الحكمة الخالدة
نام کتاب | الحکمة الخالدة |
---|---|
نامهای دیگر کتاب | جاویدان خرد |
پدیدآورندگان | مسکویه، احمد بن محمد (نويسنده)
بدوی، عبدالرحمن (مقدمه نویس و مصحح) |
زبان | عربی |
کد کنگره | PJA 3849 /ج2 |
موضوع | اخلاق ایرانی
اندرز نامههای عربی اندرز نامههای پهلوی - ترجمه شده به عربی |
ناشر | دانشگاه تهران |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1358 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE10890AUTOMATIONCODE |
الحكمة الخالدة، كتابى است در حكمت عملى، تأليف ابوعلى مسكويه (متوفى 421ق) حكيم، مورخ و اديب عهد آل بويه. اين كتاب، اندرزنامهاى است شامل ادب و حكمت اقوام ايرانى، هندى، عرب و رومى؛ به همين سبب، گاهى آن را «آداب الفرس و الهند و العرب و الروم» نيز ناميدهاند.[۱]
زبان اين اثر، عربى است و آنچه آقابزرگ تهرانى و خوانسارى درباره فارسى بودن آن گفتهاند، ظاهراً مربوط به ترجمهاى عربى از جاويدانخرد هوشنگ است كه مسكويه آن را به فارسى برگردانده است.[۲]
انگیزه تألیف
هدف مسكويه، از نگارش اين اثر، تربيت و ارشاد نفوس جوانان و دوستداران حكمت بوده است.[۳]
ساختار
اين كتاب، مجموعه گفتارهايى بدون ترتيب به نظر مىرسد، اما در حقيقت نويسنده از ميان منابعى كه در اختيار داشته، آنچه را با فرهنگ ايرانى و اسلامى تناسب بيشترى داشته، برگزيده است؛ چنانكه از جهت كمّى، بيشترين تعداد پندها به مردم عرب و مسلمانان اختصاص دارد و حكمتهاى ايرانيان و روميان و پندهاى نقلشده از حكماى هند در مرتبه بعد قرار دارند.[۴]
مطالب اين كتاب را مىتوان از جهت صورى در سه قالب حكمت، وصيت و تمثيل طبقهبندى كرد؛ حكمتها همگى جملات اسميهاند؛ وصايا گفتارهايى هستند خطاب به كسى يا گروهى و تمثيل، بهره گرفتن از رمزها و نمادهاست كه در لوح قابس (گفتگويى ميان قابس، يكى از شاگردان سقراط و شخصى نامعلوم) آمده است.[۵]
گزارش محتوا
درباره محتوا و ويژگىهاى اين اثر، توجه به نكات زير مفيد است:
- در صحت انتساب اين اثر به مسكويه ترديد نيست؛ زيرا در آن از كتاب ديگرش، «تهذيب الأخلاق و تطهير الأعراق»، ياد كرده و ياقوت حموى نيز اين كتاب را جزو مؤلفات وى ذكر نموده است.[۶]
- جاويدانخرد (نوشته هوشنگ)، وصيتى است از زبان هوشنگ، از پادشاهان پيشدادى، كه براى فرزندش و پادشاهان پس از خود نوشته و مسكويه ترجمه بخشى از آن را كه در اختيار داشته، در ابتداى كتابش نقل كرده است؛ سپس وى حِكَم ايران و هند و عرب و روم را به آن افزوده و از باب تسميه كل به جزء، يا به دليل اهميت اين بخش، كتاب خود را جاويدانخرد ناميده است.[۷]
- گفتنى است كه عنوان الحكمة الخالدة كه عبدالرحمن بدوى به اين كتاب داده، جعلى است و در كتاب مسكويه چنين عنوانى نيامده و بدوى خود در مقدمه به عنوان اصلى كتاب؛ يعنى جاويدانخرد، تصريح كرده است.[۸]
- مسكويه، در اين كتاب با بيان عبارات اخلاقى در قالب پند و انتساب آنها به شخصيتهاى بزرگ و تكرار پندهاى مشابه، در پى بيدار كردن وجدان اخلاقى و تنظيم رفتارهاى اجتماعى است.[۹]
- از نظر محتوا، اين كتاب حاوى سه نكته اساسى است: «مبارزه با شهوات و جلوگيرى از افراط و تفريط»؛ «مدح عقل و دعوت به علم و معرفت» و «حذر از مال و زن».[۱۰]
- اين كتاب با پندهاى هوشنگ پيشدادى آغاز شده است. هوشنگ در متون زردشتى نخستين شهريار است و از او با لقب «پَرَذاتَه» ياد شده كه معادل اوستايى پيشداد و به معناى نخستين كسى كه آيين آورد يا نخستين آفريده است.
- مسكويه كه در «تجارب الأمم»، همانند ديگر منابع تاريخى، ابداع و آموزش بسيارى از امور و صنايع را به هوشنگ نسبت داده، در «جاويدانخرد» تصريح كرده كه هوشنگ در نگارش «جاويدانخرد» از هيچ كتاب حكمى پيش از خود استفاده نكرده است.[۱۱]
- اين متن به زبان پهلوى بوده و مسكويه سرگذشت افسانهآميز كشف متن پهلوى را در كتاب خود به روايت جاحظ و او از واقدى، آورده است. بنا بر اين روايت، مردى به نام ذوبان، از حكماى كابل، كه از وجود اين كتاب در خزاين ايوان مدائن مطّلع بوده است، از مأمون (متوفى 218ق) خواسته بود كه آن را به او ببخشند. به دستور خليفه و به راهنمايى ذوبان، كتاب را كه صد برگ داشته و در جعبهاى زير خاك مدفون بوده است، بيرون آوردند. ذوبان آن را مجموعهاى از حكمت باستان وصف كرده كه «گنجور، وزير ايرانشهر» از حكمت باستان گرد آورده بوده است. به خواهش حسن بن سهل، برادر فضل بن سهل، ملقب به ذوالرياستين، خضر بن على (مترجم آثار پهلوى به عربى) سى برگ آن را به عربى ترجمه كرده و ظاهراً جاحظ همين ترجمه را در كتابش نقل كرده بوده است.[۱۲]
- پندهاى هوشنگ از نوع پندهاى تجربى و عملى است، نه دينى و اغلب شكل دو وجهى يا عددى دارند. ظاهراً اين متن، پيش از مسكويه نيز شناخته شده بوده؛ زيرا «كندى»، از وصايا و پندهايى ياد كرده كه از طريق حاور بن جرد بن سعيديار، به او رسيده و ظاهراً منظور همان «گنجور، وزير ايرانشهر» است و متن اين پندها نيز با جاويدانخرد هوشنگ مطابقت دارد. علاوه بر اين، راغب اصفهانى از كتابى با عنوان جاودان ياد كرده و برخى پندهاى هوشنگ را بازگو نموده است. متنى نيز در «رسائل البلغاء» با عنوان «يتيمة السلطان» به ابن مقفع (متوفى 139ق) منسوب است كه بخشى از آن با متن جاويدانخرد تطابق دارد، اما در صحت اين انتساب ترديد هست.[۱۳]
- مسكويه پس از ذكر نصايح هوشنگ، از پندهاى حكما و پادشاهان ايران، مانند آذرباد، بزرگمهر، قباد، انوشيروان، بهمن، هرمز و جمشيد ياد كرده است. تقدم اين بخش، سبب شده است كه برخى آن را متأثر از جريان شعوبيه بدانند كه به برترى عجم بر عرب قائلند؛ درحالىكه مسكويه تصريح كرده، به سبب فارسى (پهلوى) بودن متن اصلى جاويدانخرد، حكمتهاى ايرانيان را مقدّم داشته است.[۱۴]
- در اين كتاب، پس از بيان حكمتهاى ايرانيان، بدون ذكر نام كسى و در چند صفحه به حكمتهاى هند اشاره شده كه بخشى از آن آداب مصاحبت با سلطان است. فصل بعد، به حِكَم عرب اختصاص يافته كه با احاديث نبوى آغاز شده است و شخصيتهاى محورى اين فصل به ترتيب عبارتند از: على(ع) با لقب اميرالمؤمنين، حسن بصرى و لقمان. مسكويه، از ابوبكر و عمر نيز نقل قول و با عبارات «رحمه اللّه» و «رضياللّهعنه»، از آنان ياد كرده است. كلماتى نيز از قُسّ بن ساعده ايادى، اكثم بن صيفى و بسيارى از مشاهير صوفيه، مانند شبلى و جنيد، حتى عرب جاهلى در اين فصل مندرج است. بيشتر پندهاى اين فصل، قالب بيانى و روايى دارند و در بخش پايانى، گفتارها با اشعار عربى مزين شدهاند.[۱۵]
- فصل حِكَم روم - يونان، با پندهاى سقراط آغاز مىشود و با همانها نيز پايان مىپذيرد. در ميان اين فصل، پس از حكايات لوح قابس، باز هم گفتارهايى از سقراط نقل شده است. مسكويه در بخش اول اين فصل، وصيت افلاطون به ارسطو و در بخش آخر، اندرزهاى افلاطون در تربيت جوانان را آورده است. نصايحى را از زبان ارسطو خطاب به اسكندر و مطالبى از هرمس، ديوجانس، بطلميوس و فيثاغورس نيز بيان كرده است.[۱۶]
- مسكويه در خاتمه، سخنانى را از متأخران مسلمان ذكر كرده كه مطلع اين گفتار، سخنان خود اوست. اين بخش، تنها جايى است كه وصاياى مؤلف كتاب آمده است. تأكيد بر طلب حكمت، شأن عقل، لزوم جهاد با نفس، اعتدال در امور و برترى مرتبه ذهن در قياس با عقل، از نكات مورد توجه وى است. مسكويه، پس از آن آدابى را از ابن مقفع، فارابى و ابوالحسن عامرى بيان كرده است. عامرى، معاصر مسكويه بوده و آوردن گفتار وى در جاويدانخرد، نشانه ارج و احترامى است كه مسكويه براى عامرى قائل بوده است.[۱۷]
وضعيت كتاب
شرفالدين، عثمان بن محمد قزوينى به دستور اتابك ابوبكر، جاويدانخرد را تا پايان حِكَم عرب جاهلى ترجمه كرده و محمدتقى دانشپژوه در 1359ش، آن را در تهران منتشر كرده است.[۱۸]
در قرن هفتم نيز مؤلفى ناشناس در اثرى با عنوان «تاريخ شاهى»، ترجمه وصيت جمشيد، مندرج در جاويدانخرد، را آورده است.[۱۹]
تقىالدين، محمد ارجانى شوشترى به دستور نورالدين جهانگير، پادشاه هند، فصولى از اين كتاب را به فارسى برگردانده كه از ترجمه قزوينى كاملتر است.[۲۰]
ترجمه ديگر اين اثر را محمدحسين بن شمسالدين (حكيم)، با اندكى دخل و تصرف در 1065ق و به دستور پادشاه هند انجام داد.[۲۱]
سيد محمدكاظم امام نيز بخش نخست كتاب مسكويه؛ يعنى وصيت هوشنگ و داستان يافتن آن را ترجمه كرده و درباره اشخاص مذكور در اين بخش، توضيحاتى داده است.[۲۲]
پانويس
منابع مقاله
1. متن و مقدمه كتاب.
2. طيبه اكرمى، دانشنامه جهان اسلام، ج9، ص505-509، تهران، 1384، زير نظر غلامعلى حداد عادل.