من ائمة الموحدین الامام محیالدین بن عربی
من ائمة الموحدین الامام محیالدین بن عربی، اثر عبدالرحمن حسن محمود (معاصر) به بررسی آراء و افکار محییالدین بن عربی (متوفی 638ق) اختصاص دارد. این اثر در یک جلد به زبان عربی نگارش شده است.
من ائمة الموحدین الامام محیالدین بن عربی | |
---|---|
پدیدآوران | محمود، عبدالرحمن حسن (نویسنده) حسن، سعد (مصحح) |
ناشر | عالم الفکر |
مکان نشر | مصر - قاهره |
سال نشر | 1419ق. = 1998م. |
چاپ | چاپ يکم |
شابک | 977-254-058-4 |
موضوع | ابن عربي، محمد بن علي، 560 - 638ق. - نقد و تفسير |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /م3م8 / 280/9 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
کتاب با مقدمه نویسنده آغاز شده است. مباحث کتاب بدون تبویب و فصلبندی خاصی به طرح آراء ابن عربی بهویژه از فتوحات مکیه پرداخته و به ایرادات وارد بر ابن عربی پرداخته است.
گزارش محتوا
کتاب با طرح عنوان حرکات تصوف در قاره آفریقا آغاز شده است. در این راستا از کتاب «انتشار الاسلام فی القارة الافریقیة» نوشته حسن ابراهیم حسن در معرفی فرق قادریه، شاذلیه، رحمانیه، سامانیه و رفاعیه استفاده شده است.[۱].
نویسنده معتقد است که تصوف التزام به کتاب و سنت است و همه صوفیان کوچک و بزرگ با صدای بلند آن را فریاد میزنند و کتب تصوف از آن پر است. اما تصوف مدعیان امروزی، کذب محض و افتراء بر خدا و رسول است. او ادامه میدهد روزی از استادم «علی جمعه» که در دانشکده مطالعات اسلامی دانشگاه الازهر استاد است، پرسیدم تفاوت تصوف حقیقی و بسیاری از صوفیه امروزین چیست؟ وی جواب کاملی داد: مانند فرق بین اسلام و بسیاری از مسلمانان امروزین است.[۲]
نویسنده هجمه اهل زمان خود به ابن عربی را با ذکر حدیثی از رسولالله(ص) موردنقد قرار داده است. آنحضرت در پاسخ به پرسش از شهادت فرمود: آفتاب را مىبينى؟ هرگاه موضوع به همين روشنى بود شهادت بده و گرنه خوددارى كن. معنای این کلام این است که مسلمان جایز نیست که علیه مسلمان عالِم، شهادت دهد و بهمجرداینکه در کتابی از کتبش مطلبی را دید که شایسته او نیست یا نسبتش به او صحیح نیست یا معنای آنچه به او نسبت داده شده یا گفته شده را نفهمید، به دروغ به او نسبت دهد. پس هرگاه حقیقت برایش آشکار شد باید از سخن خود بازگردد. و کسی آبروی علمای مسلمین را نمیریزد مگر کسی که جاهل به دینش باشد.
وی همچنین در تأیید سخن خود به روایت پرمغزی از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) اشاره میکند. روزی شخصی از امام درحالیکه بر منبر کوفه بود مسئلهای پرسید. آنحضرت فرمود: نمیدانم. سائل گفت: این [منبر کوفه] جایگاه کسی که میگوید نمیدانم نیست. امام علی(ع) فرمود: بلی، به خداوند سوگند این مکان کسی است که میگوید نمیدانم. و اما کسی که نمیدانم را نمیگوید [و به همهچیز عالم است] مکان ندارد. منظور آنحضرت خداوند متعال بود[۳]
هر علمی زبانی دارد که علمای آن علم به آن زبان سخن میگویند؛ و البته همه انسانها نمیتوانند به زبان هر علمی سخن بگویند مگر آنکه مدخلها، محتوا، رموز و اشارات آن علم را بدانند. ابن عربی نیز به زبان خاصی سخن میگفته که مختص خود اوست. ابن عطاءالله سکندری در گفتگویش با ابن تیمیه در دانشگاه الازهر به این مطلب اشاره کرده است و بین آن دو گفتگوی طولانی رخ داده که علامه محمد زکی ابراهیم در کتابش «اصول الوصول» آن را ذکر کرده است. و از جمله اینکه به او میگوید: «ابن عربی زبان خاصی دارد». و معروف است که به رمز و اشاره سخن میگفته است. رمز و اشاره زبانی است که بسیاری از علما به دلیلی به آن سخن میگفتهاند.[۴]
نویسنده سپس مطالبی از فتوحات ابن عربی گزینش کرده و با ذکر عنوان مطرح میکند. بهعنوانمثال تحت عنوان «ختم الاولیاء علی الاطلاق» به موضوع خاتم اولیاء میپردازد. او معتقد است که خداوند عیسی بن مریم(ع) را در آخرالزمان نازل میکند و او به شرع محمد(ص) در امتش حکم میکند. او سپس از کتاب «عنقاء مغرب» خود نام برده که در آن از «مهدی» موعود که در کلام رسولالله(ص) آمده سخن گفته است.[۵]
ابن عربی در یکی از نامههایش به پسرعمویش علی بن عبدالله بن محمد بن عربی -که نسخه خطی آن در کتابخانه الازهر موجود است- به موضوع خلق قرآن و رد دیدگاه معتزله پرداخته است.[۶]
نویسنده در بخش دیگری از مباحث کتاب به موضوع علم غیب پرداخته و به نقل از ابن عربی مینویسد: بدان که غیب بر دو قسم است: غیبی که هیچگاه دانسته نمیشود که هویت حق و نسبت او به ما و نسبت ما به اوست. دانستن این غیب امکان ندارد و تا ابد دانسته نمیشود. قسم دوم غیب اضافی است که برای یکی مشهود و برای دیگری پوشیده است. دقیقترین آن مشاهده موجود توسط خود اوست که برای هر کس غیر خودش پوشیده است.[۷].
او معتقد است که هر علمی در دنیا برای انسان حاصل میشود از علم به خداوند، حضرت محمد(ص) آن را میداند[۸].
ابن عربی ادب را چهار قسم میداند: ادب شریعت که ادب الهی است و متولی آن خداوند است و تعلیمش به وحی و الهام است؛ ادب خدمت که خداوند کیفیت ادب در خدمتش را برای ما تشریع کرده است؛ ادب حق که همان ادب با حق در پیروی اوست و ادب حقیقت که ترک ادب به فنای در خداوند و رد همهچیز به اوست.[۹]
و در تبیین «ان الحق هو عین الوجود» مینویسد: بدان که خداوند موصوف به وجود است و هیچیک از ممکنات با او موصوف به وجود نیست. بلکه میگویم: «ان الحق هو عین الوجود» که همان سخن رسولالله(ص) است: «خداوند بود و چیزی با او نبود».[۱۰] این کلام رسولالله(ص) باز در صفحه 179 تشریح شده است.
نویسنده در انتهای کتاب تشویق به آشنایی به کتب ابن عربی میکند: «با تمام توان فریاد میزنم: هر کس جایگاه کتابی از کتب ابن عربی را در خبری که ذکر کردم بشناسد و اسامی آنها را از کشف الظنون و دیگر کتب مختص این کار بشناسد، این کار را باید انجام دهد و جزای او با پروردگار است».[۱۱]
وضعیت کتاب
معنا و معرفی برخی الفاظ و اعلام و توضیح برخی عبارات در پاورقیهای کتاب ذکر شده است.
فهرست مطالب در انتهای کتاب ذکر شده است.
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.