ادبیات و فلسفه: پیوندها و گسستها
ادبیات و فلسفه | |
---|---|
![]() | |
پدیدآوران | پروانه، فرید (نویسنده) |
ناشر | لوگوس |
مکان نشر | قم |
سال نشر | 1398 |
شابک | 5ـ12ـ6288ـ622ـ978 |
موضوع | فلسفه در ادبیات hposolihPC ni erutaretil,ادبیات -- فلسفه hposolihPC -- erutaretiL,فلسفه hposolihPC |
کد کنگره | PN ۴۹/پ۴الف۴ ۱۳۹۸ |
ادبیات و فلسفه: پیوندها و گسستها تألیف فرید پروانه، در این کتاب مختصر نویسنده کوشیده تا در قالب درسگفتاری کوتاه، آراء و دیدگاههای فیلسوفانی که در باب ادبیات سترگ و جدی، اندیشه و پرسندگی داشتهاند، مرور و بررسی نماید.
ساختار
کتاب در سه فصل تدوین شده است.
گزارش کتاب
آیا میان فلسفه که از علوم عقلی به حساب میآید و ادبیات که در نقطۀ مقابل عقل، یعنی تخیل و احساس قرار دارد، ارتباطی وجود دارد؟ اگر به آرای فیلسوفان رجوع کنیم، شاید بتوان دلیلی محکم پیدا کرد: فلسفه با ادبیات در نزاع است. این یکی از پاسخهای مستعجل و بلافصل به این پرسش است که سبقهای بیش از دو هزار سال دارد؛ اما اکنون به این پاسخ با تردید نگریسته میشود. پاسخ دیگر را میتوان از فلسفه گرفت: چه بسیار فلاسفه که متون فلسفی را با خصلتی ادبی نگاشتهاند. همانگونه که امروزه میان علوم مختلف ارتباطات گسترده یافت میشود (مثل فیزیک و ادبیات) میان ادبیات و فلسفه هم ارتباط بس قدیمی وجود دارد. فلسفه رشتۀ مادر است و میدانیم که رشتههایی همچون ریاضی و اقتصاد از دل این علم پدید آمدهاند. اگر ریاضی و اقتصاد قدیمیترین فرزندان فلسفه نامیده شوند، روانشناسی و زبانشناسی در زمرۀ نورسیدگان این مادر هستند. ادبیات در مقایسه با این علوم رشتهای تحقیقی و پژوهشی با ویژگیهای کمی به نظر نمیرسد و از آنجا که رشتهای ذوقی و دولی و به تعبیر امروزیتر کیفی است، عموماً بررسی آن را روشمند نمیدانند.
در این کتاب مختصر نویسنده کوشیده تا در قالب درسگفتاری کوتاه، آراء و دیدگاههای فیلسوفانی که در باب ادبیات سترگ و جدی، اندیشه و پرسندگی داشتهاند، مرور و بررسی نماید. گرچه در ظاهر امر ادبیات و فلسفه دو وصلۀ ناجور مینمایند، در نگاهی بستری، میتوان دریافت که فیلسوفان از قدیم تاکنون در کنار آرای فلسفی خود به ادبیات نیز اندیشیدهاند و ماحصل این سیر اندیشه گاه ابهامزدایی بوده و بر پیوند میان آن دو قوام بخشیده و گاه گسست و تیرگی افزودهاند. گفتنی است که در میان نویسندگان و ادبای جهان هم البته کسانی بودهاند که به جهان پیرامون خود و تجربیات بشری نگاهی فیلسوفانه داشتهاند. از این میان میتوان به داستایفسکی، کافکا، کامو، بکت و خیام به عنوان نمونه اشاره کرد. برای تبیین پیوند و گسست میان ادبیات و فلسفه به مثالهایی از دستۀ اول، یعنی فیلسوفانی که دلمشغولی ادبیات داشتهاند، بیشتر پرداخته شده است. در این کتاب خواننده با مسائل و مقولههایی چون چیستی ادبیات و فلسفه و تاریخچۀ آراء فیلسوفان از دوران باستان تا دوران کنونی به اجمال آشنا میشوند.
اگر نمیتوان فلسفه را ادبیات قلمداد کرد، آیا عکس آن امکانپذیر است؟ آیا میتوان ادبیات را فلسفه به حساب آورد؟ علت طرح چنین پرسشی این است که در تاریخ اندیشۀ بشر محققین فیلسوفانی را سراغ کردند که در حوزۀ ادبیات نیز قلمفرسایی کردهاند. در این میان میتوان به افلاطون، ارسطو، آگوستین قدیس، کانت، شلگل، کییرکگور، نیچه، هایدگر، ناسباووم، بلانشاو و دریدا اشاره کرد که در فصل سوم این کتاب به این مسئله پرداخته شده است. در مقابل نویسندگانی همچون کامو و سارتر بودهاند که مضامین فلسفی را در قالب داستان در آثار خود خلق کردند. برخی از آنها اذعان کردهاند که برای بیان مضامین فلسفی یا شرح فلسفه، ادبیات بهترین تمهید بوده است؛ چراکه زبان فلسفه خشک و بیروح است؛ اما در داستان فضا برای بیان جزئیات فلسفی زندگی بیشتر است.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات