شرح فصوص الحكم ابن عربی (پارسا)

    از ویکی‌نور
    شرح فصوص الحکم ابن عربی (پارسا)
    شرح فصوص الحكم ابن عربی (پارسا)
    پدیدآورانمسگرنژاد، جلیل (مصحح) پارسا، محمد بن محمد (نویسنده)
    عنوان‌های دیگرفصوص الحکم. شرح
    ناشرمرکز نشر دانشگاهی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1366 ش
    چاپ1
    موضوعابن عربی، محمد بن علی، 560 - 638ق. فصوص الحکم - نقد و تفسیر

    تصوف - متون قدیمی تا قرن 14

    عرفان - متون قدیمی تا قرن 14
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏283‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏2‎‏ ‎‏ف‎‏602224
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    شرح فصوص الحكم ابن عربي (پارسا) یکی از شروحی است که توسط ابوالفتح محمد بن محمد بن محمود حافظى بخارى، ملقب به «پارسا» بر کتاب فصوص الحكم ابن عربي انجام شده است.این شرح داراى امتيازات چندى است به شرح زير:

    1. پارسا، اساس شرح را بر شرح شارح نخستين قرار داده است و با احاطه كاملى كه بر افكار ابن عربى داشته، شروح معتبر اين كتاب را نيز زير نظر داشته است.

    در بين شروح متعددى كه از زمان شيخ اكبر (632)، تا زمان خواجه محمد، حدود اواخر قرن هشتم و اوايل قرن نهم، نوشته شده بود، سه شرح و هم‌چنين روش كار شارحين اين سه شرح در بيان دقيق و صحيح افكار ابن عربى، بيشتر مورد توجه بوده است، البته شروحى كه سابق بر اين شرح نگارش شده است، در بيان گوشه‌هاى انديشه ابن عربى متمم يك‌ديگرند و هيچ‌كدام از آنها، در بيان افكار ابن عربى، حد اعتدال را مراعات نكرده‌اند؛ چه، عنان قلم در دست افكار عرفانى و تنزلات روحانى بوده و در هر جا، به هر اندازه اين باران رحمت نازل مى‌شده است، قلمى مى‌كرده‌اند. پارسا، در مقدمه شرح خود در اين باره مى‌گويد: «جمعى از محققان اين قوم - رحمهم‌الله - در شرح و بيان مشكلات اين كتاب، يد بيضا نمودند و اين حصار محكم‌بنيان را به قوت بازوى بيان بگشودند، اما در ميدان بسط، عنان بيان فروگذاشتند و تطويل بيان، در شرح معضلات آن لازم داشتند و بعضى از ضعفاى طلبه به سبب بسط كلام و قصور افهام، حقايق و رموز كتاب - كه اصل مطلوب است - ضبط نتوانستند كرد». (مقدمه شرح حاضر، ص 3). سعى جميل پارسا در اين شرح، بر اين بوده است كه ضمن نگه‌دارى اصالت گفتار ابن عربى، به شرح مشكلات كتاب پرداخته و از تطويل و اطناب پرهيز كند. وى قبل از آغاز شرح، كليدى را كه بيان‌گر اساس افكار اصحاب وحدت وجود بوده است، به‌عنوان مقدمه آورده است و آن‌گاه معضلات كتاب را با بيانى روشن، همانند چراغى كه فرا راه گم‌شدگان وادى طلب باشد، توضيح داده و در موارد مشابه، از تكرار آن خوددارى كرده است. محلى از مشكلات را كه محتاج ستر و پنهان‌گويى بوده، به زبان و قلم شارح نخستين سپرده و در مواردى نيز عين آن جملات را به فارسى بيان كرده است. هرچند خواجه پارسا، خود، معترض بسط كلام در حد شرح قيصرى و كاشانى است و اين‌گونه محققان را شايد به لحاظ اينكه مى‌خواهند اسرار هويدا بكنند، به باد انتقاد مى‌گيرد، ولى خود در بيان پاره‌اى از موارد، نيازمند شروح مذكوره مى‌شود.

    1. خواجه پارسا علاوه بر شروح فصوص، به كتب شيخ اكبر آشنا بوده و در مواردى كه شيخ در فصوص، به كتاب فتوحات مكى اشاره مى‌كند، شارح با ذكر باب و فصل مطلب مورد نظر، جوينده را به اصل كتاب راهنمايى مى‌كند و خلاصه بحث مورد نظر را در جملاتى كم‌حجم و پرمعنى بيان مى‌كند (متن، ص 83 - 132) و چون اين‌گونه ارجاعات، در شروح ماقبل نيز مشاهده مى‌شود، به نظر مى‌آيد كه در دوره‌هاى نخستين تعليم و تعلم آثار و افكار ابن عربى، روش تدريس مدرسان، توأمان با ساير كتب و مقالات ابن عربى بوده است و مدرس، در توضيح معضلات فصوص، شاگردان را به كتب و مقالات ديگر محيى‌الدين راهنمايى مى‌كرده است. اين روش، حاكى از وسعت اطلاع و تسلط آنان در تدريس درس خود و اعتقاد به مفاهيم و اصول آن درس بوده است.
    2. خواجه پارسا در شرح خود، نه تنها به شرح مصطلحات قوم توجهى عميق دارد، بلكه به شرح معضلات متن فصوص و عقايد ابن عربى نيز توجهى خاص دارد:

    الف) در مواردى واژه‌هاى اصطلاحى قرآن را با نظر مفسران قرآن شرح مى‌كند (حمد، ص 11 - 12؛ صلوات، ص 14؛ وراثت، ص 20). ب) درباره فرق مترادفات معنوى در واژه‌ها توضيح مى‌دهد و كلام خود را به مباحث معانى و بيان مى‌كشاند (فرق جود و كرم، ص 15؛ نفث و روع، ص 18؛ مشيت و ارادت، ص 21؛ قدوس و سبوح، ص 101). ج) علت مجهول آوردن و يا علل آوردن فعلى را در باب خاصى توضيح مى‌دهد. (أريتها، ص 16). د) به موارد صرفى و نحوى متن با آگاهى كامل اشاره مى‌كند و در روشن كردن معنى مى‌كوشد. (السمع و الطاعة منصوب است... ص 16). ه‍) يكى از مشكلات فهم كتاب فصوص، مراجع ضماير است. شارح، در موارد ضرورى، مراجع ضماير را نشان مى‌دهد، مانند:

    1. ص 21: ضمير مؤنث در لا يبلغها و اعيانها عايد به اسماء است...
    2. ص 23: ضمير «له»، راجع به محل است...
    3. ص 27: ضمير ارواح، عايد به عالم است...
    4. ص 30: ضمير در الا تراه، عايد است به انسان كامل...
    5. ص 33: ضمير در ذاته، راجع به احد است...
    6. ص 44: ضمير در فيه، راجع است به حادث...
    7. ص 50: ضمير در هو، شايد كه عايد به عالم باشد...
    8. ص 55: ضمير در «له»، عايد به عالم و ضمير در عنه...

    و) گاه در توضيح جملات خبرى و شرطى، گره‌گشايى مى‌كند (ص 24، «و قد كان، به معنى حال است، جواب شرط مقدر است؛ يعنى اذا كان...»).

    ز) گاه احتمالات اعتبار جمله‌ها را در شرايط مختلف شرح داده و سپس نظر خود را بيان مى‌كند (ص 26، «اين جمله را سه اعتبار است...»؛ ص 27، «يعنى جمعيتى كه انسان راست، از سه جهت است...»).

    ح) بحث در معانى مفردات (ص 92، س 10، «با در بتقلب، به معنى مع است...»).

    ط) بحث در آراى محققان در نحوه استنباط معنى.

    ى) توضيحات شارح دانشمند با قراينى كه به دست مى‌دهد، بيان‌گر اين است كه نسخ متعددى در اختيار داشته است و در شرح كتاب فصوص، اكتفا به يك نسخه نكرده است (ص 26، «...و در بعضى نسخ است كه: و ان فيها فى ما تزعم الاهلية...»).

    موارد بالا نمونه‌اى است از مهارت و آگاهى پارسا در حل مشكلات كتاب فصوص؛ هرچند در اين كار، شارحين ديگر نيز توجهى تام دارند، ولى با مقايسه موارد مشابه، لطف بيان و سلاست گفتار و باريك‌انديشى پارسا چيز ديگرى است.

    شارح در شرح مشكلات منطقى و كلامى و فقهى و اصولى نيز به بهترين وجه، رسالت خود را انجام داده است و عقايد ارباب ملل و نحل را با ساده‌ترين و گوياترين روش بيان مى‌كند.

    شيوه نگارش پارسا در بين نوشته‌هاى سده هشتم و نهم، داراى مقام ممتازى است. از ويژگى‌هاى نثر او سادگى و روانى و پربارى و نياوردن حشو و زوايد و بيان محكم و مستقيم مطالب و آوردن تمثيلات و تشبيهات و تأويلات قرين به ذهن است. هرچند خصوصيات بالا ويژه نوشته‌هاى فارسى صوفيه در اين دو قرن است، ولى با مقايسه، مى‌توان روانى و انسجام نثر پارسا را بر نوشته‌هاى مشابه معاصرينش برگزيد و به جرأت مى‌توان فارسى‌نويسى او را در حد «تذكرة الاولياء» عطار و «كيمياى سعادت» غزالى قرار داد، جز اينكه خواجه پارسا كلام خود را به مقتضاى حال، با احاديث و اقوال پيامبر و بزرگان دين آرايش مى‌دهد و اين امر، در ضرورت مشرب اوست كه آن اتباع سنت مصطفوى است.

    پارسا در اين شرح، برخلاف نوشته‌هاى شخصى خويش، آزادى بيان نداشته است، زيرا كار او روشن‌گرى مطالبى بوده است كه استاد ازل گفته بوده است.

    با علم به اينكه عقايد ابن عربى در فصوص، داراى ابهام و پيچيدگى خاصى است و بيان شيخ اكبر، مخصوصا در فصوص، بيانى سمبوليك و پر از ابهام و استعاره است، شرح و دوباره‌گويى و روشن‌تر كردن چنين سخنانى در زبانى ديگر (فارسى)، كار چندان سهلى نيست كه شارح محترم به اين سادگى و روانى بيان مى‌دارد.

    ضرورت شرح، ايجاب مى‌كند كه شارح با زبان اصطلاحى و مشحون از كلمات قوم مطلب خود را بيان كند. البته اين اصطلاحات را جابه‌جا و در مورد اوليه‌اش، به نحو ايجاز توضيح داده است (مثلاًاگر در خطبه و سرآغاز كتاب مى‌گويد: «حمد بى‌غايت آن فاطر حكيم را كه آثار انوار صبح وجود را از قعر چاه ظلمت‌آباد عدم برآورد...»، در صفحات بعد، هر يك از كلمات «حمد»، «فاطر»، «حكيم»، «وجود» و «عدم» را از ديدگاه اصحاب اين نحله شرح مى‌دهد).

    نثر خواجه پارسا در انشاى اين شرح، داراى خصوصياتى است كه به پاره‌اى از آنها اشاره مى‌كنيم:

    الف) اغلب، جملات ساده و كوتاه و بدون حشو و زوايد به كار مى‌برد و اين روش را در انتخاب مطلب، از نثر شارح نخستين نيز به كار مى‌گيرد و چكيده و عصاره مطلب او را بدون حشو و زوايد و مترادفات انتخاب كرده و ذكر مى‌كند. اگر در مواردى، از جمله‌هاى مركب و طولانى براى بيان انديشه استفاده مى‌كند، به خاطر بيان فكر باريك و نكته دقيقى است كه جز به اين صورت، بيان آن مطلب، امكان ندارد؛ مثال از ص 7 متن:

    «اطلاع حق بر ملتمسات اعيان به زبان استعداد - كه ما را از بهر هر چه مظهر و مظهر آنيم به ظهور رسان و قبول حق آن ملتمسات - را «سمع» خوانند»؛ وى براى بيان اسم سميعى حق، به بيان زبان استعداد اعيان و براى اينكه اين اصطلاح (زبان استعداد)، در ذهن خواننده، گنگ جلوه ننمايد، جمله توضيحى را در حشو جمله اصلى قرار مى‌دهد.

    ب) حذف بدون قرينه؛ مثال: «حظ علماى ظاهر، تحصيل جنات و درجات و مقصود علماى بالله، فناى فى الله و بقاى بالله». (ص 20).

    ج) حذف با قرينه؛ مثال: «بر عاصيان، عفو بود؛ بر مطيعان، تحصيل درجات؛ بر عارفان، لقا و علوم و معارف؛ بر محققان، تعاقب تجليات اسماء و صفات؛ بر اكمل، دوام تجليات ذاتى». (ص 16).

    د) جدا آوردن (انفكاك) مضاف و مضاف اليه با حرف رابطه و آوردن «را» به جاى حرف اضافه؛ مثال: «بدان كه جود صفتى است ذاتى مر جواد را... و كرم صفتى است كريم را...». (ص 16).

    ه‍) آوردن متمم جمله فعلى و اسمى بعد از فعل و حرف اسناد؛ مثال: «اما حالى چنانچه خودبه‌خود در ذات خود متجلى شد به فيض اقدس اولى و ظهور نور ازلى به مقتضاى تجليات...». (ص 12).

    و) آوردن اسم اشاره «آن» براى توضيح بيشتر مطلب؛ مثال: «و نفس جزئيه منطبعه را چون مجرد از نفس ناطقه اعتبار كنى، آن را عالم مثال گويند». (ص 9).

    ز) حذف حرف نشانه براى مفعول صريح؛ مثال: «قديمى كه نسيم عنايتش، روايح لطايف اسرار قدم، به مشام جان مشتاقان رسانيد...». (ص 1).

    ح) اشاره به ضمير اشاره با ضمير اشاره؛ مثال: «و اينجا بحثى است و آن، آن است كه...». (ص 52).

    ط) آوردن فعل مثبت با حروف نفى در مقابل فاعل فعل؛ مثال: «...اگر نه وجود آن محل منظورفيه بودى و نه حق و نه هيچ صورت نيز تجلى كردى به آن محل...». (ص 23).

    ى) آوردن سجع نه از روى تصنع، بلكه به مقتضاى كلام؛ مثال: «...كه حامد در حالت حمد، مشاهد ذات است و مادح در مدح، ملاحظ صفات است و شاكر را نظر بر افعال مؤثرات است، پس ابتدا به حمد كردن، صفت اهل كمال است...». (ص 13).

    ك). آوردن واژه فارسى در برابر واژه عربى مصطلح؛ مانند آوردن «خواست» در برابر «طلب».

    اين كتاب، توسط جليل مسگرنژاد تحقيق و تصحيح شده است. وى در پيش‌گفتار، مفصلا از شروح معتبرى كه به زبان فارسى بر كتاب «فصوص الحكم»، نگاشته شده است و نيز از شارح نخستين كتاب مزبور و شرح حال خواجه محمد پارسا و آثار وى و ويژگى‌هاى شرح او بر «فصوص الحكم» و سبک نگارش و انشاى او در اين شرح و نسخه‌هاى خطى و روش انتخاب و تصحيح متن و... سخن گفته است.

    مصحح، مواردى را كه پارسا، مستقيما از شرح جندى اتخاذ كرده است و نيز مواردى را كه از شرح قيصرى و كاشانى استفاده كرده، در صفحات پنجاه و دو و پنجاه و سه پيش‌گفتار (جدول تطبيق دو شرح فوق الذكر) آوره است.

    هم‌چنين ايشان براى روشن شدن مواردى كه پارسا، مستقيما از شرح شارح نخستين با حذف حشو و زوايد آورده است و نيز براى آسان شدن كار محققانى كه در مقام مقايسه و تطبيق شروح «فصوص الحكم» برخواهند آمد، مواردى را كه خواجه پارسا، خواه با بيان «شيخ مؤيد گويد» و يا «قال الشارح الاول» يا بدون ذكر نام شارح نخستين آورده است، به‌صورت جدولى ارائه نموده است.

    جدول مزبور، شامل تمام مواردى است كه خواجه پارسا، عين جملات شرح جندى را با حذف حشو و زوايد جملات و يا با انتخاب جملاتى از يك قسمت از شرح جندى، آورده است.