تشيع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری
تشيع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری | |
---|---|
پدیدآوران | شیبی، کامل مصطفی (نويسنده) ذکاوتی قراگزلو، علیرضا (مترجم) |
ناشر | امير کبير |
مکان نشر | ایران - تهران |
سال نشر | 1387ش |
چاپ | 5 |
شابک | - |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /ش9 ف8041 281/2 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
تشيع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، از آثار استاد كامل مصطفى شیبی (متولد 1927 م.) است که آن را استاد علیرضا ذکاوتی قراگزلو (متولد همدان 1322 ش.) از عربی به فارسی بهصورت روان و شیوا ترجمه کرده است. در این اثر، ثمرات ارتباط تشیع و تصوف تا قرن دوازدهم هجری بررسی شده است. درباره ترجمه حاضر، چند نکته گفتنی است:
مترجم محترم در مقدمهاش –که آن را در تاریخ 2/ 5/ 1355 ش. در همدان نوشته - چند مطلب را یادآور شده است: یک- تصوف و تشيع با تاريخ اجتماعى ايران بعد از اسلام ارتباط ناگسستنى دارد و براى شناخت فرهنگ گذشته و سرگذشت زندگى معنوى نسلهاى ايرانى طى چهارده قرن اخير، مطالعه عمقى و تحليلى تشيع و تصوف در درجه اول اهميت است.
درست به دليل همين اهميت، گردآورى و استنتاج و تحليل مواد اين موضوع از ميان هزاران كتاب و رساله و مقاله، كارى است عظيم و بسيار دشوار. دو- مؤلف كتاب حاضر با پشتكار و دقت نظر و بيغرضى قابلتحسینی، پس از استخراج هزاران يادداشت و پيداكردن نكات بسيار جالب و ارزنده و روشنگر، به تحليل ارتباط متقابل تصوف و تشيع در زمينه تاريخى آن تا آغاز سده دوازدهم هجرى پرداخته و تا آنجا كه براى مترجم قابل تشخيص است، از پیشداوریها و نسنجيده - گوئیهای -كه در اكثر اينگونه كتب تحقيقى به آن برمىخوريم- در امان مانده و در مجموع، تصوير روشن و نزديك به واقعى از تطورات تاريخى تشيع و تصوف به دست داده است. سه- تكيه مؤلف بر واقعيتها و استنادش به اصل متون است و در موارد اختلاف روايات، شقوق مختلف را حلاجى كرده و يكى را اختيار نموده؛ مزيت اين كار در آن است كه خواننده بفرض با نتيجهگيرى مؤلف موافق نباشد، درهرحال مواد لازم را در اختيار دارد. اگر توجه كنيم كه بيشتر مآخذ مورد مراجعه مؤلف نسخ خطى و چاپى كمياب در كتابخانههاى شرق و غرب بوده- كه بدشوارى در دسترس يك خواننده معمولى است- ارزش اين كتاب را بيشتر درخواهيم يافت. چهار- در چند مورد كه مؤلف به علت عدم اطلاع يا دسترسى به مراجع لازم، موضوع مهمى را كه مرتبط با متن كتاب است ناگفته گذارده بود، مترجم با اشارهاى مختصر و دادن منابع، اين نقيصه را جبران نمود؛ كه از آن جمله موضوع دولت شيعى- صوفى سربدارى است كه در سده هشتم در خراسان برپا شد و همانندهايى در كرمان و مازندران داشت. پنج- مورد ديگر، غفلت مؤلف از اشاره به نحله نقطويه است كه دنباله حروفيگرى و داراى عناصر صوفيانه- شيعيانه بوده و تأثيرات عميقى در نحلههاى بعدى داشته است. شش- از امتيازات اين كتاب حواشى مفصل و پرمايه آن است كه خواننده را در متن موضوع و اصل جريان بحث مىگذارد و ابهامات محتمل متن را روشن مىسازد، مترجم كوشيده با افزودن توضيحات لازم، كتاب را ازين نظر باز هم غنىتر سازد بطوريكه ترجمه حاضر نسبت به متن اصلى حاوى مطالب بيشترى است. هفت- لازم به يادآورى است كه همه نكات توضيحى و اضافى مشخص شده و رعايت امانت و صداقت در برگرداندن اصل به فارسى به عمل آمده است. هشت- مؤلف، كتاب ديگرى دارد به نام الصلة بين التصوف و التشيع، كه در آن ارتباط نظرى اين دو نگرش را به تفصيل توضيح داده و در كتاب حاضر نتايج عملى آن ارتباطات را ضمن جريانات تاريخى بررسى كرده است. در هردو كتاب، خصوصا كتاب حاضر احاطه و تسلط يك شرقى آشنا به نفس موضوع، با روش علمى يك محقق خالى الذهن غربى بههم آميخته و خصوصيت كمنظيرى بدان بخشيده است[۱].
مترجم محترم نیز گاه توضیحاتی در پاورقی بر مطالب متن افزوده است: بهعنوانمثال: چنین نوشته است: از جمله عدهاى معتقد بودند كه امامت پس از امام عسكرى(ع) به برادرش جعفر مىرسيد، و بعضى اصلاً منكر وجود پسرى براى امام عسكرى(ع) برخى نيز با پذيرفتن امامت محمد بن حسن(عج) قائل شدند كه پس از وى نيز پسرش امام گرديد و اينان، سيزده امامى بودند، چند تن نيز قائل به مرگ امام دوازدهم و قطع سلسله امامت شدند. (براى تفصيل در اين مورد رجوع كنيد به «خاندان نوبختى» نوشته مرحوم عباس اقبال صفحات 161- 5) [۲].
او همچنین نوشته است: از جمله فرزندان موسیبنجعفر(ع)، احمد بن موسى بنفسه دعوى امامت داشت و پيروان وى را احمديه مىگفتند؛ و ابراهيم بن موسى مردى مبارز و جنگاور بود و او را ابراهيم الحراب لقب دادند و بنا بر مشهور در خراسان كشته و مدفون شد؛ و زيد بر حكومت بصره دستیافت و خانههاى عباسيان را مىسوزانيد - و او را بدين مناسبت زيد النار مىخواندند - و امام رضا(ع) ازين حركت برادر خشمگين مىبود. محمد بن موسى نيز به مخالفت آشكار با عباسيان برخاست. بدینگونه مأمون با نزديكى و اظهار صميميت به على بن موسیالرضا(ع) بهعنوان معتدلترين و برجستهترين شخصيت علوى درواقع شيعيان را خلع سلاح مىكرد [۳].
مترجم محترم گاه انتقادهای عالمانهای نیز مطرح کرده است که به طور مثال چند مورد یادآوری میشود:
یک- او منتقدانه چنین نوشته است: مؤلف... كوشيده است كه باتکیهبر دينشناسى تطبيقى، سابقهاى براى عزاداری امام حسين بيابد، كه البته بيشتر به جامعه و تاريخ عراق نظر داشته؛ در اين مورد سابقه سوگ سياوش را نيز يكى از نويسندگان معاصر ايران به نحوى به عزادارى امام حسين ربط داده كه تفصيل آن خواندنى است: (رجوع كنيد به «سوگ سياوش» نوشته شاهرخ مسكوب ص 83- 100). به عقيده مترجم، هرچند توجيهات بالا از نظرگاه روانشناسی تاريخى، پر بيراه نيست و ليكن همچنان که مؤلف در صفحات بعد تشريح كرده، بزرگداشت سالروز شهادت امام حسين - كه در نظر همه مسلمانان يك پيشواى بحق بود و خونش را بهناحق ريختند يك موضوع اسلامى و انسانى بوده و تأثير عظيم قيام امام، بهزودی يك رنگ اسطورهاى به عاشورا داده كه نمونهاش روايات منقول در متن است، و لزومى ندارد عزادارى عاشورا را به اسطورهاى قديم ربط دهيم [۴].
دو- همچنین مترجم نوشته است: لازم به يادآورى است كه در آن ايام، فلسفه، علاوه بر منطق و متافيزيك، شامل طب و نجوم و رياضيات و معدنشناسی و مانند آن نيز مىشد، كه كاربرد عملى داشت. براى نمونه از رصدخانهاى كه خواجهنصیر به فرمان هلاكو، بنياد نهاد، مىتوان نام برد. علوم غريبه نيز در آن روزگار از ابواب فلسفه به شمار مىآمد. براى اطلاع بيشتر در اين دو مورد رجوع كنيد به «نفائس الفنون» تأليف محمد بن محمود آملى (متوفى 753) [۵].
سه- همچنین مترجم چنین انتقاد کرده است: خواننده توجه دارد كه استناد بابيه به شیخی گری و حتى مواريث تشيع رسمى، بدان معنى نيست كه بابيگرى، شاخهاى از تشيع باشد و اگر بتوان شیخی گری را در شكل اوليه آن، گونهاى دوازدهامامی گری غاليانه شمرد، بارى بابيگرى را جز تحريف شیخی گری نمىتوان دانست كه بهسرعت از اینجاوآنجا عناصرى از تصوف و غالی گری قديم و مذاهب باطنى التقاط كرد و هم در زمان باب، به دست بابيان مطلعتر از او، بهصورت نحلهاى مستقل از تشيع درآمد كه حتى شيخيان، محتاطانه از آن تبرى جستند. حاصل آنكه اظهارنظر مؤلف دائر بر انشعاب شيخيه و بابيه از شاخه اصوليان شيعى، خالى از اشتباه نيست؛ همينقدر مىتوان گفت كه بابيگرى، جلوه ديگرى از غالی گری و باطنيگرى قديم و متأثر از حروفيه و نقطويه بوده، كه انتشار عقايد شيخيه پیشدرآمد آن بوده است [۶].
منابع مقاله
تشيع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجري، كامل مصطفى شیبی، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، انتشارات اميركبير، تهران، چاپ پنجم 1387 ش.