تاریخ سیستان
تاریخ سیستان | |
---|---|
پدیدآوران | مؤلف ناشناخته (قرن 5 ق) (نویسنده) بهار، محمدتقی (محقق) |
عنوانهای دیگر | Tārikh-e Sistān |
ناشر | پديده خاور |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1366 ش |
چاپ | 2 |
موضوع | سیستان - تاریخ نثر فارسی - قرن 5ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | DSR 2029 /ی85 ت2 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
تاريخ سيستان عنوانى كه مصحح گرانقدر كتاب مرحوم ملك الشعراء بهار براى آن برگزيده است در صورتی که همانگونه كه خود يادآور شده در متن كتاب نامى از عنوان آن برده نشده است. تنها نسخه خطى كه از اين كتاب بدست آمده متعلق است به قبل از سال 864 هجرى قمرى كه آن خود از روى نسخه قديمترى نوشته شده است. شرح وقايع كتاب «تاريخ سيستان» تا سال 725 هجرى خاتمه مىيابد و متأسفانه مؤلف يا مؤلفان آن ناشناختهاند تنها از شواهد امر اينطور پيداست كه اين تاريخ را دو يا سه نفر به نوبت نوشتهاند. مصحح كتاب با استفاده از كتاب «احياء الملوك» تأليف شاه حسین بن ملك غياثالدين محمد كه در اوايل قرن يازدهم هجرى (سال 1028) تأليف گرديده و شواهد ديگر نتيجه گيرى مىكند كه مؤلف «تاريخ سيستان» مولانا شمسالدين محمد موالى بوده كه وقايع را تا زمان تاجالدين ابوالفضل به سال 444 يا 488 به رشته تحرير درآورده است كه اين زمان مصادف است با اوايل عهد تسلط سلاجقه و شخص ديگرى بنام محمود بن يوسف اصفهانى بار ديگر آن تاريخ را از 465 تا سال 725 هجرى بطريق اختصار بيان كرده است.[۱]
در تدوين كتاب از مآخذ قديمى و حتى مآخذ پهلوى استفاده شده است. مثلاًدر موارد جغرافيائى از كتاب «عجائب البلدان» يا «عجائب البر و البحر» تأليف ابوالمؤيد بلخى (اوايل قرن چهارم هجرى) استفاده شده است. در مورد شيوه تحرير كتاب مىتوان گفت كه طرز و شيوه تحرير آن به سبک كتب قديمى فارسی نظير «تاريخ بلعمى»، «تاريخ بيهقى» و «تاريخ گرديزى» شباهت دارد و حتى تركيبات و لغات و اصطلاحاتى كه در آن بكار رفته است، قدمت آن را به پيش از اين كتب مىرساند. مؤلف يا مؤلفان كتاب در شيوه نگارش سادگى و ايجاز را بكار بردهاند و از استعمال مترادفات دورى گزيدهاند. جملات كوتاه آورده شده و كلمات عربى نيز در آن بسيار كم بكار گرفته شده است. جز اسامى خاص يا تواريخ يا اشعار و يا كلماتى كه در زبان مردم آن دوره داخل بوده، بيشتر كلمات به زبان فارسی است. بنابراین سعى نویسنده يا نويسندگان اين بوده تا چنان بنويسند كه عموم مردم بتوانند آن را بخوانند. به عقيده مصحح محترم، اصل كتاب به فارسی نوشته شده و برخى مطالب نيز از كتب عربى ترجمه شده است ولى مرحوم سعيد نفيسى عقيده داشت كه اصل كتاب به عربى بوده و در اوايل قرن پنجم هجرى آن را به فارسی ترجمه كردهاند و سپس در نيمۀ دوم قرن هفتم مؤلف ديگرى حوادث سيستان را به اختصار از اوايل قرن پنجم تا زمان خود بر آن افزوده است و آن را به نام ملك نصيرالدين پادشاه سيستان و پسران او ركنالدين محمود و نصرةالدين در ميان سالهاى 675 تا 695 تكميل كرده است.[۲]
از ويژگىهاى كتاب آنست كه نام شهرها و قصباتى را آورده است كه گويا در قرون بعدى در اثر تهاجم بيگانگان به كلى ويران شده و ديگر از نام آنها در كتب تاريخى و جغرافيائى دورههاى بعد اثرى نيست. مؤلف كتاب همچنين در نوشتن وقايع تاريخى به اوضاع اجتماعى و اقتصادى نيز تا حدودى توجه داشته است چنانكه در باب ماليات و جمع و خرج سيستان و از وضعيت ملك نيمروز و استحكام و عظمت شهر زرنگ مطالب مفيدى ارائه داده است. از مزاياى ويژه تاريخى اين كتاب آنكه، همانگونه كه مؤلف ناشناس آن ذكر كرده است از كتاب «بندهشن» يا به روايت مؤلف «ابن دهشتى» كه تا آن زمان بر ساير مورخان ناشناخته بود و از كتب مهم دوران ساسانى است، استفاده كرده است.[۳]
همچنين «تاريخ سيستان» تنها كتابى است كه از زرتشتیان بنام مزديسنان ياد كرده است. مصحح كتاب با استفاده از كتب ديگر پهلوى سيستان را مركز عمده دين مزديسنى میداند كه اين قضيه مؤيد مطالبى است كه در شاهنامه نيز آورده شده است و اين ناحيه جائى است كه اغلب ماجراهاى تاريخ اسطورهاى ایران در آن اتفاق افتاده است. البته علاقه به مليت ایران در منطقه سيستان در دوران خلفاء نيز وجود داشت. علاوه بر اين مىدانيم كه سيستان از نقاطى است كه در آيين زرتشت از آن با تقديس ياد مىكنند و معتقد هستند كه سوشيانس در پايان دنيا از آنجا ظهور مىكند.
به همين سبب روايات ملى ایران در آن سامان بيش از ساير نواحى محفوظ مانده بود كه برخى از آنها در «تاريخ سيستان» آمده است. از جمله اين داستانها قصهاى از «كتاب گرشاسب» نوشته ابوالمؤيد بلخى است كه از قديمترين قطعات منثوريست كه از قرن چهارم هجرى به جا مانده است و در اين كتاب آورده شده است.[۴]
از نكات ديگر كتاب اين است كه شرح نخستين شاعر پارسىگويى را نقل كرده و ظاهرا اين شرح مفصلترين و قدیمیترين اشارهایست كه راجع به آغاز شعر و ادب پارسى در كتب تاريخ آمده است. اين شعر را كه محمد بن وصيف در مدح يعقوب ليث صفارى پس از فتح هرات به سال 253 هجرى سروده، «پارسى» ناميده است و از شاعران پارسى گوى ديگرى مثل بسام كورد و محمد بن محلد يا مخلد نام مىبرد.[۵]
اگر چه برخى در اين مورد با شك و ترديد نگريستهاند و به گفتههاى نظامى عروضى در «چهار مقاله» و عوفى در «لباب الالباب» در مورد حنظله بادغيسى استناد كردهاند ولى با كمى دقت در محتواى «تاريخ سيستان» كه تنها تاريخ محلى است و مؤلف تنها اخبار ولايت خود را در آن درج كرده، مىتوان به اين نتيجه رسيد كه هر دو شاعر فوق در يك دوره زمانى در مناطق خود شعر سرودهاند و در همان ايام هنوز آوازه شهرتشان از مرزهاى ولايتشان فراتر نرفته بوده است. در هر حال «تاريخ سيستان» از نمونههاى زيباى دوران آغازين نظم و نثر درى است و مىرساند كه اين زبان لهجه خاص و زبان ادبى مردم خراسان و ماوراء النهر و زابلستان بوده است.
قسمت اول كتاب در زمان طغرل بيك سلجوقى تأليف شده و مؤلف با استفاده از منابع معتبر اطلاعات ذيقيمتى از سرزمين سيستان و اخبار و حوادث آن سرزمين و نواحى مجاور بخصوص از قيامها و نهضتهاى اجتماعى اين دوره در اختيار خواننده مىگذارد و اين اخبار و اطلاعات وراى روايات مورخين رسمى اين زمان است. از همين جنبه «تاريخ سيستان» از مهمترين منابع براى بررسى نهضت خوارج است كه در اين زمان بطور وسيع در سيستان حضور داشته و آن ناحيه را عرصه جدالها و جنبشها و قيامهاى خود قرار داده بودند. ظاهرا خود مؤلف نيز از خوارج و يا از هواداران آنها بوده است زيرا داستان حمزة بن آترك شارى سيستانى را به تفصيل بيان كرده و او را از قهرمانان دانسته است و بطور كامل شرح زندگى و نسب خانوادگى و اقدامات او را بازگو كرده است.
البته از بررسى متون تاريخى اين واقعيت مشخص مىشود كه در اين دوره گروههاى قدرتمند ديگرى نيز در منطقه سيستان حضور داشتند مثل سپاهيان خليفه عباسى، عيّاران و مطوّعه ولى آنچه معلوم است هدف اكثر آنها حفظ وضع موجود بود در حاليكه خوارج دعوى استقلال داشتند و ادعا داشتند سياست عادلانهترى نسبت به حكام جابر و ظالم اموى و عباسى در پيش گيرند. با اينكه به هر صورت غلبه خوارج در سيستان و بلاد مجاور موجب هرج و مرج و درگيرىهاى متعدد با حكمرانان و سپاهيان خليفه بود و عياران نيز از اين معركه به نفع خود استفاده میكردند و مؤلف در پشتيبانى از خوارج مىگويد: «و بهر حال خوارج بيرون آمده بودند و مردم خاص و عام به ايشان پيوسته همى گشتند و سالاران ايشان صناديد و بزرگان عرب بودند از ياران مصطفی صلىاللهعليه»[۶]
به همين ترتيب در جاى جاى كتاب از خوارج و قيام ايشان صحبت مىشود كه اين مطالب براى بررسى نقش تاريخى آنان در سيستان بسيار مهم است. مثلاًدر زمان امارت حجاج بن يوسف از سرداران خوارج بنامهاى قطرى بن الفجاة و عبدالرحمن سمره نام مىبرد و از آنها به نيكى ياد مىكند. از خارجى ديگرى كه شورش مىكند با نام همام بن عدى السدوسى سالار بزرگ خوارج ياد مىكند كه ظاهرا از مامورين دولتى کرمان بود كه عصيان نموده و از خوارج شد و به جنگ با عبدالرحمن محمد الاشعث مىپردازد. ابوخلدة الخارجى شورشى ديگرى بود كه در سال 96 هجرى در جنگ با مسمع مالك فرستاده حجاج گرفتار شد و باز خبر مىدهد كه خوارج در زمان هشام بن عبدالملك، بشر الحوارى را كه امير شرط بود، كشتند و «غلبه اندر سيستان خوارج گرفتند.»[۷]
همانطور كه گفته شد مؤلف در باب حمزه و قيام وى با تفصيل بيشترى سخن گفته است. وى در مورد خصوصيات خوارج و نحوه عملكرد آنان مىنويسد كه بيشتر قسمت سيستان و درآمد آن در دست خوارج بود منتهى آنان «خود چيزى نستدندى اما كسى را نگذاشتى كه چيزى ستدى و دايم بغور و هند و سند تاختنها همى براندى و مردم سيستان را همى نيازردند مگر سپاهى اگر بر ايشان حرب كردى و بتاختن ايشان شدى بكشتندى»[۸]
از ويژگىهاى ديگر «تاريخ سيستان» اين است كه از منابع مهم براى شناخت چگونگى و نحوه ورود دين مقدس اسلام به ایران و به ويژه منطقه سيستان مىباشد و نحوه گرايش مردم را به اين دين مبين نمايان مىسازد.
با ورود سپاهيان عرب به ایران مردم بتدريج در اثر آشنائى با مبانى دين آسمانى اسلام را پذيرفتند و منطقه سيستان نيز از اين راستا عقب نماند. متن كتاب گواهى مىدهد كه با وجود دلبستگى مؤلف آن به ایران و ميراث فرهنگى و باستانى آن، در اعتقاد به اسلام و حقانيت آن نيز عقيده راسخى دارد چنانچه متن مفصلى را در ابتداى كتاب به توصيف زندگى پيامبر اسلام(ص) مىپردازد و پس از ذكر مطالبى مىگويد: «و اين بدان ياد كرديم تا هر كسى كه اين كتاب بخواند بداند كه مردمان سيستان كه اين شهر به صلح دادند غرض بزرگى مصطفى را بود و دين اسلام را از پيش دانسته بودند و اندر كتابها و اخبار خوانده بيرون آمدن او را بحق.[۹]
از مسائل مذهبى ديگرى كه در كتاب فوق قابل بررسى است بحث راجع به قدمت يا خلقت قرآن است.
مؤلف از آنجايى كه مانند مرجئه و اشاعره قائل به قدمت قرآن است عمل معتصم عباسى را كه احمد بن حنبل را وادار به اقرار در مورد مخلوق بودن قرآن كرده بود كفر مىداند و چنين عقيدهاى در مورد واثق نيز دارد و چون متوكل به خلافت مىنشيند و معتقد به قديم بودن قرآن است درباره وى مىگويد: «متوكل سنت پيغمبر صلىاللهعليه پيش گرفت و فرمان داد تا در خطبها ياد كردند كه هر كه خلق قرآن گويد كافر است[۱۰]
به عقيده اكثر مورخين خاندان پيامبر اكرم و اهلبيت ايشان از ابتدا همواره در داخل ایران هواخواه داشتند و مورد حمايت و اكرام و طرف توجه مردم اين سرزمين بودند چنانكه بسيارى از علويان در قرون اوليه اسلامى به ایران پناه جستند و مزارات آنها رد گوشه و كنار اين مملكت هنوز باقى است. در «تاريخ سيستان» نيز مىخوانيم كه پس از واقعه عاشورا مردم سيستان به اين عمل ظالمانه اعتراض كردند «پس چون اين خبر به سيستان آمد مردمان سيستان گفتند نه نيكو طريقتى برگرفت يزيد كه با فرزندان رسول عليهالسلام چنين كرد. پاره شورش اندر گرفتند.»[۱۱] اين واقعه دليل ديگرى است بر علاقه مردم ایران به اهلبيت و حمايت از عدالت خواهى آنان بهر حال شدت اين شورش به حدى بالا گرفت كه عبّاد بن زياد امير و سردار عرب، سيستان را به مردم سپرد و خود با برداشتن موجودى بيت المال به بصره فرار كرد. در همين اوان مردم كابل نيز از فرمان اعراب سر بر تافتند و به جنگ با آنان برخاستند.
سرزمين سيستان از مناطق باستانى ایران است كه تا قبل از قرن دوم ميلادى و ورود «سكها» در زمان اشكانيان به اين ناحيه، با نام زرنگ يا زرنج خوانده مىشد كه در كتيبه بيستون داريوش نيز به همين نام از آن ولايت سخن رفته است. بعد از زرنگ، «بست» مهمترين شهر سيستان بود كه تجارت با هند از اين ناحيه صورت مىگرفت. در هر نقطهيى از اين سرزمين خاطرهيى از پهلوانان آن وجود داشت و اين ولايت زادبوم كيانيان بود. «تاريخ سيستان» با توصيفاتى كه دارد تصويرى كلى از اوضاع و زندگى مردم و اخلاق و آداب پهلوانى رايج در اين منطقه را به خوانندگان خود عرضه مىكند. مؤلف همچنين اعتدال و خوشى هوارا مؤثر در نحوه درك و فهم و هوش مردم قلمداد مىكند و اين خوشى آب و هوا موجب آن بود تا همه نوع ميوه و سبزى در آنجا ثمر دهد. به اين اعتبار نویسنده مىگويد كه ناحيه بى نياز است از ساير مناطق چون خود مىتواند ما يحتاج خود را تامين كند كه اين امر نقش مهمى در زندگى مردم و استقلال آنان داشت. مطالعه كتاب فوق براى بررسى علل تاريخى عقب افتادگى اين منطقه از كشورمان در حال حاضر بسيار مفيد است. كتاب، سيستان را منطقه پر نعمتى توصيف مىكند كه مردم در آن با آسايش زندگى میكردند. «و بهيچ جاى مردم نباشد به نان و نمك و فراخ معيشت چون مردم سيستان و نعمت از هر لونى دارد و تا بودند آن ديدند كه بخوردند و بدادند و عادت كريم ايشان خود اين بود و اين بودست.»[۱۲] در دنباله مطلب به ذكر ويژگىهاى سيستان مىپردازد از جمله اينكه منطقه زرخيز بوده و از رود هيرمند طلا بدست مىآمده و در توصيف وضعيت خوب اقتصادى منطقه موارد بسيارى را ذكر مىكند. مؤلف اخبارى در مورد باريدن برف به حدى كه درختان خرما خشك شده و يا وقوع زلزله را نيز بازگو كرده است. در باب اهميت منطقه سيستان از نظر دستگاه خلافت عباسى اين روايت كتاب قابل توجه است كه زمانى هارون الرشيد قصد مىكند شخصى بنام ليث بن ترسل را كه به او خدمتى كرده بود، مقامى اعطاء كند از اين رو به وى مىگويد: «ترا به مصر همى فرستم اگر كاربر آن جمله كنى كه ايزد تعالى و تقدس فرموده است به سيستان ترا مسمّا كنم تا كارت بزرگ گردد. پس مردمان مجلس گفتند كه مصر بزرگوار شهرى بود تا امروز كه اميرالمؤمنين حديث سيستان ياد كرد.»[۱۳] اين روايت نشانه اهميت و برابرى ارزش و مقام سيستان است با مصر در نزد خلفاى عباسى.
«تاريخ سيستان» همچنين يكى از منابع مهم براى بررسى تاريخ سلسله صفاريان محسوب مىشود زيرا مؤلف آنقدر مسائل تازه و عمده و مهم در باب اين خاندان آورده كه آن را از ساير كتب تاريخى كه اطلاعاتى راجع به اين دودمان ارائه مىدهند، متمايز ساخته است.
وى نسب يعقوب را به دودمان ساسانى مىرساند و براى وى لقب «ملك الدنيا صاحب القرآن»[۱۴] را آورده است.
وى به تفصيل از اقدامات وى و چگونگى بقدرت رسيدن صحبت مىكند. نكته جالب توجه اينكه بحث خوارج نيز در دوره يا يعقوب پيش از آن بيشترين تفصيل را دارد و پس از يعقوب پيش از آن بيشترين تفصيل را دارد و پس از يعقوب در زمان عمرو جانشينانش ديگر صحبت زيادى از خوارج مطرح نمىشود و ظاهرا اين فرقه با تشكيل دولت صفارى در جامعه مستحيل مىشوند.
مؤلف به علت عرق ملى و علاقهاى كه به دودمان صفارى دارد روايات زيادى در ذكر نيكىهاى يعقوب و عمرو بازگو كرده و گاه نيز به اشتباهات آنان به ديده اغماض نگريسته است. مثلاًاز تقوى و عدالت يعقوب نقل مىكند كه از مردم تنگدست ماليات نمىگرفته يا اينكه براى شنيدن شكايات مردم از بدرفتارى دولتيان در پاى كوشك خويش مىنشسته و يا از دقت نظر وى در انجام وظايف امير آب ياد مىكند.
در ذكر جوانمردى يعقوب مىگويد كه هرگز كمتر از هزار دينار عطا به كسى نمىداد. در ذكر اعمال خيرخواهانه عمرو به ساختن هزار رباط و پانصد مسجد آدينه و بسيارى پل و ميلهاى بيابان اشاره مىكند و موارد ديگرى نيز در باب آنها ياد مىكند كه منحصر بفرد است و در ساير كتب تاريخى نيامده است.
با مطالعه «تاريخ سيستان» به راحتى مىتوان به علل زوال زودرس خاندان صفارى پى برد. اختلافات داخلى و ستيزههاى خانگى و همچنين افراط در تن آسايى و تجمل پرستى و تعدى و تجاوز به حقوق مردم از اين جمله است. جانشينان عمرو، يعنى طاهر بن محمد بن عمر و ليث و برادرش يعقوب كه اشخاص نالايقى بودند روند سقوط اين سلسله را تسريع كردند به اين ترتيب كه «ايشان برنا بودند... فرار آوردهاند اندر بناها و بساتين و لهو و مرادها كه بودى صرف همیكردند.»[۱۵]و از اعمال و رفتار طاهر مىگويد: «اما تبذير كردى اندر نفقات و اندر عطيّات اسراف كردى بسيار بره و مرغ بر خوان نهادى و حلاوى و زيادت بسيار شدى چندانكه كس از حشم نتوانستى خورد تا شاگردان مطبخ ببازار بردندى و بطرح بفروختندى چنانك هر چه به دينارى خريده بودى بدرمى ببازار بفروختندى. چندين غبن بودى تا آن همه مالها و گنجها بدين جمله بشد و استران بسيار داشتى و همه را يخ آب دادى و هر چه مردمان به خرد بودند ازو دورى جستند.»[۱۶]
شرح اين وقايع به خوبى روشن مىسازد كه چگونه تلاشهاى يعقوب و عمرو در بنيان دولت ملى و مستقل و متمركز ایرانى به اين صورت ناكام ماند و در گرداب نادانيها و نابخرديها نابود گرديد و به تدريج موجبات ضعف و ركود منطقه سيستان را به دنبال آورد. به اين ترتيب ولايت سيستان از دست آل صفار منقطع گشت و پس از مدتى سلطه سامانيان كه سيمجور امير ترك از طرف آنان بر اين ناحيه حكم مىراند. اين ناحيه به دست تركان غزنوى افتاد. مؤلف «تاريخ سيستان» دقيقا اين زمان را آغاز مشكلات اساسى سيستان مىداند. وى از غلبه تركان بر اين ناحيه با تأثر ياد مىكند و پس از شرح ماجراى غلبه سلطان محمود غزنوى بر خلف بن احمد صفارى مىگويد: «و چون بر منبر اسلام بنام تركان خطبه كردند ابتداء محنت سيستان آن روز بود و سيستان را هنوز هيچ آسيبى نرسيده بود تا اين وقت»[۱۷]براى اطلاعات بيشتر ن. ك به. باسورث، كليفورد. ادموند.[۱۸] و به اين وسيله مؤلف بار ديگر دلبستگى خود را به ميهن خويش و دودمان صفارى نشان مىدهد.
البته با مطالعه دقيق «تاريخ سيستان» مشخص مىشود كه مردم اين ناحيه به راحتى زير بار قبول حكومت جابرانه غزنويان و عمال آنها نرفتند و بارها بر غزنويان بيرون آمدند كه اين زمان دورهايست كه در آن فعاليت عياران بويژه افزايش يافته است و ديرى نگذشت كه نسل تازهاى از دودمان صفارى بار ديگر در اين منطقه ظاهر گرديدند.
آخرين ويژگى «تاريخ سيستان» كه در اين مجال به آن اشاره بايد كرد استفاده براى شناخت اوضاع زندگى اجتماعى مردم آن دوره است. از آن جمله مىتوان پى برد كه سپاهيگرى بيشترين نقش را در حكومت صفاريان و در كل در نحوه زندگى ساده مردم عادى داشته است يا اينكه مىتوان به زندگى ساده مردم و سپاهيان پى برد كه مانند فرماندهانشان زندگى میكردند يا از نظم و انضباط سپاه و نحوه آماده شدن آنها بدون درنگ پس از صدور فرمان آماده باش، اطلاع حاصل كرد. از اينكه مهارت سپاهيان در جنگ مورد آزمايش و سنجش قرار مىگرفت چنانكه يعقوب شخصا اينكار را انجام مىداد، از زندگى و خصوصيات عياران و رعايت اصول دوستى و نمك خوارگى در بين آنان، همچنين بررسى و شناسائى اختلاف قومى و قبيلهائى در منطقه بخصوص در بين اعراب و بويژه در بين دو قبيله بزرگ بنى تميم و بنى بكر بن وايل كه بطور مفصل از آن در كتاب سخن گفته شده و از تعصبات صدقى و سمكى كه از هر كدام اين وقايع و مطالب مىتوان، به شناخت اوضاع اجتماعى آن دوره پى برد.
در هر حال بايد گفت كه كتاب «تاريخ سيستان» از منابع مهم و با ارزش متون ادبى و تاريخى است و داراى ويژگىهاى بسيارى است چه از لحاظ تاريخى و جغرافيائى و چه از جنبه شناخت اوضاع اجتماعى و اقتصادى، كه در هر باب داراى مطالب بسيار با ارزش و جالب توجه است و اميد است كه بيش از اين مورد استفاده محققین گرامى قرار گيرد.[۱۹]
پانویس
- ↑ تاريخ سيستان، تصحيح ملك الشعراء بهار، انتشارات پديده «خاور»، چاپ دوم، آبان ماه 1366، مقدم-و
- ↑ نفيسى، سعيد، «تاريخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی»، انتشارات فروغى، 1363، ج 1، ص7-156
- ↑ تاريخ سيستان، ص17-16
- ↑ همان، ص37-35
- ↑ همان، ص212-209. همچنين ن. ك به فراى، ريچارد. ن. «عصر زرين فرهنگ ایران»، ترجمه مسعود رجبنيا، انتشارات سروش، 1363. ص191-190
- ↑ همان، ص109
- ↑ همان، ص113 و 118 و 126
- ↑ همان، ص177-176
- ↑ همان، ص71
- ↑ همان، ص192 در اين باب ن. ك به زرينكوب، عبدالحسين، «تاريخ مردم ایران از پايان ساسانيان تا پايان آل بويه»، انتشارات امير كبير، 1367، ص166-165»
- ↑ همان، ص100
- ↑ همان، ص13
- ↑ همان، ص153
- ↑ همان، ص200
- ↑ همان، ص276
- ↑ همان، ص277
- ↑ همان، ص354
- ↑ «تاريخ غزنويان». ترجمه حسن انوشه. انتشارات امير كبير. 1372. ص86
- ↑ نقل از كتاب ماه تاريخ و جغرافيا شماره 8 سال 1377ص 16