الأخلاق عند الإمام الصادق عليه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ارسطو' به 'ارسطو'
جز (جایگزینی متن - 'امام صادق(ع)' به 'امام صادق (ع)')
جز (جایگزینی متن - 'ارسطو' به 'ارسطو')
خط ۵۹: خط ۵۹:
مؤلف در فصل اول كتاب، خُلق را در لغت به معناى عادت، طبيعت، و مروت و در اصطلاح ملكه‌اى از ملكات نفس مى‌داند كه بدون نياز به فكر و تأمل، در افعال انسان ظاهر مى‌شود تعريف مى‌كند. وى در ادامه بين سلوك و اخلاق تفاوت قائل شده و اخلاق را ملكه نفسانى و سلوك را عملى اختيارى و همراه با تهذيب مى‌داند.در نظر ايشان اخلاق تصادفى نيست؛ بلكه امرى است كه داراى مبدأ شروع است و آن مبدأ شروع مى‌تواند؛ وراثت، تربيت، عادت و غريزه باشد <ref>متن، 20-23</ref>.
مؤلف در فصل اول كتاب، خُلق را در لغت به معناى عادت، طبيعت، و مروت و در اصطلاح ملكه‌اى از ملكات نفس مى‌داند كه بدون نياز به فكر و تأمل، در افعال انسان ظاهر مى‌شود تعريف مى‌كند. وى در ادامه بين سلوك و اخلاق تفاوت قائل شده و اخلاق را ملكه نفسانى و سلوك را عملى اختيارى و همراه با تهذيب مى‌داند.در نظر ايشان اخلاق تصادفى نيست؛ بلكه امرى است كه داراى مبدأ شروع است و آن مبدأ شروع مى‌تواند؛ وراثت، تربيت، عادت و غريزه باشد <ref>متن، 20-23</ref>.


نويسنده در فصل دوم كتاب غايت علم اخلاق را رسيدن انسان به كمال مطلق و كمال مطلق را همانا رسيدن به سعادت دانسته و ازاين‌رو غايت اخلاق را رسيدن انسان به سعادت مى‌داند. وى در ادامه ضمن بيان نظريات فلاسفه غرب از جمله ارسطو و لذت‌گرايان در مورد سعادت، آن را لذت مى‌داند، به شرطى كه خالى از درد باشد <ref>متن، 29-36</ref>.
نويسنده در فصل دوم كتاب غايت علم اخلاق را رسيدن انسان به كمال مطلق و كمال مطلق را همانا رسيدن به سعادت دانسته و ازاين‌رو غايت اخلاق را رسيدن انسان به سعادت مى‌داند. وى در ادامه ضمن بيان نظريات فلاسفه غرب از جمله [[ارسطو]] و لذت‌گرايان در مورد سعادت، آن را لذت مى‌داند، به شرطى كه خالى از درد باشد <ref>متن، 29-36</ref>.


در فصل سوم، مؤلف ضمن بيان اين مطلب كه انسان و حيوان داراى غرايزى فطرى هستند، انسان را داراى قواى عقل، عمل، شهوت و غضب مى‌داند كه اگر اين قوا به اعتدال برسند، انسان فرد متعادلى مى‌شود و اين ميسر نيست، مگر اينكه هدايت قوا به عهده عقل باشد. در غير اين صورت اگر قوا از حد تعادل خارج شوند انحراف صورت مى‌گيرد.
در فصل سوم، مؤلف ضمن بيان اين مطلب كه انسان و حيوان داراى غرايزى فطرى هستند، انسان را داراى قواى عقل، عمل، شهوت و غضب مى‌داند كه اگر اين قوا به اعتدال برسند، انسان فرد متعادلى مى‌شود و اين ميسر نيست، مگر اينكه هدايت قوا به عهده عقل باشد. در غير اين صورت اگر قوا از حد تعادل خارج شوند انحراف صورت مى‌گيرد.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش