۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'شـ' به 'ش') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
از آدرس ذیل ابیات که حکایات نبوی است چنین بر میآید که تمام شش دفتر مثنوی مورد توجّه بوده و گزینشی در کار نبوده است. تتبّعی کامل در تمام داستانهای پیامبر از آغاز دفتر نخست تا انتهای دفتر ششم در دستور کار قرار گرفته است، این است که چیزی از این بابت فراموش نشده و جای خالی ندارد. تمام حکایات به ترتیب دفترهای ششگانه استخراج و آنچه که باید تقریر شده است. در واقع این کتاب بخش مستقلی از مثنوی است که هیچ حاشیهای ندارد و منحصراً به شخص پیامبر اختصاص دارد و حکایات او را بازگو میکند. آنچه که مسلّم است مولانا و نویسنده هر دو اعتقادات خود را در این کار به نمایش گذاشتهاند، مولانا به نوعی و نویسنده نیز به نوعی دیگر. در این زمان که اغلب از مولانا رقص و سماع و عشقی نفسانی را جستجو میکنند استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] شاید تنها کسی است که با دیانت و تدیّن مولانا کار دارد، از این است که [[مولانا]] را با وفور آیاتی که در ذهن و ضمیر دارد و نشانه های آن را در [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] قرار داده و یا علاقهای که به اخبار و احادیث و سنّت نبوی دارد که [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] را از آن سرشار کرده است مورد شناسائی قرار میدهد و همین گونه نیز او را به دیگران میشناساند و چنین بیان میکند که اگر [[مولانا]] را از قرآن و سنّت نبوی و پیامبر خدا جدا کنیم او میتواند هر کسی باشد غیر از مولانای واقعی. | از آدرس ذیل ابیات که حکایات نبوی است چنین بر میآید که تمام شش دفتر مثنوی مورد توجّه بوده و گزینشی در کار نبوده است. تتبّعی کامل در تمام داستانهای پیامبر از آغاز دفتر نخست تا انتهای دفتر ششم در دستور کار قرار گرفته است، این است که چیزی از این بابت فراموش نشده و جای خالی ندارد. تمام حکایات به ترتیب دفترهای ششگانه استخراج و آنچه که باید تقریر شده است. در واقع این کتاب بخش مستقلی از مثنوی است که هیچ حاشیهای ندارد و منحصراً به شخص پیامبر اختصاص دارد و حکایات او را بازگو میکند. آنچه که مسلّم است مولانا و نویسنده هر دو اعتقادات خود را در این کار به نمایش گذاشتهاند، مولانا به نوعی و نویسنده نیز به نوعی دیگر. در این زمان که اغلب از مولانا رقص و سماع و عشقی نفسانی را جستجو میکنند استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] شاید تنها کسی است که با دیانت و تدیّن مولانا کار دارد، از این است که [[مولانا]] را با وفور آیاتی که در ذهن و ضمیر دارد و نشانه های آن را در [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] قرار داده و یا علاقهای که به اخبار و احادیث و سنّت نبوی دارد که [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] را از آن سرشار کرده است مورد شناسائی قرار میدهد و همین گونه نیز او را به دیگران میشناساند و چنین بیان میکند که اگر [[مولانا]] را از قرآن و سنّت نبوی و پیامبر خدا جدا کنیم او میتواند هر کسی باشد غیر از مولانای واقعی. | ||
نویسنده در مقدّمه مینویسد: رسول خاتم، برترِ اولاد آدم، نور زمین و سماء، آخرین فرستادهی خدا، حبیب و محبوب خدا، حضرت محمّد مصطفی(ص) در نظر حکیمان و عارفان و دیگر ارباب معرفت، انسانی ویژه و خاص است که در جهان خلقت کسی همتا و همپای او نبوده، نیست و نخواهد بود. بر طبق قاعدهی اهل معرفت، جهان هستی محض خاطر ارزشمند او پدیدار گشته و هستی در واقع طفیل وجود اوست. سعادت هر فرد نیز در گرو ارادت اوست. حدیث «لولاک لما خلقت الافلاک» نیز | نویسنده در مقدّمه مینویسد: رسول خاتم، برترِ اولاد آدم، نور زمین و سماء، آخرین فرستادهی خدا، حبیب و محبوب خدا، حضرت محمّد مصطفی(ص) در نظر حکیمان و عارفان و دیگر ارباب معرفت، انسانی ویژه و خاص است که در جهان خلقت کسی همتا و همپای او نبوده، نیست و نخواهد بود. بر طبق قاعدهی اهل معرفت، جهان هستی محض خاطر ارزشمند او پدیدار گشته و هستی در واقع طفیل وجود اوست. سعادت هر فرد نیز در گرو ارادت اوست. حدیث «لولاک لما خلقت الافلاک» نیز نشانهای از این اعتقاد ژرف و عمیق عارفانه است. | ||
و نیز مقدّمهی کتاب با تمام اختصار بسیار پربار و معنوی است و به بهترین وجه ممکن از پیامبر از منظر عارفان سخن گفته است. از قول مناقب العارفین آورده است که مولانا چون آواز اذان مؤذّن به گوش مبارکش رسیدی به عظمتی تمام بر سر زانوها قیام نمودی و گفتی: «نامت بمانا تا ابد ای جان ما روشن به تو»<ref>مناقف العارفین، ج1، ص 197</ref>. این ارادت و عشق به نام پیامبر و وجود او چیزی است که تمام فکر و اثر مولانا را پر کرده است. در نظر او در همین مقدّمه با آمدن ظهور و بعثت پیامبر اسلام دیگر کسی نباید برای اخبار الهی رو به آسمان کند که آسمان با تمام عظمتش برترین نمایندهی خود را در زمین مقرّر داشته است، تفسیر او از رجم شیاطین در خصوص استراق سمع از این بابت است چنان که بیان داشته است: | و نیز مقدّمهی کتاب با تمام اختصار بسیار پربار و معنوی است و به بهترین وجه ممکن از پیامبر از منظر عارفان سخن گفته است. از قول مناقب العارفین آورده است که مولانا چون آواز اذان مؤذّن به گوش مبارکش رسیدی به عظمتی تمام بر سر زانوها قیام نمودی و گفتی: «نامت بمانا تا ابد ای جان ما روشن به تو»<ref>مناقف العارفین، ج1، ص 197</ref>. این ارادت و عشق به نام پیامبر و وجود او چیزی است که تمام فکر و اثر مولانا را پر کرده است. در نظر او در همین مقدّمه با آمدن ظهور و بعثت پیامبر اسلام دیگر کسی نباید برای اخبار الهی رو به آسمان کند که آسمان با تمام عظمتش برترین نمایندهی خود را در زمین مقرّر داشته است، تفسیر او از رجم شیاطین در خصوص استراق سمع از این بابت است چنان که بیان داشته است: |
ویرایش