التفسير الكبير (فخر رازی)
نام کتاب | التفسیر الکبیر |
---|---|
نام های دیگر کتاب | مفاتیح الغیب
مفاتیح الغیب |
پدیدآورندگان | مکتب تحقیق دار احیاء التراث العربی (گردآورنده)
فخر رازی، محمد بن عمر (نويسنده) |
زبان | عربی |
کد کنگره | BP 94/5 /ف3م7 1378 |
موضوع | تفاسیر ادبی - قرن 6ق.
تفاسیر اهل سنت - قرن 6ق. تفاسیر فلسفی - قرن 6ق. تفاسیر کلامی - قرن 6ق. |
ناشر | ج: 1 & 2 & 3
دار إحياء التراث العربي ج: 4 & 5 & 6, 7 & 8 & 9, 10 & 11 & 12, 13 & 14 & 15, 16 & 17 & 18, 19 & 20 & 21, 22 & 23 & 24, 25 & 26 & 27, 28 & 29 & 30, 31 & 32 |
مکان نشر | ج: 1 & 2 & 3
بیروت - لبنان ج: 4 & 5 & 6, 7 & 8 & 9, 10 & 11 & 12, 13 & 14 & 15, 16 & 17 & 18, 19 & 20 & 21, 22 & 23 & 24, 25 & 26 & 27, 28 & 29 & 30, 31 & 32 |
سال نشر | 1420 هـ.ق یا 1999 م |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE1942AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
التفسير الكبير، تفسيرى كلامى، نوشتۀ فخرالدين رازى، متكلم و مفسر اشعرى قرن ششم و هفتم هجرى است. تفسير كبير مهمترين و جامعترين اثر فخر رازى و يكى از چند تفسير مهم و برجستۀ قرآن كريم به زبان عربى است. اين كتاب به سبب حجم بسيارش به تفسير كبير مشهور شده، ولى نام اصلى آن مفاتيح الغيب است.
فخر رازى، بر خلاف زمخشرى، كه هدف از تفسيرش دفاع از آموزههاى معتزلى است، به صراحت به انگيزه و هدف خود در نگارش اين تفسير اشارهاى نكرده، ولى عملا در جاى جاى آن، به دفاع از مذهب كلامى ابوالحسن اشعرى(متوفى 334) و رد آراى مخالفان وى، به ويژه معتزله، پرداخته است[۱].
تاريخ تأليف
دربارۀ تاريخ آغاز و پايان نگارش اين تفسير، تنها بر اساس اطلاعات پراكندهاى كه در آخر برخى سورهها آمده مىتوان سخن گفت. نخستين تاريخى كه فخر رازى به آن اشاره كرده، اول ربيع الاول 595 است كه در پايان سورۀ آل عمران آمده است.
بر اين اساس وى تفسير خود را قبل از 595 آغاز كرده است. آخرين تاريخ نيز در پايان سورۀ احقاف ذكر شده كه چهارشنبه 20 ذيحجّۀ 603 است[۲].
اهميت
يكى از دلايل شهرت و اعتبار تفسير كبير، تأثير آن بر تفاسير بعدى است. برخى از مفسرانى كه از محتواى تفسير كبير و روش آن استفاده كرده يا تأثير پذيرفتهاند، عبارتاند از: نيشابورى در غرائب القرآن، بيضاوى در انوار التنزيل، آلوسى در روح المعانى، قاسمى در محاسن التأويل، طباطبائى در الميزان و سيد محمد رشيد رضا در المنار[۳].
رشيدرضا كه عالمى سلفى و پيرو ابن تيميّه است، در المنار از شيوۀ استدلال و محتواى تفسير كبير بسيار استفاده كرده و طنطاوى نيز در الجواهر، قرآن را به همان شيوۀ فخر رازى تفسير كرده است[۴].
منابع فخر رازى
فخر رازى در نگارش تفسير خود از آثار و تفاسير گوناگونى بهره برده[۵]؛ ولى نام بيشتر آنها را ذكر نكرده است[۶].
از جمله آثارى كه نام برده، الآثار الباقية عن القرون الخالية ابوريحان بيرونى و الاعتذار قاضى عبدالجبار معتزلى و التوحيد ابن خزيمه است [۷].
شيوۀ معمول فخر رازى تنها ذكر نام مؤلفان آثار است. وى در مباحث لغوى از كتاب معانى القرآن زجّاج [۸] و فرّاء[۹]، الكامل مبرّد [۱۰] و غريب القرآن ابن قتيبه [۱۱] بهره برده است. در تفاسير روايى و مأثور صحابه و تابعين به تفاسير عبداللّه بن عباس، مجاهد بن جبر، قتادة بن دعامه و سعيد بن جبير مراجعه و بيش از همه به آراى ابن عباس استناد كرده است[۱۲]. برخى از اين تفاسير با سلسله اسناد متعددى در آن روزگار رواج داشته[۱۳]، اما فخر رازى به اسناد روايت اين تفاسير اشارهاى نكرده است. از تفاسير متأخرتر نيز از جامع البيان فى تفسير القرآن طبرى، الكشف و البيان احمد بن ابراهيم ثعلبى(متوفى 427) و تفسير قفّال شاشى و احكام القرآن جصّاص بهره جسته است [۱۴].
با توجه به رويكرد عقلانى در تفسير فخر رازى، وى از تفاسير معتزلى نقل قول فراوانى آورده است[۱۵]. تفاسير معتزلى كه فخر رازى از آنها بهره برده عبارتاند از: تفسير ابوالقاسم كعبى[۱۶]، تفسير ابوعلى جبّايى[۱۷]، الجامع ابومسلم محمد بن بحر اصفهانى [۱۸]، تفسير قاضى عبدالجبار معتزلى [۱۹]، تفسير ابوبكر اصمّ [۲۰] و كشاف زمخشرى (متوفى 538) كه فخر رازى به نقل آراى وى توجه فراوانى داشته است [۲۱].
تفسير كبير از حيث نقل اقوال علما و رجال معتزلى نيز اهميت دارد و فخر رازى علاوه بر عبارتهايى از معتزليان متقدم، به اقوال و آراى معتزليان متأخر و معاصر خود، چون ابوالحسين بصرى(متوفى 436) و ركنالدين محمود ملاحمى(متوفى 536)، كه فخر رازى از وى با نام محمود خوارزمى ياد كرده [۲۲]، نيز اشاره نموده است. وى به اختلافات كلامى نحلهها و مذاهب گوناگون نيز توجه داشته و از گروههايى؛ چون كراميه[۲۳]، اشاعره [۲۴]،اماميه[۲۵]، ثنويه[۲۶]، جبريه[۲۷]، خوارج[۲۸] و روافض[۲۹] نيز ياد كرده است.توجه به نظريات لغويان و نحويان بصره و كوفه و ذكر اختلاف آراى آنها، و بيان نظريات عالمان قرائت و فقها از ديگر جنبههاى در خور توجه تفسير فخر رازى است[۳۰]. فخر رازى در فقه بيشتر از شافعى - چون پيرو مذهب امام شافعى بوده - و سپس از ابوحنيفه تأثير گرفته است[۳۱]. به گفتۀ قاضى نوراللّه شوشترى[۳۲]، فخرالدين رازى اساس تفسير خود را از تفسير ابوالفتوح رازى، اقتباس كرده و براى رفع توهم، بعضى از تشكيكات خود را بر آن افزوده است؛ ولى حلبى[۳۳] اين قول را بىاساس و اثبات آن را بسيار مشكل و بلكه محال دانسته و منكر هر گونه شباهت اين دو تفسير شده است. حلبى[۳۴] معتقد است كه چون فخر رازى عقلگرا بوده، بسيارى از اوقات از خواندن تفاسير عقلى، از جمله تفاسير شيعى، متأثر گشته و بر خلاف عقايد اشاعره سخن گفته است.
ساختار و گزارش محتوا
اين اثر شامل سى و دو جلد مىباشد. هر چند فخر رازى در ابتداى تفسير كبير گفته است كه آن را در مقدمه و ابوابى تنظيم كرده و مقدمه نيز شامل ابواب و فصولى است، عملا در همان فصل اول از مقدمه، به تفسير «اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم» پرداخته است. او تفسير هر سوره را با ذكر نام آن، محل نزول، تعداد آيات و اقوال مربوط به آن آغاز كرده، سپس با ذكر يك يا دو يا چند آيه از آن سوره، توضيح كوتاهى دربارۀ مناسبت آنها با آيات قبلى داده است. اين ويژگى از امتيازات بارز اين تفسير است[۳۵]. سپس، چنانچه روايت يا حديثى از پيامبر اكرم(ص)، صحابه يا تابعين دربارۀ آيه يا آيات وجود داشته، آنها را بررسى كرده، يا به ذكر مسائلى چون ناسخ و منسوخ يا شرح مصطلحات حديثى(مانند متواتر و آحاد و جرح و تعديل) پرداخته، آنگاه آيه يا آيات مورد نظر را به كوچكترين اجزاى مفهومى، تجزيه كرده و تحت عناوينى؛ چون مسئله، سؤال، وجه، اقوال، امور و غيره، از ابعاد مختلف كلامى و فلسفى و لغوى و ادبى و فقهى و مانند اينها به بررسى و تفسير آنها پرداخته[۳۶] و در پايان، نظر خود را بيان نموده است. اين بحثهاى تفصيلى و پرداختن به ابعاد گوناگون يك مسئله، از ويژگىهاى بارز و منحصر به فرد تفسير كبير است.
تفسير كبير را از نظر روش، در شمار تفاسير عقلى و كلامى آوردهاند[۳۷]. ذهبى[۳۸] آن را از نوع تفسير به رأى جائز دانسته است. علامه طباطبائى نيز از طرفى اين تفسير را تفسيرى كلامى ذكر كرده[۳۹] و از طرف ديگر، تفسير متكلمان را تطبيق ناميده و رد كرده است [۴۰]. هر چند تفسير فخر رازى پر از مباحث كلامى و عقلى است، ظاهرا خود او لزوما به دنبال نگارش تفسيرى كلامى يا فلسفى يا تفسير به رأى، چه ممدوح چه مذموم، نبوده است، زيرا در تفسير خود به اين نكته اشارهاى نكرده و در وصيتنامهاش مىنويسد كه هيچ يك از اين روشهاى فلسفى و كلامى در كنار روش قرآنى ارج و ارزشى ندارند[۴۱]. با توجه به اين كه محور غالب مباحث كلامى، آيات قرآن كريم بوده است، در تفسير كبير كه صبغهاى كلامى دارد، مىتوان مجموعۀ نسبتا كاملى را از آراى كلامى اشاعره، معتزله، كراميه و برخى فرق ديگر[۴۲] ملاحظه كرد و به يك دورۀ كامل از مباحث كلامى دست يافت.
برخى از مباحث كلامى - فلسفى كه فخر رازى به آنها پرداخته عبارتاند از: معرفت خداوند و اين كه آيا در شناخت او نظر و استدلال جائز است يا نه[۴۳]، ايمان و اسلام،تفاوت ميان اين دو و اركان ايمان[۴۴]، كلام الهى و بحث از حدوث و قدم آن [۴۵]، رؤيت خداوند[۴۶]، عدل الاهى[۴۷]، جبر و اختيار و قضا و قدر[۴۸]، حدوث و قدم عالم[۴۹]، اعجاز قرآن[۵۰]، ارادۀ خداوند[۵۱]، مفهوم استواى خداوند بر عرش[۵۲]، تجسيم[۵۳]، تثليث[۵۴]، عصمت انبيا[۵۵]، شفاعت پيامبر اكرم[۵۶]، عقيدۀ شيعه در امامت معصوم و احتمال صحت آن [۵۷]، بيان لزوم وجود معصوم در هر زمانى با اين توضيح كه بر خلاف نظر شيعه و بنابر اعتقاد اشاعره و خود فخر رازى، مجموع امت معصوم است نه يك تن، و بحث معاد [۵۸].
در ميان مفسران، فخر رازى بيش از همه در تبيين آيات باران كوشيده است(-باران*، بخش دوم: باران در قرآن و حديث). از آراى خاص تفسيرى رازى، اعتقاد به نبودن واژههاى دخيل و غير عربى در قرآن است[۵۹]. همچنين وى به نقل روايات اسباب نزول و ذكر قرائتهاى مختلف اهتمام فراوانى داشته است[۶۰].عبدالحميد [۶۱] فهرستى از آراى خاص تفسيرى فخر رازى را آورده است. غلبۀ صبغۀ كلامى - عقلى در تفسير كبير مانع از اين نشده است كه فخر رازى در مواردى، از شيوۀ قرآن به قرآن، در تفسير آيات كريمه استفاده كند[۶۲]؛ ولى با وجود اشاراتى كه به احاديث پيامبر اكرم و امامان شيعه كرده [۶۳] و رواياتى كه از صحابه و تابعين آورده، در تفسير خود اعتماد اندكى به احاديث داشته است [۶۴]. گفته مىشود كه او در نقل احاديث به شيوهاى كه در عصر او معمول بوده، سلسله سند حديث را ذكر نكرده و نيز احاديثى را كه بسيارى از مفسران، حتى عقلى مشربانى چون زمخشرى و طبرسى،در فضائل سورهها و ثواب قرائت آنها نقل مىكنند، نياورده است[۶۵].
در تفسير كبير استفاده از رواياتى كه از اسرائيليات شمرده مىشوند، بسيار اندك است. براى نمونه ذيل آيۀ «ن» در سورۀ قلم، «ن» را به معناى نهنگى كه زمين بر پشت آن قرار دارد، دانسته است. فخر رازى هر چند اين روايت را در تفسير آيۀ مذكور آورده، آن را نه به سبب مخالفت با عقل يا اشكال در سلسله روايت يا محتواى حديث يا از اسرائيليات بودن رد كرده، بلكه از جنبۀ ادبى و نحوى مردود دانسته است[۶۶].
تفسير فخر رازى با وجود صبغۀ كلامى، از اشارات صوفيانه خالى نيست و در تفسير برخى آيات به ذكر طريق و شيوۀ عارفان در تفسير آيات نيز پرداخته است[۶۷]. سبكى[۶۸] ضمن اشاره به اين كه فخر رازى در تفسير خود عبارتهايى دربارۀ تصوف آورده، از وى به عنوان فردى مبرّز در تصوف نيز ياد كرده است. از ويژگىهاى بارز روش فخررازى در تفسير كبير، اهتمام جدّى او به بيان مناسبات ميان آيات و سور قرآن كريم است. وى تنها به ذكر يك مناسبت اكتفا نمىكند، بلكه در بيشتر مواقع به بيان چند مناسبت مىپردازد[۶۹]. عنايت به نكات ادبى و بلاغى، از جمله استشهاد به شواهد شعرى دورۀ جاهليت در مباحث لغوى و نحوى و بلاغى، از ديگر ويژگىهاى روش تفسيرى فخر رازى محسوب مىشود[۷۰]. وى در اين خصوص، بيشترين استفاده را از كشاف زمخشرى برده است [۷۱]. توجه به مباحث فقهى نيز از جمله خصايص روش فخر رازى در تفسير كبير است. فخر رازى در برخورد با آيات احكام، ابتدا آراى مكاتب و مذاهب مختلف فقهى را در خصوص آنها مطرح مىكند و سپس به تفصيل به بيان گرايش فقهى خود، يعنى مذهب فقهى شافعى، مىپردازد و بر صحت آن استدلال مىكند[۷۲].
دربارۀ اين كه تمامى تفسير كبير را خود فخر رازى نوشته يا تنها بخشى از آن به قلم اوست، اختلاف نظر وجود دارد: يك نظر اين است كه فخر رازى، خود، تفسيرش را به اتمام رسانده است[۷۳]، زيرا تا پنجاه سال بعد از وفات او صحبتى از نقصان تفسير كبير نبوده و حتى شاگردان بزرگ رازى سخنى از آن به ميان نياوردهاند. عبدالحميد[۷۴]، بر اساس شواهد فراوانى از تفسير كبير، نتيجه گرفته كه تمام آن را خود فخر رازى نوشته است. گروهى ديگر، بخشى از تفسير كبير را تأليف فخر رازى دانسته[۷۵] و براى اثبات نظرشان به خود تفسير كبير استناد كردهاند، از جمله ذيل آيۀ «جزاء بما كانوا يعملون»[۷۶] كه آمده است: المسألة الاولى الاصولية، ذكرها الامام فخرالدين رحمه اللّه فى مواضع كثيرة و نحن نذكر بعضها[۷۷]. اين عبارت به روشنى گواه است بر اين كه فخر رازى در تفسيرش به اين جا نرسيده بوده و اين بخش از تفسير كبير را كس ديگرى نوشته است. به گفتۀ ابوبكر بن احمد معروف به ابن قاضى شهبه[۷۸] و ابن حجر عسقلانى [۷۹]، تكميل كنندۀ تفسير فخر رازى احمد بن محمد بن مكى قمولى(متوفى 725) بوده است. حاجى خليفه[۸۰] نوشته است كه قمولى و شهابالدين بن خليل خويى(متوفى 631) تفسير فخر رازى را تكميل كردهاند. ذهبى[۸۱] معتقد است كه بعد از فخر رازى، خويى شروع به تكميل تفسير كبير كرد؛ ولى قبل از اتمام آن درگذشت و قمولى آن را به اتمام رساند. وى همچنين به نظر ديگرى هم اشاره مىكند و آن اين كه خويى و قمولى هر يك به تنهايى تكملهاى مستقل بر تفسير كبير نوشتند. به اين ترتيب، مسلّم شده كه فخرالدين رازى خود تفسيرش را به پايان نرسانده، ولى مشخص نيست تا كجاى آن را نوشته است. به عقيدۀ ذهبى [۸۲] از ابتدا تا تفسير سورۀ انبياء، و به گفتۀ خرمشاهى [۸۳] تا سورۀ فتح اثر فخر رازى است. در نسخهاى خطى از تفسير فخر رازى آمده كه از بعد از تفسير سورۀ عنكبوت تأليف خويى است[۸۴].
تفسير كبير به دليل مهارت فخر رازى در علوم مختلف، سرشار از مباحث كلامى، فلسفى، منطقى، فقهى، ادبى و غيره است و همين ويژگى آن را دايرةالمعارف گونه كرده است. اين گستردگى و اطناب تفسير فخر رازى مىتواند از آن جهت باشد كه وى آن را براى عموم ننوشته است. به نظر برخى از علماى تفسير، اشتمال تفسير فخر رازى بر اين حجم مطالب متنوع، از اهميت تفسيرى آن كاسته است. به گفتۀ ابوحيّان غرناطى، (مفسر قرن هفتم و هشتم)، در تفسير فخر رازى مطالبى هست كه در عالم تفسير نيازى به آنها نيست[۸۵]. ابن تيميّه نيز آن را تفسيرى دانسته كه در آن، جز تفسير از هر موضوعى سخنى يافت مىشود[۸۶]. به عقيدۀ سيوطى[۸۷]، اين تفسير مملو از سخنان حكما و فلاسفه است و بحثهاى تفسيرىاش بىارتباط با آيات است. ابن خلّكان[۸۸] نيز مىگويد كه در آن مطالب غريب و نا آشناى فراوانى آمده است. سبكى در وصف اين كتاب گفته است كه در آن همه چيز، از جمله تفسير، وجود دارد [۸۹].
عدهاى نيز بر محتواى آن خرده گرفتهاند و معتقدند كه تفسير كبير از اين جهت عيوب فراوانى دارد، از جمله ابوشامه مقدسى [۹۰] معتقد است كه فخر رازى در تفسير خود شبهات جدّى مخالفان اسلام و اهل سنّت را به بهترين شكل مطرح كرده، ولى از حل آنها در نهايت عجز و ناتوانى فرومانده است. به گفتۀ شرفالدين نصيبى، استاد و شيخ او سراجالدين سرمياحى مغربى در كتابى دو جلدى به نام المآخذ، به بيان معايب و نقاط ضعف تفسير فخر رازى پرداخته است[۹۱]. اقبال لاهورى [۹۲]نيز تفسير فخر رازى را مانع فهم درست قرآن دانسته است. بركة الشامى[۹۳] اين نظر را كه فخر رازى از دو روش تفصيل در تفسير سورۀ حمد و اجمال در ساير سورهها استفاده كرده، رد نموده و معتقد است كه فخر رازى در تمام تفسير خود، از يك شيوه بهره گرفته و تفصيل سورۀ حمد به اقتضاى خود سوره بوده و فخر رازى در تفسير برخى آيات ديگر نيز، به تناسب، مباحث را به تفصيل بيان كرده، از جمله ذيل آيۀ 31 سورۀ بقره، بحث گستردهاى دربارۀ علم آورده است[۹۴].
در دفاع از فخر رازى پاسخهاى ديگرى نيز دادهاند، از جمله گفتهاند كه امانتدارى وى در نقل سخنان مخالفان بر عدهاى از هم مشربان او گران آمده و آنان را به خردهگيرى واداشته است [۹۵].خود فخر رازى نيز در ابتداى تفسير كبير، دليل تفصيل و تنوع مطالب كتاب را بيان كرده و به خرده گيران پاسخ داده است. او[۹۶] مىگويد زمانى گفته بودم كه مىتوان از فوايد و نفايس سورۀ حمد، ده هزار مسئله استنباط كرد، برخى از حسودان و جاهلان و گمراهان و دشمنان قياس به نفس كرده، اين سخن مرا باور نكردند و آن را انكار نمودند، لذا هنگامى كه شروع به نگارش اين كتاب كردم، براى اثبات اين كه چنين چيزى ممكن است، اين مقدمه(تفسير تفصيلى سورۀ حمد) را نوشتم. فخر رازى در جاهاى ديگرى از تفسير، انگيزهاش را در تنوع و تفصيل مطالب، تقويت دين و القاى يقين و برطرف كردن شك و شبههها و از بين بردن نا آگاهى ذكر كرده است[۹۷].
نسخه شناسى
تفسير كبير مجموعا شامل 32 جزء است؛ ولى تعداد مجلدات آن در چاپهاى گوناگون، متفاوت است. نسخههاى خطى متعددى از اين تفسير بر جا مانده است[۹۸]. علىاصغر حلبى در كار ترجمۀ آن به فارسى است و چند جلد آن را منتشر كرده است.
فخر رازى علاوه بر تفسير كبير، آثار ديگرى نيز در تفسير قرآن دارد[۹۹]. پژوهشهاى فراوانى دربارۀ تفسير فخر رازى انجام شده است. ماهر مهدى هلال، فصل سوم كتاب خود، فخرالدين رازى بلاغيا[۱۰۰]، را به بررسى آراى بلاغى تفسير كبير اختصاص داده است. برخى ديگر از اين تأليفات عبارتاند از:
- الرازى مفسرا از محسن عبدالحميد؛ الامام فخرالدين الرازى: حياته و آثاره از علىمحمد حسن عمارى(قاهره /1388 1969)
-الرازى من خلال تفسيره اثر عبدالعزيز المجذوب(ليبى و تونس 1980/1400)
-فخرالدين الرازى، آراؤه الكلامية و الفلسفية از محمد صالح الزركان
از تحقيقات خاورشناسان مىتوان به كارهاى روژه آرنالدز[۱۰۱] و ژاك ژوميه reimoJ seuqcaJ و [۱۰۲] دربارۀ تفسير فخر رازى اشاره كرد. از مقالات متعدد روژه آرنالدز، مقالههاى«مسيحيان بنا بر تفسير فخر رازى از قرآن» [۱۰۳]، «جبر و اختيار در تفسير رازى»[۱۰۴] به طور كامل به فارسى ترجمه شده و گزارشى از مقالۀ «يافتههاى فلسفى در تفسير كبير فخرالدين رازى»[۱۰۵] نيز به فارسى موجود است. همچنين ميشل لاگارد در كتابى با عنوان المصباح المنير للتفسير الكبير(ليدن 1996) نمايهاى از اعلام و موضوعات تفسير فخر رازى را به اين شرح گرد آورده است: نمايۀ اعلام و اماكن و كتابهاى مذكور در تفسير رازى[۱۰۶]، نمايۀ موضوعات كلامى و ادبى و فقهى[۱۰۷] و نمايۀ مباحث اصول فقه بر اساس تفكيك موضوعى[۱۰۸].
اساس كار لاگارد، تفسير كبير رازى چاپ بيروت 1982 است. لاگارد جدولهايى تطبيقى نيز با دو چاپ ديگر اين تفسير آورده كه بر اساس آنها مىتوان مطلب را در دو چاپ ديگر نيز يافت. با وجود چندين چاپ از تفسير فخر رازى، هنوز اين متن تصحيح انتقادى نشده است[۱۰۹]. در منابع از دو تلخيص اين تفسير به نامهاى التنوير فى التفسير فى مختصر التفسير الكبير، نوشتۀ محمد بن ابى القاسم ربقى(متوفى 709) و الواضح فى تلخيص تفسير القرآن نگاشتۀ محمد بن محمد نسفى(متوفى 687)ياد شده است[۱۱۰].
پانويس
- ↑ ذهبى، ج 1، ص 294؛ عبدالحميد، ص 64-66؛ نيز ابن حجر عسقلانى، 1390، ج 4، ص 428؛ «شناسايى برخى از تفاسير عامه»، ص 78-79
- ↑ عبد الحميد، ص 51-52
- ↑ ايازى، ص 655؛ عبدالحميد، ص 169-191
- ↑ عبدالحميد، ص 182-188؛ فخر رازى، ج 1،مقدمۀ حلبى، ص 37
- ↑ عبد الحميد، ص 87-122
- ↑ خرمشاهى،ص 80-81؛جولاندرى، ص 52-54
- ↑ لاگارد، ص 137-139؛ براى فهرست كامل اين آثار-همان، ص 137-144
- ↑ همان،ص 82-83
- ↑ همان، ص 126-127
- ↑ همان، ص 151
- ↑ همان،ص 13
- ↑ عبدالحميد، ص 90- 94
- ↑ - تفسير ابن عباس؛ تفسير، بخش 5: تفسير تابعين
- ↑ همان،ص 95-99،120-122
- ↑ همان، ص 100-120
- ↑ متوفى 319؛ لاگارد، ص 24، 139
- ↑ متوفى 303؛ همان، ص 22-23،138
- ↑ همان، ص 25-26،140
- ↑ متوفى 415؛ همان، ص 131-132،139
- ↑ همان، ص 15-16
- ↑ عبدالحميد، ص 110-120
- ↑ لاگارد، ص 18، 73، 141، 155، 159، 160
- ↑ همان، ص 145
- ↑ همان، ص 27، 33، 36-37
- ↑ همان،ص 40
- ↑ همان،ص 60
- ↑ همان،ص 61
- ↑ همان، ص 74
- ↑ همان،ص 80
- ↑ عبدالحميد، ص 87-89، 123- 136، 152-158
- ↑ بركة الشامى، ج 1، ص 30-33؛ عمّارى، ص 137-159
- ↑ ج 1،ص 490
- ↑ فخر رازى، ج 1، مقدمه، ص 39
- ↑ همانجا
- ↑ ايازى، ص 655
- ↑ «شناسايى برخى از تفاسير عامه»، ص 79-80
- ↑ سيوطى، ج 4، ص 243؛ طباطبائى، 1374ش، ص 56
- ↑ ج 1،ص 289
- ↑ همانجا
- ↑ و1390-1394،ج 1، ص 6
- ↑ داوودى، ج 2، ص 217
- ↑ عبدالحميد، ص 321-339
- ↑ لاگارد،ص 296،339
- ↑ همان، ص 216-217
- ↑ همان، ص 307، 320
- ↑ همان، ص 272
- ↑ همان، ص 293
- ↑ همان، ص 246، 316
- ↑ همان، ص 208، 250
- ↑ همان، ص 207؛ نيز -عبدالحميد، ص 225، 231
- ↑ لاگارد، ص 195
- ↑ همان، ص 199
- ↑ همان، ص 223
- ↑ همان، ص 223
- ↑ همان، ص 294-295
- ↑ همان، ص 282
- ↑ همان، ص 40
- ↑ همان،ص 339،براى موارد ديگر-ص 257-258
- ↑ عبدالحميد، ص 128
- ↑ همان، ص 144-146، 152-158
- ↑ ص 207-227
- ↑ همان،ص 136-138
- ↑ لاگارد، ص 68،98،119
- ↑ عبدالحميد، ص 138-140
- ↑ همان، ص 167؛ خرمشاهى، ص 80
- ↑ فخر رازى، ج 30، ص 77؛ ابوشهبه، ص 134؛ نيز- عبدالحميد، ص 146-151
- ↑ فخررازى، ج 16، ص 15؛ نيز- عبدالحميد، ص 321-330
- ↑ ج 8، ص 86
- ↑ عبدالحميد، ص 163-164؛ ذهبى، ج 1، ص 293-294
- ↑ عبدالحميد، ص 123-136
- ↑ همان، ص 110
- ↑ ذهبى، ج 1، ص 295
- ↑ عمارى، ص 186-187؛ آل جعفر، ص 190؛ داوودى، ج 2، ص 217
- ↑ ص 54-63
- ↑ ابن خلّكان، ج 4،ص 249؛ ابن قاضى شهبه، ج 2، ص 83
- ↑ واقعه:24
- ↑ فخر رازى، ج 21، ص 156
- ↑ متوفى 851؛ ج 2، ص 333
- ↑ و1385، ج 1، ص 325
- ↑ ج 2، ستون 756
- ↑ ج 1، ص 293
- ↑ همانجا
- ↑ ص 83
- ↑ حدايق شيرازى،ج 1، ص 158
- ↑ سيوطى، ج 4، ص 243
- ↑ سيوطى، همانجا؛ صفدى، ج 4، ص 254
- ↑ همانجا
- ↑ همانجا
- ↑ صفدى، همانجا
- ↑ متوفى 665؛ ص 68
- ↑ به نقل ابن حجر عسقلانى، 1390، ج 4، ص 428
- ↑ ص 199، نيز - ص 293
- ↑ ج 1،ص 24
- ↑ همان، ج 1، ص 28-29
- ↑ ابو شامه، ص 98؛ نيز - سبكى، ج 8، ص 88
- ↑ ج 1،ص 3
- ↑ ج 17، ص 114، نيز - ج 16، ص 32
- ↑ براى نمونه - حدايق شيرازى، ج 1، ص 153-158
- ↑ عبدالحميد،ص 38
- ↑ ص 185-255
- ↑ و zedlanrA regoR كريمىنيا، ص 24
- ↑ همان، ص 132-133
- ↑ ترجمۀ على محمد كاردان، معارف، دورۀ 3، ش 1، فروردين-تير 1365
- ↑ ترجمۀ ميشل كوئىپرس، همان مجله
- ↑ ترجمۀ رضا داورى، همان مجله
- ↑ ص 3-183
- ↑ ص 185-359
- ↑ ص 16-49
- ↑ ايازى، ص 650-651
- ↑ همان، ص 657
منابع
مسلم آل جعفر، مناهج المفسرين، [بىجا]: دار الكتب للطباعة و النشر، 1980؛ ابن حجر عسقلانى، الدرر الكامنة فى اعيان المائة الثامنة، چاپ محمد سيد جاد الحق، قاهره 1966/1385؛ همو، لسان الميزان، حيدرآباد دكن 1329-1331، چاپ افست بيروت 1971/1390؛ ابن خلّكان؛ ابن قاضى شهبه، طبقات الشافعية، چاپ حافظ عبدالعليم خان، حيدر آباد دكن 1398- 1978/1400 - 1980؛ عبدالرحمان بن اسماعيل ابوشامه، تراجم رجال القرنين السادس و السابع، المعروف بالذيل على الروضتين، چاپ محمد زاهد بن حسن كوثرى و عزت عطار حسينى، بيروت 1974؛ محمد ابوشهبه، الاسرائيليات و الموضوعات فى كتب التفسير، بيروت 1992/1413؛ محمد اقبال لاهورى، كليات اشعار فارسى مولانا اقبال لاهورى، با مقدمه و شرح احوال و تفسير كامل احمد سروش، تهران[؟1343 ش]؛ محمد على ايازى، المفسرون: حياتهم و منهجهم، تهران 1414؛ حسين بركة الشامى، تهذيب التفسير الكبير، لندن 1998/1418؛ حاجى خليفه؛ ضياءالدين حدايق شيرازى، فهرست كتابخانۀ مدرسۀ عالى سپهسالار، تهران 1315-1318؛ بهاءالدين خرمشاهى، سير بىسلوك، تهران 1370ش؛محمد بن على داوودى، طبقات المفسرين، بيروت 1983/1403؛ محمد حسين ذهبى، التفسير و المفسرون، بيروت 1987/1407؛ عبدالوهاب بن على سبكى، طبقات الشافعية الكبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره 1964-1976؛ عبدالرحمان بن ابىبكر سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، [قاهره 1967]، چاپ افست قم 1363ش؛ «شناسايى برخى از تفاسير عامه»، حوزه، سال 5، ش 4(مهر و آبان 1367)؛ نوراللّه بن شريف الدين شوشترى، مجالس المؤمنين، تهران 1354ش؛ صفدى؛ محمدحسين طباطبائى، قرآن در اسلام از ديدگاه تشيع، قم 1374ش؛ همو، الميزان فى تفسير القرآن، بيروت 1390-1971/1394-1974؛ محسن عبدالحميد، الرازى مفسرا، بغداد 1974/1394؛ على محمد حسن عمارى، الامام فخرالدين رازى: حياته و آثاره، قاهره 1969/1388؛ محمد بن عمر فخر رازى، التفسير الكبير، قاهره[بىتا.]، چاپ افست تهران [بىتا.]؛ همان:تفسير كبير(مفاتيح الغيب)، ترجمۀ على اصغر حلبى، تهران 1371 ش-؛ مرتضى كريمىنيا، كتابشناسى مطالعات قرآنى به زبانهاى اروپايى: 1700-1995، تهران 1380 ش؛ ماهر مهدى هلال، فخرالدين الرازى بلاغيا، بغداد 1977/1397؛
Rashid Ahmad Jullandri,"Abu al-Qasim al-Qushairi as a
theologian and commentator",The Islamic quarterly,13/
1969;Michel Lagarde,Index du grand commentaire de
Fahr al-Din al-Razi-
و المصباح المنير للتفسير الكبير: الفهرست الكامل لمفاتيح الغيب لفخر الدين الرازى، 1996 ,nedieL.