تفسير التحرير و التنوير المعروف بتفسير ابن عاشور
تفسیر التحریر و التنویر المعروف بتفسیر ابن عاشور | |
---|---|
پدیدآوران | ابنعاشور، محمدطاهر (نويسنده) |
ناشر | مؤسسة التاريخ العربي |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1420 ق |
چاپ | 1 |
موضوع | تفاسیر اهل سنت - قرن 14 |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 30 |
کد کنگره | BP 98 /الف2ت7 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
تفسير التحرير و التنوير المعروف بتفسير ابن عاشور تألیف محمدطاهر ابنعاشور
دانش تفسير در اندلس داراى منهج خاصى است؛ بهگونهاى كه پارهاى از صاحبنظران را به تحقيقات وسيعى دراينباره واداشته كه از آن جمله مىتوان به «منهج المفسرين في الأندلس و كيف نفهم القرآن» اشاره كرد.
محققان فوق، منهج تفسيرى مفسران اندلسى را كه خود يك مكتب تفسيرى شده است، داراى پنج ويژگى مىدانند؛ بدين شرح:
- العناية بالمأثور (به تفسير نقلى توجه دارند)؛
- العناية بالقراءات (دانش قرائت در تفاسير ايشان مورد توجه است)؛
- الاهتمام باللغة (به لغت اهميت مىدهند)؛
- الاهتمام بالأحكام الفقهية (مباحث فقهى و تبيين احكام را اهميت مىدهند)؛
- موقفهم للإسرائيليات (سعى در پرهيز از اسرائيليات دارند).
با تأمل در آثار مفسران اندلسى مىتوان اين ويژگىها را با اندكى تفاوت ديد. ايشان در حد توان علمى و اعتقادى خود با اسرائيليات در تفسير مبارزه كردهاند كه نمونههاى فراوانى را مىتوان در تفاسير آنان ديد.
يكى از راههاى درك روش تفسيرى هر مفسر و همچنين جايگاه تفسير وى، مراجعه به منابع تفسيرى او است. ابن عاشور در اين تفسير منابع فراوان و مختلفى را مورد مراجعه قرار داده است كه از آن جمله مىتوان به: الكشاف، المحرر الوجيز، مفاتيح الغيب و درة التنزيل اشاره كرد. با نگاهى اجمالى به اين منابع پى مىبريم كه پارهاى از آنها علاوه بر توجه لازم به لغت، تلاش فراوانى در اشراب عقلگرايى در تفسير نموده و كوشش كردهاند كه سمتوسوى تفسير را تحقيقى كنند.
ابن عاشور ضمن رعايت اصول كلى حاكم بر تفاسير مغرب اسلامى در تمام تفسيرش، در هر سورهاى ابتدا به تبيين نام سوره مىپردازد؛ به دنبال آن ترتيب سوره را از جهت نزول مطرح مىكند؛ سپس عدد آيات و آراى اختلافى را بررسى مىكند؛ بعد از اين به اهداف و مقاصد سوره مىپردازد.
تفسير ابن عاشور، تفسيرى تحليلى است كه مؤلف در تفسير هر سوره بعد از تبيين اسم سوره به علت نامگذارى و دلايل آن در كتب روايى، تفسيرى، شهرت بين قراء و مصاحف مختلف مىپردازد.
خود وى دراينباره مىگويد:
لم أغادر سورة إلا بينت ما أحيط به من أغراضها، لئلا يكون الناظر في تفسير القرآن مقصوراً على بيان مفرداته و معانى جمله، كأنها فقر متفرقة،...
اصول كلى تفسير ابن عاشور
اصول كلى روش تفسير وى را، لغت، قرآن، روايت و عقل تشكيل مىدهند. در زير به جايگاه هر يك از اين اصول چهارگانه اشاره مىكنيم:
يك. جايگاه لغت در تفسير
برخى معتقدند اساس و بنيان منهج تفسيرى ابن عاشور بر سه نكته استوار است؛ المأثور، الرأى و اللغة. آنگاه در درجه اهميت هر يك نزد وى گفتهاند: «و إذا أردنا أن نصف هذه الأسس بحسب أهميتها كما رأينا من خلال دراسة منهج الشيخ ابن عاشور -فهى- اللغة، فالرأى فالمأثور». يكى از كسانى كه به روش وى در تفسير پرداخته، مىگويد: «و أرى أن اللغة في التحرير و التنوير كالعمود الفقري للإنسان». يكى ديگر از انديشمندان معتقد است: «لم يكن تفسير ابن عاشور «التحرير و التنوير» تفسيراً فقط بل يمكن اعتباره كتاب لغة، بل كتاب في أساليب اللغة عامة».
ابن عاشور خود نيز به اين نكته اشاره كرده، مىگويد: «و اهتممت بتبيين معانى المفردات في اللغة العربية بضبط و تحقيق مما خلت عن ضبط كثير منه قواميس اللغة».
وى در ذيل واژه «لعل» با استناد به لغت، نكتهاى را تذكر مىدهد كه كمتر مفسرى بدان تفطن پيدا كرده است: و «لعل» حرف يدل على الرجاء. و الرجاء هو الاخبار عن تهيىء وقوع أمر في المستقبل وقوعا مؤكدا. فتبين أن لعل حرف مدلوله خبرى لأنها اخبار عن تأكد حصول الشيء و معناها مركب من رجاء المتكلم في المخاطب و هو معنى جزئى حرفى و قد شاع عندالمفسرين و أهل العلوم الحيرة في محل لعل الواقعة من كلام الله تعالى لأن معنى الترجي يقتضى عدم الجزم بوقوع المرجو عند المتكلم.
وى بعد از آنكه آراء و نظرات مفسرين را در جمع بين معناى لعل كه آميخته با شك است، با علم بارى تعالى به همه چيز و همه كس، مىگويد:
«و عندى وجه آخر مستقل و هو أن لعل الواقعة في مقام تعليل أمر أو نهي لها استعمال يغاير استعمال لعل المستأنفة في الكلام سواء وقعت في كلام اللّه أم في غيره فاذا قلت افتقد فلانا لعلك تنصحه كان اخباراً باقتراب وقوع الشيء و أنه في حيز الامكان ان تم ما علق عليه».
نمونههاى ديگرى را نيز مىتوان در جاىجاى اين تفسير ديد.
دو. جايگاه اثر (قرآن و سنت) در تفسير
واقعيت آن است كه قرآن از آن لحظه كه قالبى زمينى پيدا كرد و محدود به حدود فرشيان- چه از جهت واژگان و مفاهيم و چه شيوهها و چينشها-شد، گرفتار ابهام، ايهام و اجمالهاى ناخواسته گشت. اينگونه مشكلات موجود در پارهاى از آيات نه از سر تعمد و تفطن كه زاييده اضطرار بود. محدوديتهاى زبان و روان بشرى، خداوندگار زبان و بيان را به ايهامگويى و ابهامآفرينى -كه از ضرورتهاى همزبانى با بشر است- وا داشت. يكى از مباحث دراز دامن و حساس در تفسير و علوم قرآنى شيوه برطرف كردن متشابهات گفتارى موجود در متون دينى است. پارهاى از عالمان مسلمان برآنند كه تنها راه حل اين مشكل، خود وحى است و هرگونه منبع ديگرى براى رفع اين مشكل غيرقابل دفاع است.
ابن عاشور در مقدمه دوم و سوم در ابتداى تفسيرش به بحث تفسير مأثور پرداخته و به شدت به مخالفان تفسير به غيرمأثور خرده گرفته است و مىگويد: تفسير مأثور گرچه پذيرفتنى است، اما اينگونه تفسير به شدت اندك است. وى در مقام تبيين علومى كه مفسر بدان نيازمند است، تفسير برخى آيات را با آيات ديگر و يا با رواياتى كه از ناحيه نبى اكرم(ص) و آنچه از صحابه در ذيل پارهاى از آيات رسيده، از قبيل تخصيص عمومات و تقييد مطلقات و... دانسته و مفسر را از آنها بى نياز مىداند. البته وى خود در برخى موارد از تفسير مأثور بهره گرفته است؛ اما نمىتوان اين موارد را نشانه عدول وى از نظريهاش دانست.
ابن عاشور اگر چه روش قرآن به قرآن را استراتژى خود نكرده است، ولى در مواردى از آن بهره برده و با استفاده از اين شيوه دست به تفسير زده است. وى در دو مقام تفسير آيات مجمل و شرح پارهاى از الفاظ چنين كارى را انجام داده كه به عنوان نمونه مىتوان به آنچه وى در توضيح واژه فقه آورده، اشاره كرد.
وى در ذيل آيه شريفه فلو لا نفر من كل فرقة... به تبيين واژه فقه پرداخته، مىگويد: «الفقه أخص من العلم و لذلك نجد في القرآن استعمال الفقه فيما يخفى علمه»..[۱]
سه. جايگاه عقل در تفسير
عقل در اينجا در مقابل نقل و به معناى تلاش عقلانى و روشمند مفسر در فهم آيات الهى است كه در ادبيات جديد عربى از آن به التفسير بالرأى تعبير مىشود. تفسير عقلى اينگونه تعريف شده:التفسير العقلى يقوم على الاجتهاد في فهم النصوص القرآنية و إدراك مقاصدها و مراميها من مدلولها و دلالتها،... عقلگرايى در تفسير نه تنها جديد نيست، بلكه داراى قدمتى تقريباً همسان با تفسير است.
اما روش تفسير عقلى در دوران جديد كه به نوعى محصول مدرنيته است، تفاوتى جدى دارد با آنچه قبلاً عقلگرايى در تفسير نام داشت.
يكى از صاحبنظران در مورد جايگاه عقل در اين تفسير مىنويسد: «و كان ممن استخدم العقل في فهم آيات القرآن». اين تفسير از جمله تفاسيرى است كه عقل را به خدمت گرفته است. مباحث اين چنين را در تفسير ابن عاشور در ذيل آيات ناظر به خلقت آسمان و زمين، سؤال از چيستى روح، ماهيت وحى، به لسان عربى بودن متن وحيانى و... مىتوان ديد و ملاحظه كرد كه وى چگونه با استعانت از عقل به پارهاى مباحث پرداخته كه در كمتر تفسيرى مىتوان آن نكات را يافت.
چهار. جايگاه فقه در تفسير
فقه يكى از مهمترين دانشهاى دينى نزد بسيارى از مفسران بوده است، و اين بدانجهت است كه آيات الاحكام در جاىجاى اين متن دينى اشراب شده و ذات مقدس خداوندگار يا در پاسخ پرسشهاى مؤمنان و جستوجو گران غيرمؤمن و يا به جهت اهميت داشتن آن احكام، آن را به پيامبرش ابلاغ كرده است.
آنگونه كه اشاره شد مفسران اندلسى به فقه اهتمام ورزيده و در تفاسير خود به آن پرداختهاند. ابن عاشور نيز در تفسير ضمن اهتمام به فقه در ذيل آيات متعدد و داراى ظرفيت تشريعى، به آنها پرداخته است. به عنوان نمونه مىتوان به آنچه وى در ذيل آيه شريفه يعلمون الناس السحر ، در مورد بحث سحر آورده اشاره كرد. وى ضمن تبيين تفصيلى ماهيت سحر و تذكر آراى فقها؛ حكم فقهى آن را مورد تأمل قرار داده است كه پرداختن به آن از حوصله اين مقاله بيرون است.
در پايان تذكر دو نكته خالى از لطف نيست كه به آنها بهصورت خلاصه اشاره مىشود.
- جايگاه اين تفسير:
- اين تفسير كه برآيند پنج دهه تلاش مؤلف است، يكى از تفاسير تحقيقى است؛ گرچه در جوامع اسلامى، با تأخير منتشر و مطرح شد، ولى بعد از انتشارش جايگاه مناسب خود را پيدا كرد. يكى از انديشمندان معاصر در معرفى اين تفسير مىگويد: «لم يكن تفسير ابن عاشور التحرير و التنوير تفسيراً فقط بل يمكن اعتباره كتاب لغة، بل كتاب في أساليب اللغة عامة، لأنه اشتمل على النحو و الصرف و البلاغة».
- ديگرى كه از مفسران و قرآنپژوهان معاصر شيعى است در مورد ارزش اين تفسير معتقد است: «اين تفسير از بهترين تفاسير عصرى و روز آمد بهشمار مىرود كه بيشتر به مسائل اجتماعى، تربيتى، اخلاقى و سياسى پرداخته... از اينرو اين تفسير به عقل -بيش از نقل- نظر دارد و شديداً به منقولات واهى بهويژه كعب الأحبار تاخته است».
- يكى ديگر از محققین كه در معرفى تفاسير اسلامى بسيار مىكوشد، در ترجمان اين تفسير آورده است:
- «التحرير و التنوير، من أبرز تفاسير القرن الرابع عشر و من أدقهم في فهم كلام الله المجيد». برخى نيز ضمن تمجيد از اين تفسير آن را تفسيرى تحقيقى معرفى كردهاند. اينگونه نظرات نشان مىدهد كه هر كس اين تفسير را ديده است، از خلاقيت و نوآورى آن لذت برده و تلاش مؤلف آن را ارج نهاده است.
- چرايى مهجوريت تفسير ابن عاشور:
- چرا اين تفسير در جامعه علمى ما چنين مهجور است؟ تفسيرى كه مىتوانست همانند پارهاى ديگر از تفاسير اهل سنت در برخى از برداشتهاى ما مؤثر باشد، چرا مهجور ماند؟ پارهاى از علل و دلائل اين مهجوريت را مىتوان چنين شمرد:
- يك. تك كانالى شدن ارتباط ما با جهان بيرون: حقيقت آن است كه حوزه علمى شيعى، اولاً خود را نيازمند به ارتباط علمى با جهان پيرامونى خود نمىبيند كه البته اين نگاه اگر يك فائده داشته باشد، صدها زيان به دنبال دارد. ثانياً كانال ارتباطى خود را با جهان بيرون نيز محدود كرده و از مجامعى چون الازهر مصر و از مغرب اسلامى به دور بوده است. به راستى انديشهها و تفسير كسانى چون ابن عاشور به اندازه روح المعانى آلوسى قابليت سرمايه گذارى ندارند؟
- دو. نداشتن ارتباط علمى و تعريف شده با جهان اسلام: معضل ديگر ما تعريف نشدن كيفيت ارتباط ما با جهان بيرون است. به راستى در چه حوزهها و به چه ميزان ما به جهان اسلام نيازمنديم؟ اگر در حوزه تفسير و علوم قرآنى اين مشكل را حل كرده بوديم، قطعاً تا به حال گامهاى بلندى -حداقل در عرصه علوم قرآنى- برداشته بوديم.
- سه. سياستهاى خاص مبنى بر به انزوا كشاندن پارهاى از جهان اسلام از ناحيه برخى جوامع علمى اسلامى: پارهاى از جوامع اسلامى همانند جامع الازهر مصر از ديرباز منادى رهبرى سياسى و فرهنگى جهان اسلام بوده است؛ البته در مقام نفى جايگاه رفيع آن در تحولآفرينى و نوزايى دينى نيستم. در مقابل، تونس و غرب اسلامى نيز تن به حضور در سايه نمىداد و خواهان حضور در صحنه بود. اين نوع تعامل به مفتيان و انديشمندان مصرى اين جسارت را مىداد كه به خود بينديشند و بس.
- چهار. استقلال مغرب اسلامى از جهان اسلام: استقلال فرهنگى و لو اندك سبب شده كه اين قطعه از پازل جهان اسلام براى مدتى از دسترس دور بماند، كه يكى از نتايج آن همين ناآشنا ماندن اين تفسير در ميان پارهاى از مسلمانان بود.
پانويس
- ↑ متن كتاب، جلد 10، ص299