ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'صحيح بخارى' به 'صحيح بخارى'
جز (جایگزینی متن - 'ذهبى' به 'ذهبى')
جز (جایگزینی متن - 'صحيح بخارى' به 'صحيح بخارى')
خط ۵۲: خط ۵۲:
در اينجا بايد متذكر شد كه محمد كمال الدين عز الدين (ص 71، حاشيۀ 6) معنى «اعاده» را در عبارت ابن حجر «و اشتغلت بالاعادة»در نيافته است، و «اعاده» را به معنى آنچه معيد ( بازگو كنندۀ درس استاد) انجام مى‌دهد، گرفته است. ابن حجر كه در 785 ق بيش از دوازده سال نداشت و حفظ قرآن را تازه تمام كرده بود چگونه مى‌توانست در دروس عالى حاضر شود و درس را براى دانشجويان «اعاده كند»؟ اعاده در اينجا به معنى اعاده ختم قرآن است براى انجام تشريفات آن كه همان نماز تراويح باشد. عبارت ابن حجر در انباء چنين است: «و فيها (سنة 784) حججت مع زكى الدين الخروبى و كانت وقفة الجمعة و جاورنا، فصلّيت بالناس فى السنة التى تليها و قد كنت ختمت من اول السنة الماضية و اشتغلت بالاعادة فى هذه السنة فشغلنا امر الحج الى ان قدّر ذلك بمكة و كانت فيه الخيرة».
در اينجا بايد متذكر شد كه محمد كمال الدين عز الدين (ص 71، حاشيۀ 6) معنى «اعاده» را در عبارت ابن حجر «و اشتغلت بالاعادة»در نيافته است، و «اعاده» را به معنى آنچه معيد ( بازگو كنندۀ درس استاد) انجام مى‌دهد، گرفته است. ابن حجر كه در 785 ق بيش از دوازده سال نداشت و حفظ قرآن را تازه تمام كرده بود چگونه مى‌توانست در دروس عالى حاضر شود و درس را براى دانشجويان «اعاده كند»؟ اعاده در اينجا به معنى اعاده ختم قرآن است براى انجام تشريفات آن كه همان نماز تراويح باشد. عبارت ابن حجر در انباء چنين است: «و فيها (سنة 784) حججت مع زكى الدين الخروبى و كانت وقفة الجمعة و جاورنا، فصلّيت بالناس فى السنة التى تليها و قد كنت ختمت من اول السنة الماضية و اشتغلت بالاعادة فى هذه السنة فشغلنا امر الحج الى ان قدّر ذلك بمكة و كانت فيه الخيرة».


سخاوى به نقل از كتاب ابن حجر المجمع المؤسّس فى معجم المفهرس مى‌گويد كه به هنگام مجاورتش در مكه در 785 ق نزد محمد بن عبد الله بن ظهيره علم الحديث ياد گرفت و كتاب عمدة الاحكام ابن سرور جماعيلى را نزد او خواند و در سال بعد كه همراه زكى الدين خرّوبى به مصر بازگشت، باز به فرا گرفتن حديث مشغول شد. نيز در مكه صحيح بخارى را از عبد الله بن محمد بن محمد بن سليمان نيشابورى مكى، معروف به عفيف نشاورى (د 790 ق) استماع كرد. (الذيل، 75-76، نك‍: عز الدين، 71-73).
سخاوى به نقل از كتاب ابن حجر المجمع المؤسّس فى معجم المفهرس مى‌گويد كه به هنگام مجاورتش در مكه در 785 ق نزد محمد بن عبد الله بن ظهيره علم الحديث ياد گرفت و كتاب عمدة الاحكام ابن سرور جماعيلى را نزد او خواند و در سال بعد كه همراه زكى الدين خرّوبى به مصر بازگشت، باز به فرا گرفتن حديث مشغول شد. نيز در مكه [[صحيح بخارى]] را از عبد الله بن محمد بن محمد بن سليمان نيشابورى مكى، معروف به عفيف نشاورى (د 790 ق) استماع كرد. (الذيل، 75-76، نك‍: عز الدين، 71-73).


در 17 سالگى از شمس الدّين محمد بن على بن محمد قطان مصرى (د 813 ق) كه يكى از اوصياى او بود، فقه و عربيّت و حساب ياد گرفت و نيز در نزد ابو محمد (يا ابو اسحاق) أبناسى (د 802 ق) فقه خواند (سخاوى، الذيل، 77). سخاوى مى‌گويد كه ابناسى دوست پدر ابن حجر بود و ابن حجر پس از 790 ق ملازمت او را اختيار كرد (الضوء، 173/1). ابن حجر استادان و مشايخ بسيارى دارد و او همۀ آنها را در كتابى به نام المجمع المؤسّس فى معجم المفهرس نام برده است. اين كتاب هنوز چاپ نشده است و ذكر همۀ شيوخ و استادان او در اينجا ممكن نيست، اما بعضى از مشاهير مشايخ او را در اينجا از قول خودش در انباء و از گفتۀ سخاوى در سرتاسر الضوء و در كتاب ذيل نام مى‌بريم:
در 17 سالگى از شمس الدّين محمد بن على بن محمد قطان مصرى (د 813 ق) كه يكى از اوصياى او بود، فقه و عربيّت و حساب ياد گرفت و نيز در نزد ابو محمد (يا ابو اسحاق) أبناسى (د 802 ق) فقه خواند (سخاوى، الذيل، 77). سخاوى مى‌گويد كه ابناسى دوست پدر ابن حجر بود و ابن حجر پس از 790 ق ملازمت او را اختيار كرد (الضوء، 173/1). ابن حجر استادان و مشايخ بسيارى دارد و او همۀ آنها را در كتابى به نام المجمع المؤسّس فى معجم المفهرس نام برده است. اين كتاب هنوز چاپ نشده است و ذكر همۀ شيوخ و استادان او در اينجا ممكن نيست، اما بعضى از مشاهير مشايخ او را در اينجا از قول خودش در انباء و از گفتۀ سخاوى در سرتاسر الضوء و در كتاب ذيل نام مى‌بريم:
خط ۱۷۳: خط ۱۷۳:
ابن حجر در 836 ق به عنوان قاضى القضاة در سفر سلطان اشرف برسباى به شام و ديار بكر همراه او بود. ابن حجر (همان، 274/8- 283) شرح اين سفر و منازل سر راه را نوشته است. سلطان و همراهان در نيمۀ شعبان سال مذكور وارد دمشق شدند و ابن حجر در 16 همان ماه مجلس املاء ترتيب داد و مستملى قاضى نور الدين بن سالم بود و علماى ديگر مانند حافظ شمس الدين بن ناصر الدين و ديگران در اين مجلس شركت جستند. روز پنجشنبه 24 شعبان به بيرون شهر حمص رسيدند و بعد به راه افتادند و پنجم رمضان با موكبى با شكوه وارد حلب گرديدند و 15 روز در آن شهر ماندند. پس از آن به راه افتادند و ابن حجر بعد از مدتى همراهى با سلطان به حلب بازگشت. در 28 شوال كسوفى اتفاق افتاد و ابن حجر در جامع كبير حلب با مردم نماز آيات خواند. اين سفر كه به قصد جنگ با امير عثمان قرايولوك امير تركمانان آق قويونلوا بود، نفعى به حال سلطان نداشت و محاصرۀ آمد ناكام ماند. سلطان پس از آشتى با قرايولوك به حلب بازگشت و از آنجا به دمشق آمد. در آغاز محرم 837 سلطان روى به مصر نهاد و ابن حجر همراه او بود و پس از گذشتن از غزوه روز پنجشنبه عاشوراى آن سال به قاهره رسيدند.
ابن حجر در 836 ق به عنوان قاضى القضاة در سفر سلطان اشرف برسباى به شام و ديار بكر همراه او بود. ابن حجر (همان، 274/8- 283) شرح اين سفر و منازل سر راه را نوشته است. سلطان و همراهان در نيمۀ شعبان سال مذكور وارد دمشق شدند و ابن حجر در 16 همان ماه مجلس املاء ترتيب داد و مستملى قاضى نور الدين بن سالم بود و علماى ديگر مانند حافظ شمس الدين بن ناصر الدين و ديگران در اين مجلس شركت جستند. روز پنجشنبه 24 شعبان به بيرون شهر حمص رسيدند و بعد به راه افتادند و پنجم رمضان با موكبى با شكوه وارد حلب گرديدند و 15 روز در آن شهر ماندند. پس از آن به راه افتادند و ابن حجر بعد از مدتى همراهى با سلطان به حلب بازگشت. در 28 شوال كسوفى اتفاق افتاد و ابن حجر در جامع كبير حلب با مردم نماز آيات خواند. اين سفر كه به قصد جنگ با امير عثمان قرايولوك امير تركمانان آق قويونلوا بود، نفعى به حال سلطان نداشت و محاصرۀ آمد ناكام ماند. سلطان پس از آشتى با قرايولوك به حلب بازگشت و از آنجا به دمشق آمد. در آغاز محرم 837 سلطان روى به مصر نهاد و ابن حجر همراه او بود و پس از گذشتن از غزوه روز پنجشنبه عاشوراى آن سال به قاهره رسيدند.


ملك اشرف در جمادى الآخر 837 بيمار شد و ابن حجر دوبار از او عيادت كرد. در شعبان همين سال بنا به رسم هميشگى در قلعۀ قاهره شروع به قرائت صحيح بخارى كردند و مردى به نام ابن الحلاج ادعا كرد كه صد و بيست علم مى‌داند و از ابن حجر مسائل مشكلى پرسيد. ائمه و قضات به او سوء ظن پيدا كردند و او را مورد اهانت قرار دادند. اين شخص بعدها از ابن حجر پوزش طلبيد و گفت او را براى توهين به ابن حجر و كاستن ارزش او به اين كار واداشته بودند (همان، 301/8-302).
ملك اشرف در جمادى الآخر 837 بيمار شد و ابن حجر دوبار از او عيادت كرد. در شعبان همين سال بنا به رسم هميشگى در قلعۀ قاهره شروع به قرائت [[صحيح بخارى]] كردند و مردى به نام ابن الحلاج ادعا كرد كه صد و بيست علم مى‌داند و از ابن حجر مسائل مشكلى پرسيد. ائمه و قضات به او سوء ظن پيدا كردند و او را مورد اهانت قرار دادند. اين شخص بعدها از ابن حجر پوزش طلبيد و گفت او را براى توهين به ابن حجر و كاستن ارزش او به اين كار واداشته بودند (همان، 301/8-302).


در محرم 837 رسولى از جانب ايران به نام تاج الدين عبد اللّه حسينى شيرازى با هداياى فراوان به قاهره آمد و از طرف شاهرخ پسر امير تيمور از سلطان تقاضا كرد تا اجازه دهد او نيز پوششى براى كعبه بفرستد. سلطان دستور داد تا در ماه صفر همان سال مجلسى از قضات در با فرستادۀ شاهرخ تشكيل شود و در اين باره تصميم بگيرند. قضات در مجلس مذكور اين تقاضا را رد كردند براى آنكه بهانه‌اى مى‌شود تا سلاطين و امراى ديگر نيز چنين تقاضايى بكنند. سلطان مى‌خواست اين تقاضا بى چون و چرا و بطور مطلق رد شود و از جهت نرمى پاسخ قضات خشمگين گرديد. همۀ علما و قضات جز ابن حجر كه همان جواب سابق خود را تأييد كرد، براى استرضاى سلطان حكم به منع مطلق دادند، اما سلطان نوشته‌هاى آنها را نپسنديد و علم الدين بلقينى نارضايى سلطان را فرصت شمرد و در صدد گرفتن منصب قضا از دست ابن حجر برآمد و قاضى شمس الدين تفهنى نيز او را تأييد كرد.اما سعى هيچ يك نتيجه‌اى نداد (همان، 328/8-330).
در محرم 837 رسولى از جانب ايران به نام تاج الدين عبد اللّه حسينى شيرازى با هداياى فراوان به قاهره آمد و از طرف شاهرخ پسر امير تيمور از سلطان تقاضا كرد تا اجازه دهد او نيز پوششى براى كعبه بفرستد. سلطان دستور داد تا در ماه صفر همان سال مجلسى از قضات در با فرستادۀ شاهرخ تشكيل شود و در اين باره تصميم بگيرند. قضات در مجلس مذكور اين تقاضا را رد كردند براى آنكه بهانه‌اى مى‌شود تا سلاطين و امراى ديگر نيز چنين تقاضايى بكنند. سلطان مى‌خواست اين تقاضا بى چون و چرا و بطور مطلق رد شود و از جهت نرمى پاسخ قضات خشمگين گرديد. همۀ علما و قضات جز ابن حجر كه همان جواب سابق خود را تأييد كرد، براى استرضاى سلطان حكم به منع مطلق دادند، اما سلطان نوشته‌هاى آنها را نپسنديد و علم الدين بلقينى نارضايى سلطان را فرصت شمرد و در صدد گرفتن منصب قضا از دست ابن حجر برآمد و قاضى شمس الدين تفهنى نيز او را تأييد كرد.اما سعى هيچ يك نتيجه‌اى نداد (همان، 328/8-330).
خط ۲۳۰: خط ۲۳۰:
ابن حجر با داشتن دوستان و شاگردان و معتقدان زياد، مخالفانى هم داشته است كه مخالفت ايشان بيشتر يا به سبب رقابت براى به دست آوردن مناصب و وظايف و يا به سبب رقابت در علم و يا صرفا از حسد بوده است.
ابن حجر با داشتن دوستان و شاگردان و معتقدان زياد، مخالفانى هم داشته است كه مخالفت ايشان بيشتر يا به سبب رقابت براى به دست آوردن مناصب و وظايف و يا به سبب رقابت در علم و يا صرفا از حسد بوده است.


يكى از مخالفان مشهور او قاضى بدر الدين محمود بن احمد عنتابى حنفى، معروف به عينى (د 855 ق) است (براى شرح حال او نك‍: سخاوى، الضوء، 131/10-135، همو، الذيل، 428-440). وى و ابن حجر در آغاز با همۀ رقابتى كه ميان معاصران اتفاق مى‌افتد، با يكديگر دوستى داشتند و در سفر ملك اشرف بر سباى به شام و ديار بكر همراه او بودند و عينى در زادگاه خود عينتاب از ابن حجر، پذيرايى كرد. اين دو از يكديگر استفاده‌هاى علمى نيز كردند و عينى به هنگام تصنيف رجال طحاوى از ابن حجر استفاده كرد و ابن حجر نيز از او چند حديث استماع كرد، ولى رقابت اين دو پس از آنكه ابن حجر كتاب فتح البارى را در شرح صحيح بخارى نوشت و منتشر كرد، شروع شد. بدر الدين عينى يك كتاب دو جلدى در شرح صحيح بخارى به نام عمدة القارى نوشت و با آنكه از كتاب ابن حجر نقل و استفاده كرد، اعتراضاتى بر او وارد ساخت. ابن حجر دو كتاب در جواب اعتراضات او نوشت: يكى به نام الاستنصار على الطاعن المعثار و ديگرى به نام انتقاض الاعتراض. فضلا و علما در مقايسۀ اعتراضات عينى و پاسخهاى ابن حجر حق را به جانب ابن حجر دادند و كتاب عينى آن مقبوليتى را كه كتاب ابن حجر يافت، پيدا نكرد (سخاوى، همانجاها).
يكى از مخالفان مشهور او قاضى بدر الدين محمود بن احمد عنتابى حنفى، معروف به عينى (د 855 ق) است (براى شرح حال او نك‍: سخاوى، الضوء، 131/10-135، همو، الذيل، 428-440). وى و ابن حجر در آغاز با همۀ رقابتى كه ميان معاصران اتفاق مى‌افتد، با يكديگر دوستى داشتند و در سفر ملك اشرف بر سباى به شام و ديار بكر همراه او بودند و عينى در زادگاه خود عينتاب از ابن حجر، پذيرايى كرد. اين دو از يكديگر استفاده‌هاى علمى نيز كردند و عينى به هنگام تصنيف رجال طحاوى از ابن حجر استفاده كرد و ابن حجر نيز از او چند حديث استماع كرد، ولى رقابت اين دو پس از آنكه ابن حجر كتاب فتح البارى را در شرح [[صحيح بخارى]] نوشت و منتشر كرد، شروع شد. بدر الدين عينى يك كتاب دو جلدى در شرح [[صحيح بخارى]] به نام عمدة القارى نوشت و با آنكه از كتاب ابن حجر نقل و استفاده كرد، اعتراضاتى بر او وارد ساخت. ابن حجر دو كتاب در جواب اعتراضات او نوشت: يكى به نام الاستنصار على الطاعن المعثار و ديگرى به نام انتقاض الاعتراض. فضلا و علما در مقايسۀ اعتراضات عينى و پاسخهاى ابن حجر حق را به جانب ابن حجر دادند و كتاب عينى آن مقبوليتى را كه كتاب ابن حجر يافت، پيدا نكرد (سخاوى، همانجاها).


عينى كتابى در سيرۀ ملك مؤيّد شيخ نوشت به نام السّيف المهنّد فى سيرة الملك المؤيّد و ابن حجر كتابى در ردّ آن نوشت به نام قذى العين فى ردّ غراب البين. ظاهرا مخالف اين دو از 820 ق شروع شد.
عينى كتابى در سيرۀ ملك مؤيّد شيخ نوشت به نام السّيف المهنّد فى سيرة الملك المؤيّد و ابن حجر كتابى در ردّ آن نوشت به نام قذى العين فى ردّ غراب البين. ظاهرا مخالف اين دو از 820 ق شروع شد.
خط ۲۷۱: خط ۲۷۱:
طبيعى است كسى كه ساليان دراز عمر خود را در مسند قضا و نظارت اوقاف مدارس و جوامع گذرانده باشد، نمى‌تواند تمام صد و پنجاه تأليفى را كه از او ذكر كرده‌اند، به طور كامل در دست مردم قرار دهد. با اينهمه ابن حجر يكى از پركارترين مؤلفان جهان اسلام است.
طبيعى است كسى كه ساليان دراز عمر خود را در مسند قضا و نظارت اوقاف مدارس و جوامع گذرانده باشد، نمى‌تواند تمام صد و پنجاه تأليفى را كه از او ذكر كرده‌اند، به طور كامل در دست مردم قرار دهد. با اينهمه ابن حجر يكى از پركارترين مؤلفان جهان اسلام است.


تأليفات ابن حجر به طور عمده در حديث و رجال حديث و تاريخ است. مهم‌ترين كتاب او در حديث فتح البارى بشرح حديث البخارى است. چنانكه خود در پايان كتاب گفته مقدمۀ آن را در 813 ق1410/ م نوشته است. اين مقدمه به نام «هدى السارى لمقدمة فتح البارى» است كه در 10 فصل است و در بيان موضوع كتاب بخارى و تحقيق دربارۀ شروط روات و تراجم آن (عناوين ابواب) است و نيز علت اينكه چرا بخارى گاهى احاديث را تقطيع و يا تكرار و اعاده كرده است و نيز اينكه بعضى احاديث را «معلق» و «موقوف» آورده است، نيز ضبط كلمات غريب، نامهاى مشكل، كنى و انساب، همچنين جواب انتقادات [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و ديگران و مطالب ديگر است. اين مقدمه يكى از كتابهاى مهم در باب صحيح بخارى است. او در 817 ق شروع به شرح متن صحيح بخارى كرد. مؤلف كشف الظنون مى‌گويد: ابتدا به طريق املاء در تأليف آن آغاز كرد و بعد به تدريج شروع به نوشتن آن كرد. پس از آنكه «كرّاسه»اى (در حدود 8 ورق) را تمام مى‌كرد، جمعى از ائمۀ معتبر آن را مى‌نوشتند و با اصل مقابله و يك روز در هفته دربارۀ آن بحث مى‌كردند و علامه ابن خضر آن را مى‌خواند. تأليف كتاب با اين ترتيب ادامه يافت تا آنكه در اول رجب 842 به پايان رسيد. بعد مطالبى به آن الحاق مى‌كرد كه تا اندكى پيش از وفات او ادامه داشت. پس از آنكه تأليف كتاب در تاريخ مذكور به پايان رسيد، مجلسى بزرگ از علما و قضات در بيرون قاهره در محلى به نام «التّاج و السّبع وجوه» تشكيل داد و قسمت آخر كتاب خوانده شد. در اين مجلس وليمه‌اى داد كه هزينۀ آن 500 دينار شد (به تاريخ شنبه دوم شعبان 842). ملوك اطراف از جمله ابو فارس عبد العزيز پادشاه مغرب از روى آن نسخه نويساندند و يك نسخه به 300 دينار فروخته شد (حاجى خليفه، 548/1). مدتها پيش از اتمام كتاب شهرت آن به اطراف ممالك اسلامى رسيده بود و شاهرخ پسر تيمور در 833 ق رسولى به دربار الملك الاشرف برسباى فرستاد و اين كتاب را خواست. ابن حجر سه جلد كتاب را كه تا آن تاريخ تمام كرده بود، فرستاد. شاهرخ در 839 ق دوباره آن را خواست، ولى كتاب هنوز به پايان نرسيده بود (ابن حجر، انباء، 194/8). ابن حجر دو كتاب ديگر هم دربارۀ صحيح بخارى دارد: يكى به نام تعليق التعليق كه در بيشتر فهارس تعليق التعليق نوشته شده است و آن اشتباه است، زيرا خود در مقدمۀ اين كتاب مى‌گويد: «و سمّيته تغليق التعليق لان اسانيده كانت كالابواب المفتوحة فغلقت».
تأليفات ابن حجر به طور عمده در حديث و رجال حديث و تاريخ است. مهم‌ترين كتاب او در حديث فتح البارى بشرح حديث البخارى است. چنانكه خود در پايان كتاب گفته مقدمۀ آن را در 813 ق1410/ م نوشته است. اين مقدمه به نام «هدى السارى لمقدمة فتح البارى» است كه در 10 فصل است و در بيان موضوع كتاب بخارى و تحقيق دربارۀ شروط روات و تراجم آن (عناوين ابواب) است و نيز علت اينكه چرا بخارى گاهى احاديث را تقطيع و يا تكرار و اعاده كرده است و نيز اينكه بعضى احاديث را «معلق» و «موقوف» آورده است، نيز ضبط كلمات غريب، نامهاى مشكل، كنى و انساب، همچنين جواب انتقادات [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و ديگران و مطالب ديگر است. اين مقدمه يكى از كتابهاى مهم در باب [[صحيح بخارى]] است. او در 817 ق شروع به شرح متن [[صحيح بخارى]] كرد. مؤلف كشف الظنون مى‌گويد: ابتدا به طريق املاء در تأليف آن آغاز كرد و بعد به تدريج شروع به نوشتن آن كرد. پس از آنكه «كرّاسه»اى (در حدود 8 ورق) را تمام مى‌كرد، جمعى از ائمۀ معتبر آن را مى‌نوشتند و با اصل مقابله و يك روز در هفته دربارۀ آن بحث مى‌كردند و علامه ابن خضر آن را مى‌خواند. تأليف كتاب با اين ترتيب ادامه يافت تا آنكه در اول رجب 842 به پايان رسيد. بعد مطالبى به آن الحاق مى‌كرد كه تا اندكى پيش از وفات او ادامه داشت. پس از آنكه تأليف كتاب در تاريخ مذكور به پايان رسيد، مجلسى بزرگ از علما و قضات در بيرون قاهره در محلى به نام «التّاج و السّبع وجوه» تشكيل داد و قسمت آخر كتاب خوانده شد. در اين مجلس وليمه‌اى داد كه هزينۀ آن 500 دينار شد (به تاريخ شنبه دوم شعبان 842). ملوك اطراف از جمله ابو فارس عبد العزيز پادشاه مغرب از روى آن نسخه نويساندند و يك نسخه به 300 دينار فروخته شد (حاجى خليفه، 548/1). مدتها پيش از اتمام كتاب شهرت آن به اطراف ممالك اسلامى رسيده بود و شاهرخ پسر تيمور در 833 ق رسولى به دربار الملك الاشرف برسباى فرستاد و اين كتاب را خواست. ابن حجر سه جلد كتاب را كه تا آن تاريخ تمام كرده بود، فرستاد. شاهرخ در 839 ق دوباره آن را خواست، ولى كتاب هنوز به پايان نرسيده بود (ابن حجر، انباء، 194/8). ابن حجر دو كتاب ديگر هم دربارۀ [[صحيح بخارى]] دارد: يكى به نام تعليق التعليق كه در بيشتر فهارس تعليق التعليق نوشته شده است و آن اشتباه است، زيرا خود در مقدمۀ اين كتاب مى‌گويد: «و سمّيته تغليق التعليق لان اسانيده كانت كالابواب المفتوحة فغلقت».


مؤلف كشف الظنون مى‌گويد كه تأليف آن در 807 ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در كتاب انتقاض گفته است كه آن در 804 ق تكميل شده است و شايد اين اخرى تاريخ كتابت باشد. انتقاض كتابى است كه نام كامل آن انتقاض الاعتراض است و در پاسخ اعتراضات بدر الدين عينى بر كتاب فتح البارى است. كتاب ديگر ابن حجر در بارۀ صحيح بخارى الاعلام بمن ذكر فى البخارى من الاعلام است (حاجى خليفه، 551/1-552).
مؤلف كشف الظنون مى‌گويد كه تأليف آن در 807 ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در كتاب انتقاض گفته است كه آن در 804 ق تكميل شده است و شايد اين اخرى تاريخ كتابت باشد. انتقاض كتابى است كه نام كامل آن انتقاض الاعتراض است و در پاسخ اعتراضات بدر الدين عينى بر كتاب فتح البارى است. كتاب ديگر ابن حجر در بارۀ [[صحيح بخارى]] الاعلام بمن ذكر فى البخارى من الاعلام است (حاجى خليفه، 551/1-552).


از جمله كتب مهم ابن حجر كتاب لسان الميزان است كه اختصار و تكمله‌اى است بر كتاب ميزان الاعتدال [[ذهبى]] دربارۀ رجالى كه به قول اهل سنت از ضعفا و متروكين و مجهولين هستند. ابن حجر در لسان الميزان نام راويان كتب ستّه را كه مزّى در تهذيب الكمال ذكر كرده، در كتاب خويش نياورده است، زيرا حاجتى به تكرار آنها احساس نمى‌كرده است (لسان الميزان، 4/1). [[ذهبى]] در ميزان الاعتدال تشيع و غلو در تشيع را جزء بدعت كوچك شمرده است و مى‌گويد اين گونه اشخاص در ميان تابعين و اصحاب تابعين زياد بوده‌اند و اگر حديث آنها رد شود، مقدار زيادى از احاديث نبوى از ميان مى‌رود، اما رفض را جزو بدعت كبرى شمرده است و آن عبارت از رد ابو بكر و عمر و نقص مقام آنان است و مى‌گويد در ميان اهل رفض آدم راستگو ديده نمى‌شود (همان، 9/1). ابن حجر در مقدمۀ لسان الميزان پس از نقل قول [[ذهبى]] مى‌گويد: مالك و اصحاب او و ابو بكر باقلانى قول مبتدعه (مانند رافضه و خوارج) را مطلقا منع مى‌كنند. ابو حنيفه و ابو يوسف روايت آنها را مطلقا قبول كرده‌اند، مگر اينكه بدعت راوى موجب كفر باشد، يا اينكه راوى كذب را حلال شمرد و از شافعى نيز چنين روايت شده است. اما بيشتر اهل حديث قائل به تفصيل شده‌اند، مثلا برخى از ايشان گفته‌اند: اگر مبتدع راستگو باشد و مبلّغ (داعى) نباشد، حديث او مقبول است و فقط حديثى كه در تأييد بدعت خود نقل كند، مقبول نيست... (همان، 10/1-11). ابن حجر و [[ذهبى]] فراموش كرده‌اند كه در ميان اهل سنت هم راويانى هستند كه دشمنان سرسخت شيعه بوده‌اند و احاديثى دربارۀ شيعه و مذهب ايشان و نفى عقايد شيعه نقل كرده‌اند. اگر ميزان رد حديث، حديثى باشد كه مبلغ يا داعى در تأييد قول خود مى‌آورد، فرقى ميان شيعه و اهل سنت نبايد باشد.
از جمله كتب مهم ابن حجر كتاب لسان الميزان است كه اختصار و تكمله‌اى است بر كتاب ميزان الاعتدال [[ذهبى]] دربارۀ رجالى كه به قول اهل سنت از ضعفا و متروكين و مجهولين هستند. ابن حجر در لسان الميزان نام راويان كتب ستّه را كه مزّى در تهذيب الكمال ذكر كرده، در كتاب خويش نياورده است، زيرا حاجتى به تكرار آنها احساس نمى‌كرده است (لسان الميزان، 4/1). [[ذهبى]] در ميزان الاعتدال تشيع و غلو در تشيع را جزء بدعت كوچك شمرده است و مى‌گويد اين گونه اشخاص در ميان تابعين و اصحاب تابعين زياد بوده‌اند و اگر حديث آنها رد شود، مقدار زيادى از احاديث نبوى از ميان مى‌رود، اما رفض را جزو بدعت كبرى شمرده است و آن عبارت از رد ابو بكر و عمر و نقص مقام آنان است و مى‌گويد در ميان اهل رفض آدم راستگو ديده نمى‌شود (همان، 9/1). ابن حجر در مقدمۀ لسان الميزان پس از نقل قول [[ذهبى]] مى‌گويد: مالك و اصحاب او و ابو بكر باقلانى قول مبتدعه (مانند رافضه و خوارج) را مطلقا منع مى‌كنند. ابو حنيفه و ابو يوسف روايت آنها را مطلقا قبول كرده‌اند، مگر اينكه بدعت راوى موجب كفر باشد، يا اينكه راوى كذب را حلال شمرد و از شافعى نيز چنين روايت شده است. اما بيشتر اهل حديث قائل به تفصيل شده‌اند، مثلا برخى از ايشان گفته‌اند: اگر مبتدع راستگو باشد و مبلّغ (داعى) نباشد، حديث او مقبول است و فقط حديثى كه در تأييد بدعت خود نقل كند، مقبول نيست... (همان، 10/1-11). ابن حجر و [[ذهبى]] فراموش كرده‌اند كه در ميان اهل سنت هم راويانى هستند كه دشمنان سرسخت شيعه بوده‌اند و احاديثى دربارۀ شيعه و مذهب ايشان و نفى عقايد شيعه نقل كرده‌اند. اگر ميزان رد حديث، حديثى باشد كه مبلغ يا داعى در تأييد قول خود مى‌آورد، فرقى ميان شيعه و اهل سنت نبايد باشد.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش