مبانی علوم انسانی از منظر قرآن کریم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه‏ها' به 'ه‌‏ها'
جز (جایگزینی متن - ' می ن' به ' می‌ن')
جز (جایگزینی متن - 'ه‏ها' به 'ه‌‏ها')
 
خط ۴۵: خط ۴۵:
پژوهشکده علوم انسانی پژوهشگاه بین‌المللی المصطفی(ص) در بخشی از مقدمه این اثر می‌نویسد: نگاهی اجمالی به آثار و مباحثی که راجع به تحول علوم انسانی در کشور منتشر شده، با تمام اختلافاتی که با یکدیگر دارند، از یک حقیقت واحد خبر می ‏دهند و آن حقیقت این است که علوم انسانی رایج، نیازمند بازنگری است و باید کاری کرد. در این میان، جایگاه قرآن در علوم انسانی، مغفول واقع شده است. این غفلت خودش را در دو جا نشان می‏ دهد: یکی، عدم سنجش و نقد تفکر دیگران بر اساس منطق قرآنی و دوم، باور نکردن مفاهیم قرآنی و اعتراف به آنچه که خدای متعال در قرآن کریم وعده داده است؛ این آسیب‏ شناسی مهمِ علوم انسانی ماست.
پژوهشکده علوم انسانی پژوهشگاه بین‌المللی المصطفی(ص) در بخشی از مقدمه این اثر می‌نویسد: نگاهی اجمالی به آثار و مباحثی که راجع به تحول علوم انسانی در کشور منتشر شده، با تمام اختلافاتی که با یکدیگر دارند، از یک حقیقت واحد خبر می ‏دهند و آن حقیقت این است که علوم انسانی رایج، نیازمند بازنگری است و باید کاری کرد. در این میان، جایگاه قرآن در علوم انسانی، مغفول واقع شده است. این غفلت خودش را در دو جا نشان می‏ دهد: یکی، عدم سنجش و نقد تفکر دیگران بر اساس منطق قرآنی و دوم، باور نکردن مفاهیم قرآنی و اعتراف به آنچه که خدای متعال در قرآن کریم وعده داده است؛ این آسیب‏ شناسی مهمِ علوم انسانی ماست.


به نظر می ‏رسد بتوان از چند منظر ضرورت تحول علوم انسانی را با استفاده از معارف قرآن تبیین کرد. یکی از آن منظرگاه‏ها این است که ما در واقع با یک چالش مواجه هستیم و آن چالش این است که علوم انسانی موجود، به دلائل متعدد، پاسخگوی نیاز کشور ما و دیگر کشورهای مسلمان نیست، علاوه بر این علوم انسانی موجود با چالش‏های دیگری هم مواجه است که باید به آنها نیز پرداخت.
به نظر می ‏رسد بتوان از چند منظر ضرورت تحول علوم انسانی را با استفاده از معارف قرآن تبیین کرد. یکی از آن منظرگاه‌‏ها این است که ما در واقع با یک چالش مواجه هستیم و آن چالش این است که علوم انسانی موجود، به دلائل متعدد، پاسخگوی نیاز کشور ما و دیگر کشورهای مسلمان نیست، علاوه بر این علوم انسانی موجود با چالش‏های دیگری هم مواجه است که باید به آنها نیز پرداخت.


به نظر می‌‏رسد بتوانیم علوم انسانی را در دو پارادایم کلان طبقه‌بندی کنیم، چنانکه در پژوهش حاضر این طبقه‏ بندی انجام شده است؛ یکم: علوم انسانی متعالی؛ دوم: علوم انسانی متدانی یا متعارف. علوم انسانی موجود که ما از آن به علوم انسانی متدانی و یا متعارف تعبیر می‏کنیم با چالش‏هایی مهم و جدی روبروست؛ یک چالش این است که معرفت‌شناسی جامعی ندارند. چالش دیگر این است که در حوزه انسان‏شناسی، مرگ و خطراتی که پس از مرگ ما را تهدید می ‏کند و یا ممکن است تهدید کند را به ‌راحتی نادیده می‌گیرد. چالش مهمی که در عرصه ارزش‏ شناختی به نظر می ‏رسد این است که از طرفی فقط ارزش‏های مادی را برجسته می‏ کند و از سوی دیگر از ارائه گستره انعکاس عمل انسان ناتوان است. چالش‏هایی جدی هم در عرصه غایت‏ شناختی وجود دارد که از غایت پنداشتن سلطه، ثروت ولذت، ناشی شده است.
به نظر می‌‏رسد بتوانیم علوم انسانی را در دو پارادایم کلان طبقه‌بندی کنیم، چنانکه در پژوهش حاضر این طبقه‏ بندی انجام شده است؛ یکم: علوم انسانی متعالی؛ دوم: علوم انسانی متدانی یا متعارف. علوم انسانی موجود که ما از آن به علوم انسانی متدانی و یا متعارف تعبیر می‏کنیم با چالش‏هایی مهم و جدی روبروست؛ یک چالش این است که معرفت‌شناسی جامعی ندارند. چالش دیگر این است که در حوزه انسان‏شناسی، مرگ و خطراتی که پس از مرگ ما را تهدید می ‏کند و یا ممکن است تهدید کند را به ‌راحتی نادیده می‌گیرد. چالش مهمی که در عرصه ارزش‏ شناختی به نظر می ‏رسد این است که از طرفی فقط ارزش‏های مادی را برجسته می‏ کند و از سوی دیگر از ارائه گستره انعکاس عمل انسان ناتوان است. چالش‏هایی جدی هم در عرصه غایت‏ شناختی وجود دارد که از غایت پنداشتن سلطه، ثروت ولذت، ناشی شده است.