سیرت جلال‌الدین منکبرنی

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    سیرت جلال‌الدین منکبرنی
    سیرت جلال‌الدین منکبرنی
    پدیدآورانمترجم ناشناخته (مترجم)

    نسوی، محمد بن احمد (نویسنده)

    مینوی، مجتبی (تصحيح و تعليق)
    ناشرشرکت انتشارات علمی و فرهنگی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1384 ش
    چاپ3
    شابک964-445-634-3
    موضوعایران - تاریخ - خوارزم شاهیان، 470 - 628ق.

    جلال‎‌الدین خوارزمشاه، شاه ایران، - 628ق.

    نثر فارسی - قرن 7ق.
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‎‏DSR‎‏ ‎‏895‎‏ ‎‏/‎‏ن‎‏5‎‏س‎‏9‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    سيرت جلال‌الدين منكبرنى، اثر محمد بن احمد نسوی، كتابى است به زبان فارسى در بيان سرگذشت جلال‌الدين منكبرنى پسر سلطان محمد خوارزمشاه. این اثر توسط مترجمی ناشناخته به فارسی برگردانده شده و به همت مجتبی مینوی تصحیح شده است.

    انگيزه‌هاى نسوى در نگارش كتاب سيرت جلال‌الدين خوارزمشاه را مى‌توان به شرح زير بيان كرد:

    1. شرح رويدادهاى سلسله خوارزمشاهيان با هدف عبرت‌آموزى و كسب تجربه براى خوانندگان.
    2. گزارش وقايع دوره سلطان جلال‌الدين به آن سبب كه توسط ديگر مورخان نگاشته نشده است.
    3. نبود نويسندگان علاقه‌مند و توانمند براى نگارش رويدادهاى اين دوره. نسوى وصف اين موقعيت را آنجا كه انگيزه تاريخ‌نويسى خود را بيان كرده به روشنى آورده و نوشته است.
    4. حضور نسوى در وقايع مهم دوره سلطان جلال‌الدين. نسوى به دليل مسئوليت مهمى كه داشته در اغلب سفرها و مأموريت‌ها همراه سلطان بوده است. همچنين عموم فرامين و نامه‌ها را او مى‌نوشت، به همين دليل مطلع‌ترين فرد از اوضاع ادارى و سياسى دوره سلطان جلال‌الدين محسوب مى‌شد. وجود اين اطلاعات انگيزه لازم را براى نسوى در خصوص ثبت اين اخبار فراهم آورده است.
    5. توانايى نسوى در كتابت و انشا كه انگيزه لازم را براى او به وجود آورده است.
    6. و ظاهراً شرح رويدادهاى زندگى خود؛ زيرا نسوى در تاريخ‌نگارى خويش، اغلب خاطرات خود را نگاشته است. به نوشته مينوى، مؤلف هر چند نيّت آن را نداشته است كه ترجمه حال خويشتن را بنگارد، در دو اثرش آن قدر از خود سخن گفته است كه از خلال عباراتش بتوان وى را شناخت.

    ساختار

    كتاب مشتمل بر مقدمه مصحح، استاد مجتبى مينوى، ديباچه مؤلف و هشتاد و نه عنوان(فصل) و بخش تعليقات و نيز تكمله تعليقات مى‌باشد.

    گزارش محتوا

    «سيرت جلال‌الدين منكبرنى» مهم‌ترين اثر نسوى است. نسوى، جوينى و جوزجانى، سه تن مورخى بودند كه در هنگام حمله مغول، در خراسان و ماوراءالنهر مى‌زيستند و بسيارى از وقايع اين دوران را شاهد بوده يا از افراد نزدیک به واقعه كسب اطلاع كرده‌اند. سيرت جلال‌الدين خوارزمشاه در حقيقت سرگذشت پسر سلطان محمد خوارزمشاه و شرح يازده سال از اين دوران؛ يعنى از آغاز حمله مغول تا مرگ سلطان جلال‌الدين، و خاطرات شخص نسوى از رويدادهاى اين دوران است. در اين ميان، مؤلف در مواردى به سابقه بعضى از وقايع در دوره‌هاى پيش از آن؛ يعنى زمان حكمرانى سلطان محمد اشاره نموده و اطلاعات ارزشمندى در اين خصوص عرضه كرده است. دقت مؤلف در ضبط وقايع، نزدیکى او به دربار سلطان جلال‌الدين، ارزيابى‌اش از وقايع، ديد انتقادى و نيز قلت آثار درخصوص حكومت خوارزمشاهيان، سبب شده است كه اثر او جايگاهى خاص در ميان منابع اين دوران به دست آورد.

    نسوى جلال‌الدين را گندمگون و كوتاه قد وصف كرده و او را به سبب شكيبايى، كم حرفى و دشنام ندادن ستوده است. ذهبى، به نقل از عبداللطيف بغدادى، او را گندمگون متمايل به زرد، لاغر و زشت وصف كرده است. به نوشته نسوى، او ترك زبانى بود كه گاهى به فارسى هم سخن مى‌گفت؛ اما خواندمير گفته‌است كه او حتى به فارسى شعر هم مى‌سرود. جلال‌الدين بسيار خوشگذران و ميگسار بود و حتى تا آخرين لحظاتِ حكومتِ خود اين رفتار را رها نكرد. برخى آن را يكى از عوامل سقوط وى دانسته‌اند. بر اساس رواياتى از نسوى، او رعيت دوست و به اجراى عدالت علاقه‌مند بود و از منافع توده مردم در برابر زياده خواهى سربازان و درباريانِ خشن خود حفاظت مى‌كرد. همچنين به عمران و آبادانى علاقه‌مند بود. او در پرورش اديبان و علما مى‌كوشيد و بدين منظور مدرسه‌اى در اصفهان بنا كرد. وى اگر چه فاقد شمّ سياسى قوى بود و توانِ برآوردِ صحيح نيروهاى خود و حريفان و استفاده از فرصت‌هاى مناسب سياسى را نداشت؛ اما بدون شك از مهارت و جسارت نظامى بسيارى برخوردار بود، چنانكه در بسيارى از نبردها با تهور خود مايه تقويت روحيه سپاه مى‌شد و نتيجه جنگ را به نفع خود تغيير مى‌داد. در ادبيات و تاريخ ايران، او را با صفاتى همچون دلاور، دلير، شير ميدان و جز آن ستوده‌اند. او با مبارزه در برابر مغولان، در دل مردم مأيوس ايران، اميد به وجود آورد؛ در نتيجه، در منابع او را به گونه‌اى ستوده‌اند و وصف كرده‌اند كه با واقع تفاوت دارد و برخى محققان، به درستى، ميان بُعد تاريخى و واقعى وجود جلال‌الدين با بُعدِ حماسى و آرمانى وى تفاوت قائل شده‌اند.

    اصل كتاب را نسوى به زبان عربى نوشته و در قرن هفتم، شخص ناشناسى آن را به فارسى ترجمه و تحرير كرده است. از اين ترجمه ظاهراً نسخه منحصر به فرد آن، كه در كتاب‌خانه مكرمين خليل ينانج استاد تاريخ دانشگاه استامبول موجود مى‌باشد، در اختيار مجتبى مينوى قرار گرفت و وى اين ترجمه را با تعليقات ارزشمندى به چاپ رساند.

    متن عربى كتاب ظاهراً تا ساليان بسيارى ناشناخته ماند. جز آنكه برخى نويسندگانى چون ابن خلدون و ابوالفداء از بخش‌هاى كوتاهى از آن استفاده كردند. حتى رضاقلى‌خان هدايت كه مقدمه‌اى بر اثر ديگر نسوى؛ يعنى «نفثة المصدور» نگاشته است، از كتاب «سيرت جلال‌الدين» نامى نبرده و محتملاً از آن بى‌اطلاع بوده است. در 1891.م هوداس فرانسوى، معلم زبان‌هاى شرقى، نسخه منحصر به فرد اين كتاب، موجود در كتابخانه ملى پاريس، را تصحيح كرد و به چاپ رساند. نسخه مورد استفاده هوداس، استنساخ سال 667. ق؛ يعنى 28 سال پس از تأليف اصل كتاب بوده است. در 1953.م نيز حافظ احمد حمدى با تكيه بر چاپ پاريس، مجدداً اين اثر را در مصر به چاپ رساند. متن عربى را در 1324.ش، محمدعلى ناصح، رئيس انجمن ادبى ايران، از روى چاپ هوداس به فارسى ترجمه كرد.

    متن فارسى كتاب سيرت جلال‌الدين، كه در قرن هفتم قمرى ترجمه شده است، در مقايسه با متن عربى آن كاستى‌هايى دارد. ظاهراً مترجم آن ترجيح داده است، بعضى توضيحات مؤلف را ترجمه نكند يا حذف كند. با اين حال، انشاى فصيح و مناسب او بهره‌مندى از اين اثر را ساده و مطلوب ساخته است.

    بررسى متن عربى و ترجمه فارسى در كنار يكديگر كسب اطلاعات را از اين اثر مفيد مى‌سازد.

    نسوى در نگارش كتاب «سيرت جلال‌الدين» ظاهراً در آغاز قصد نوشتن يك تاريخ عمومى را داشت؛ ولى آن گونه كه خود اشاره كرده است با ديدن كتاب «الكامل» ابن اثير و دقت او در شرح رويدادها، به ويژه وقايع دوره خوارزمشاهيان، تصميم گرفت، فقط به شرح سرگذشت جلال‌الدين خوارزمشاه بسنده كند. وى تأكيد كرده كه در شرح اين رويدادها فقط آن وقايعى را نوشته كه ديده يا از اشخاص شاهدِ آن‌ها شنيده است. با اين حال ظاهراً بخشى از كتاب سيرت جلال‌الدين او درباره منشأ مغولان و وقايع مربوط به چنگيزخان از اين قاعده مستثنى است، زيرا با اطلاعات موثق تاريخى چندان هماهنگى ندارد. ولى شرح رويدادهايى كه به نوعى مرتبط با زندگى نسوى بوده، اين كتاب را به اثرى ارزشمند درباره دوره خوارزمشاهيان و زمان سلطان جلال‌الدين تبديل كرده است.

    «سيرت جلال‌الدين»، گرچه شرح زندگى‌نامه جلال‌الدين خوارزمشاه است، نسوى در كنار حسب حال واپسين سلطان خوارزمى، حسب حال خويش را نيز بازگو كرده است. از مقدمه شهاب‌الدين نسوى بر كتاب «سيرت جلال‌الدين» اين گونه بر مى‌آيد كه او در اين كتاب قصد نگاشتن خاطرات خود را نداشته، اما در حقيقت حضور نسوى در بطن رويدادهاى اواخر دوره جلال‌الدين خوارزمشاه و نيز تأكيد وى بر گزارش احوال خويش، اين اثر او را نيز به شرح رويدادهاى زندگى‌اش و حسب حال او تبديل كرده است. در حقيقت اين ابرام نسوى در شرح زندگى خود آن اندازه است كه به توان با بخش مهمى از زندگى سياسى و ادارى او آشنا شد.

    بر همين اساس، كتاب «سيرت جلال‌الدين»، از آن جهت كه شرح زندگى جلال‌الدين ارشد اولاد سلطان محمد خوارزمشاه است، نوعى زندگى‌نامه نويسى (بيوگرافى)، و از سوى ديگر از آن جهت كه دربردارنده خاطرات نسوى است، خاطره‌نويسى و حسب حال نويسى (اتوبيوگرافى) شهاب‌الدين نسوى محسوب مى‌شود. در اين صورت آثار نسوى را مى‌توان جزء قديمى‌ترين حسب حال نويسى‌ها و خاطره نويسى‌ها تلقى كرد.

    ارتباط دوره تاريخى اين اثر با دوره خوارزمشاهى بر اهميت آن بسيار افزوده است؛ زيرا يافته‌هاى ما درباره اخبار سلسله خوارزمشاهيان بسيار اندك است. اين قلت منابع بخشى به دليل كوتاهى دوره استقلال اين سلسله و طبيعتاً نبود مجال براى پرورش مورخان و نويسندگان بوده است. احتمالاً بخشى نيز به واسطه مقبوليت نداشتن خوارزمشاهيان در ميان مورخانى بود كه به ثبت وقايع اين سلسله تمايل نداشتند؛ و ممكن است ميان حمله گسترده مغولان در از ميان رفتن بعضى از آثار نوشته شده در اين عصر مؤثر بوده باشد. در حقيقت در عسرت منابع دوره خوارزمشاهى، اين اثر نسوى و اثر ديگر وى «نفثة المصدور» اهميت بسزايى دارد.

    وضعيت كتاب

    كتاب مشتمل بر پاورقى‌هايى به قلم مصحح و فهرست عام اسماء اعلام تاريخى و جغرافيايى و كتب و بعضى از لغات و اصطلاحات و بخش اضافات و تصحيح اغلاط مى‌باشد.

    منابع مقاله

    1. خسروبيگى، هوشنگ، زمانه، سال ششم، ش64، دى 1386.
    2. مقدمه مصحح.
    3. شرفى، محبوبه، دانشنامه جهان اسلام، ج10، ص503-510.

    وابسته‌ها