دیوان نجیب کاشانی
دیوان نجیب کاشانی | |
---|---|
پدیدآوران | نجیب کاشانی، نور ابن محمدحسین (نویسنده) کرمی، احمد (به کوشش) |
ناشر | ما |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | 1373ش. |
چاپ | چاپ يکم |
شابک | 964-5510-03-1 |
موضوع | شعر فارسي - قرن 11ق. |
زبان | فارسي |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /د9 1300 / 6570 PIR |
دیوان نجیب کاشانی، مجموعه اشعار نورالدین محمد شریف کاشانی، متخلص به «نجیب» یا «جیبا» است که به کوشش احمد کرمی گردآوری شده است.
ساختار
کتاب با دو مقدمه از گردآورنده و صائم کاشانی (رئیس انجمن ادبی سخن)، آغاز و اشعار، در چهار بخش غزلیات، رباعیات، پراکندهها (غزلیات ناتمام و تکبیتیها) و یکبیتیهای منتخب ساماندهی شده است.
دو نوشته نیز از خباز کاشانی و فیضی کاشانی در انتهای کتاب، آمده است.
گزارش محتوا
در مقدمه گردآورنده، ضمن اشاره به برخی ویژگیهای کتاب، به شرح حال نجیب کاشانی، پرداخته شده است[۱].
صائم کاشانی در مقدمه خود بر کتاب، نجیب کاشانی را غزلسرایی دانسته است که غزالان غزل را با ذوقی دلنشین رام و شعرشناسان راستین را با کلامی موزون و نغمههایی آتشین، شیفته و دلباخته خود ساخته است[۲].
شاعر دیوان حاضر، شاعری خوشسخن و فرهیخته است که اگر از قلههای ادب پارسی، یعنی فردوسی، سعدی و نظامی و حافظ و مولانا چشم فروپوشیم و به سراغ دیگر شاعران برویم، بیگمان وی در شمار شاعرانی قرار میگیرد که بهراستی شاعرند و فرهیخته و سخنشان به دل مینشیند و ما این فرهیختگی و دلنشینگویی را در بسیاری از شعرهایش احساس میکنیم. او شاعر عصر صفوی است؛ عصر شاه سلیمان و شاه سلطانحسین و طبعا بهخاطر خط مشی و رویه ذوق و فکری آن دو، با مشکلات و مضایقی نیز رودررو بوده است. با توجه به شرایط تاریخی و اجتماعی کشور در آن دوران که میتوان آن را بهطور عمومی عصر انحطاط ادبی ایران محسوب داشت و در واقع خرابیهای دوران مغول و تیموریان تأثیرات عمده خود را در علم و ادب بهجا گذاشت، نهتنها این دوره از وجود گویندگان بزرگ خالی بود، بلکه موضوع مهم نظم پیشینیان، یعنی غزل و شعر عرفانی متروک گردید؛ زیرا شاهان صفوی از هر دو اعراض داشتند. نظم و نثر فارسی تنزل صریحی نمود. سخن فارسی بقیه لطافت و بساطت قبل از مغول را باخت و عبارتپردازی و زیور و زینتهای زائد لفظی بیشتر استعمال شد و مضامین مبتذل و نازککاریهای زننده در شعر معمول گردیده و در اغلب احوال شاعر و نویسنده، همّ خود را به تشبیهات، جناس، ایهام و استعاره مصروف و نظرش را به افکار غریب و معانی عجیب معطوف داشت. صدها شاعر و نثرنویس و مؤلف در ایران و هندوستان ظهور کرده و از این سبک - که آن را سبک هندی نام دادهاند - پیروی نمودند و توان گفت سخنپردازان هندی در این طرز، بیشتر از گویندگان ایران غلو کردند و به زینت و طنطنه الفاظ و باریکی و پیچاپیچی معانی پرداختند[۳].
بااینحال سبک هندی در برهههایی از زمان و توسط شاعرانی فحل و توانا نمودهای دلپذیر و ماندگاری داشته است؛ کما اینکه در دیوان حاضر که متعلق به این عهد و عصر و دارای خصوصیات این طرز و سبک است، اشعاری منطبق با معیارهای شعر خوب و سخته و پخته و دلنشین بهفراوانی مییابیم[۴].
شاعر این دیوان، بااینکه طبق مندرجات کتاب - مستند به نمونههایی از ابیات و اشارات خود او - به شغل بزازی اشتغال داشته، ولی بهطور کلی نمیتوان او را جزء «محترفه» دانست؛ چراکه او شاعری است که بهاقتضای زمان و شرایط اقتصادی و اجتماعی آن عهد، حرفهای نیز داشته است. او شاعری است که در کنار دلمشغولی بزرگش، یعنی شاعری، برای امرار معاش به شغل بزازی اشتغال داشته، نه اینکه بزازی بوده که ضمنا شعر هم میگفته است[۵].
اصولا یکی از خصوصیات شاعران این عهد و این سبک، اشتغال آنها به مشاغل و حرفههای عادی متعارف آن زمان است. آسودگی و رفاه شاعران عهد سامانی و غزنوی در سایه شاهان شعردوست و درعینحال خودخواه، به پایان رسیده بود. شاعران عهد صفوی تنها به مدیحهای دل میسپردند که در مدح خاندان پیغمبر باشد و شعرهای متغزلانه و عارفانه را برنمیتافتند؛ لذا شاعران مجبور بودند به کاری و حرفهای دست یازند تا با اقل مایقنع بتوانند معاش روزانه خود و عیالشان را تأمین نمایند[۶].
نجیب کاشانی، شاعری است نازکخیال، دارای قدرت تخیل شفاف و چابک، ذهن پرشور و پرتداعی، مهارت در تصویرسازی و «خیالبندی» و استفاده از ایهام و استعاره و تلمیح، دامنه واژگان وسیع و متبلور و ساختار هنری شعر و گاه قدرت ابتکار. او هیچ کلمهای را ولو بهاقتضای وزن و قافیه بهجای کلمه دیگر بهکار نمیبرد. ترکیبات، تعبیرات و اصطلاحات مندرج در اشعارش تازه، منطقی و زیباست[۷].
نجیب کاشانی یکی از همان مردان بافرهنگ، پراحساس و نازکخیالی است که بنا به دلایلی که برایش موجه بوده، به هند مهاجرت کرده، در آنجا به منصب ملکالشعرایی جلالالدین اکبر میرسد و از عزت و احترام درخور بهرهمند شده و حکومت کشمیر نیز به او تفویض میشود[۸].
او در انواع شعر ید طولایی داشت و در صنعت «ماده تاریخ»، تخصص ممتازی دارا بود و بسیاری از وقایع مهم کشور و رویدادهای خانوادگی را بهطور منظوم با «تاریخ جمل» مشخص نمود[۹].
نجیب، شاعر سبک هندی است؛ مکتبی که توسط تعدادی از شاعران ناراضی، فرهیخته، مبتکر، جاهطلب و شاید هم ماجراجو، مردمدوست و نوگرای ایرانی عمدتا در هند و در عصر صفوی به وجود آمد[۱۰].
با اینکه نجیب کاشانی شاعر قرنهای 11 و 12 هجری قمری است و طبعا چند سده سابقه تاریخی شعر و ادبیات شاعرانه در پس پشت دارد و شاعران پیشین تعبیرها و تلمیحها و استعارههای بسیار تازه و دلنشین بهکار بردهاند و میدانیم که او شاعری بافضیلت بوده و طبعا با دواوین شاعران سلف در ارتباط بوده، ولی رنگ و بوی تقلید و دنبالهروی و پختهخوری در شعرش وجود ندارد و در بسیاری از موارد او را شاعری مبتکر و نوگرا میبینیم[۱۱].
در نوشته خباز کاشانی در انتهای کتاب، به بیان این نکته پرداخته شده است که نجیب باآنکه در نازکاندیشی سبک هندی، استادی بهکار برده است، اما بیشتر از ابیاتی که چون آب حیات در دهانها جریان دارد، در کتاب این شاعر گرامی یافت میشود، مانند: خم سپهر نهی شد ز میپرستی من وفا نمیکند این بادهها به مستی من
کی تلخکامیام شود از حرف بوسه کم شیرین دهن به گفتن حلوا نمیشود
من نمیگویم که عاقل باش یا دیوانه باش آشنا با هرکه گشتی از غرض بیگانه باش دوستیهایی که نامردانه کردی درگذشت چون به فکر دشمنی افتادهای مردانه باش[۱۲].
فیضی کاشانی نیز در نوشته خود، نجیب را از جمله شاعران گرانقدر قرن 11-12 هجری دانسته که ناشناخته باقی مانده است. وی معتقد است که باریکاندیشی، مضمونیابی و قدرت طبع این شاعر، به حدی است که گاهی میشود وی را در مقام کلیم و صائب، استادان مشهور سبک هندی ارزیابی کرد. اما با این مایه هنر، از شاعران کممایه عصر صفوی ناشناختهتر مانده است؛ زیرا طبع آزاد شاعر به وی اجازه نداده پیرامون چربزبانی، تملقگویی و چاپلوسی که باب هر عصر و زمان است، بگردد و نداشتن این هنر، برای ناشناخته ماندن هر هنرمندی کافی است؛ از سویی شاعران همشهری وی برای کسب مال، منال، مقام و شهرت، راهی هند که در آن روزگار مأمن هنرمندان بود، میشدند[۱۳].
وضعیت کتاب
کتاب، فاقد پاورقی بوده و فهرست مطالب، در انتهای آن جای گرفته است.
پانویس
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- سجادی، سید محمود، «شعر نجیب کاشانی، شاعری از روزگار صفویه»، پایگاه مجلات تخصصی نور، نامه پارسی، بهار 1385، شماره 40.