۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مجتبى مينوى' به 'مجتبى مينوى') |
جز (جایگزینی متن - 'ابن اثير' به 'ابن اثير') |
||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
از اينجا به بعد، جوزجانى به تكميل بقيۀ زندگانى و سرگذشت ابن سينا مىپردازد و مىگويد كه در گرگان مردى بود به نام ابو محمد شيرازى كه دوستدار دانشها بود و در همسايگى خود، براى ابن سينا خانهاى خريد و او را در آنجا مسكن داد. | از اينجا به بعد، جوزجانى به تكميل بقيۀ زندگانى و سرگذشت ابن سينا مىپردازد و مىگويد كه در گرگان مردى بود به نام ابو محمد شيرازى كه دوستدار دانشها بود و در همسايگى خود، براى ابن سينا خانهاى خريد و او را در آنجا مسكن داد. | ||
در حدود 404 ق ابن سينا گرگان (جرجان) را به قصد رى ترك كرد. وى در رى به خدمت سيّده (با نام شيرين دختر سپهبد شروين و ملقب به امّ الملوك (د 419 ق) بيوۀ فخر الدوله على بويه (د 387 ق) و مادر مجد الدوله ابو طالب رستم بن فخر الدوله) پيوست. مادر و فرزند، ابن سينا را بنا بر توصيههايى كه همراه آورده بود، گرامى داشتند. در اين ميان ابن سينا مجد الدوله را كه دچار بيمارى سوداء (ماليخوليا) شده بود، درمان كرد. وى همچنان در رى ماند تا هنگامى كه شمس الدوله ابو طاهر پسر ديگر فخر الدوله كه پس از مرگ پدرش در 387 ق فرمانرواى همدان و قرميسن (كرمانشاه) شده بود، در 405 ق به رى حمله آورد. اين حمله پس از درگيرى وى با هلال بن بدر بن حسنويه روى داد. وى از دودمان كردهاى فرمانروا بر نواحى جبل و قرميسن بوده است. هلال بن بدر كه از سوى سلطان الدوله (د 412 ق) در بغداد زندانى شده بود، آزادى خود را باز يافته و از سوى سلطان الدوله لشكرى در اختيارش نهاده شده بود تا با شمس الدوله كه در اين ميان بر سرزمينهاى ديگرى نيز دست يافته بود، به جنگ برخيزد. در نبردى كه در ذيقعدۀ 405 ميان ايشان درگرفت، هلال بن بدر كشته شد و سپاهيان سلطان الدوله ناچار شدند كه به بغداد بازگردند. ابن | در حدود 404 ق ابن سينا گرگان (جرجان) را به قصد رى ترك كرد. وى در رى به خدمت سيّده (با نام شيرين دختر سپهبد شروين و ملقب به امّ الملوك (د 419 ق) بيوۀ فخر الدوله على بويه (د 387 ق) و مادر مجد الدوله ابو طالب رستم بن فخر الدوله) پيوست. مادر و فرزند، ابن سينا را بنا بر توصيههايى كه همراه آورده بود، گرامى داشتند. در اين ميان ابن سينا مجد الدوله را كه دچار بيمارى سوداء (ماليخوليا) شده بود، درمان كرد. وى همچنان در رى ماند تا هنگامى كه شمس الدوله ابو طاهر پسر ديگر فخر الدوله كه پس از مرگ پدرش در 387 ق فرمانرواى همدان و قرميسن (كرمانشاه) شده بود، در 405 ق به رى حمله آورد. اين حمله پس از درگيرى وى با هلال بن بدر بن حسنويه روى داد. وى از دودمان كردهاى فرمانروا بر نواحى جبل و قرميسن بوده است. هلال بن بدر كه از سوى سلطان الدوله (د 412 ق) در بغداد زندانى شده بود، آزادى خود را باز يافته و از سوى سلطان الدوله لشكرى در اختيارش نهاده شده بود تا با شمس الدوله كه در اين ميان بر سرزمينهاى ديگرى نيز دست يافته بود، به جنگ برخيزد. در نبردى كه در ذيقعدۀ 405 ميان ايشان درگرفت، هلال بن بدر كشته شد و سپاهيان سلطان الدوله ناچار شدند كه به بغداد بازگردند. [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، حوادث سال 405 ق | ||
به گفتۀ جوزجانى، در اين هنگام «حوادثى روى داد كه ابن سينا را ناگزير ساخت كه رى را ترك كند.» اما وى در بارۀ ماهيت اين حوادث چيزى نمىگويد. به هر حال مىتوان گمان برد كه اين بار نيز اوضاع سياسى و اجتماعى رى چنان شده بود كه ابن سينا ديگر نمىتوانست بيشتر در آن شهر بماند. در اين ميان شايد تهديدهايى كه از سوى محمود غزنوى به رى مىشد، در تصميم ابن سينا به ترك آن شهر بى تأثير نبوده باشد، زيرا در گزارشى از خواند مير (ص 128-129) آمده است كه «در آن وقت كه سلطان محمود غزنوى به طرف عراق رايت آفتاب اشراق برافراشت، شيخ (يعنى ابن سينا) از رى به قزوين و از قزوين به همدان شتافت.» به هر روى، ابن سينا به همدان رفت. در اين ميان شمس الدوله به بيمارى قولنج دچار شد. ابن سينا را به كاخ وى بردند و او به معالجه پرداخت تا شمس الدوله بهبود يافت. ابن سينا چهل روز را در كاخ گذرانيد و در پايان خلعتهاى فراوان گرفت و به خانۀ خود بازگشت، در حالى كه در شمار نزديكان و همنشينان شمس الدوله در آمده بود. پس از چندى شمس الدوله براى نبرد با عنّاز به سوى قرميسن لشكر كشيد. حسام الدين ابو شوك فارس بن محمد بن عنّاز سركردۀ قبيلۀ كرد شاذنجان بود كه در دو سوى رشته كوههاى ميان كرمانشاه و قصر شيرين كنونى فرمانروايى داشت. پس از شكست هلال بن بدر به دست شمس الدوله و از دست رفتن سرزمينهايش، عنّاز كه همسايۀ دورتر او بود، بر آن شد كه آن سرزمينها را تصرف كند. بنا براين شمس الدوله براى پيشگيرى از دست اندازيهاى عناز به جنگ وى رفت، در حالى كه ابن سينا نيز همراه او بود. در اين نبرد، شمس الدوله شكست خورد و به همدان بازگشت. اين واقعه در 406 ق بود. | به گفتۀ جوزجانى، در اين هنگام «حوادثى روى داد كه ابن سينا را ناگزير ساخت كه رى را ترك كند.» اما وى در بارۀ ماهيت اين حوادث چيزى نمىگويد. به هر حال مىتوان گمان برد كه اين بار نيز اوضاع سياسى و اجتماعى رى چنان شده بود كه ابن سينا ديگر نمىتوانست بيشتر در آن شهر بماند. در اين ميان شايد تهديدهايى كه از سوى محمود غزنوى به رى مىشد، در تصميم ابن سينا به ترك آن شهر بى تأثير نبوده باشد، زيرا در گزارشى از خواند مير (ص 128-129) آمده است كه «در آن وقت كه سلطان محمود غزنوى به طرف عراق رايت آفتاب اشراق برافراشت، شيخ (يعنى ابن سينا) از رى به قزوين و از قزوين به همدان شتافت.» به هر روى، ابن سينا به همدان رفت. در اين ميان شمس الدوله به بيمارى قولنج دچار شد. ابن سينا را به كاخ وى بردند و او به معالجه پرداخت تا شمس الدوله بهبود يافت. ابن سينا چهل روز را در كاخ گذرانيد و در پايان خلعتهاى فراوان گرفت و به خانۀ خود بازگشت، در حالى كه در شمار نزديكان و همنشينان شمس الدوله در آمده بود. پس از چندى شمس الدوله براى نبرد با عنّاز به سوى قرميسن لشكر كشيد. حسام الدين ابو شوك فارس بن محمد بن عنّاز سركردۀ قبيلۀ كرد شاذنجان بود كه در دو سوى رشته كوههاى ميان كرمانشاه و قصر شيرين كنونى فرمانروايى داشت. پس از شكست هلال بن بدر به دست شمس الدوله و از دست رفتن سرزمينهايش، عنّاز كه همسايۀ دورتر او بود، بر آن شد كه آن سرزمينها را تصرف كند. بنا براين شمس الدوله براى پيشگيرى از دست اندازيهاى عناز به جنگ وى رفت، در حالى كه ابن سينا نيز همراه او بود. در اين نبرد، شمس الدوله شكست خورد و به همدان بازگشت. اين واقعه در 406 ق بود. | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
در اين هنگام شمس الدوله ابن سينا را به وزارت خود گماشت. اما پس از چندى ميان ابن سينا و سپاهيان شمس الدوله كه تركيبى از پياده نظام ديلمى و سواره نظام ترك بودند، درگيرى روى داد. سپاهيان كه شايد از شكست خوردن از عنّاز ناآرامتر شده بودند و براى خود از سوى ابن سينا احساس خطر مىكردند، بر وى شوريدند، خانهاش را محاصره كردند و پس از دستگيرى وى همۀ دارايى او را به تاراج بردند. افزون بر اين از شمس الدوله خواستار كشتن وى شدند، اما شمس الدوله از اين كار سر باز زد و براى آرام كردن سپاهيان، ابن سينا را فقط از دستگاه دولت دور كرد. ابن سينا متوارى شد و 40 روز را در خانۀ مردى به نام ابو سعد (يا ابو سعيد) بن دخدول (يا دخدوك) به سر برد. در اين هنگام، شمس الدوله بار ديگر دچار بيمارى قولنج شد و ابن سينا را احضار كرد و از وى بسيار پوزش خواست. ابن سينا به معالجۀ وى پرداخت تا بهبود يافت. شمس الدوله بار ديگر وزارت را به وى سپرد. بنا بر گزارش جوزجانى، شمس الدوله در اين ميان از ابن سينا خواسته بود كه شرحى بر نوشتههاى ارسطو بنويسد، اما ابن سينا به وى گفته بود كه فراغتى براى اين كار ندارد، اما اگر وى راضى شود، به نوشتن كتابى در بارۀ دانشهاى فلسفى (بى آنكه در آن با مخالفان مناظره يا عقايد ايشان را رد كند) خواهد پرداخت و بدين سان تأليف كتاب شفا را از «طبيعيات» آن آغاز كرد. وى كتاب اول قانون در پزشكى را پيش از آن تأليف كرده بود. در اين ميان چنين مىنمايد كه ابن سينا از زندگانى آرامى برخوردار بوده است، زيرا بنا بر گزارش جوزجانى، روزها را به كارهاى وزارت شمس الدوله مىگذراند و شبها دانشجويان بر وى گرد مىآمدند و از كتاب شفا و قانون مىخواندند. | در اين هنگام شمس الدوله ابن سينا را به وزارت خود گماشت. اما پس از چندى ميان ابن سينا و سپاهيان شمس الدوله كه تركيبى از پياده نظام ديلمى و سواره نظام ترك بودند، درگيرى روى داد. سپاهيان كه شايد از شكست خوردن از عنّاز ناآرامتر شده بودند و براى خود از سوى ابن سينا احساس خطر مىكردند، بر وى شوريدند، خانهاش را محاصره كردند و پس از دستگيرى وى همۀ دارايى او را به تاراج بردند. افزون بر اين از شمس الدوله خواستار كشتن وى شدند، اما شمس الدوله از اين كار سر باز زد و براى آرام كردن سپاهيان، ابن سينا را فقط از دستگاه دولت دور كرد. ابن سينا متوارى شد و 40 روز را در خانۀ مردى به نام ابو سعد (يا ابو سعيد) بن دخدول (يا دخدوك) به سر برد. در اين هنگام، شمس الدوله بار ديگر دچار بيمارى قولنج شد و ابن سينا را احضار كرد و از وى بسيار پوزش خواست. ابن سينا به معالجۀ وى پرداخت تا بهبود يافت. شمس الدوله بار ديگر وزارت را به وى سپرد. بنا بر گزارش جوزجانى، شمس الدوله در اين ميان از ابن سينا خواسته بود كه شرحى بر نوشتههاى ارسطو بنويسد، اما ابن سينا به وى گفته بود كه فراغتى براى اين كار ندارد، اما اگر وى راضى شود، به نوشتن كتابى در بارۀ دانشهاى فلسفى (بى آنكه در آن با مخالفان مناظره يا عقايد ايشان را رد كند) خواهد پرداخت و بدين سان تأليف كتاب شفا را از «طبيعيات» آن آغاز كرد. وى كتاب اول قانون در پزشكى را پيش از آن تأليف كرده بود. در اين ميان چنين مىنمايد كه ابن سينا از زندگانى آرامى برخوردار بوده است، زيرا بنا بر گزارش جوزجانى، روزها را به كارهاى وزارت شمس الدوله مىگذراند و شبها دانشجويان بر وى گرد مىآمدند و از كتاب شفا و قانون مىخواندند. | ||
چند سالى بدين سان گذشت، تا هنگامى كه شمس الدوله براى جنگ با امير طارم برخاست. طارم ناحيهاى بود در كوهستانهاى ميان قزوين و گيلان. امير آن در هنگام حملۀ شمس الدوله به آنجا (412 ق) ابراهيم بن مرزبان بن اسماعيل بن وهسودان بود كه پس از مرگ فخر الدوله (387 ق) شهرهايى را در ناحيۀ طارم به تصرف خود در آورده بود و آنها را تا 420 ق كه محمود غزنوى به جبال هجوم آورد، در دست داشت (ابن | چند سالى بدين سان گذشت، تا هنگامى كه شمس الدوله براى جنگ با امير طارم برخاست. طارم ناحيهاى بود در كوهستانهاى ميان قزوين و گيلان. امير آن در هنگام حملۀ شمس الدوله به آنجا (412 ق) ابراهيم بن مرزبان بن اسماعيل بن وهسودان بود كه پس از مرگ فخر الدوله (387 ق) شهرهايى را در ناحيۀ طارم به تصرف خود در آورده بود و آنها را تا 420 ق كه محمود غزنوى به جبال هجوم آورد، در دست داشت ([[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، حوادث سال 420 ق). اين فرمانروا از خاندان وهسودان و از سلسلهاى بوده است كه به آل افراسياب (يا سالاريان با كنگريان) معروف است. اما در نزديكى طارم، شمس الدوله دوباره به سختى دچار بيمارى قولنج شد كه بيماريهاى ديگرى را نيز به همراه داشت. سپاهيان از مرگ وى بيمناك شدند و او را در تخت روان به سوى همدان بازگرداندند، اما او در راه درگذشت. (412 ق) | ||
پس از مرگ شمس الدوله، پسرش سماء الدوله ابو الحسن به جاى او نشست و از ابن سينا خواست كه وزارت او را بپذيرد، اما ابن سينا از پذيرفتن اين مقام سر باز زد. سماء الدوله از 412 ق دو سال مستقلا فرمانروايى كرد و سپس زير فرمانروايى علاء الدوله قرار گرفت و از 421 ق كه علاء الدوله فرماندارى براى همدان منصوب كرد، خبرى از وى در دست نيست. همو، حوادث سال 421 ق در اين ميان روزگار آل بويه به سر آمده بود و نشانههاى انحطاط و فرو ريزش دولت آنان آشكار مىشد. ابن سينا صلاح خود را در آن ديد كه كناره گيرد. جوزجانى گزارش مىدهد كه «روزگار ضربات خود را فرود مىآورد و آن ملك به ويرانى مىگراييد. وى (ابن سينا) ترجيح داد كه ديگر در آن دولت نماند و به آن خدمت ادامه ندهد و مطمئن شد كه احتياط در آن است كه براى رسيدن به دلخواه خود، پنهان بزيد و منتظر فرصتى باشد تا از آن ديار دور شود.» نك:جوزجانى، 2 | پس از مرگ شمس الدوله، پسرش سماء الدوله ابو الحسن به جاى او نشست و از ابن سينا خواست كه وزارت او را بپذيرد، اما ابن سينا از پذيرفتن اين مقام سر باز زد. سماء الدوله از 412 ق دو سال مستقلا فرمانروايى كرد و سپس زير فرمانروايى علاء الدوله قرار گرفت و از 421 ق كه علاء الدوله فرماندارى براى همدان منصوب كرد، خبرى از وى در دست نيست. همو، حوادث سال 421 ق در اين ميان روزگار آل بويه به سر آمده بود و نشانههاى انحطاط و فرو ريزش دولت آنان آشكار مىشد. ابن سينا صلاح خود را در آن ديد كه كناره گيرد. جوزجانى گزارش مىدهد كه «روزگار ضربات خود را فرود مىآورد و آن ملك به ويرانى مىگراييد. وى (ابن سينا) ترجيح داد كه ديگر در آن دولت نماند و به آن خدمت ادامه ندهد و مطمئن شد كه احتياط در آن است كه براى رسيدن به دلخواه خود، پنهان بزيد و منتظر فرصتى باشد تا از آن ديار دور شود.» نك:جوزجانى، 2 | ||
بدين سان ابن سينا چندى متوارى بود و در خانۀ مردى به نام ابو غالب عطار پنهان مىزيست و نوشتن بقيۀ كتاب شفا را از سر گرفت و پس از پايان دادن به همۀ بخشهاى «طبيعيات» (جز كتاب «الحيوان» ) و «الهيات» آن، بخش «منطق» را آغاز كرد و برخى از آن را نوشت. در اين ميان ظاهرا ابن سينا نهانى با علاء الدوله (بو جعفر محمد بن دشمنزار يا دشمنزيار معروف به ابن كاكويه) فرمانرواى اصفهان مكاتبه مىكرده است. علاء الدوله را سيّده از 398 ق به حكومت اصفهان منصوب كرده بود. علاء الدوله خويشاوند دور آل بويه و پدرش دايى يا خالوى (كاكوى) سيّده مادر مجد الدوله و شمس الدوله بوده است. وى تا سال مرگش (431 ق) -جز براى مدت كوتاهى كه سرداران سلطان مسعود غزنوى، وى را از آنجا بيرون راندند-بر اصفهان حكومت مىكرد. از سوى ديگر، بنا بر گزارش على بن زيد بيهقى (ص 50) علاء الدوله خود مكاتبه با ابن سينا را آغاز كرده و از وى خواسته است كه به اصفهان و دربار وى برود. به هر روى، پس از چندى تاج الملك كوهى (ابو نصر ابراهيم بن بهرام) كه بنا بر گزارش ابن اثير (حوادث سال 411 ق) ظاهرا پس از امتناع ابن سينا از پذيرفتن وزارت شمس الدوله براى بار دوم، وزير وى شده بود، ابن سينا را متهم كرد كه با علاء الدوله نهانى نامه نگارى مىكند. سپس كسان را به جست و جوى وى برانگيخت. | بدين سان ابن سينا چندى متوارى بود و در خانۀ مردى به نام ابو غالب عطار پنهان مىزيست و نوشتن بقيۀ كتاب شفا را از سر گرفت و پس از پايان دادن به همۀ بخشهاى «طبيعيات» (جز كتاب «الحيوان» ) و «الهيات» آن، بخش «منطق» را آغاز كرد و برخى از آن را نوشت. در اين ميان ظاهرا ابن سينا نهانى با علاء الدوله (بو جعفر محمد بن دشمنزار يا دشمنزيار معروف به ابن كاكويه) فرمانرواى اصفهان مكاتبه مىكرده است. علاء الدوله را سيّده از 398 ق به حكومت اصفهان منصوب كرده بود. علاء الدوله خويشاوند دور آل بويه و پدرش دايى يا خالوى (كاكوى) سيّده مادر مجد الدوله و شمس الدوله بوده است. وى تا سال مرگش (431 ق) -جز براى مدت كوتاهى كه سرداران سلطان مسعود غزنوى، وى را از آنجا بيرون راندند-بر اصفهان حكومت مىكرد. از سوى ديگر، بنا بر گزارش على بن زيد بيهقى (ص 50) علاء الدوله خود مكاتبه با ابن سينا را آغاز كرده و از وى خواسته است كه به اصفهان و دربار وى برود. به هر روى، پس از چندى تاج الملك كوهى (ابو نصر ابراهيم بن بهرام) كه بنا بر گزارش [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] (حوادث سال 411 ق) ظاهرا پس از امتناع ابن سينا از پذيرفتن وزارت شمس الدوله براى بار دوم، وزير وى شده بود، ابن سينا را متهم كرد كه با علاء الدوله نهانى نامه نگارى مىكند. سپس كسان را به جست و جوى وى برانگيخت. | ||
دشمنان ابن سينا نهانگاه وى (خانۀ ابو غالب عطار) را نشان دادند و وى را يافتند و دستگير كردند و به قلعهاى به نام فردجان فرستادند و در آنجا زندانى كردند. قلعۀ فردجان كه همچنين برهان يا براهان (فراهان) ناميده مىشده است، به گفتۀ ياقوت (870/3) در 15 فرسنگى همدان در ناحيۀ جرّا قرار داشته و اكنون پردگان ناميده مىشود و در 110 كيلومترى راه ميان همدان و اصفهان قرار دارد. نك:ابن | دشمنان ابن سينا نهانگاه وى (خانۀ ابو غالب عطار) را نشان دادند و وى را يافتند و دستگير كردند و به قلعهاى به نام فردجان فرستادند و در آنجا زندانى كردند. قلعۀ فردجان كه همچنين برهان يا براهان (فراهان) ناميده مىشده است، به گفتۀ ياقوت (870/3) در 15 فرسنگى همدان در ناحيۀ جرّا قرار داشته و اكنون پردگان ناميده مىشود و در 110 كيلومترى راه ميان همدان و اصفهان قرار دارد. نك:[[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، حوادث سال 421 ق ابن سينا 4 ماه را در آن قلعه سپرى كرد. بنا بر گزارش [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، در نبردى كه در 411 ق ميان سربازان كرد و ترك شمس الدوله در همدان در گرفته بود، تاج الملك سركردۀ سربازان كرد بوده است.همو، حوادث سال 411 ق وى از علاء الدوله براى سركوب سربازان ترك يارى خواست، اما سه سال بعد، يعنى در 414 ق، سماء الدوله پسر شمس الدوله بروجرد را به محاصره در آورد و فرماندار آنجا فرهاد بن مرداويج از علاء الدوله يارى خواست و هر دو همدان را محاصره كردند، اما كمبود خواربار ايشان را ناچار به عقب نشينى كرد. سپس در نبردى با تاج الملك، علاء الدوله نخست به جرفاذقان (گلپايگان) عقب نشست، بار ديگر به همدان هجوم برد. در نبردى سماء الدوله شكست خورد و تسليم شد. اما علاء الدوله مقدم وى را گرامى داشت و تاج الملك به همان قلعۀ فردجان پناه برد.همو، حوادث سال 414 ق سپس علاء الدوله همراه سماء الدوله به قلعۀ فردجان رفت و تاج الملك تسليم شد و آنگاه همۀ ايشان همراه ابن سينا به همدان بازگشتند و ابن سينا در خانۀ مردى علوى سكنى گزيد و به نوشتن بقيۀ بخش «منطق» شفا پرداخت. ما در بارۀ نام اين مرد علوى چيزى نمىدانيم، اما از سوى ديگر، ابن سينا در همدان رسالۀ ادويۀ قلبيّۀ خود را به مردى به نام شريف السعيد ابو الحسين على بن حسين الحسنى تقديم كرده است كه چنانكه پيداست علوى بوده و احتمالا همان مرد باشد.(نك:مهدوى، 335 | ||
ابن سينا مدتى را در همدان گذرانيد و تاج الملك در اين ميان وى را با مواعيد زيبا سرگرم مىداشت. سپس ابن سينا تصميم گرفت كه همدان را به قصد اصفهان ترك كند. وى به همراهى شاگردش جوزجانى و دو برده، با لباس مبدل و در جامۀ صوفيان روانه شد و پس از تحمل سختيهاى بسيار راه به جايى به نام طيران (يا طهران يا طبران) در نزديكى اصفهان رسيد. اين محل اكنون يكى از روستاهاى حومۀ اصفهان و در سمت شمال محلۀ آب بخشان، متصل به شهر است و بيدآباد و تيران (آهنگران) نام دارد. اصل نام آن از تير فارسى به معناى سيّارۀ عطارد با الف و نون نسبت است.همايى، 241، حاشيه | ابن سينا مدتى را در همدان گذرانيد و تاج الملك در اين ميان وى را با مواعيد زيبا سرگرم مىداشت. سپس ابن سينا تصميم گرفت كه همدان را به قصد اصفهان ترك كند. وى به همراهى شاگردش جوزجانى و دو برده، با لباس مبدل و در جامۀ صوفيان روانه شد و پس از تحمل سختيهاى بسيار راه به جايى به نام طيران (يا طهران يا طبران) در نزديكى اصفهان رسيد. اين محل اكنون يكى از روستاهاى حومۀ اصفهان و در سمت شمال محلۀ آب بخشان، متصل به شهر است و بيدآباد و تيران (آهنگران) نام دارد. اصل نام آن از تير فارسى به معناى سيّارۀ عطارد با الف و نون نسبت است.همايى، 241، حاشيه | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
دوستان ابن سينا و نيز ياران و نديمان علاء الدوله كه از آمدن ابن سينا آگاه شده بودند به پيشواز وى آمدند و جامهها و مركوبهاى ويژه به همراه آوردند. وى در اصفهان در خانۀ مردى به نام عبد اللّه بن بى بى در محلهاى به نام كوى گنبد فرود آمد. آن خانه اثاثه و فرش و وسايل كافى داشته است. از اين هنگام به بعد (414 ق) دوران چهارده پانزده سالۀ زندگى آرام و خلاّق ابن سينا آغاز مىشود. وى اكنون از نزديكان و همنشينان علاء الدوله بود كه مردى دانش دوست و دانشمند پرور به شمار مىرفت. شبهاى جمعه مجلس مناظرهاى در حضور وى تشكيل مىشد كه ابن سينا و دانشمندان ديگر در آن شركت مىكردند، ابن سينا در همۀ دانشها سرآمد ايشان بود. وى در اصفهان كتاب شفا را با نوشتن بخشهاى «منطق»، «مجسطى»، «اقليدس»، «رياضيات» و «موسيقى» به پايان رسانيد، جز دو بخش «گياهان» و «جانوران» (كه آنها را هنگامى كه علاء الدوله به شاپورخواست، واقع در جنوب همدان و غرب اصفهان، حمله كرد و ابن سينا نيز همراه وى بود، در ميان راه نوشت). كتاب النجاة نيز در همين سفر و در ميان راه نوشته شده بود. | دوستان ابن سينا و نيز ياران و نديمان علاء الدوله كه از آمدن ابن سينا آگاه شده بودند به پيشواز وى آمدند و جامهها و مركوبهاى ويژه به همراه آوردند. وى در اصفهان در خانۀ مردى به نام عبد اللّه بن بى بى در محلهاى به نام كوى گنبد فرود آمد. آن خانه اثاثه و فرش و وسايل كافى داشته است. از اين هنگام به بعد (414 ق) دوران چهارده پانزده سالۀ زندگى آرام و خلاّق ابن سينا آغاز مىشود. وى اكنون از نزديكان و همنشينان علاء الدوله بود كه مردى دانش دوست و دانشمند پرور به شمار مىرفت. شبهاى جمعه مجلس مناظرهاى در حضور وى تشكيل مىشد كه ابن سينا و دانشمندان ديگر در آن شركت مىكردند، ابن سينا در همۀ دانشها سرآمد ايشان بود. وى در اصفهان كتاب شفا را با نوشتن بخشهاى «منطق»، «مجسطى»، «اقليدس»، «رياضيات» و «موسيقى» به پايان رسانيد، جز دو بخش «گياهان» و «جانوران» (كه آنها را هنگامى كه علاء الدوله به شاپورخواست، واقع در جنوب همدان و غرب اصفهان، حمله كرد و ابن سينا نيز همراه وى بود، در ميان راه نوشت). كتاب النجاة نيز در همين سفر و در ميان راه نوشته شده بود. | ||
بنا بر گزارش ابن | بنا بر گزارش [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، علاء الدوله چند بار به شاپورخواست حمله كرده بود، از جمله در سالهاى 417 ق و 421 ق و 423 ق نك:حوادث اين سالها، اما از سوى ديگر جوزجانى مىگويد كه ابن سينا هنگام به پايان رساندن كتاب شفا چهل ساله بوده است. (ص 3) اكنون اگر سال تولد ابن سينا را 370 ق بدانيم تاريخ پايان نوشتن شفا 410 ق مىشود، مگر اينكه فرض كنيم كه مقصود جوزجانى پايان بخشهاى «نبات» و «حيوان» شفا بوده است كه چنانكه اشاره شد، ابن سينا نوشتن آنها را در همراهى علاء الدوله در يكى از حملههاى او به شاپورخواست، و احتمالا در 421 ق/ در ميان راه به پايان رسانده بوده است. | ||
ابن سينا كتاب الانصاف را نيز در اصفهان تأليف كرده بود، اما اين كتاب در حملۀ سلطان مسعود غزنوى به اصفهان و تصرف آن از ميان رفت. مسعود غزنوى (حك 421-432 ق) در 421 ق به اصفهان حمله كرد و شهر را به تصرف در آورد. سپاهيان وى، پس از كشتار فراوان به تاراج اموال علاء الدوله و نيز خانۀ ابن سينا دست زدند و اموال و كتابهاى وى را غارت كردند و سپس آنها را به شهر غزنه فرستادند. اين كتابها در 545 ق به دست سربازان علاء الدين جهانسوز غورى به آتش كشيده شدند. بيهقى، ابو الفضل، 12، 14، 15؛مافرّوخى، 107؛قس:همايى، 265/2 به بعد علاء الدوله، پس از حملۀ مسعود به اصفهان همچنان فرمانرواى آنجا باقى ماند. | ابن سينا كتاب الانصاف را نيز در اصفهان تأليف كرده بود، اما اين كتاب در حملۀ سلطان مسعود غزنوى به اصفهان و تصرف آن از ميان رفت. مسعود غزنوى (حك 421-432 ق) در 421 ق به اصفهان حمله كرد و شهر را به تصرف در آورد. سپاهيان وى، پس از كشتار فراوان به تاراج اموال علاء الدوله و نيز خانۀ ابن سينا دست زدند و اموال و كتابهاى وى را غارت كردند و سپس آنها را به شهر غزنه فرستادند. اين كتابها در 545 ق به دست سربازان علاء الدين جهانسوز غورى به آتش كشيده شدند. بيهقى، ابو الفضل، 12، 14، 15؛مافرّوخى، 107؛قس:همايى، 265/2 به بعد علاء الدوله، پس از حملۀ مسعود به اصفهان همچنان فرمانرواى آنجا باقى ماند. |
ویرایش