شرح فصوص الحكم ابن عربي (قاساني)
شرح فصوص الحکم ابن عربی (قاسانی) | |
---|---|
پدیدآوران | عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلالالدین (نويسنده) |
عنوانهای دیگر | فصوص الحکم. شرح شرح فصوص الحکم |
ناشر | بيدار |
مکان نشر | قم - ایران |
سال نشر | 1370 ش |
چاپ | 4 |
موضوع | ابن عربی، محمد بن علی، 560 - 638ق. فصوص الحکم - نقد و تفسیر
تصوف - متون قدیمی تا قرن 14 عرفان - متون قدیمی تا قرن 14 |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 283 /الف2 ف602724 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
شرح العارف الكامل كمالالدين عبدالرزاق القاسانى على فصوص الحكم للشيخ محيىالدين بن العربىنام کامل این کتاب میباشد، گرچه مؤلف، نام خاصى براى كتابش ننهاده است، ولى از عبارت خطبه كتاب كه مىفرمايد:جماعتى از اهل عرفان از من درخواست نمودند كه برايشان كتاب فصوص الحكم ابن عربى را شرح نمايم، نام مذكور اقتباس گرديده است.
مؤلف آن، عارف نامدار، عالم عامل، ابوالغنائم كمالالدين عبدالرزاق قاسانى(متوفاى 730ق)، است. در اينكه نسبت مؤلف، قاسانى يا كاشانى است، اختلاف است. مشهور آن است كه ايشان كاشانى است كه منسوب به كاشان، از شهرهاى معروف ايران است، اما استاد حسنزاده آملى مىفرمايد: تحقيق آن است كه ايشان، قاسانى است كه منسوب به قاسان که همان معرّب كاسان است، و از روستاهاى اطراف سمرقند است. به همين خاطر، ناشر محترم و دانشمند، جناب عالىمآب، آقاى محسن بيدارفر، بر روى جلد، «القاسانى» را مرقوم فرمودهاند.
همانگونه كه از نام كتاب پيداست، در اين كتاب، «فصوص الحكم» ابن عربى، شرح مىشود. شيخ كامل مكمل، محيىالدين ابوعبدالله محمد بن على، معروف به ابن عربى طائى حاتمى اندلسى، مشهور به شيخ اكبر، بزرگترين عارف جهان اسلام محسوب مىشود. او داراى تأليفات بسيار زيادى است كه دو اثر از آنها، از اهميت و شهرت بسزايى برخوردار است.
اولى، «الفتوحات المكية» است كه بزرگترين دانشنامه عرفان اسلامى است كه از زمان تأليف تا كنون، هيچ تأليفى قابل مقايسه با آن نمىباشد و دومى، «فصوص الحكم» است كه مهمترين اثر تحقيقى ابن عربى است، زيرا اين كتاب از آخرين نوشتههاى مؤلف به شمار مىرود. اين اثر، اگرچه از نظر حجم كوچك است و قابل مقايسه با «الفتوحات المكية» نيست، ولى از نظر تحقيق و محتوا بىنظير است. «فصوص الحكم» ابن عربى، كتابى است كه تا به حال بيشترين شروح و تعاليق و رديهها را به خود اختصاص داده است.
مؤلف، در خطبه «فصوص الحكم» مىگويد: «من در يك مكاشفه روحانى، در دهه آخر محرم سنه 627ق، در شهر دمشق، حضرت رسولالله(ص) را ديدم كه كتابى در دست مبارك اوست و به من فرمود: اين، كتاب «فصوص الحكم» است. آن را بگير و به مردم برسان تا از آن بهره ببرند». از اين عبارت، بهخوبى فهميده مىشود كه حضرت رسول(ص)، اين كتاب را «فصوص الحكم» ناميده است.
عبدالرزاق قاسانى، انگيزه تأليف «شرح فصوص الحكم» را در مقدمه چنين بيان مىكند: «گروهى از اهل حق و حقيقت و ارباب عرفان و معرفت، بهويژه دوست بزرگوار، عالم عارف موحد محقق شمس الملة والدين، قدوه ارباب يقين، محمد بن مصلح، مشتهر به شمس تبريزى، از بنده درخواست نمودند كه كتاب «فصوص الحكم» ابن عربى را براى آنان شرح نمايم؛ به شرط آنكه چيزى از گوهرهاى گرانبهاى آن را مخفى نكنم و تا جايى كه امكان دارد اسرار و رموز آن را آشكار كنم».
در درس شرح فصوص عبدالرزاق، عدهى زيادى شركت مىجستند كه سه تن از آنان، از چهرههاى درخشان عالم ادب و عرفان بودند: يكى، شمس تبريزى است كه گذشت و ديگرى، عارف شهير، علامه داود بن محمود قيصرى، بزرگترين شارح فصوص الحكم است و سهديگر، ركنالدين مسعود شيرازى، معروف به باباركناى شيرازى است كه «فصوص الحكم» را به فارسى، شرح و ترجمه نموده و نام آن را نصوص الخصوص فى ترجمة الفصوص، نهاده است.
علامه قيصرى، در آغاز «شرح فصوص الحكم» مىفرمايد: «بنده، خداى سبحان را به خاطر سه نعمت بزرگ شكر مىنمايم: اولى، استاد بزرگى چون عبدالرزاق، نصيب من گرديد؛ دومى، كتاب مهمى چون فصوص الحكم، به دستم رسيد و سومى، شاگردان باشور و شوقى، در درسم حاضر مىشدند».
اين كتاب، مشتمل بر سه مقدمه و بيست و هفت فص است. سه مقدمه، تمام اصول «فصوص الحكم» را در بر دارد. مقدمه اول، در تحقيق حقيقت ذات احديت است. مقدمه دوم، در بيان حقايق اسما و غير متناهى بودن آنهاست و مقدمه سوم، در بيان شأن الهى است.
عناوين بيست و هفت فص، به شرح زير است:
1. فص آدمى؛ 2. فص شيثى؛ 3. فص نوحى؛ 4. فص ادريسى؛ 5. فص ابراهيمى؛ 6. فص اسحاقى؛ 7. فص اسماعيلى؛ 8. فص يعقوبى؛ 9. فص يوسفى؛ 10. فص هودى؛ 11. فص صالحى؛ 12. فص شعيبى؛ 13. فص لوطى؛ 14. فص عزيرى؛ 15. فص عيسوى؛ 16. فص سليمانى؛ 17. فص داودى؛ 18. فص يونسى؛ 19. فص ايوبى؛ 20. فص يحيوى؛ 21. فص زكرياوى؛ 22. فص الياسى؛ 23. فص لقمانى؛ 24. فص هارونى؛ 25. فص موسوى؛ 26. فص خالدى؛ 27. فص محمدى.
«شرح فصوص الحكم» قاسانى از شروح موجز و مزجى «فصوص الحكم» به شمار مىرود، فلذا به شرح الفاظ و عبارات، كمتر پرداخته و بيشتر، جانب معنا و محتوا را رعايت داشته است و از ايجاز مخل و اطناب ممل منزه است.
مؤلف چون در تفسير و تأويل قرآن تبحر داشته است، در شرح معارف عالى، از حقايق قرآنى و تأويل آيات الهى، بسيار بهره گرفته است، فلذا شرح او، مشحون از استشهاد و استدلال به آيات قرآن است؛ براى تأييد مطلب مذكور، يادآور مىشويم كه بزرگان فرمودهاند كه عبدالرزاق، كتابى به نام «تأويلات القرآن» داشته است كه به غلط، به نام «تفسير ابن عربى» معروف شده است. گواه صحت اين مدعا، عبارت شارح در صفحه 310 «شرح فصوص الحكم» است كه مىفرمايد:
«بنا بر تأويل تابوت، به بدن انسانى و تأويل موسى، به روح، فرعون به نفس اماره و درخت به قوه فكريه تأويل مىشود و هر كس تطبيق و تأويل مىخواهد، به «تأويلات القرآن» كه قبلا نوشتيم مراجعه نمايد».
ويژگى ديگر اين شرح، آن است كه از اخبار و روايات، در شرح مطالب عرفانى استفاده نموده است؛ حتى مىتوان احتمال داد كه شارح علامه، در نقل احاديث، گرايش شيعى دارد، زيرا ائمه را با القابى كه ويژه علماى شيعى است، ذكر مىنمايد؛ بهعنوان نمونه، چند مورد را نقل مىنماييم:
در صفحه 92 مىفرمايد: «پس اين، مانند كلام اميرالمؤمنين، على رضى الله عنه است هنگامى كه سخن خوارج را شنيد كه گفتند: حكومت نمىباشد مگر براى خدا كه فرمود: سخن حقى است كه به آن، باطل اراده شده است».
در صفحه 102 مىفرمايد: «اميرالمؤمنين، على كرم الله وجهه مىفرمايد: اعلام وجود به آن شهادت مىدهد...»؛ تعبير اميرالمؤمنين، مخصوص شيعيان است.
در صفحه 232 مىفرمايد: «به همين خاطر، امام محقق جعفر بن محمد صادق فرمود: رحمان، اسم خاص است»؛ در اينجا، به امامت برحق امام جعفر صادق، تصريح نموده است.
وى در چند جاى ديگر به امامت امام مهدى(عج)، اقرار نموده است. در صفحه 42 مىگويد: «خاتم اولياء، گاهى در حكم شرع تابع است، مانند امام مهدى(عج) كه در آخر زمان مىآيد، زيرا او در احكام شرعى، تابع محمد(ص) است، ولى در معارف و علوم و حقايق، تمام پيامبران و اولياء، همه، تابع او مىباشند و اين، با آنچه گفتيم، منافات ندارد، زيرا باطن مهدى، باطن محمد(ص) است و به همين خاطر، گفته شده: مهدى(عج)، حسنهاى از حسنات سيد المرسلين(ص) است و حضرت رسولالله(ص)، فرموده است: «همانا اسم او، اسم من و كنيه او، كنيه من است و او داراى مقام محمود است» و اينكه او تابع است، ضررى ندارد در اينكه او معدن علوم تمام پيامبران و اولياء است، زيرا او در علم شريعت و احكام، پايينتر است، ولى در علم تحقيق و معرفت به خدا، بالاتر است».
در صفحه 53 مىفرمايد: «و خاتم آباء در اين نوع، مهدى(ع) است».
در صفحه 294 مىفرمايد: «هارون(ع)، امامت مطلقه داشت، زيرا پيامبرى بود كه با شمشير مبعوث شد، مانند امامت مهدى(ع)».
از مجموع مطالب بالا بهخوبى استفاده مىشود كه به احتمال قوى عبدالرزاق قاسانى، عارف شيعى بوده است؛ حتى مىتوان گفت شيعه دوازده امامى است، چونكه در چندين مورد به امامت حضرت مهدى(ع) تصريح نموده است.
در تحقيق پيرامون جن چنين مىنويسد: «جن، ارواح قوى متجسد در اجرام لطيف است كه جوهر نارى و هوايى بر آنها غلبه دارد؛ همانگونه كه جوهر خاکى و آبى بر ما انسانها غلبه دارد و به خاطر لطافت اجسام آنها و قوت ارواح آنها، خداوند آنها را قدرت داده است كه به اشكال مختلف دربيايند و توان حركات سريع داده و مىتوانند كارهايى كنند كه از قدرت و توان بشر بالاتر است، مانند فرشتگان؛ به جز اينكه جن، زمينى و پست است، ولى فرشتگان، آسمانى و عالى هستند و خداوند عالم است». (شرح فصوص الحكم قاسانى، ص 237 - 238).
وى همچنين تحقيقاتى پيرامون كيفيت احضار تخت ملكه سبا، بلقيس، توسط آصف بن برخيا در صفحه 237 و تفسير و تأويل ايمان فرعون در صفحه 310 نموده است كه بدانجا مراجعه شود.
در آخر براى حسن ختام، حكايت عاشقانهاى را كه شارح در صفحه 329 نقل نموده است، بيان مىكنيم:
«اصمعى نقل كرده كه در بيابان، از كنار سنگى كه بر سر راه حجاج بوده و اين بيت بر آن مكتوب بوده است، گذر نموده است:
ألا ايها الحجاج بالله خبروا | اذا حل عشق بالفتى كيف يصنع |
پس وى در زير آن نوشته:
يداوى هواه ثم يكتم سره | و يخضع فى كل الامور و يخشع |
اصمعى گويد: هنگام بازگشت، سنگ را ملاحظه كردم، ديدم زير اين بيت نوشته شده:
و كيف يداوى و الهوى قاطع الحشا | و فى كل يوم روحه تتقطع |
اصمعى گويد: من در زير اين بيت نوشتم:
اذا لم يطق صبرا و كتمان سره | فليس له شيء سوى الموت انفع |
گويد: پس مراجعه كردم و ناگهان به جوانى برخوردم كه لاغر بود و رنگش، پريده و چشمانش، فرورفته و اجلش فرارسيده و مرده بود.
(ترجمه چهار بيت مزبور: اى حاجيان! شما را به خدا سوگند، خبر دهيد كه اگر عشق، بر جوانى غلبه كرد، چه كند).
(عشقش را مداوا كند، آنگاه رازش را كتمان كند و در تمام امور خضوع و خشوع نمايد).
(چگونه مداوا كند؛ در حالى كه عشق، جگرش را پاره كرده و در هر لحظه، روحش شرحه شرحه مىشود؟).
(اگر شكيبايى ندارد و رازش را پنهان نمىكند، جز مرگ چيزى به حال او سود ندارد).