الأفلاطونیة المحدثة عند العرب

    از ویکی‌نور
    الأفلاطونیة المحدثة عند العرب
    الأفلاطونیة المحدثة عند العرب
    پدیدآورانبدوي، عبدالرحمن (محقق و مقدمه نويس)
    ناشروکالة المطبوعات
    مکان نشرکويت - کويت
    چاپ1
    موضوعافلاطون، ???؟ - ???؟ق. م. - نقد و تفسير
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏B‎‏ ‎‏395‎‏ ‎‏/‎‏ب‎‏4‎‏الف‎‏4‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    الأفلاطونیة المحدثة عند العرب اثر جمعی از فلاسفه از جمله برقلس (پِرُکْلُس)، افلاطون و...، کتابی است به زبان عربی با موضوع فلسفه. عبدالرحمن بدوی، محقق و مقدمه نویس این اثر است. هدف اصلی وی در این کتاب، احیای آثار «برقلس» نزد عرب‎زبانان است؛ او توجهش را به جمع تمام آثاری عربی وی تا زمان حاضر، معطوف داشته است تا بتواند اطلاعات جامعی از این فیلسوف به محققان عرب ارائه کند.

    پِرُکْلُس (در منابع اسلامی: ابرقُلُس، برقلس، برقلیس، یا فورقلس)، مهم‎ترین فیلسوف نوافلاطونی قرن 5 میلادی. وی پس از گذشت دُمْنینوس لاریسایی جانشین او در آکادمی آتن شد و به همین سبب، او را «دیادُخُس» (خلیفه یا عقیب) لقب داده‌اند؛ در تاریخ فلسفه اسلامی او را می‌شناختند و پاره‌ای از آثار او در قدیم به عربی ترجمه شده است.[۱]

    ساختار

    کتاب دارای مقدمه عام، محتوای مطالب و ملحقات است. در بخش محتوای مطالب، پنج کتاب از افلاطون و در ملحقات سه نوشته (مقاله) وجود دارد.

    گزارش محتوا

    از مقدمه دکتر بدوی، برمی‌آید که این کتاب را بعد از کتاب ارسطو عند العرب نوشته است. وی می‌نویسد: بر ما لازم است که صورت دیگری که در تضاد با ارسطو است و درعین‎حال در اهمیت پابه‎پای آن می‌آید، یعنی تصویر افلاطونی جدید در آن مدلی که عرب آن را (از روی آثار اصلی وی) می‌شناسد را هم ارائه کنیم. هرچند اکثر این آثار غالباً ً به صاحبان حقیقی آنان نسبت داده نمی‌شود و آن‌ها را هم از آن ارسطو می‌پندارند....[۲]

    او در این کتاب، مجموعه‌ای از متون را ارائه می‌کند که برخی از آن‌ها از آن «ابرقلس» و برخی دیگر جعلی است؛ برخی از آن‌ها به افلاطون نسبت داده شده‌اند و برخی دیگر به هرمس ولی این امر الهام گرفته از افلاطون‎گرایی جدید (الافلاطونیة المحدثة) است. درباره نصو ص«ابرقلس» باید گفت که برخی از آن‌ها صراحتاً به خود او نسبت داده شده است و برخی دیگر «به‌اشتباه یا کذب» به ارسطو منسوب شده ولی در واقع از آن اوست. هدف اصلی نویسنده در این اثر، احیای آثار «برقلس» نزد عرب‎زبانان است؛ او توجهش را به جمع تمام آثاری عربی وی تا زمان حاضر، معطوف داشته است تا بتواند اطلاعات جامعی از این فیلسوف به محققان عرب ارائه کند.[۳]

    اولین کتابی که وی از آثار «برقلس» برمی‌شمارد «الإيضاح فى الخير المحض» است که از نظر نویسنده قصه‌اش طولانی است. ظاهراً منشأ این اشتباه فهرست ترجمه آثاری است که ژرار کرمونایی از عربی به لاتینی ترجمه کرده و توسط شاگردانش جمع‎آوری شده است. یکی از کتاب‌هایی که در این فهرست، ذکر شده «كتاب أرسطوطاليس فى إيضاح الخير المحض» است. عادت ژرار این بوده که در کتاب، ذکر نمی‌کرده این ترجمه از آن اوست ازاین‎رو ترجمه لاتینی کتاب «الخیر المحض» از نام او خالی است و در نسخه دیگری که در بروخه بلژیک است ترجمه این اثر را به شخ صدیگری (گیلبرتس پوریتانوس) نسبت داده‌اند اما محققان ترجیح می‌دهند این ترجمه را به ژرار نسبت دهند.[۴] بدوی سپس به‌صورت مشروح از این کتاب بحث می‌کند.

    تأثیر برقلس در عالم اسلام و فلسفه مدرسی بیشتر از طریق همین کتاب بوده است. بدوی از سرگذشت این اثر به‌تفصیل سخن گفته است. ایضاح... در حقیقت از اصول الهیات برگرفته شده است و در منابع اسلامی آن را به ارسطو منتسب کرده‌اند. پیش از همه در قرن ششم، عبداللطیف بن یوسف بغدادی، از آن با عنوان ایضاح الخیر و پس از وی ابن ابی اصیبعه با عنوان ایضاح الخیر المحض و ابن سبعین (متوفی 668) با نام الخیرالمحض یاد کرده‌اند[۵].

    در مغرب زمین ترجمه این کتاب از عربی به لاتین را غالباً ً به ژرار کرمونی (متوفی 583ق)، مترجم مشهور طُلَیطَله، نسبت داده‌اند.

    این کتاب که لاتینیان آن را به‌اختصار «کتاب خیر محض» می‌خواندند، بعدها ـ شاید به این جهت که بحثی است درباره علت اول و صدور موجودات از آن ـ به «کتاب علل» مشهور شد.

    بدوی با نقل و ردّ آرای برخی از مستشرقان درباره مؤلف این کتاب، می‌نویسد که به اعتقاد وی، کتاب الخیر الاول که ابن ندیم آن را در شمار آثار برقلس ذکر کرده، ناظر به همین کتاب خیر محض بوده است؛ زیرا تعبیر «خیر اول» دو مرتبه در دو سطر متوالی در این کتاب آمده است. وی سپس با قیاس با آنچه در میان لاتینیان درباره عنوان این کتاب پیش آمده، می‌گوید که بعید نیست در عالم اسلام نیز ابتدا آن را «کتاب خیر اول» و سپس «خیر محض» نامیده باشند؛ و این تعویض عنوان احتمالاً، بر اثر استعمال عبارت «خیر محض» برای دلالت بر «اول» یا «الله»، در کتاب شفای بوعلی، روی نموده است. بر این اساس، بدوی قائل می‌شود که این کتاب تلخی صیکی از شاگردان برقلس یا یکی از نوافلاطونیان از «اصول» بوده که آن را به برقلس نسبت داده است؛ و مترجم آن را به عربی، از مترجمان بزرگ و توانا باید دانست[۶].

    وی درباره «حجج برقلس فى قدم العالم‏» هم می‌نویسد که این نص، دارای اهمیت فراوانی است زیرا اصل یونانی آن از بین رفته و فقط ترجمه عربی آن موجود است. متن این نص، با ن صحجت اول از حجج برقلس عینیت دارد؛ بااینکه اصل کتاب حجج برقلس هم از بین رفته است اما به (به‌جز حجت اولی) سایر حجج در داخل کتاب رد یحیای نحوی بر برقلس موجود است. ازاین‌جهت می‌توان از لابه‎لای کتاب یحیای نحوی، متن برقلس را زنده کرد.[۷]

    شهرت برقلس در عالم اسلام عمدتاًً به سبب قول او به قِدَم عالم بوده است. برقلس در اثرش مسیحیان را مخاطب کلام خود ساخته از اعتقاد آنان به خلق از عدم انتقاد می‌کند؛ زیرا این عقیده با اعتقاد نوافلاطونیان به‎نظام ازلی عالم منافات و تعارض دارد. در مقابل او، یحیی نحوی از عقیده مسیحیان دفاع کرده است.[۸].

    در عالم اسلام، محمد بن زکریای رازی در الشکوک علی البرقلس، به «جده دلیل در ازلیت عالم» برقلس اشاره می‌کند و چه‎بسا شخصاً از کتاب یحیی نحوی استفاده کرده باشد. ابوالحسن عامری نیشابوری نیز در کتاب «الامد علی الابد» در مسئله حدوث و قدم عالم، می‌نویسد که در این باب در مذهب افلاطون اختلاف هست، زیرا افلاطون، در کتاب خود بولوطیقوس گفته است که عالم غیر مکوَّن، ابدی و دائم البقاست و نظر برقلس دهری به این گفته او تعلق دارد؛ و سپس در کتاب طیماؤس ذکر کرده که عالم مکوَّن است و باری‌تعالی آن را از بی‌نظمی ابداع کرده است و ارسطو به شرح و جمع این دو قول او پرداخته است. ابوریحان بیرونی در «تحقیق ماللهند» دست‎کم سه بار از کتاب یحیی نحوی نقل کرده است. ابن خمار در مقاله‌ای، دلیل یحیی نحوی بر حدوث عالم را از دلیل متکلمان پذیرفتنی‌تر دانسته است. ابوحامد غزالی هرچند در تهافت الفلاسفه از یحیی نحوی نام نبرده اما احتمال استفاده او از کتاب وی بسیار قوی است. شهرستانی در بخش نحله‌ها به برخی از دلایل برقلس در ازلیت عالم متعرّض شده و گفته است که اعتقاد به قدم عالم از زمان ارسطو شهرت یافته است. شهرستانی، هشت شبهه از شبهات برقلس را نقل کرده، می‌نویسد که در هر یک از آن‌ها نوعی مغالطه هست و بسیاری از آن‌ها تحکمات‎اند. وی در مفرده‌ای که اکنون در دست نیست، به رد و نقض شبهات ارسطو و برقلس و تقریرات بوعلی سینا دراین‎باره پرداخته است.[۹].

    نویسنده درباره «مسائل فرقليس فى الأشياء الطبيعية» هم بیان می‌دارد برخی از کتاب‌ها که به نام برقلس به‌دست‎آمده، ولی با وضع فکری و آثار مسلّم او سازگاری ندارد. از این دسته، بدوی مسائل فرقلیس فی الاشیاء الطبیعیه را چاپ و منتشر کرده است (الافلاطونیة، ص43ـ49). این کتاب مشتمل بر هشت مسئله است که در صدر آن، مترجم کتاب اسحاق بن حنین معرفی شده است. بدوی می‌نویسد که نمی‌داند آیا مراد از فرقلیس همان برقلس است یا خیر و هر چه پژوهش کرده به پاسخ روشنی نرسیده است.[۱۰].

    نویسنده می‌گوید: من در کتاب «العناصر الطبیعیة» برقلس کنکاش کردم ولی چیزی از این نوشته‌ها و عقاید را در آن کتاب نیافتم. وی پس از شرح مطالب موجود در «العناصر الطبیعیة» و کتاب مذکور، نتیجه را به این شکل با پرسش مطرح می‌کند که؛ آیا این کتاب، از آثار مفقود ابرقلس است؟ یا برگرفته از آثار دیگرش است؟ و یا اینکه اساساً از آثار دیگری است؟[۱۱]

    کتاب بعدی، «معاذلة النفس‏» است. این کتابی است مجعول که در یکی از نسخه‌ها آن را به افلاطون نسبت داده‌اند و در دیگر نُسَخ به هرمس. وی سپس از وجود پنج نسخه خطی برای این اثر در کتابخانه‌های آکسفورد و پاریس و لیدن و... خبر می‌دهد. دو نسخ از این نسخه‌ها ناق صو سه نسخه دیگر کامل هستند. این کتاب نام‎های متفاوتی دارد؛ رسالة هرمس الحكيم الفاضل، رسالة هرمس المثلث بالحكمة، كتاب رسالة الحكيم هرمس المثلث بالحكمة، كتاب معاذلة النفس لأفلاطون‏، رسالة ارسطيطاليس الحكيم الفاضل و يدعى زجر النفس. اوتو بردنهیور آلمانی، نسبت این کتاب به هرمس را تقویت کرده است.[۱۲]

    آخرین کتاب، «كتاب الروابيع‏» است که به افلاطون منتسب است. بدوی می‌نویسد: این کتاب، قطعاً مجعول است. موضوع آن صنعت کیمیای قدیم است که هدفشان تبدیل معادن پست به معادن شریف و گران، به‌ویژه معدن طلا است. واضع، پنداشته که این اثر از آن افلاطون است و احمد بن حسین بن جهار بختار آن را برای ثابت بن قرة شرح کرده است. صاحب این کتاب، نام‎هایی را در آن ذکر کرده است که همه، خیالی است. او پنداشته که افلاطون شاگردی به نام اومانیطس داشته که کتاب «دیالغون» را نوشته است و این کتاب دارای مقالاتی بوده است. او همچنین از شاگرد دیگری به نام غلوقن برای افلاطون نام می‎برد. این نام از محاورات افلاطون گرفته شده ولی سخنی به او نسبت داده شده که مربوط به مجاوران و همسایگان یونانیان است نه خود آنان. در کل، نشانه‌هایی در این کتاب هست که نشان می‌دهد که جاعل این کتاب در کارش هوشمندانه عمل نکرده است.[۱۳]

    محقق کتاب، پس از معرفی مختصر کتاب‌های فوق، به معرفی نسخه‌های خطی کتاب‌های روابیع، الخیر المحض و معاذلة النفس می‌پردازد.[۱۴]

    به‎غیراز این پنج کتاب، مقاله ابوالخیر حسن بن سوار بغدادی در اینکه دلیل یحیای نحوی بر حدوث عالم بر دلیل متکلمین برتری دارد، بخشی از کتاب «فی مابعدالطبیعه» عبداللطیف یوسف بغدادی و کلامی از ابرقلس از کتابش «اسطوخوسیس الصغری» هم در ملحقات این کتاب، ارائه شده‎ است.[۱۵]

    وضعیت کتاب

    فهرست کتاب در ابتدای آن ذکر شده است. نویسنده در آخر کتاب، اشباه و نظایر بین دو کتاب خیر محض و عناصر ثاؤلوجیای ابرقلس و واژه‎نامه عربی -لاتینی الفاظ وارد شده در ن صعربی کتاب خیر محض و... و همچنین فرهنگ لغت مصطلحات عربی و یونانی و لاتینی وارده در کتاب حجج برقلس فی قدم العالم را، ذکر کرده است.[۱۶] پاورقی‎های کتاب، علاوه بر ارجاعات، حاوی مطالب مفیدی در شرح محتوای مطالب است.

    پانویس

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. پورجوادی، نصرالله، دایرة‎المعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، جلد 13، مرکز دائرة‎المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، تهران، 1383ش.
    3. سلیمان حشمت، رضا، دانشنامه جهان اسلام زیر نظر غلامعلی حداد عادل، جلد 3، بنیاد دایرة‎المعارف اسلامی، چاپ دوم، تهران، 1378ش.

    وابسته‌ها