۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
#شارح درباره اينكه مراعات احترام اسماى تدوينى الهى ضرورى است تا چه برسد به اسماى تكوينى، بر اين نكته تأكيد كرده است كه زيرا اسماى تكوينى وجودشان تمامتر و كاملتر از اسماى تدوينى است همانطور كه وجود عينى از وجود لفظى و كتبى برتر است و اسماى تكوينى حقيقت تدوينيات هستند..<ref>متن كتاب، ص141</ref> | #شارح درباره اينكه مراعات احترام اسماى تدوينى الهى ضرورى است تا چه برسد به اسماى تكوينى، بر اين نكته تأكيد كرده است كه زيرا اسماى تكوينى وجودشان تمامتر و كاملتر از اسماى تدوينى است همانطور كه وجود عينى از وجود لفظى و كتبى برتر است و اسماى تكوينى حقيقت تدوينيات هستند..<ref>متن كتاب، ص141</ref> | ||
#شارح در مورد موضوع منطق بر آن است كه موضوع منطق، معقولات ثانى منطقى است و بحث از وجود موضوع و ماهيت آن، از وظائف آن علم نيست و اگر بحث از معقولات ثانى از جهت هليه منطقيه و مائيت حقيقيه از وظائف منطقى نباشد پس بحث از كلى طبيعى از نظر وجود داشتن يا نداشتن در خارج، سزاوارتر است كه از موضوع علم منطق خارج باشد. بنابراین تحقيق در اين مسأله بر عهده منطقى نيست؛ بر عكس حكيم الهى كه وظيفه دارد درباره وجود مطلق و عوارض و احوالش پژوهش كند و ترديدى نيست كه موضوعات همه علوم، از عوارض موضوع و احوال حكمت الهى است. همانطوركه گفته شده است:{{شعر}} | #شارح در مورد موضوع منطق بر آن است كه موضوع منطق، معقولات ثانى منطقى است و بحث از وجود موضوع و ماهيت آن، از وظائف آن علم نيست و اگر بحث از معقولات ثانى از جهت هليه منطقيه و مائيت حقيقيه از وظائف منطقى نباشد پس بحث از كلى طبيعى از نظر وجود داشتن يا نداشتن در خارج، سزاوارتر است كه از موضوع علم منطق خارج باشد. بنابراین تحقيق در اين مسأله بر عهده منطقى نيست؛ بر عكس حكيم الهى كه وظيفه دارد درباره وجود مطلق و عوارض و احوالش پژوهش كند و ترديدى نيست كه موضوعات همه علوم، از عوارض موضوع و احوال حكمت الهى است. همانطوركه گفته شده است:{{شعر}} | ||
#:{{ب|''من و تو عارض ذات وجوديم''|2=''مشبكهاى مرآت شهوديم'' | #:{{ب|''من و تو عارض ذات وجوديم''|2=''مشبكهاى مرآت شهوديم'' ..<ref>متن كتاب، ص175</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
..<ref>متن كتاب، ص175</ref> | |||
#شارح نوشته است كه خطابه براى عموم مردم مفيدتر است و در آنان تأثير بيشترى مىگذارد زيرا آنان تحمل برهان و جدل را ندارند. و برخى از اشعار نيز چنان قلب مردم را تسخير مىكند كه گويى جادو شدهاند. برخى از شعرها حكمتند و آن عبارت از شعرى است كه مشتمل باشد بر توحيد بارى تعالى و تنزيه او و بيان صفات ثبوتيه و سلبيه و جماليه و جلاليه و مدح انبياء و اولياى الهى بدون افراط و تفريط..<ref>همان، ص300</ref> | #شارح نوشته است كه خطابه براى عموم مردم مفيدتر است و در آنان تأثير بيشترى مىگذارد زيرا آنان تحمل برهان و جدل را ندارند. و برخى از اشعار نيز چنان قلب مردم را تسخير مىكند كه گويى جادو شدهاند. برخى از شعرها حكمتند و آن عبارت از شعرى است كه مشتمل باشد بر توحيد بارى تعالى و تنزيه او و بيان صفات ثبوتيه و سلبيه و جماليه و جلاليه و مدح انبياء و اولياى الهى بدون افراط و تفريط..<ref>همان، ص300</ref> | ||
#شارح در شرح مثالهاى انواع مغالطات نوشته است كه در روايت آمده كه «أن الحكمة ضالة المؤمن يطلبها حيث وجدها» و منظور به قرينه آخر روايت آن است كه حكمت مانند مركبى است كه صاحبش آن را گم كرده و به دنبالش مىگردد ولى برخى از جاهلان روايت را تحريف كرده و گفتهاند كه حكمت گمراهكننده مؤمن است! همچنين برخى گفتهاند كه تأليف منطق در زمان پيامبر(ص) انجام نشده يا جواز تعلمش از سوى ايشان وارد نشده است ولى اين گفته با اين نكته نقض مىشود كه علم نحو و صرف و اصول و غير آن هم همينطور است. از طرف ديگر ما نمىپذيريم كه چنين مطلبى در شرع وارد نشده است؛ زيرا همانطور كه در اول كتاب ذكر شد «ميزان» و «موازين» و «حكمت» تأويل به منطق و فلسفه شده است و همچنين مؤيد اين مطلب است مجادلات و استدلالهايى كه در اخبار اهلبيت(ع) آمده و اصحابشان مانند هشام بن حكم و... را فرمان دادهاند كه با مخالفان مجادله كنند و آنان را ستودهاند كه آگاه به قواعد منطقى و فلسفى هستند..<ref>همان، ص306- 307</ref> | #شارح در شرح مثالهاى انواع مغالطات نوشته است كه در روايت آمده كه «أن الحكمة ضالة المؤمن يطلبها حيث وجدها» و منظور به قرينه آخر روايت آن است كه حكمت مانند مركبى است كه صاحبش آن را گم كرده و به دنبالش مىگردد ولى برخى از جاهلان روايت را تحريف كرده و گفتهاند كه حكمت گمراهكننده مؤمن است! همچنين برخى گفتهاند كه تأليف منطق در زمان پيامبر(ص) انجام نشده يا جواز تعلمش از سوى ايشان وارد نشده است ولى اين گفته با اين نكته نقض مىشود كه علم نحو و صرف و اصول و غير آن هم همينطور است. از طرف ديگر ما نمىپذيريم كه چنين مطلبى در شرع وارد نشده است؛ زيرا همانطور كه در اول كتاب ذكر شد «ميزان» و «موازين» و «حكمت» تأويل به منطق و فلسفه شده است و همچنين مؤيد اين مطلب است مجادلات و استدلالهايى كه در اخبار اهلبيت(ع) آمده و اصحابشان مانند هشام بن حكم و... را فرمان دادهاند كه با مخالفان مجادله كنند و آنان را ستودهاند كه آگاه به قواعد منطقى و فلسفى هستند..<ref>همان، ص306- 307</ref> |
ویرایش