوى نتوانسته يك اثر رسمی‌باشد، زيرا چنان‌كه گفتيم دشوارى مطالب و كشف روابط ابيات كه گاهى فوق‌العاده مشكل به نظر مى‌رسد، همچنين تفسيرات و تاويلات شخصى و سليقه‌اى كه درباره بعضى از مفاهيم و مسائل دينى كرده است، مردم معمولى را از بهره‌بردارى از كتاب مثنوى محروم ساخته است<ref>همان، ج 1، ص14</ref>
#براى مردم معمولى كتاب مثنوى نتوانسته يك اثر رسمی‌باشد، زيرا چنان‌كه گفتيم دشوارى مطالب و كشف روابط ابيات كه گاهى فوق‌العاده مشكل به نظر مى‌رسد، همچنين تفسيرات و تاويلات شخصى و سليقه‌اى كه درباره بعضى از مفاهيم و مسائل دينى كرده است، مردم معمولى را از بهره‌بردارى از كتاب مثنوى محروم ساخته است.<ref>همان، ج 1، ص14</ref>
#كسى مى‌تواند از كتاب مثنوى بهتر استفاده كند كه واجد سه ويژگى ذيل باشد:
#كسى مى‌تواند از كتاب مثنوى بهتر استفاده كند كه واجد سه ويژگى ذيل باشد:
#:الف) حداقل يك مكتب فلسفى كه كلياتى را در جهان‌بينى پى‌ريزى مى‌كند ديده باشد، لذا كسانى كه هيچ‌گونه اطلاعى از مكاتب فلسفى نداشته باشند، با دو اشكال روبه‌رو خواهند گشت: يكى اينكه در كتاب مثنوى، اصطلاحات فلسفى، از قبيل جوهر و عرض و كميت و كيفيت و هستى و نيستى و تناقض و تضاد و زمان و مكان، با ملاحظه مفاهيم فلسفى آن‌ها فراوان است؛ ديگر اينكه هنگامى كه شخصى استعداد جهان‌بينى نداشته باشد، مطالب مولوى را اگرچه درك كند، به‌طور گسيخته خواهد بود و چنين شخصى نمى‌تواند از مجموع كتاب مثنوى يك عده كليات قانع‌كننده را كه به شكل يك مجموعه كلى در شناخت جهان و درك و تثبيت موقعيت خود در هستى ضرورت دارد، به دست آورد.
#:الف) حداقل يك مكتب فلسفى كه كلياتى را در جهان‌بينى پى‌ريزى مى‌كند ديده باشد، لذا كسانى كه هيچ‌گونه اطلاعى از مكاتب فلسفى نداشته باشند، با دو اشكال روبه‌رو خواهند گشت: يكى اينكه در كتاب مثنوى، اصطلاحات فلسفى، از قبيل جوهر و عرض و كميت و کیفیت و هستى و نيستى و تناقض و تضاد و زمان و مكان، با ملاحظه مفاهيم فلسفى آن‌ها فراوان است؛ ديگر اينكه هنگامى كه شخصى استعداد جهان‌بينى نداشته باشد، مطالب مولوى را اگرچه درك كند، به‌طور گسيخته خواهد بود و چنين شخصى نمى‌تواند از مجموع كتاب مثنوى يك عده كليات قانع‌كننده را كه به شكل يك مجموعه كلى در شناخت جهان و درك و تثبيت موقعيت خود در هستى ضرورت دارد، به دست آورد.
#:ب) اطلاع كافى درباره علوم اسلامى، از قبيل تفسير و حديث و اخلاقيات و مسائل كلامى و بلكه تا حدودى آگاهى به حقوق اسلامى؛ زيرا در كتاب مثنوى با اين مطالب سروكار پيدا مى‌شود كه بدون اطلاع از آن‌ها مقصود [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] روشن نمى‌شود.
#:ب) اطلاع كافى درباره علوم اسلامى، از قبيل تفسير و حديث و اخلاقيات و مسائل كلامى و بلكه تا حدودى آگاهى به حقوق اسلامى؛ زيرا در كتاب مثنوى با اين مطالب سروكار پيدا مى‌شود كه بدون اطلاع از آن‌ها مقصود [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] روشن نمى‌شود.
#:ج) كشش و انجذاب روانى و عشق به دريافت حق جل و علا و شوقِ شناسايى يك‌پارچه بودن جهان هستى در يك وحدت عالى كه جهان باعظمت هستى بدون شناسايى آن، فروغ واقعى الهى خود را به هيچ‌كس نشان نخواهد داد، پس اگر كسى بخواهد اين كتاب را تنها از نظر علمى درك كند يا فقط با ذوق شاعرانه به مطالعه آن بپردازد، نمى‌گوييم هيچ‌گونه بهره‌ور نخواهد گشت، ولى مى‌توانيم بگوييم مزاياى عمده مطالعه مثنوى را از دست خواهد داد<ref>همان، ج 1، ص14 - 15</ref>
#:ج) كشش و انجذاب روانى و عشق به دريافت حق جل و علا و شوقِ شناسايى يك‌پارچه بودن جهان هستى در يك وحدت عالى كه جهان باعظمت هستى بدون شناسايى آن، فروغ واقعى الهى خود را به هيچ‌كس نشان نخواهد داد، پس اگر كسى بخواهد اين كتاب را تنها از نظر علمى درك كند يا فقط با ذوق شاعرانه به مطالعه آن بپردازد، نمى‌گوييم هيچ‌گونه بهره‌ور نخواهد گشت، ولى مى‌توانيم بگوييم مزاياى عمده مطالعه مثنوى را از دست خواهد داد<ref>همان، ج 1، ص14 - 15</ref>
خط ۵۱: خط ۵۷:
#آيا همه داستان‌هاى مثنوى واقعيت دارند؟ جلال‌الدين در كتاب مثنوى داستان‌ها و تمثيلات فراوانى آورده و از آن‌ها مطالب بسيار آموزنده استخراج كرده است. آيا همه اين داستان‌ها واقعيت داشته است يا نه؟ البته بعضى از داستان‌ها صددرصد واقعيت تاريخى داشته است. منشأ بعضى ديگر، قصه‌هايى است شبيه به داستان منقول در مثنوى. گروه ديگر در هيچ‌يك از منابع ديده نمى‌شود، مانند اينكه [[امام على(ع)|على بن ابى‌طالب(ع)]] به ابن ملجم فرموده است:{{شعر}}
#آيا همه داستان‌هاى مثنوى واقعيت دارند؟ جلال‌الدين در كتاب مثنوى داستان‌ها و تمثيلات فراوانى آورده و از آن‌ها مطالب بسيار آموزنده استخراج كرده است. آيا همه اين داستان‌ها واقعيت داشته است يا نه؟ البته بعضى از داستان‌ها صددرصد واقعيت تاريخى داشته است. منشأ بعضى ديگر، قصه‌هايى است شبيه به داستان منقول در مثنوى. گروه ديگر در هيچ‌يك از منابع ديده نمى‌شود، مانند اينكه [[امام على(ع)|على بن ابى‌طالب(ع)]] به ابن ملجم فرموده است:{{شعر}}
#:{{ب|''«غم مخور جانا شفيع تو منم''|2=''مالك روحم نه مملوك تنم»''}}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''«غم مخور جانا شفيع تو منم''|2=''مالك روحم نه مملوك تنم»''}}{{پایان شعر}}
#:در هيچ‌يك از منابع اسلامى چنين مطلبى از [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] نقل نشده است. جلال‌الدين در اين موارد، در صدد كشيدن تابلويى است كه واحدهاى آن را از مجموع معارفى انتخاب مى‌كند كه مركب از درك شخصى و معلومات مورد قبول عموم است<ref>همان، ج 1، ص24</ref>
#:در هيچ‌يك از منابع اسلامى چنين مطلبى از [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] نقل نشده است. جلال‌الدين در اين موارد، در صدد كشيدن تابلويى است كه واحدهاى آن را از مجموع معارفى انتخاب مى‌كند كه مركب از درك شخصى و معلومات مورد قبول عموم است.<ref>همان، ج 1، ص24</ref>
#نتيجه‌اى كه از مجموع ملاحظات درباره مثنوى به دست مى‌آيد، اين است كه اين كتاب مى‌تواند يكى از عالى‌ترين منابع شهودگرايى و عرفان مثبت بوده باشد، نه وسيله گرايش به عرفان منفى. در توضيح اين مطلب، مى‌گوييم: جلال‌الدين در كتاب مثنوى صدها مطلب ارزنده درباره معارف عمومى و الهيات و ارزيابى موجوديت انسانى مطرح كرده است. درباره اين مطالب سخنان گوناگون و انديشه‌هاى متعدد ابراز نموده است. با دقت كافى در آن مطالب، اين حقيقت روشن مى‌شود كه منظور اصيل [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] و يگانه هدف او نشان دادن راه‌هاى تصفيه و تزكيه روح براى رهسپار شدن به‌سوى خداست. اين است عرفان مثبت كه مى‌توان با ده‌ها آيات قرآنى و ساير منابع معتبر اسلامى به عظمت و لزوم آن استشهاد كرد<ref>همان، ج 1، ص24</ref>
#نتيجه‌اى كه از مجموع ملاحظات درباره مثنوى به دست مى‌آيد، اين است كه اين كتاب مى‌تواند يكى از عالى‌ترين منابع شهودگرايى و عرفان مثبت بوده باشد، نه وسيله گرايش به عرفان منفى. در توضيح اين مطلب، مى‌گوييم: جلال‌الدين در كتاب مثنوى صدها مطلب ارزنده درباره معارف عمومى و الهيات و ارزيابى موجوديت انسانى مطرح كرده است. درباره اين مطالب سخنان گوناگون و انديشه‌هاى متعدد ابراز نموده است. با دقت كافى در آن مطالب، اين حقيقت روشن مى‌شود كه منظور اصيل [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] و يگانه هدف او نشان دادن راه‌هاى تصفيه و تزكيه روح براى رهسپار شدن به‌سوى خداست. اين است عرفان مثبت كه مى‌توان با ده‌ها آيات قرآنى و ساير منابع معتبر اسلامى به عظمت و لزوم آن استشهاد كرد<ref>همان، ج 1، ص24</ref>
#كتاب مثنوى، گاه مسائلى را مطرح مى‌سازد كه در ظاهر و با مطالعه گسيخته از ساير مطالب، افراد ساده‌لوح را به عرفان منفى سوق داده و آن‌ها را به زندگانى اجتماعى بى‌علاقه مى‌كند؛ درصورتى‌كه با ملاحظه تمام مسائل مورد بحث جلال‌الدين، گرايش به عرفان منفى محكوم است. در موارد فراوانى جلال‌الدين كار و كوشش را براى فرد و نافع بودن را براى اجتماع، با صريح‌ترين لهجه توصيه و تشويق مى‌كند... به‌هيچ‌وجه گمان نمى‌رود كه جلال‌الدين با آن اطلاعى كه از منطق زندگى و مكتب اسلام دارد، در صدد ترويج عرفان منفى بوده باشد<ref>همان، ج 1، ص24 - 27</ref>
#كتاب مثنوى، گاه مسائلى را مطرح مى‌سازد كه در ظاهر و با مطالعه گسيخته از ساير مطالب، افراد ساده‌لوح را به عرفان منفى سوق داده و آن‌ها را به زندگانى اجتماعى بى‌علاقه مى‌كند؛ درصورتى‌كه با ملاحظه تمام مسائل مورد بحث جلال‌الدين، گرايش به عرفان منفى محكوم است. در موارد فراوانى جلال‌الدين كار و كوشش را براى فرد و نافع بودن را براى اجتماع، با صريح‌ترين لهجه توصيه و تشويق مى‌كند... به‌هيچ‌وجه گمان نمى‌رود كه جلال‌الدين با آن اطلاعى كه از منطق زندگى و مكتب اسلام دارد، در صدد ترويج عرفان منفى بوده باشد<ref>همان، ج 1، ص24 - 27</ref>
#ملاقات او با شمس تبريزى و علاقه‌مند شدن جلال‌الدين به مقام عرفان شمس، از نظر تاريخى، مدارك فراوانى دارد. مى‌گويند انقلاب روحى جلال‌الدين، معلول همان ملاقات بوده است، ولى معلوم است كه شمس تبريزى در تمام دوره زندگانى‌اش تنها با جلال‌الدين ملاقات نكرده است، بلكه اشخاص فراوانى را ديده بود، اما اين جلال‌الدين بوده است كه استعداد قبلى او از نظر معلومات و آمادگى، چنين تلاطم را مقتضى بوده است<ref>همان، ج 1، ص30</ref>
#ملاقات او با شمس تبريزى و علاقه‌مند شدن جلال‌الدين به مقام عرفان شمس، از نظر تاريخى، مدارک فراوانى دارد. مى‌گويند انقلاب روحى جلال‌الدين، معلول همان ملاقات بوده است، ولى معلوم است كه شمس تبريزى در تمام دوره زندگانى‌اش تنها با جلال‌الدين ملاقات نكرده است، بلكه اشخاص فراوانى را ديده بود، اما اين جلال‌الدين بوده است كه استعداد قبلى او از نظر معلومات و آمادگى، چنين تلاطم را مقتضى بوده است.<ref>همان، ج 1، ص30</ref>
#با اينكه مطالب همه‌جانبه و همگانى زيادى در مثال‌ها و داستان‌هاى مثنوى ديده مى‌شود و خود آن مطالب كشف مى‌كند كه او حقيقتاً به هر جمعيتى نالان شده و جفت بدحالان و خوش‌حالان گشته است، بااين‌حال از دوران كودكى و جوانى و ميان‌سالى او حركات خلاف اخلاق و مخالف روش اسلامى در تواريخ ثبت نشده است. بعضى از داستان‌ها را به‌طور افسانه نقل مى‌كنند كه احتمال ساختگى و جعل در آن‌ها زيادتر از احتمال واقعيت آن‌هاست و اگر هم فرض كنيم كه بعضى از آن داستان‌ها صحت داشته باشد مى‌دانيم كه بالاخره اين مرد نه دعواى الوهيت داشته است و نه ادعاى پيامبرى، بلكه در موارد فراوانى در مثنوى، اعتراف به «درراه‌بودن» خود مى‌كند؛ به همين جهت نمى‌توان گفت: جلال‌الدين، معصوم بوده است. خطا و اشتباه در فرزندان آدم همواره و در همه افراد جز معصومين وجود داشته است.<ref>همان، ج 1، ص30</ref>
#با اينكه مطالب همه‌جانبه و همگانى زيادى در مثال‌ها و داستان‌هاى مثنوى ديده مى‌شود و خود آن مطالب كشف مى‌كند كه او حقيقتاً به هر جمعيتى نالان شده و جفت بدحالان و خوش‌حالان گشته است، بااين‌حال از دوران كودكى و جوانى و ميان‌سالى او حركات خلاف اخلاق و مخالف روش اسلامى در تواريخ ثبت نشده است. بعضى از داستان‌ها را به‌طور افسانه نقل مى‌كنند كه احتمال ساختگى و جعل در آن‌ها زيادتر از احتمال واقعيت آن‌هاست و اگر هم فرض كنيم كه بعضى از آن داستان‌ها صحت داشته باشد مى‌دانيم كه بالاخره اين مرد نه دعواى الوهيت داشته است و نه ادعاى پيامبرى، بلكه در موارد فراوانى در مثنوى، اعتراف به «درراه‌بودن» خود مى‌كند؛ به همين جهت نمى‌توان گفت: جلال‌الدين، معصوم بوده است. خطا و اشتباه در فرزندان آدم همواره و در همه افراد جز معصومين وجود داشته است.<ref>همان، ج 1، ص30</ref>
#كتاب مثنوى از مقوله ايلياد هومر نيست و مطالبش مانند مطالب هيئت بطلميوس هم نمى‌باشد كه امروز فقط داراى ارزش تاريخى و شايسته بررسى دوران كودكى فرهنگ بشرى بوده باشد. نيز اين كتاب را نمى‌توان يك مجموعه ادبى دانست كه تنها احساسات دوران معيّن و جامعه مشخصى را اشباع مى‌كند و سپس در قفسه كتابخانه‌ها براى زينت يا فقط به‌عنوان يك جلد كتاب قديمى مشغول انجام وظيفه مى‌شود و بالاتر از اين‌ها، نمى‌توان كتاب مثنوى را به‌عنوان طرح‌كننده يك عده مسائل دوردست و تجريدشده‌اى درباره انسان و جهان تلقى كرد كه تنها كارش كمك به ذوق‌پردازى‌هاى عرفانى و فلسفى و ادبى بوده باشد و بهره‌بردارى آينده را از اين كتاب منحصر به همين كمك ناچيز نمايد<ref>همان، ج 14، ص3</ref>
#كتاب مثنوى از مقوله ايلياد هومر نيست و مطالبش مانند مطالب هيئت بطلميوس هم نمى‌باشد كه امروز فقط داراى ارزش تاريخى و شايسته بررسى دوران كودكى فرهنگ بشرى بوده باشد. نيز اين كتاب را نمى‌توان يك مجموعه ادبى دانست كه تنها احساسات دوران معيّن و جامعه مشخصى را اشباع مى‌كند و سپس در قفسه كتابخانه‌ها براى زينت يا فقط به‌عنوان يك جلد كتاب قديمى مشغول انجام وظيفه مى‌شود و بالاتر از اين‌ها، نمى‌توان كتاب مثنوى را به‌عنوان طرح‌كننده يك عده مسائل دوردست و تجريدشده‌اى درباره انسان و جهان تلقى كرد كه تنها كارش كمك به ذوق‌پردازى‌هاى عرفانى و فلسفى و ادبى بوده باشد و بهره‌بردارى آينده را از اين كتاب منحصر به همين كمك ناچيز نمايد<ref>همان، ج 14، ص3</ref>
#اگر در تحقيق و ارزيابى اين كتاب، افراط و تفريط نكنيم... بايد بگوييم: كتاب مثنوى براى آينده حتى خيلى دور و طولانى سخنان و حقايقى دارد... مى‌توان گفت پايان عمر طولانى همه كتاب مثنوى همان لحظاتى است كه موجوديت روانى اين انسان كه ما مى‌بينيم به پايان برسد. به اين بيان كه ما خود [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] زنده را در كتاب مثنوى مى‌توانيم ببينيم كه سخن نمى‌گويد و شعر هم نمى‌سرايد و ورزش انديشه هم براه نينداخته است، بلكه او به جهت آن عامل كم‌نظيرى كه توانسته است روحش را از همه زنجيرها و قيود محاصره‌كننده رها سازد، به آن مرحله رسيده است كه روح زنده يك انسان جوشان و خروشان را در صحنه فرهنگ بشرى براى هميشه به نمايش بگذارد<ref>همان، ج 14، ص4 - 5</ref>
#اگر در تحقيق و ارزيابى اين كتاب، افراط و تفريط نكنيم... بايد بگوييم: كتاب مثنوى براى آينده حتى خيلى دور و طولانى سخنان و حقايقى دارد... مى‌توان گفت پايان عمر طولانى همه كتاب مثنوى همان لحظاتى است كه موجوديت روانى اين انسان كه ما مى‌بينيم به پايان برسد. به اين بيان كه ما خود [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] زنده را در كتاب مثنوى مى‌توانيم ببينيم كه سخن نمى‌گويد و شعر هم نمى‌سرايد و ورزش انديشه هم براه نينداخته است، بلكه او به جهت آن عامل كم‌نظيرى كه توانسته است روحش را از همه زنجيرها و قيود محاصره‌كننده رها سازد، به آن مرحله رسيده است كه روح زنده يك انسان جوشان و خروشان را در صحنه فرهنگ بشرى براى هميشه به نمايش بگذارد<ref>همان، ج 14، ص4 - 5</ref>
#درباره رياضت‌ها و شب‌بيدارى‌هاى جلال‌الدين مطالب زيادى نوشته شده است كه مجموعاً دلالت مى‌كند به اينكه اين مرد تنها به لذت دانستن يك مشت مفاهيم و سپس منعكس ساختن آن‌ها در اذهان افراد شايسته، قناعت نورزيده، بلكه خود در سير و سلوك گام برداشته است<ref>همان، ج 1، ص30</ref>
#درباره رياضت‌ها و شب‌بيدارى‌هاى جلال‌الدين مطالب زيادى نوشته شده است كه مجموعاً دلالت مى‌كند به اينكه اين مرد تنها به لذت دانستن يك مشت مفاهيم و سپس منعكس ساختن آن‌ها در اذهان افراد شايسته، قناعت نورزيده، بلكه خود در سير و سلوك گام برداشته است.<ref>همان، ج 1، ص30</ref>
#يكى از انتقادهاى شارح به مولوى عبارت از آلودگى مثنوى به ادبيات مستهجن در برخى ابيات است. استاد محمدتقى جعفرى با انتقاد از ابيات ناشايست [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]]، توضيح مى‌دهد كه [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] اين همه حكايات و داستان‌ها را كه در مثنوى‌اش آورده است، هدفى جز اين نداشته است كه افراد انسانى را به‌وسيله محسوس ساختن و واقعى نشان دادن حقايق، به كمالات عاليه انسانى - الهى رهنمون شود، او مرد داستان‌گو نيست، چنان‌كه ناميدن جلال‌الدين به نام يك شاعر هنرمند معمولى، بدترين تحقير و توهين به شخصيت او مى‌باشد... و او با داشتن آن روان پرهيجان روحانى، نمى‌بايست خود را به درجه پست مستهجن‌گويى ساقط كند. آن شخصيتى كه مى‌گويد:{{شعر}}
#يكى از انتقادهاى شارح به مولوى عبارت از آلودگى مثنوى به ادبيات مستهجن در برخى ابيات است. استاد محمدتقى جعفرى با انتقاد از ابيات ناشايست [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]]، توضيح مى‌دهد كه [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] اين همه حكايات و داستان‌ها را كه در مثنوى‌اش آورده است، هدفى جز اين نداشته است كه افراد انسانى را به‌وسيله محسوس ساختن و واقعى نشان دادن حقايق، به كمالات عاليه انسانى - الهى رهنمون شود، او مرد داستان‌گو نيست، چنان‌كه ناميدن جلال‌الدين به نام يك شاعر هنرمند معمولى، بدترين تحقير و توهين به شخصيت او مى‌باشد... و او با داشتن آن روان پرهيجان روحانى، نمى‌بايست خود را به درجه پست مستهجن‌گويى ساقط كند. آن شخصيتى كه مى‌گويد:{{شعر}}
#:{{ب|''«من چه گويم يك رگم هشيار نيست''|2=''شرح آن يارى كه او را يار نيست»''}}
#:{{ب|''«من چه گويم يك رگم هشيار نيست''|2=''شرح آن يارى كه او را يار نيست»''}}
خط ۶۶: خط ۷۲:
#:{{ب|''«از خدا جوييم توفيق ادب''|2=''بى‌ادب محروم ماند از لطف رب»''}}
#:{{ب|''«از خدا جوييم توفيق ادب''|2=''بى‌ادب محروم ماند از لطف رب»''}}
#:{{پایان شعر}}
#:{{پایان شعر}}
#:و تعليم و تربيت مردم را به عهده گرفته، نبايد سبک و زشت صحبت كند و از سوى ديگر اقتدار جلال‌الدين در تجسيم و تمثيل خيلى بيشتر از آن است كه نيازمند مثال‌هاى زشت باشد... خلاصه در داستان‌هايى از مثنوى كه شامل ابيات ناشايست است، ابياتش را نقل نكرده و به نقطه‌چينى در آن موارد كفايت خواهم ورزيد<ref>همان، ج 5، ص439 - 442</ref>
#:و تعليم و تربيت مردم را به عهده گرفته، نبايد سبک و زشت صحبت كند و از سوى ديگر اقتدار جلال‌الدين در تجسيم و تمثيل خيلى بيشتر از آن است كه نيازمند مثال‌هاى زشت باشد... خلاصه در داستان‌هايى از مثنوى كه شامل ابيات ناشايست است، ابياتش را نقل نكرده و به نقطه‌چينى در آن موارد كفايت خواهم ورزيد<ref>همان، ج 5، ص439 - 442</ref>
#:شارح در حكايت «امرد و كوسه در خانقاه»، چنين نوشته است: «جلال‌الدين در ابيات فوق بار ديگر با يك مثال زشت، مطالب عالى را توضيح مى‌دهد و اين اشتباه و خطاى جدى است كه جلال‌الدين چند بار در مثنوى مرتكب شده است؛ مخصوصاً تطبيق چند موى چانه كوسه براى حفظ ناموس او، به نامه الهى! ما از تفسير مقدارى از ابيات به جهت روشنايى و ناشايست بودن بعضى از مطالب آن‌ها خوددارى كرديم<ref>همان، ج 14، ص397</ref>
#:شارح در حكايت «امرد و كوسه در خانقاه»، چنين نوشته است: «جلال‌الدين در ابيات فوق بار ديگر با يك مثال زشت، مطالب عالى را توضيح مى‌دهد و اين اشتباه و خطاى جدى است كه جلال‌الدين چند بار در مثنوى مرتكب شده است؛ مخصوصاًً تطبيق چند موى چانه كوسه براى حفظ ناموس او، به نامه الهى! ما از تفسير مقدارى از ابيات به جهت روشنايى و ناشايست بودن بعضى از مطالب آن‌ها خوددارى كرديم<ref>همان، ج 14، ص397</ref>
#آيا مى‌توان گفت [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] در كتاب مثنوى يك مكتب انسانى - الهى سيستماتيك پى‌ريزى كرده است؟ هنگامى كه مى‌گوييم يك مكتب انسانى - الهى را پى‌ريزى كرده است، بايد توجه داشته باشيم كه اگر مقصود از مكتب عبارت است از گروهى از اصول و قوانين و عقائد در يك سيستم بسته، البته جواب، منفى است؛ زيرا آن روش انديشه كه از چارچوبه جهان ماده و حركت پا فراتر مى‌نهد و انسان را در صحنه پهناورتر از خور و خواب و خشم و شهوت و كون و فساد نمايش مى‌دهد، در حقيقت در يك سيستم باز قدم برمى‌دارد؛ بدين جهت، مفاهيمى از قبيل «قلمرو مشخص مكتب» و «آغاز و انجام سيستم مكتبى» در كتابى كه در زمينه فرهنگ باز اسلامى تألیف شده است، موردى ندارد؛ زيرا براى فورمول «إنا لله و إنا إليه راجعون» در معلومات بشرى محدوديت كمى و كيفى وجود ندارد<ref>همان، ج 2، ص7</ref>
#آيا مى‌توان گفت [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] در كتاب مثنوى يك مكتب انسانى - الهى سيستماتيك پى‌ريزى كرده است؟ هنگامى كه مى‌گوييم يك مكتب انسانى - الهى را پى‌ريزى كرده است، بايد توجه داشته باشيم كه اگر مقصود از مكتب عبارت است از گروهى از اصول و قوانين و عقائد در يك سيستم بسته، البته جواب، منفى است؛ زيرا آن روش انديشه كه از چارچوبه جهان ماده و حركت پا فراتر مى‌نهد و انسان را در صحنه پهناورتر از خور و خواب و خشم و شهوت و كون و فساد نمايش مى‌دهد، در حقيقت در يك سيستم باز قدم برمى‌دارد؛ بدين جهت، مفاهيمى از قبيل «قلمرو مشخص مكتب» و «آغاز و انجام سيستم مكتبى» در كتابى كه در زمينه فرهنگ باز اسلامى تألیف شده است، موردى ندارد؛ زيرا براى فورمول «إنا لله و إنا إليه راجعون» در معلومات بشرى محدوديت كمى و كيفى وجود ندارد<ref>همان، ج 2، ص7</ref>
#آيا كتاب مثنوى در مسائل اجتماعى امروز مى‌تواند به‌عنوان يك كتاب زنده مطرح شود؟
#آيا كتاب مثنوى در مسائل اجتماعى امروز مى‌تواند به‌عنوان يك كتاب زنده مطرح شود؟
#:اگر مقصود از مسائل اجتماعى امروز، يك عده مسائل تجريدشده است كه تنها در محور ارتباط جبرى و ظاهرى افراد با يكديگر «مانند زنبور عسل» براى همزيستى مطرح است، مى‌توانيم بگوييم: مثنوى نه تنها در مقابل اين مسائل، كم‌ارزش است، بلكه فايده‌اى براى آن نمى‌توان تصور كرد؛ يعنى اگر مسائل اجتماعى را تنها در اين قيافه مطرح كنيم كه «امروزه رقابت‌ها ضرورت دارد»، «امروزه در اصول عالى مانند اصل ديناميسم زندگى نمى‌توان انديشيد»، «حقوق‌ها و ساير مقررات، تكليف همه را روشن ساخته است»، «انسان يعنى مبارز ميدان تنازع در بقاء، اعم از فرد و اجتماع»، نه تنها مثنوى فايده‌اى ندارد، بلكه مانع و مخل زندگى است، اما اگر به خود اجازه بدهيم و سطح زندگانى بشرى را كه امروزه از مكتب «بارى به هر جهت» پيروى مى‌كند، بشكافيم و دردهاى خانمان‌سوز تنازع در بقا را بچشيم و سؤال از هدف زندگانى را پاسخ بدهيم؛ يعنى سؤالات «از كجا آمده‌ايم، به كجا مى‌رويم، براى چه آمده بوديم؟» را پاسخ قانع‌كننده بدهيم، مجبوريم مثنوى را جدى‌تر از دوران‌هاى گذشته مطرح كنيم. آرى از اين نظريه كه مى‌گويد: تا موجوديت فرد و امكانات و بايستگى‌هاى او روشن نشود، هيچ‌گونه نظريات اجتماعى ريشه‌دار نخواهد بود، مى‌توان به‌شدت دفاع كرد و كتاب مثنوى در بيان اين موجوديت سهم بسيار مهمى دارد<ref>همان، ج 2، ص7 - 8</ref>
#:اگر مقصود از مسائل اجتماعى امروز، يك عده مسائل تجريدشده است كه تنها در محور ارتباط جبرى و ظاهرى افراد با يكديگر «مانند زنبور عسل» براى همزيستى مطرح است، مى‌توانيم بگوييم: مثنوى نه تنها در مقابل اين مسائل، كم‌ارزش است، بلكه فايده‌اى براى آن نمى‌توان تصور كرد؛ يعنى اگر مسائل اجتماعى را تنها در اين قيافه مطرح كنيم كه «امروزه رقابت‌ها ضرورت دارد»، «امروزه در اصول عالى مانند اصل ديناميسم زندگى نمى‌توان انديشيد»، «حقوق‌ها و ساير مقررات، تكليف همه را روشن ساخته است»، «انسان يعنى مبارز ميدان تنازع در بقاء، اعم از فرد و اجتماع»، نه تنها مثنوى فايده‌اى ندارد، بلكه مانع و مخل زندگى است، اما اگر به خود اجازه بدهيم و سطح زندگانى بشرى را كه امروزه از مكتب «بارى به هر جهت» پيروى مى‌كند، بشكافيم و دردهاى خانمان‌سوز تنازع در بقا را بچشيم و سؤال از هدف زندگانى را پاسخ بدهيم؛ يعنى سؤالات «از كجا آمده‌ايم، به كجا مى‌رويم، براى چه آمده بوديم؟» را پاسخ قانع‌كننده بدهيم، مجبوريم مثنوى را جدى‌تر از دوران‌هاى گذشته مطرح كنيم. آرى از اين نظريه كه مى‌گويد: تا موجوديت فرد و امكانات و بايستگى‌هاى او روشن نشود، هيچ‌گونه نظريات اجتماعى ريشه‌دار نخواهد بود، مى‌توان به‌شدت دفاع كرد و كتاب مثنوى در بيان اين موجوديت سهم بسيار مهمى دارد<ref>همان، ج 2، ص7 - 8</ref>
#آيا مثنوى تناقضاتى دارد؟ و اگر تناقضاتى دارد قابل حل و فصل مى‌باشند يا نه؟ بله در كتاب مثنوى تناقضاتى ديده مى‌شود، ولى بايستى ما اين تناقضات را به چهار گروه عمده تقسيم كنيم:
#آيا مثنوى تناقضاتى دارد؟ و اگر تناقضاتى دارد قابل حل و فصل مى‌باشند يا نه؟ بله در كتاب مثنوى تناقضاتى ديده مى‌شود، ولى بايستى ما اين تناقضات را به چهار گروه عمده تقسيم كنيم:
#: گروه اول: مطالبى است كه درباره يك موضوع در مثنوى با بيانات متناقضى مطرح شده است، ولى اين تناقضات، كاملا سطحى است و مطالعه‌كننده آگاه مى‌تواند با يك دقّت همه‌جانبه آن تناقض‌ها را برطرف كند، مانند موضوع ماديات؛ گاهى جلال‌الدين امور مادى را آن‌چنان محكوم و مطرود قلمداد مى‌كند كه با نظر يك‌جانبه مى‌توان گفت: جلال‌الدين اصلا با زندگانى مخالف است. گاهى ديگر از تنظيم امور زندگانى طرف‌دارى كرده، كار و كوشش را عبادت جلوه مى‌دهد. شكى نيست در اينكه در اين موارد، كوچك‌ترين تناقضى وجود ندارد؛ زيرا با ملاحظه تمام مباحث مربوطه، روشن مى‌شود كه جلال‌الدين مطابق آيات و روايات مى‌خواهد از پرستش ماديات جلوگيرى كند، نه از زندگانى مادى فردى و اجتماعى كه تنظيمش در مدارك اسلامى عبادت محسوب شده است.
#: گروه اول: مطالبى است كه درباره يك موضوع در مثنوى با بيانات متناقضى مطرح شده است، ولى اين تناقضات، كاملا سطحى است و مطالعه‌كننده آگاه مى‌تواند با يك دقّت همه‌جانبه آن تناقض‌ها را برطرف كند، مانند موضوع ماديات؛ گاهى جلال‌الدين امور مادى را آن‌چنان محكوم و مطرود قلمداد مى‌كند كه با نظر يك‌جانبه مى‌توان گفت: جلال‌الدين اصلا با زندگانى مخالف است. گاهى ديگر از تنظيم امور زندگانى طرف‌دارى كرده، كار و كوشش را عبادت جلوه مى‌دهد. شكى نيست در اينكه در اين موارد، كوچك‌ترين تناقضى وجود ندارد؛ زيرا با ملاحظه تمام مباحث مربوطه، روشن مى‌شود كه جلال‌الدين مطابق آيات و روايات مى‌خواهد از پرستش ماديات جلوگيرى كند، نه از زندگانى مادى فردى و اجتماعى كه تنظيمش در مدارک اسلامى عبادت محسوب شده است.
#: گروه دوم: تناقضاتى است كه تا حدودى عميق‌تر به نظر مى‌رسد، مانند توصيه اكيد جلال‌الدين به تبعيت و بزرگداشت قوانين طبيعت مانند «عليت» و غير ذلك و درباره همين موضوع گاهى قيافه منفى نشان داده مى‌گويد: بايستى بالاتر از اين قوانين را منظور نمود و اين جهان، خيالى بيش نيست. اين گروه از تناقضات هم قابل حل و فصل است؛ زيرا او واقعيت و قوانين هستى را منكر نمى‌شود، بلكه مى‌گويد: اين واقعيت و قوانين در مقابل واقعيت پشت پرده و زيربناى هستى مانند خيالات است كه اصالتى ندارد. گاهى مى‌خواهد بگويد: گمان مبريد كه خداوند پس از ايجاد جهان هستى و حاكم ساختن گروهى از قوانين به جهان، خود را از نظارت و تسلط ناتوان ساخته است: {{شعر}}
#: گروه دوم: تناقضاتى است كه تا حدودى عميق‌تر به نظر مى‌رسد، مانند توصيه اكيد جلال‌الدين به تبعيت و بزرگداشت قوانين طبيعت مانند «عليت» و غير ذلك و درباره همين موضوع گاهى قيافه منفى نشان داده مى‌گويد: بايستى بالاتر از اين قوانين را منظور نمود و اين جهان، خيالى بيش نيست. اين گروه از تناقضات هم قابل حل و فصل است؛ زيرا او واقعيت و قوانين هستى را منكر نمى‌شود، بلكه مى‌گويد: اين واقعيت و قوانين در مقابل واقعيت پشت پرده و زيربناى هستى مانند خيالات است كه اصالتى ندارد. گاهى مى‌خواهد بگويد: گمان مبريد كه خداوند پس از ايجاد جهان هستى و حاكم ساختن گروهى از قوانين به جهان، خود را از نظارت و تسلط ناتوان ساخته است: {{شعر}}
#:{{ب|''«از سبب‌سازیش من سودائيم''|2=''وز سبب‌سوزيش سوفسطائيم»''}}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''«از سبب‌سازیش من سودائيم''|2=''وز سبب‌سوزيش سوفسطائيم»''}}{{پایان شعر}}
خط ۱۰۱: خط ۱۰۷:




بيان واقعيتى است؛ مخصوصا با در نظر داشتن اينكه جلال‌الدين در حساس‌ترين مرزهاى طبيعت و ماوراى طبيعت، انديشه و احساسات درونى را درهم‌مى‌آميزد و بااين‌حال، مى‌خواهد محصول اين‌گونه فعاليت شگفت‌انگيز را با بيانات و الفاظ مورد انس ما توضيح بدهد. مسلم است كه براى افكار معمولى اين بيانات و الفاظ در رسانيدن مقصود گوينده، موفقيت‌آميز نخواهد بود.
بيان واقعيتى است؛ مخصوصاً با در نظر داشتن اينكه جلال‌الدين در حساس‌ترين مرزهاى طبيعت و ماوراى طبيعت، انديشه و احساسات درونى را درهم‌مى‌آميزد و بااين‌حال، مى‌خواهد محصول اين‌گونه فعاليت شگفت‌انگيز را با بيانات و الفاظ مورد انس ما توضيح بدهد. مسلم است كه براى افكار معمولى اين بيانات و الفاظ در رسانيدن مقصود گوينده، موفقيت‌آميز نخواهد بود.


پس اگر در موردى ديديم كه جلال‌الدين از گوشه‌گيرى دم مى‌زند مى‌توانيم بگوييم: مقصود او از گوشه‌گيرى، به دست آوردن حالت بى‌خيالى به مسائل اجتماعى نيست، بلكه با ملاحظه ساير مطالبش مى‌خواهد بگويد:
پس اگر در موردى ديديم كه جلال‌الدين از گوشه‌گيرى دم مى‌زند مى‌توانيم بگوييم: مقصود او از گوشه‌گيرى، به دست آوردن حالت بى‌خيالى به مسائل اجتماعى نيست، بلكه با ملاحظه ساير مطالبش مى‌خواهد بگويد:
خط ۱۲۲: خط ۱۲۸:


==پانويس ==
==پانويس ==
<references />
<references/>


== منابع مقاله ==
== منابع مقاله ==
خط ۱۲۸: خط ۱۳۴:




==وابسته‌ها==
{{وابسته‌ها}}
[[اصلاحیه تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی]]


[[عرفان اسلامی (علامه جعفری)]]


[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:زبان و ادبیات فارسی]]
[[رده:زبان و ادبیات فارسی]]
[[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]]
[[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]]
[[رده:تصوف و عرفان]]
۸٬۳۷۲

ویرایش