پرش به محتوا

ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ذهبى' به 'ذهبى'
جز (جایگزینی متن - 'دار قطنى' به 'دار قطنى')
جز (جایگزینی متن - 'ذهبى' به 'ذهبى')
خط ۴۲: خط ۴۲:
شهاب الدين ابو الفضل احمد بن على بن محمد بن محمد بن على بن احمد بن محمود بن احمد حجر عسقلانى كنانى مصرى (22 شعبان 773-ذيقعدۀ 16/852 فوريۀ 1372- ژانويۀ 1449)، يكى از علماى بزرگ حديث و فقه شافعى، موّرخ و شاعر.
شهاب الدين ابو الفضل احمد بن على بن محمد بن محمد بن على بن احمد بن محمود بن احمد حجر عسقلانى كنانى مصرى (22 شعبان 773-ذيقعدۀ 16/852 فوريۀ 1372- ژانويۀ 1449)، يكى از علماى بزرگ حديث و فقه شافعى، موّرخ و شاعر.


از او به «حافظ العصر» و «شيخ الاسلام» و «امير المؤمنين در حديث» ياد كرده‌اند (ابن تغرى بردى، 532/15؛ابن عماد، 270/7) ؛و در زمان او، بجز چند تن كه شرح آن خواهد آمد، همه به بزرگى و دانش و احاطۀ مسلم و بى چون و چراى او در حديث و فقه گواهى داده‌اند و او در ميان حفّاظ بزرگ حديث نبوى در رديف كسانى مانند ابو نعيم اصفهانى و [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و [[خطيب بغدادى]] و ذهبى قرار دارد.
از او به «حافظ العصر» و «شيخ الاسلام» و «امير المؤمنين در حديث» ياد كرده‌اند (ابن تغرى بردى، 532/15؛ابن عماد، 270/7) ؛و در زمان او، بجز چند تن كه شرح آن خواهد آمد، همه به بزرگى و دانش و احاطۀ مسلم و بى چون و چراى او در حديث و فقه گواهى داده‌اند و او در ميان حفّاظ بزرگ حديث نبوى در رديف كسانى مانند ابو نعيم اصفهانى و [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و [[خطيب بغدادى]] و [[ذهبى]] قرار دارد.


سخاوى بزرگ‌ترين شاگرد و شرح حال نويس او، نام او و اجداد وى را به طريقى كه ذكر كرديم آورده است و تاريخ تولد او را در 22 شعبان 773 و تاريخ وفاتش را در اواخر ذيحجۀ 852 نوشته است (الضوء، 36/2-40). همو كتاب جداگانه‌اى در احوال شيخ خود تأليف كرده به نام الجواهر و الدّرر فى ترجمة شيخ الاسلام ابن حجر كه هنوز چاپ نشده است و ما به نسخه خطى آن دسترسى نداريم و آنچه از اين كتاب نقل خواهد شد از كتاب محمد كمال الدين عز الدين است به نام التاريخ و المنهج التّاريخى لابن حجر العسقلانى. در شرح حال ابن حجر تكيۀ عمدۀ ما بر گفته‌هاى ديگر سخاوى در الضوء اللامع و الذيل على رفع الاصر عن قضاة مصر و مهم‌تر از همه بر كتاب انباء الغمر بابناء العمر تأليف خود ابن حجر است كه مهم‌ترين منبع موثق دربارۀ زندگى اوست؛همچنين از گفته‌هاى معاصران او مانند ابن تغرى بردى در النّجوم الزّاهرة و مقريزى در السّلوك لمعرفة دول الملوك استفاده شده است.
سخاوى بزرگ‌ترين شاگرد و شرح حال نويس او، نام او و اجداد وى را به طريقى كه ذكر كرديم آورده است و تاريخ تولد او را در 22 شعبان 773 و تاريخ وفاتش را در اواخر ذيحجۀ 852 نوشته است (الضوء، 36/2-40). همو كتاب جداگانه‌اى در احوال شيخ خود تأليف كرده به نام الجواهر و الدّرر فى ترجمة شيخ الاسلام ابن حجر كه هنوز چاپ نشده است و ما به نسخه خطى آن دسترسى نداريم و آنچه از اين كتاب نقل خواهد شد از كتاب محمد كمال الدين عز الدين است به نام التاريخ و المنهج التّاريخى لابن حجر العسقلانى. در شرح حال ابن حجر تكيۀ عمدۀ ما بر گفته‌هاى ديگر سخاوى در الضوء اللامع و الذيل على رفع الاصر عن قضاة مصر و مهم‌تر از همه بر كتاب انباء الغمر بابناء العمر تأليف خود ابن حجر است كه مهم‌ترين منبع موثق دربارۀ زندگى اوست؛همچنين از گفته‌هاى معاصران او مانند ابن تغرى بردى در النّجوم الزّاهرة و مقريزى در السّلوك لمعرفة دول الملوك استفاده شده است.
خط ۸۴: خط ۸۴:
10. ابن البرهان ابو هاشم احمد بن محمد بن اسماعيل الظّاهرى التيمىّ (د 808 ق). ابن حجر مى‌گويد: سمعت من فوائده كثيرا (همان، 317/5-318).
10. ابن البرهان ابو هاشم احمد بن محمد بن اسماعيل الظّاهرى التيمىّ (د 808 ق). ابن حجر مى‌گويد: سمعت من فوائده كثيرا (همان، 317/5-318).


11. شهاب الدين احمد بن عمر جوهرى (د 809 ق). ابن حجر مى‌گويد: سنن ابن ماجه را در جامع عمرو بن العاص پيش او خواندم و نيز قسمت بزرگى از تاريخ بغداد خطيب و طبقات الحفاظ ذهبى را نزد او خواندم (همان، 18/6).
11. شهاب الدين احمد بن عمر جوهرى (د 809 ق). ابن حجر مى‌گويد: سنن ابن ماجه را در جامع عمرو بن العاص پيش او خواندم و نيز قسمت بزرگى از تاريخ بغداد خطيب و طبقات الحفاظ [[ذهبى]] را نزد او خواندم (همان، 18/6).


12. محمد بن انس الحنفى الطنتدائى يا طنتدى (د 809 ق). ابن حجر مى‌گويد: كتبت منه الكثير (همان، 43/6).
12. محمد بن انس الحنفى الطنتدائى يا طنتدى (د 809 ق). ابن حجر مى‌گويد: كتبت منه الكثير (همان، 43/6).
خط ۲۶۵: خط ۲۶۵:
فهرست كامل تأليفات ابن حجر را شاگردش سخاوى در الجواهر و الدرر در 10 برگ آورده است. سخاوى مى‌گويد: او تصنيف را از 796 ق آغاز كرد. بعضى از تأليفاتش را پيش از وفات تكميل كرد و بعضى از آنها همچنان به حال مسوده باقى ماند.
فهرست كامل تأليفات ابن حجر را شاگردش سخاوى در الجواهر و الدرر در 10 برگ آورده است. سخاوى مى‌گويد: او تصنيف را از 796 ق آغاز كرد. بعضى از تأليفاتش را پيش از وفات تكميل كرد و بعضى از آنها همچنان به حال مسوده باقى ماند.


بعضى از آنها را فقط شروع به نوشتن كرد و بعضى از آنها را مى‌توان در مرحلۀ آمادگى گفت. خود او نام بيشتر مصنفات خود را در «كرّاسه» اى جمع كرده است. من از خودش شنيدم كه مى‌گفت: من از هيچ يك از تأليفات خود راضى نيستم، زيرا به اين اميد تأليف آنها را آغاز كردم كه كسى در تحرير آنها مرا يارى دهد، ولى كسى را نيافتم بجز در مورد كتابهاى شرح بخارى و المشتبه و التهذيب و لسان الميزان. در لسان الميزان مى‌گويد اگر پيش بينى كار را مى‌كردم در اين كتاب مقيد به ذهبى نمى‌شدم (زيرا لسان الميزان اختصار و تهذيب كتاب ميزان الاعتدال ذهبى است) و كتابى مستقل و ابتكارى در اين باب مى‌نوشتم. ساير كتابهاى من زياد است اما از لحاظ ماده و «عدّت»ضعيف است (بجاوى، 12/1).
بعضى از آنها را فقط شروع به نوشتن كرد و بعضى از آنها را مى‌توان در مرحلۀ آمادگى گفت. خود او نام بيشتر مصنفات خود را در «كرّاسه» اى جمع كرده است. من از خودش شنيدم كه مى‌گفت: من از هيچ يك از تأليفات خود راضى نيستم، زيرا به اين اميد تأليف آنها را آغاز كردم كه كسى در تحرير آنها مرا يارى دهد، ولى كسى را نيافتم بجز در مورد كتابهاى شرح بخارى و المشتبه و التهذيب و لسان الميزان. در لسان الميزان مى‌گويد اگر پيش بينى كار را مى‌كردم در اين كتاب مقيد به [[ذهبى]] نمى‌شدم (زيرا لسان الميزان اختصار و تهذيب كتاب ميزان الاعتدال [[ذهبى]] است) و كتابى مستقل و ابتكارى در اين باب مى‌نوشتم. ساير كتابهاى من زياد است اما از لحاظ ماده و «عدّت»ضعيف است (بجاوى، 12/1).


سخاوى مى‌گويد: من اوراقى را كه ابن حجر در فهرست تأليفات خود نوشته است، بررسى كردم و ديدم كه گاهى پس از ذكر اسم كتاب مى‌گويد «تبييض آن را كامل كردم» و يا «تبييض كردم» و يا «قسمتى از اوايل آن را تبييض كردم» و يا «به صورت مسوّده است» (همانجا).
سخاوى مى‌گويد: من اوراقى را كه ابن حجر در فهرست تأليفات خود نوشته است، بررسى كردم و ديدم كه گاهى پس از ذكر اسم كتاب مى‌گويد «تبييض آن را كامل كردم» و يا «تبييض كردم» و يا «قسمتى از اوايل آن را تبييض كردم» و يا «به صورت مسوّده است» (همانجا).
خط ۲۷۵: خط ۲۷۵:
مؤلف كشف الظنون مى‌گويد كه تأليف آن در 807 ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در كتاب انتقاض گفته است كه آن در 804 ق تكميل شده است و شايد اين اخرى تاريخ كتابت باشد. انتقاض كتابى است كه نام كامل آن انتقاض الاعتراض است و در پاسخ اعتراضات بدر الدين عينى بر كتاب فتح البارى است. كتاب ديگر ابن حجر در بارۀ صحيح بخارى الاعلام بمن ذكر فى البخارى من الاعلام است (حاجى خليفه، 551/1-552).
مؤلف كشف الظنون مى‌گويد كه تأليف آن در 807 ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در كتاب انتقاض گفته است كه آن در 804 ق تكميل شده است و شايد اين اخرى تاريخ كتابت باشد. انتقاض كتابى است كه نام كامل آن انتقاض الاعتراض است و در پاسخ اعتراضات بدر الدين عينى بر كتاب فتح البارى است. كتاب ديگر ابن حجر در بارۀ صحيح بخارى الاعلام بمن ذكر فى البخارى من الاعلام است (حاجى خليفه، 551/1-552).


از جمله كتب مهم ابن حجر كتاب لسان الميزان است كه اختصار و تكمله‌اى است بر كتاب ميزان الاعتدال ذهبى دربارۀ رجالى كه به قول اهل سنت از ضعفا و متروكين و مجهولين هستند. ابن حجر در لسان الميزان نام راويان كتب ستّه را كه مزّى در تهذيب الكمال ذكر كرده، در كتاب خويش نياورده است، زيرا حاجتى به تكرار آنها احساس نمى‌كرده است (لسان الميزان، 4/1). ذهبى در ميزان الاعتدال تشيع و غلو در تشيع را جزء بدعت كوچك شمرده است و مى‌گويد اين گونه اشخاص در ميان تابعين و اصحاب تابعين زياد بوده‌اند و اگر حديث آنها رد شود، مقدار زيادى از احاديث نبوى از ميان مى‌رود، اما رفض را جزو بدعت كبرى شمرده است و آن عبارت از رد ابو بكر و عمر و نقص مقام آنان است و مى‌گويد در ميان اهل رفض آدم راستگو ديده نمى‌شود (همان، 9/1). ابن حجر در مقدمۀ لسان الميزان پس از نقل قول ذهبى مى‌گويد: مالك و اصحاب او و ابو بكر باقلانى قول مبتدعه (مانند رافضه و خوارج) را مطلقا منع مى‌كنند. ابو حنيفه و ابو يوسف روايت آنها را مطلقا قبول كرده‌اند، مگر اينكه بدعت راوى موجب كفر باشد، يا اينكه راوى كذب را حلال شمرد و از شافعى نيز چنين روايت شده است. اما بيشتر اهل حديث قائل به تفصيل شده‌اند، مثلا برخى از ايشان گفته‌اند: اگر مبتدع راستگو باشد و مبلّغ (داعى) نباشد، حديث او مقبول است و فقط حديثى كه در تأييد بدعت خود نقل كند، مقبول نيست... (همان، 10/1-11). ابن حجر و ذهبى فراموش كرده‌اند كه در ميان اهل سنت هم راويانى هستند كه دشمنان سرسخت شيعه بوده‌اند و احاديثى دربارۀ شيعه و مذهب ايشان و نفى عقايد شيعه نقل كرده‌اند. اگر ميزان رد حديث، حديثى باشد كه مبلغ يا داعى در تأييد قول خود مى‌آورد، فرقى ميان شيعه و اهل سنت نبايد باشد.
از جمله كتب مهم ابن حجر كتاب لسان الميزان است كه اختصار و تكمله‌اى است بر كتاب ميزان الاعتدال [[ذهبى]] دربارۀ رجالى كه به قول اهل سنت از ضعفا و متروكين و مجهولين هستند. ابن حجر در لسان الميزان نام راويان كتب ستّه را كه مزّى در تهذيب الكمال ذكر كرده، در كتاب خويش نياورده است، زيرا حاجتى به تكرار آنها احساس نمى‌كرده است (لسان الميزان، 4/1). [[ذهبى]] در ميزان الاعتدال تشيع و غلو در تشيع را جزء بدعت كوچك شمرده است و مى‌گويد اين گونه اشخاص در ميان تابعين و اصحاب تابعين زياد بوده‌اند و اگر حديث آنها رد شود، مقدار زيادى از احاديث نبوى از ميان مى‌رود، اما رفض را جزو بدعت كبرى شمرده است و آن عبارت از رد ابو بكر و عمر و نقص مقام آنان است و مى‌گويد در ميان اهل رفض آدم راستگو ديده نمى‌شود (همان، 9/1). ابن حجر در مقدمۀ لسان الميزان پس از نقل قول [[ذهبى]] مى‌گويد: مالك و اصحاب او و ابو بكر باقلانى قول مبتدعه (مانند رافضه و خوارج) را مطلقا منع مى‌كنند. ابو حنيفه و ابو يوسف روايت آنها را مطلقا قبول كرده‌اند، مگر اينكه بدعت راوى موجب كفر باشد، يا اينكه راوى كذب را حلال شمرد و از شافعى نيز چنين روايت شده است. اما بيشتر اهل حديث قائل به تفصيل شده‌اند، مثلا برخى از ايشان گفته‌اند: اگر مبتدع راستگو باشد و مبلّغ (داعى) نباشد، حديث او مقبول است و فقط حديثى كه در تأييد بدعت خود نقل كند، مقبول نيست... (همان، 10/1-11). ابن حجر و [[ذهبى]] فراموش كرده‌اند كه در ميان اهل سنت هم راويانى هستند كه دشمنان سرسخت شيعه بوده‌اند و احاديثى دربارۀ شيعه و مذهب ايشان و نفى عقايد شيعه نقل كرده‌اند. اگر ميزان رد حديث، حديثى باشد كه مبلغ يا داعى در تأييد قول خود مى‌آورد، فرقى ميان شيعه و اهل سنت نبايد باشد.


از كتابهاى مهم ابن حجر در تاريخ، الدرر الكامنة فى اعيان المائة الثامنة است. در مقدمۀ كتاب مى‌گويد: در اين كتاب ترجمۀ احوال اعيان و ملوك و امرا و نويسندگان و وزرا و ادبا و شعرا و روات حديث نبوى را در قرن 8 ق گرد آورده است و در آن از اعيان العصر و اعوان النصر صفدى و مجانى العصر ابو حيان محمد بن يوسف اندلسى (د 745 ق) و ذهبية العصر شهاب الدين بن فضل الله العمرى و ذيل سير النّبلاى ذهبى و ديگران استفاده كرده است. تأليف كتاب در 830 ق تمام شده ولى تا 837 ق آن را تكميل مى‌كرده، با اين حال كامل نشده است. از مطالعۀ متن كتاب و تراجم اشخاص برمى‌آيد كه كتاب به طور كامل از سواد به بياض نيامده است. بعضى از نواقص كتاب را سخاوى تكميل كرده است. اصل كتاب شامل 4500 ترجمه است و سخاوى 900 ترجمه بر آن افزوده است. چاپى كه در مصر با مقدمۀ محمد سيد جاد الحق منتشر شده، در پنج جلد است و شامل 204، 5 ترجمه است (الدرر الكامنة، 2/1-3، نك‍: عز الدين، 475-476). كتاب مهم ديگر ابن حجر در تاريخ انباء الغمر بابناء العمر است. ابن حجر در اين كتاب حوادث زمان خود را از 773 ق تا 850 ق آورده و در آن تاريخ پادشاهان و امرا و بزرگان و روات حديث و مشايخ خود را ذكر كرده است. و در تأليف آن از كتابهاى ناصر الدين ابن الفرات و صارم الدين ابن دقماق و ابن حجّى دمشقى و مقريزى و تقى الدين محمد بن احمد فاسى و اقفهسى و بدر الدين محمد عينى استفاده كرده، ولى كتاب عينى را سخت مورد انتقاد قرار داده و گفته است: عينى گاهى يك ورقۀ كامل را از روى تاريخ ابن دقماق استنساخ و حتى اغلاط او را تكرار كرده است. و در بعضى موارد نيز مدعى شده كه شاهد وقوع حادثه‌اى بوده است كه در مصر رخ داده، در حالى كه او در شهر خود عينتاب بوده است (انباء، 2/1-3).
از كتابهاى مهم ابن حجر در تاريخ، الدرر الكامنة فى اعيان المائة الثامنة است. در مقدمۀ كتاب مى‌گويد: در اين كتاب ترجمۀ احوال اعيان و ملوك و امرا و نويسندگان و وزرا و ادبا و شعرا و روات حديث نبوى را در قرن 8 ق گرد آورده است و در آن از اعيان العصر و اعوان النصر صفدى و مجانى العصر ابو حيان محمد بن يوسف اندلسى (د 745 ق) و ذهبية العصر شهاب الدين بن فضل الله العمرى و ذيل سير النّبلاى [[ذهبى]] و ديگران استفاده كرده است. تأليف كتاب در 830 ق تمام شده ولى تا 837 ق آن را تكميل مى‌كرده، با اين حال كامل نشده است. از مطالعۀ متن كتاب و تراجم اشخاص برمى‌آيد كه كتاب به طور كامل از سواد به بياض نيامده است. بعضى از نواقص كتاب را سخاوى تكميل كرده است. اصل كتاب شامل 4500 ترجمه است و سخاوى 900 ترجمه بر آن افزوده است. چاپى كه در مصر با مقدمۀ محمد سيد جاد الحق منتشر شده، در پنج جلد است و شامل 204، 5 ترجمه است (الدرر الكامنة، 2/1-3، نك‍: عز الدين، 475-476). كتاب مهم ديگر ابن حجر در تاريخ انباء الغمر بابناء العمر است. ابن حجر در اين كتاب حوادث زمان خود را از 773 ق تا 850 ق آورده و در آن تاريخ پادشاهان و امرا و بزرگان و روات حديث و مشايخ خود را ذكر كرده است. و در تأليف آن از كتابهاى ناصر الدين ابن الفرات و صارم الدين ابن دقماق و ابن حجّى دمشقى و مقريزى و تقى الدين محمد بن احمد فاسى و اقفهسى و بدر الدين محمد عينى استفاده كرده، ولى كتاب عينى را سخت مورد انتقاد قرار داده و گفته است: عينى گاهى يك ورقۀ كامل را از روى تاريخ ابن دقماق استنساخ و حتى اغلاط او را تكرار كرده است. و در بعضى موارد نيز مدعى شده كه شاهد وقوع حادثه‌اى بوده است كه در مصر رخ داده، در حالى كه او در شهر خود عينتاب بوده است (انباء، 2/1-3).


كتاب انباء الغمر از كتابهاى مهم تاريخ مماليك در اواخر قرن 8 و نيمه اول سدۀ 9 ق است و در آن مؤلف نه تنها به حوادث سياسى و نظامى زمان خود توجه كرده، بلكه اوضاع مالى و اقتصادى و كشاورزى مصر را نيز از نظر دور نداشته است و به جزئياتى از قبيل وضع هوا و باران و قحطيها و بيماريهاى مسرى مخصوصا طاعون كه در آن زمان در سالهاى مختلف در مصر و شام كشتار وحشتناك مى‌كرده، پرداخته است. در شرح حال علما و امرا به خصوصيات اخلاقى آنها اشاره كرده و از انتقاد بسيارى از معاصران غفلت نكرده است. ابن حجر اين كتاب را كاملا به بياض نياورده است، لذا در آن نقص و تكرار بسيار ديده مى‌شود.
كتاب انباء الغمر از كتابهاى مهم تاريخ مماليك در اواخر قرن 8 و نيمه اول سدۀ 9 ق است و در آن مؤلف نه تنها به حوادث سياسى و نظامى زمان خود توجه كرده، بلكه اوضاع مالى و اقتصادى و كشاورزى مصر را نيز از نظر دور نداشته است و به جزئياتى از قبيل وضع هوا و باران و قحطيها و بيماريهاى مسرى مخصوصا طاعون كه در آن زمان در سالهاى مختلف در مصر و شام كشتار وحشتناك مى‌كرده، پرداخته است. در شرح حال علما و امرا به خصوصيات اخلاقى آنها اشاره كرده و از انتقاد بسيارى از معاصران غفلت نكرده است. ابن حجر اين كتاب را كاملا به بياض نياورده است، لذا در آن نقص و تكرار بسيار ديده مى‌شود.


در اينجا بايد افزود كه بعضى ابن حجر را به عدم رعايت اصول بى طرفى در شرح حال معاصران خود متهم داشته‌اند، مثلا گفته‌اند: ابن حجر به سبب اشتغال به شعر و ادب و مدح و هجا از جوانى به جست و جوى خطاها در تراجم رجال پرداخته و گاه آنان را حتى اگر از اصحاب و شيوخ او بوده‌اند، انتقاد كرده است. و بقاعى گفته است: او كسانى را كه واقعا شايستۀ اكرام بوده‌اند، چنانكه بايست وصف نكرده است. ابن شحنۀ حنفى نيز در مقدمۀ شرح هدايه دربارۀ ابن حجر گفته است كه او بر مشايخ و احباب و اصحاب خود سخت حمله كرده است و مخصوصا بر حنفيان سخت تاخته است، همچنانكه ذهبى نيز دربارۀ شافعيه و حنفيه چنين كرده است و بهمين جهت سبكى گفته است نبايد در ترجمۀ حال شافعيان و حنفيان از ذهبى نقل كرد، همچنانكه نبايد در ترجمۀ حال هيچ حنفى اعم از متقدم و متأخر به ابن حجر مراجعه كرد (نك‍: طهطاوى، 327-328).
در اينجا بايد افزود كه بعضى ابن حجر را به عدم رعايت اصول بى طرفى در شرح حال معاصران خود متهم داشته‌اند، مثلا گفته‌اند: ابن حجر به سبب اشتغال به شعر و ادب و مدح و هجا از جوانى به جست و جوى خطاها در تراجم رجال پرداخته و گاه آنان را حتى اگر از اصحاب و شيوخ او بوده‌اند، انتقاد كرده است. و بقاعى گفته است: او كسانى را كه واقعا شايستۀ اكرام بوده‌اند، چنانكه بايست وصف نكرده است. ابن شحنۀ حنفى نيز در مقدمۀ شرح هدايه دربارۀ ابن حجر گفته است كه او بر مشايخ و احباب و اصحاب خود سخت حمله كرده است و مخصوصا بر حنفيان سخت تاخته است، همچنانكه [[ذهبى]] نيز دربارۀ شافعيه و حنفيه چنين كرده است و بهمين جهت سبكى گفته است نبايد در ترجمۀ حال شافعيان و حنفيان از [[ذهبى]] نقل كرد، همچنانكه نبايد در ترجمۀ حال هيچ حنفى اعم از متقدم و متأخر به ابن حجر مراجعه كرد (نك‍: طهطاوى، 327-328).


از جمله مواردى كه ابن حجر جانب عناد و تعصب را گرفته و جانب حق و ايمان و عدالت و تقوا را رها كرده، شرح حالى است كه از شهيد اول در انباء الغمر آورده است و در آنجا مى‌گويد: «در اين سال محمد بن مكى رافضى در دمشق كشته شد و اين به جهت آن بود كه بر ضدّ او به الحاد و اعتقاد به مذهب نصرانيت و حلال شمردن شراب و قبايح ديگر[! ]گواهى دادند و اين در جمادى الاول 781 بود و بعضى از اصحاب ما آن را در 786 ق نوشته‌اند» (311/1). و در حوادث سال 786 ق نوشته است: محمد بن مكى عراقى داناى اصول و عربيت بود.او را به جهت مذهب رفض و نصيرى در جمادى الاول كشتند (همان، 181/2). از دو قطعۀ مذكور كه در شرح حال يكى از پارساترين و بزرگ‌ترين فقهاى شيعه است، مقدار تعصب و بى دقتى ابن حجر معلوم مى‌شود كه گاهى او را به مذهب نصرانيت و گاهى به نصيريت متهم داشته است و اگر نصيريت درست باشد و نصرانيت تحريف آن باشد، باز از شدت اتّهام نمى‌كاهد زيرا نصيريّت در نظر فقهاى شيعه و همين شهيد اول از نصرانيت بدتر بوده است، زيرا نصرانيها را اهل كتاب مى‌دانند ولى نصيريها را به غلو و الحاد متهم مى‌دارند.
از جمله مواردى كه ابن حجر جانب عناد و تعصب را گرفته و جانب حق و ايمان و عدالت و تقوا را رها كرده، شرح حالى است كه از شهيد اول در انباء الغمر آورده است و در آنجا مى‌گويد: «در اين سال محمد بن مكى رافضى در دمشق كشته شد و اين به جهت آن بود كه بر ضدّ او به الحاد و اعتقاد به مذهب نصرانيت و حلال شمردن شراب و قبايح ديگر[! ]گواهى دادند و اين در جمادى الاول 781 بود و بعضى از اصحاب ما آن را در 786 ق نوشته‌اند» (311/1). و در حوادث سال 786 ق نوشته است: محمد بن مكى عراقى داناى اصول و عربيت بود.او را به جهت مذهب رفض و نصيرى در جمادى الاول كشتند (همان، 181/2). از دو قطعۀ مذكور كه در شرح حال يكى از پارساترين و بزرگ‌ترين فقهاى شيعه است، مقدار تعصب و بى دقتى ابن حجر معلوم مى‌شود كه گاهى او را به مذهب نصرانيت و گاهى به نصيريت متهم داشته است و اگر نصيريت درست باشد و نصرانيت تحريف آن باشد، باز از شدت اتّهام نمى‌كاهد زيرا نصيريّت در نظر فقهاى شيعه و همين شهيد اول از نصرانيت بدتر بوده است، زيرا نصرانيها را اهل كتاب مى‌دانند ولى نصيريها را به غلو و الحاد متهم مى‌دارند.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش