۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'علامه طباطبايى' به 'علامه طباطبايى') |
جز (ویرایش Hbaghizadeh@noornet.net (بحث) به آخرین تغییری که Mreza_fasihy@yahoo.com انجام داده بود و...) |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
كتاب «الرسائل التوحيديّة»، جوهره همه آرا و انظار فلسفى و عرفانى حضرت | كتاب «الرسائل التوحيديّة»، جوهره همه آرا و انظار فلسفى و عرفانى حضرت علامه طباطبايى در توحيد است. اين مجموعه مشتمل است بر هفت رساله او در اين رسايل توحيد را در ذات، اسماء، افعال اثبات نموده و ظهور توحيد در وسايط بين حق و موجودات و ظهور توحيد در مرآت اتم كه انسان است، تبيين مىنمايد. اين رسايل براى اولين بار بعد از رحلت علامه و در سال 1415ق به زيور طبع آراسته شدهاند و قبل از آن هرگز به طبع نرسيده بود. | ||
== ساختار و گزارش محتوا== | == ساختار و گزارش محتوا: == | ||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
بحث از اسما و صفات الهى از محورىترين مباحث عرفانى است؛ چه، به قول حكيم سبزوارى در شرح دعاى جوشن كبير، علم به اسما، علم به همه هستى است و عرفان را در اين ساحت بايد شناخت؛ زيرا در اين مكتب، هم خلقت از ساحت اسم و صفت مايه مىگيرد و آغاز مىشود و هم معرفت، سرانجام به ساحت اسم و صفت منتهى مىشود. | بحث از اسما و صفات الهى از محورىترين مباحث عرفانى است؛ چه، به قول حكيم سبزوارى در شرح دعاى جوشن كبير، علم به اسما، علم به همه هستى است و عرفان را در اين ساحت بايد شناخت؛ زيرا در اين مكتب، هم خلقت از ساحت اسم و صفت مايه مىگيرد و آغاز مىشود و هم معرفت، سرانجام به ساحت اسم و صفت منتهى مىشود. | ||
حضرت علاّمه اگر چه تفصيل موضوع اسما و صفات را به «مطوّلات كتب قوم» احاله مىدهد، در همين رساله موجز نيز روح دريا گونهاش به موج نشسته و در بيان لطايف حكمى عرفانى اسماى الهى غوغا كرده است. وى پس از طرح مباحث اصلى و تقسيمات گوناگونى كه براى اسما و صفات الهى كرده و براى هر يك از اين مباحث، به دلالت كتاب و سنّت و حديث و روايت پرداخته و داد معنا در اين باره داده و جدولى جامع و كامل بر اساس حروف الفبا براى اسماى الهى تنظيم فرموده و يكى يكى اين اسما را در قرآن برشمرده و آيات مربوط به آن را ذكر كرده است و ...، در مبحث چهارم كتاب «به حيثيّات اسماى الهى» پرداخته و ترتّب اين اسما را به نحوى بسيار دلنشين و دلپذير و با دقّت و حوصلهاى كم نظير توضيح داده است. | حضرت علاّمه اگر چه تفصيل موضوع اسما و صفات را به «مطوّلات كتب قوم» احاله مىدهد، در همين رساله موجز نيز روح دريا گونهاش به موج نشسته و در بيان لطايف حكمى عرفانى اسماى الهى غوغا كرده است. وى پس از طرح مباحث اصلى و تقسيمات گوناگونى كه براى اسما و صفات الهى كرده و براى هر يك از اين مباحث، به دلالت كتاب و سنّت و حديث و روايت پرداخته و داد معنا در اين باره داده و جدولى جامع و كامل بر اساس حروف الفبا براى اسماى الهى تنظيم فرموده و يكى يكى اين اسما را در قرآن برشمرده و آيات مربوط به آن را ذكر كرده است و ... ، در مبحث چهارم كتاب «به حيثيّات اسماى الهى» پرداخته و ترتّب اين اسما را به نحوى بسيار دلنشين و دلپذير و با دقّت و حوصلهاى كم نظير توضيح داده است. | ||
علامه در ترتّب اسماى الهى و معانى دقيق هر يك از اين اسما پس از مقدّمهاى كوتاه چنين مىنگارد: خداوند سبحان از آن جهت كه شريك، همسر و فرزندى ندارد، و از آن جهت كه همه نامهايش يك مصداق دارد كه همان ذات مقدّس او است، گرچه مفاهيمشان گوناگون است، «واحد» شمرده مىشود، و از آن جهت كه ذات او، به خود و براى خود و در همه حالات، ثبوت دارد، «حق» است، و از جهت حضور ذاتش و روشن بودن آن براى خودش و حضور ديگر موجودات نزد او، «عالم» و «عليم» است و خداوند عليم، از آن جهت كه نزد همه جهاتِ ذاتِ معلوم، وجود دارد، «محيط» است و از آن جهت كه در آن جا حضور دارد، «شهيد» به شمار مىرود، و اگر به نهان منسوب شود، «علاّم الغيوب» است، و اگر به نهان و آشكار، هر دو نسبت داده شود، «عالم الغيب و الشهادة» است، و اگر نسبت او با ديدنىها ملاحظه شود، «بصير» است، و اگر با شنيدنىها ملاحظه شود، «سميع» خواهد بود، و از جهت نگهدارى و تحفّظش بر آن چه مشاهده مىكند، «حفيظ» است، و خداوند عليم، از آن جهت كه همه معلومات را به شمار مىآورد، «حسيب» است، و از آن جهت كه از دقيقترين امور آگاه است، «خبير» شمرده مىشود، و از جهت استحكام معلوماتش، «حكيم» است، و خداوند متعالى، از آن جهت كه مبدأ ديگران است (يعنى ذات او عين هستى و صرف هستى است، و هر چه غير او فرض شود، از او آغاز شده و به او مىانجامد)، «قادر» و «قدير» است، و قادر از آن جهت كه بدون اقتضا يا الزامى از سوى ديگرى، افاضه وجود مىكند، «رحمان» خواهد بود، و از آن جهت كه ذات ديگران را مىآفريند، «بارى» است، و از آن جهت كه با آفرينش خود، ميان خلق ذات و اجزاى ذات، جمع مىكند، «خالق» است، و از جهت رحمت خاصّش كه همان سعادت است، «رحيم» شمرده مىشود، و رحيم از آن جهت كه هر شىء ريز و خُردى را آفريده، «لطيف» است، و از آن جهت كه رحيم و لطيف است، «رؤوف» به شمار مىرود، و از آن جهت كه آن چه را رحمتش، به آن تعلّق گرفته، دوست مىدارد، «ودود» است، و از آن جهت كه در رساندن رحمتش، انتظار پاداش ندارد، «كريم» است، و كريم، از آن جهت كه ستايشگرش را پاداش نيكو مىدهد، «شاكر» و «شكور» شمرده مىشود، و از آن جهت كه بدى كننده به خود را زود كيفر نمىدهد، «حليم» است، و از آن جهت كه موانع را از سر راهِ رحمتش برمىدارد، به اعتبارى «عَفُوّ» و به اعتبار ديگر، «غفور» است، و از آن جهت كه گناه كار را پس از بازگشت به او، مىپذيرد و طرد نمىكند، «توّاب» و «قابل التّوب» است، و از آن جهت كه در خواست ديگران را پاسخ مىدهد، «مجيب» به شمار مىرود، و تواناى آفريننده، از آن جهت كه هر چه موجود ممكن دارد، براى او، و او همراه با آن است، «محيط» است، و محيط از جهت نزديك بودنش، «قريب» شمرده مىشود، و از آن جهت كه او بر همه احاطه دارد و چيزى از او تهى نيست، «اوّل» است كه هر چيز از او آغاز شود، و «آخر» است كه هر چيز بدو پايان پذيرد، و «ظاهر» است كه هر شيئى به واسطه او آشكار شود و «باطن» است كه هر شيئى به او قوام يابد، و قادرِ خالقِ محيط، از آن جهت كه هر گونه مقاومت متصوّر را در هم مىشكند و موجود تحت احاطه و متعلّق قدرتش را مستهلك مىكند و قدرت او در آن چه به آن تعلّق گرفته است، باطل نمىشود، و قدرت و احاطهاش تزلزلى نمىيابد، «غالب»، «قاهر»، «قوىّ» و «متين» است؛ هر كدام به اعتبارى، و موجودى كه چنين است، اگر شىء با حقارتى كه دارد، به او منسوب شود، «عظيم» و «كبير» خواهد بود، و اگر با توجّه به دنائت و پستىاش به او انتساب يابد، «علىّ»، «اعلا» و «متعالى» است، و اگر توهّم مقاومت از ناحيه متعلّق قدرت، و اعمال قدرت و احاطه از طرف او شود، «مقتدر» است، و اگر كيفر دادن نيز به آن افزوده شود، «ذوانتقام» است، و كسى كه تمام اين اوصاف را دارد، «مجيد» خواهد بود، و اگر چنين وصفى براى ذاتش بكار رود، «متكبّر» است، و اگر قادر خالق رحمان، از آن جهت كه هر چيزى را با رحمتش به كمالش مىرساند، ملاحظه شود: «ربّ» خواهد بود. | علامه در ترتّب اسماى الهى و معانى دقيق هر يك از اين اسما پس از مقدّمهاى كوتاه چنين مىنگارد: خداوند سبحان از آن جهت كه شريك، همسر و فرزندى ندارد، و از آن جهت كه همه نامهايش يك مصداق دارد كه همان ذات مقدّس او است، گرچه مفاهيمشان گوناگون است، «واحد» شمرده مىشود، و از آن جهت كه ذات او، به خود و براى خود و در همه حالات، ثبوت دارد، «حق» است، و از جهت حضور ذاتش و روشن بودن آن براى خودش و حضور ديگر موجودات نزد او، «عالم» و «عليم» است و خداوند عليم، از آن جهت كه نزد همه جهاتِ ذاتِ معلوم، وجود دارد، «محيط» است و از آن جهت كه در آن جا حضور دارد، «شهيد» به شمار مىرود، و اگر به نهان منسوب شود، «علاّم الغيوب» است، و اگر به نهان و آشكار، هر دو نسبت داده شود، «عالم الغيب و الشهادة» است، و اگر نسبت او با ديدنىها ملاحظه شود، «بصير» است، و اگر با شنيدنىها ملاحظه شود، «سميع» خواهد بود، و از جهت نگهدارى و تحفّظش بر آن چه مشاهده مىكند، «حفيظ» است، و خداوند عليم، از آن جهت كه همه معلومات را به شمار مىآورد، «حسيب» است، و از آن جهت كه از دقيقترين امور آگاه است، «خبير» شمرده مىشود، و از جهت استحكام معلوماتش، «حكيم» است، و خداوند متعالى، از آن جهت كه مبدأ ديگران است (يعنى ذات او عين هستى و صرف هستى است، و هر چه غير او فرض شود، از او آغاز شده و به او مىانجامد)، «قادر» و «قدير» است، و قادر از آن جهت كه بدون اقتضا يا الزامى از سوى ديگرى، افاضه وجود مىكند، «رحمان» خواهد بود، و از آن جهت كه ذات ديگران را مىآفريند، «بارى» است، و از آن جهت كه با آفرينش خود، ميان خلق ذات و اجزاى ذات، جمع مىكند، «خالق» است، و از جهت رحمت خاصّش كه همان سعادت است، «رحيم» شمرده مىشود، و رحيم از آن جهت كه هر شىء ريز و خُردى را آفريده، «لطيف» است، و از آن جهت كه رحيم و لطيف است، «رؤوف» به شمار مىرود، و از آن جهت كه آن چه را رحمتش، به آن تعلّق گرفته، دوست مىدارد، «ودود» است، و از آن جهت كه در رساندن رحمتش، انتظار پاداش ندارد، «كريم» است، و كريم، از آن جهت كه ستايشگرش را پاداش نيكو مىدهد، «شاكر» و «شكور» شمرده مىشود، و از آن جهت كه بدى كننده به خود را زود كيفر نمىدهد، «حليم» است، و از آن جهت كه موانع را از سر راهِ رحمتش برمىدارد، به اعتبارى «عَفُوّ» و به اعتبار ديگر، «غفور» است، و از آن جهت كه گناه كار را پس از بازگشت به او، مىپذيرد و طرد نمىكند، «توّاب» و «قابل التّوب» است، و از آن جهت كه در خواست ديگران را پاسخ مىدهد، «مجيب» به شمار مىرود، و تواناى آفريننده، از آن جهت كه هر چه موجود ممكن دارد، براى او، و او همراه با آن است، «محيط» است، و محيط از جهت نزديك بودنش، «قريب» شمرده مىشود، و از آن جهت كه او بر همه احاطه دارد و چيزى از او تهى نيست، «اوّل» است كه هر چيز از او آغاز شود، و «آخر» است كه هر چيز بدو پايان پذيرد، و «ظاهر» است كه هر شيئى به واسطه او آشكار شود و «باطن» است كه هر شيئى به او قوام يابد، و قادرِ خالقِ محيط، از آن جهت كه هر گونه مقاومت متصوّر را در هم مىشكند و موجود تحت احاطه و متعلّق قدرتش را مستهلك مىكند و قدرت او در آن چه به آن تعلّق گرفته است، باطل نمىشود، و قدرت و احاطهاش تزلزلى نمىيابد، «غالب»، «قاهر»، «قوىّ» و «متين» است؛ هر كدام به اعتبارى، و موجودى كه چنين است، اگر شىء با حقارتى كه دارد، به او منسوب شود، «عظيم» و «كبير» خواهد بود، و اگر با توجّه به دنائت و پستىاش به او انتساب يابد، «علىّ»، «اعلا» و «متعالى» است، و اگر توهّم مقاومت از ناحيه متعلّق قدرت، و اعمال قدرت و احاطه از طرف او شود، «مقتدر» است، و اگر كيفر دادن نيز به آن افزوده شود، «ذوانتقام» است، و كسى كه تمام اين اوصاف را دارد، «مجيد» خواهد بود، و اگر چنين وصفى براى ذاتش بكار رود، «متكبّر» است، و اگر قادر خالق رحمان، از آن جهت كه هر چيزى را با رحمتش به كمالش مىرساند، ملاحظه شود: «ربّ» خواهد بود. | ||
و ربّ، از آن جهت كه عدم را شكافته و هستى را از دل آن بيرون مىآورد، «فاطر» است، و از آن جهت كه امر او، شگفتترين امور است، «بديع» شمرده مىشود، آنگاه او «فالق الحبّ و النَّوى و فالق الاصباح» (اصباح سپيده دم صبح) است و اينها از نامهاى خاصّ اويند، و از آن جهت كه هراس از تاريكىهاى عدم و هر كمبود و خطرى را ايمنى مىبخشد، «مؤمن» است، و از آن جهت كه به آن چه مىآفريند، آسيب نمىرساند، «سلام» است، و از آن جهت كه آن چه افاضه مىكند، هديهاى بىچشمداشت است، «وهّاب» به شمار مىرود، و از آن جهت كه پس از به وجود آوردن وجودات، آن چه را كه مايه استمرار بقايشان مىشود، مىآفريند، «رزّاق» است، و از آن جهت كه بخشش او، كمبودى را در او پديد نمىآورد، «واسع» است، و از آن جهت كه براى بخششهايش زمان تعيين كرده، «مُقيت» است، و از آن جهت كه بزرگترين ستايش براى او، همان رحمتى است كه افاضه مىكند، «حميد» خواهد بود، و از آن جهت كه هر شكستهاى را ترميم، و هر كمبودى را در مخلوقاتش پر مىكند، «جبّار» است، و از آن جهت كه هر مغلوبى را يارى مىدهد، «نصير» است، و از آن جهت كه متولّى امور مخلوقى است كه نه مالكِ سود و زيان خويش است و نه مرگ و زندگى و بعثتش به دست او است، | و ربّ، از آن جهت كه عدم را شكافته و هستى را از دل آن بيرون مىآورد، «فاطر» است، و از آن جهت كه امر او، شگفتترين امور است، «بديع» شمرده مىشود، آنگاه او «فالق الحبّ و النَّوى و فالق الاصباح» (اصباح سپيده دم صبح) است و اينها از نامهاى خاصّ اويند، و از آن جهت كه هراس از تاريكىهاى عدم و هر كمبود و خطرى را ايمنى مىبخشد، «مؤمن» است، و از آن جهت كه به آن چه مىآفريند، آسيب نمىرساند، «سلام» است، و از آن جهت كه آن چه افاضه مىكند، هديهاى بىچشمداشت است، «وهّاب» به شمار مىرود، و از آن جهت كه پس از به وجود آوردن وجودات، آن چه را كه مايه استمرار بقايشان مىشود، مىآفريند، «رزّاق» است، و از آن جهت كه بخشش او، كمبودى را در او پديد نمىآورد، «واسع» است، و از آن جهت كه براى بخششهايش زمان تعيين كرده، «مُقيت» است، و از آن جهت كه بزرگترين ستايش براى او، همان رحمتى است كه افاضه مىكند، «حميد» خواهد بود، و از آن جهت كه هر شكستهاى را ترميم، و هر كمبودى را در مخلوقاتش پر مىكند، «جبّار» است، و از آن جهت كه هر مغلوبى را يارى مىدهد، «نصير» است، و از آن جهت كه متولّى امور مخلوقى است كه نه مالكِ سود و زيان خويش است و نه مرگ و زندگى و بعثتش به دست او است، «ولىّ» ، «مولا» و «وكيل» است؛ هر كدام از يك جهت، و از آن جهت كه حيات آفرين است، «محيى» شمرده مىشود، و از آن جهت كه نقش آفرين است، «مصوّر» است، و از آن جهت كه همه اينها، احسانى از او است، «بّر» به شمار مىرود، و از آن جهت كه ظهور هر چه در هستى است، به او تعلّق دارد، «نور» و سپس «مبين» است، و از آن جهت كه همه چيز براى او است و او آنها را تدبير مىكند، «مَلِك» و «ذوالعرش» است، و از آن جهت كه هر چه پيش ديگران است، نزد او است؛ ولى هر چه نزد او قرارداد، پيش ديگران نيست، «عزيز» است، و از آن جهت كه نيازى به هيچ شيئى ندارد، «غنىّ» خواهد بود، و از آن جهت كه يگانه پروردگار، پادشاه و صاحب سرير فرمانروايى است، «احكم الحاكمين» و «خير الفاصلين و الحاكمين و الفاتحين» به شمار مىرود، و از آن جهت كه بىنياز است و موجودات تحت تدبير او در نيازهاى خود، به او روى مىآورند، «صمد» است، و پروردگار، از آن جهت كه با توجّه خلق به او، عبادت مىشود، «الاه» است. | ||
همه اين نامها، به استثناى سه نام واحد، احد و حق، تحت دو اسم قادرِ عليم قرار دارند، و اگر اين دو با هم به غير، نسبت داده شود، «قيوميّت» خواهد بود؛ بنابراين، آن دو اسم تحت نام قيوّم قرار دارند، و خداوند سبحان از آن جهت كه در ذات، عليمِ قدير است، «حىّ» خواهد بود؛ بنابراين، سلطه دو اسم حىّ و قيّوم، شامل همه نامهاى ثبوتى غير از وحدت مىشود. | همه اين نامها، به استثناى سه نام واحد، احد و حق، تحت دو اسم قادرِ عليم قرار دارند، و اگر اين دو با هم به غير، نسبت داده شود، «قيوميّت» خواهد بود؛ بنابراين، آن دو اسم تحت نام قيوّم قرار دارند، و خداوند سبحان از آن جهت كه در ذات، عليمِ قدير است، «حىّ» خواهد بود؛ بنابراين، سلطه دو اسم حىّ و قيّوم، شامل همه نامهاى ثبوتى غير از وحدت مىشود. | ||
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۱: | ||
قبل از اين كه متن عربى اين سه رساله به چاپ برسد، يك بار بخش قابل توجهى از رساله «الانسان بعد الدنيا» به اسم «حيات پس از مرگ» با ترجمه آقايان لاريجانى و نبوى در جلد اول يادنامه استاد شهيد مطهرى به چاپ رسيده است و همچنين در مجموعه رسائل علامه طباطبائى با عنوان «معاد، زندگى پس از معاد» به چاپ رسيده است و به صورت كامل هر سه رساله با عنوان «انسان از آغاز تا انجام» با ترجمه آقاى صادق لاريجانى به چاپ رسيده است. | قبل از اين كه متن عربى اين سه رساله به چاپ برسد، يك بار بخش قابل توجهى از رساله «الانسان بعد الدنيا» به اسم «حيات پس از مرگ» با ترجمه آقايان لاريجانى و نبوى در جلد اول يادنامه استاد شهيد مطهرى به چاپ رسيده است و همچنين در مجموعه رسائل علامه طباطبائى با عنوان «معاد، زندگى پس از معاد» به چاپ رسيده است و به صورت كامل هر سه رساله با عنوان «انسان از آغاز تا انجام» با ترجمه آقاى صادق لاريجانى به چاپ رسيده است. | ||
== نسخه شناسى== | == نسخه شناسى: == | ||
خط ۱۴۰: | خط ۱۴۰: | ||
اين كتاب در قطع وزيرى و با جلد گالينگور مىباشد. | اين كتاب در قطع وزيرى و با جلد گالينگور مىباشد. | ||
== منابع == | == منابع : == | ||
خط ۱۴۷: | خط ۱۴۷: | ||
2- فصلنامه قبسات، شماره 24. | 2- فصلنامه قبسات، شماره 24. | ||
عرفان | عرفان علامه طباطبايى ، على شيخ الاسلامى. | ||
(1) الرسائل التوحيديه ص 20. | (1) الرسائل التوحيديه ص 20. | ||
خط ۱۶۷: | خط ۱۶۷: | ||
== وابستهها == | == وابستهها == | ||
[[رسائل توحیدی (توحید ذاتی، اسماء حسنی، افعال الهی، وسائط فیض میان خدا و عالم مادی)]] | [[رسائل توحیدی (توحید ذاتی، اسماء حسنی، افعال الهی، وسائط فیض میان خدا و عالم مادی)]] | ||
== پیوندها == | == پیوندها == |
ویرایش