۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'امام على(ع)' به 'امام على (ع)') |
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)') |
||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
معاويه در مقابل اين تهديد سوده آرام ننشست و پاسخ داد: آيا مرا از قبيلهات مىترسانى و به قيام تهديد مىكنى؟ تو را با وضع دردناكى از همينجا به سوى بسر بن ارطاة مىفرستم تا حكم خود را بر تو جارى سازد و هر آنچه مىخواهد انجام دهد. | معاويه در مقابل اين تهديد سوده آرام ننشست و پاسخ داد: آيا مرا از قبيلهات مىترسانى و به قيام تهديد مىكنى؟ تو را با وضع دردناكى از همينجا به سوى بسر بن ارطاة مىفرستم تا حكم خود را بر تو جارى سازد و هر آنچه مىخواهد انجام دهد. | ||
در اين هنگام، سوده سرش را پايين انداخت و گريست. سپس سرش را بلند كرد و دو بيت در رثاى [[امام على (ع)]]سرود. معاويه پس از شنيدن اين اشعار، پرسيد: كسى كه اين چنين او را توصيف مىكنى، كيست؟ | در اين هنگام، سوده سرش را پايين انداخت و گريست. سپس سرش را بلند كرد و دو بيت در رثاى [[امام على(ع)]]سرود. معاويه پس از شنيدن اين اشعار، پرسيد: كسى كه اين چنين او را توصيف مىكنى، كيست؟ | ||
سوده پاسخ داد: او اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب(ع) است. | سوده پاسخ داد: او اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب(ع) است. | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
معاويه پرسيد: درباره على(ع) چه مىدانى و چقدر او را مىشناسى؟ | معاويه پرسيد: درباره على(ع) چه مىدانى و چقدر او را مىشناسى؟ | ||
سوده پاسخ داد: مشابه همين صحنه در زمان خلافت على بن ابى طالب(ع) پيش آمد و ما به عنوان شكايت از يك كارگزار، به مركز حكومت علوى مراجعه كرديم. من به عنوان نماينده قوم خود حركت كردم تا شكايت به محكمه اميرالمؤمنين(ع) ببرم. وقتى وارد منزل حضرت على (ع)شدم، ديدم در حال نماز و مشغول عبادت خداوند است. پس از نماز، با رحمت و رأفت رو به من كرد و فرمود: حاجتى دارى؟ من هم ماجراى ظلم و ستم آن مرد را براى امام (ع)تعريف كردم. امام وقتى موضوع را شنيد، گريست و فرمود: خدايا! تو شاهد و گواه من و اينان باش كه من كارگزارانم را به ستمكارى و اهمال در حقوق مردم وادار نكردهام. آنگاه قطعه پوستى از جيب خود درآورد و پس از ذكر آياتى از سوره هود، خطاب به كارگزار خود چنين فرمود: وقتى نامهام را دريافت كردى، هر چه از حقوق مردم در دست دارى نگهدار تا كسى را بفرستم كه از تو بستاند و به صاحبانش بدهد. والسلام. | سوده پاسخ داد: مشابه همين صحنه در زمان خلافت على بن ابى طالب(ع) پيش آمد و ما به عنوان شكايت از يك كارگزار، به مركز حكومت علوى مراجعه كرديم. من به عنوان نماينده قوم خود حركت كردم تا شكايت به محكمه اميرالمؤمنين(ع) ببرم. وقتى وارد منزل حضرت على(ع)شدم، ديدم در حال نماز و مشغول عبادت خداوند است. پس از نماز، با رحمت و رأفت رو به من كرد و فرمود: حاجتى دارى؟ من هم ماجراى ظلم و ستم آن مرد را براى امام(ع)تعريف كردم. امام وقتى موضوع را شنيد، گريست و فرمود: خدايا! تو شاهد و گواه من و اينان باش كه من كارگزارانم را به ستمكارى و اهمال در حقوق مردم وادار نكردهام. آنگاه قطعه پوستى از جيب خود درآورد و پس از ذكر آياتى از سوره هود، خطاب به كارگزار خود چنين فرمود: وقتى نامهام را دريافت كردى، هر چه از حقوق مردم در دست دارى نگهدار تا كسى را بفرستم كه از تو بستاند و به صاحبانش بدهد. والسلام. | ||
سوده در ادامه گفت: امام اين نامه را به من داد و با آن نامه مشكل ما حل شد.» | سوده در ادامه گفت: امام اين نامه را به من داد و با آن نامه مشكل ما حل شد.» |
ویرایش