۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'کفاش خراساني، رمضان' به 'کفاش خراسانی، رمضان') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
}} | }} | ||
'''دیوان کفاش خراسانی'''، مجموعه اشعار استاد [[کفاش خراسانی، رمضان|رمضان کفاش خراسانی]] (متوفی 1315ش) است که با تصحیح و کوشش [[کرمی، احمد|احمد کرمی]]، به چاپ رسیده است. | |||
'''دیوان کفاش خراسانی'''، مجموعه اشعار استاد رمضان کفاش خراسانی (متوفی 1315ش) است که با تصحیح و کوشش احمد | |||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
کتاب با سه مقدمه از احمد | کتاب با سه مقدمه از [[کرمی، احمد|احمد کرمی]]، علیاکبر کنی پور مستی و علی باقرزاده، آغاز و اشعار در قالب غزلیات، قطعات، رباعیها و تضمینها، عرضه شده است. | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
در مقدمه اول، به چگونگی چاپ کتاب اشاره شده<ref>ر.ک: مقدمه اول، ص5- 6</ref> و در مقدمه دوم، به بیان چگونگی بر سر زبانها افتادن غزلهای کوچهباغی و قهوهخانههای معروفی که اینگونه اشعار، در آنجا خوانده میشد، پرداخته شده است<ref>ر.ک: مقدمه دوم، ص7- 11</ref>. مقدمه سوم نیز نوشتهای است از علی باقرزاده در کتاب «یادگارنامه حبیب یغمایی» پیرامون کفاش خراسانی و برخی از ویژگیهای اشعار او<ref>ر.ک: همان، ص12- 24</ref>. | در مقدمه اول، به چگونگی چاپ کتاب اشاره شده<ref>ر.ک: مقدمه اول، ص5- 6</ref> و در مقدمه دوم، به بیان چگونگی بر سر زبانها افتادن غزلهای کوچهباغی و قهوهخانههای معروفی که اینگونه اشعار، در آنجا خوانده میشد، پرداخته شده است<ref>ر.ک: مقدمه دوم، ص7- 11</ref>. مقدمه سوم نیز نوشتهای است از علی باقرزاده در کتاب «یادگارنامه حبیب یغمایی» پیرامون [[کفاش خراسانی، رمضان|کفاش خراسانی]] و برخی از ویژگیهای اشعار او<ref>ر.ک: همان، ص12- 24</ref>. | ||
شاعر اثر حاضر، شاعری شوریدهحال و دلداده و از مردم کوچه و بازار بود و برای خاطر همان مردم شعر میسرود. او داعیهای در شعر و شاعری نداشته و از علم عروض و قافیه و از مباحث صناعات ادبی هم چیزی نمیدانست. او شاعری است عامی که کورهسوادی داشته و فقط میتوانست بنویسد و بخواند. او نه ادیب است و نه دانشور، بلکه وزن شعر و قافیه و ردیف را از راه شنیدن و استماع، دریافته است<ref>ر.ک: عناصری، جابر، ص658</ref>. | شاعر اثر حاضر، شاعری شوریدهحال و دلداده و از مردم کوچه و بازار بود و برای خاطر همان مردم شعر میسرود. او داعیهای در شعر و شاعری نداشته و از علم عروض و قافیه و از مباحث صناعات ادبی هم چیزی نمیدانست. او شاعری است عامی که کورهسوادی داشته و فقط میتوانست بنویسد و بخواند. او نه ادیب است و نه دانشور، بلکه وزن شعر و قافیه و ردیف را از راه شنیدن و استماع، دریافته است<ref>ر.ک: عناصری، جابر، ص658</ref>. | ||
خط ۴۱: | خط ۴۰: | ||
وی در آغاز «دعانامه» خویش، دعا میکند که ممدوحش، همیشه ایام در عالم، در امان و از باد خزان ایمن باشد: | وی در آغاز «دعانامه» خویش، دعا میکند که ممدوحش، همیشه ایام در عالم، در امان و از باد خزان ایمن باشد: | ||
'''الهی تا جهان باشد، به دولت در جهان باشی | '''الهی تا جهان باشد، به دولت در جهان باشی''' | ||
الهی از بلیات دو عالم در امان باشی | الهی از بلیات دو عالم در امان باشی | ||
'''الهی درد بد هرگز نبینی کامران باشی | '''الهی درد بد هرگز نبینی کامران باشی''' | ||
الهی روز محشر همدم پیغمبران باشی | الهی روز محشر همدم پیغمبران باشی | ||
'''الهی ای گل من ایمن از باد خزان باشی''' | '''الهی ای گل من ایمن از باد خزان باشی''' | ||
و سپس دو زلف عنبرافشان ممدوح را چون زنجیری بر گردن خویش میبیند و دو ابروی او را شمشیر تیزی میانگارد: | و سپس دو زلف عنبرافشان ممدوح را چون زنجیری بر گردن خویش میبیند و دو ابروی او را شمشیر تیزی میانگارد: | ||
'''دو زلف عنبرافشانت به گردن بسته زنجیرم | '''دو زلف عنبرافشانت به گردن بسته زنجیرم''' | ||
دو ابروی تو میترسم زند آخر به شمشیرم | دو ابروی تو میترسم زند آخر به شمشیرم | ||
'''دو ترک نیم مست تو نمود از غمزه نخجیرم | '''دو ترک نیم مست تو نمود از غمزه نخجیرم''' | ||
بگو با من تو ای سرو خرامان چیست تقصیرم | بگو با من تو ای سرو خرامان چیست تقصیرم | ||
'''که دایم بهر قتل من تو با تیغ و سنان باشی''' | '''که دایم بهر قتل من تو با تیغ و سنان باشی''' | ||
و پسازآن، بدخواه ممدوح را سرنگون میخواهد و آرزو میکند که روزگار حسود، چون شب تار کفاش در فراق معشوق، نیلگون گردد و بدگوی یارش را خوار و زبون میشناسد: | و پسازآن، بدخواه ممدوح را سرنگون میخواهد و آرزو میکند که روزگار حسود، چون شب تار کفاش در فراق معشوق، نیلگون گردد و بدگوی یارش را خوار و زبون میشناسد: | ||
'''الهی هرکه بدخواه تو باشد سرنگون گردد | '''الهی هرکه بدخواه تو باشد سرنگون گردد''' | ||
الهی روزگارش چون شب من نیلگون گردد | الهی روزگارش چون شب من نیلگون گردد | ||
'''الهی باده عشرت به جامش همچو خون گردد | '''الهی باده عشرت به جامش همچو خون گردد''' | ||
الهی هرکه بدگوی تو شد خوار و زبون گردد | الهی هرکه بدگوی تو شد خوار و زبون گردد | ||
'''تو همچون عندلیبان چمن شیرینزبان باشی'''<ref>ر.ک: همان؛ متن کتاب، ص118</ref>. | '''تو همچون عندلیبان چمن شیرینزبان باشی'''<ref>ر.ک: همان؛ متن کتاب، ص118</ref>. | ||
اما ای دریغ و هزار افسوس که ممدوحش نسبت به او، بیمهر و وفاست و به هرکس احسان میکند و در حق کفاش جفا میدارد: | اما ای دریغ و هزار افسوس که ممدوحش نسبت به او، بیمهر و وفاست و به هرکس احسان میکند و در حق کفاش جفا میدارد: | ||
'''نمیدانم چرا اینقدر بیمهر و وفایی تو | '''نمیدانم چرا اینقدر بیمهر و وفایی تو''' | ||
به هرکس میکنی احسان و با ما در جفایی تو | به هرکس میکنی احسان و با ما در جفایی تو | ||
'''نهان از دیده عشاق، همچون کیمیایی تو | '''نهان از دیده عشاق، همچون کیمیایی تو''' | ||
من از هجر تو میسوزم نمیدانم کجایی تو | من از هجر تو میسوزم نمیدانم کجایی تو | ||
'''خیالت در نظر باشد ولیکن در نهان باشی''' | '''خیالت در نظر باشد ولیکن در نهان باشی''' | ||
بااینحال، کفاش کامرانی یار را آرزو مینماید و از او، تمنای محبت مینماید: | بااینحال، کفاش کامرانی یار را آرزو مینماید و از او، تمنای محبت مینماید: | ||
'''تویی اندر همه عالم، بدان چون ماه کنعانی | '''تویی اندر همه عالم، بدان چون ماه کنعانی''' | ||
دهم سوگندت ای ظالم به حق حی سبحانی | دهم سوگندت ای ظالم به حق حی سبحانی | ||
'''بیفتد کشته در راهت، هزاران یوسف ثانی | '''بیفتد کشته در راهت، هزاران یوسف ثانی''' | ||
نظر کن بر رخ «کفاش» هر نحوی که بتوانی | نظر کن بر رخ «کفاش» هر نحوی که بتوانی | ||
'''نینداز از نظر این عاشقان دل پریشان را'''<ref>ر.ک: همان؛ همان، ص119 و 124</ref>. | '''نینداز از نظر این عاشقان دل پریشان را'''<ref>ر.ک: همان؛ همان، ص119 و 124</ref>. | ||
اما ممدوح بدو اعتنایی نمیکند. اینجاست که کفاش، «نفرین نامه» را میسراید: | اما ممدوح بدو اعتنایی نمیکند. اینجاست که کفاش، «نفرین نامه» را میسراید: | ||
'''بیا ایی دل بکن ترک وصال خوب رویان را | '''بیا ایی دل بکن ترک وصال خوب رویان را''' | ||
مده بر دست هر ناکس، به آسانی دل و جان را | مده بر دست هر ناکس، به آسانی دل و جان را | ||
'''صبا از من بگو خود آن غزال سستپیمان را | '''صبا از من بگو خود آن غزال سستپیمان را''' | ||
نمیگیری اگر دست من محزون نالان را | نمیگیری اگر دست من محزون نالان را | ||
'''الهی روز و شب گریان بمانی تا دهی جان را'''<ref>ر.ک: همان، ص659- 660؛ همان، ص125</ref>. | '''الهی روز و شب گریان بمانی تا دهی جان را'''<ref>ر.ک: همان، ص659- 660؛ همان، ص125</ref>. | ||
اما کفاش به یکچشم بر هم زدن، از نفرینش پشیمان میگردد. دل کفاش، نازکتر از شیشه است و دلش نمیخواهد که ممدوحش را حتی برای لحظهای، به آه و فغان ببیند؛ هرچند ممدوح بدو پشت پا زده است: | اما کفاش به یکچشم بر هم زدن، از نفرینش پشیمان میگردد. دل کفاش، نازکتر از شیشه است و دلش نمیخواهد که ممدوحش را حتی برای لحظهای، به آه و فغان ببیند؛ هرچند ممدوح بدو پشت پا زده است: | ||
'''مه من رفتی و ترسم که آهم از قفای تو | '''مه من رفتی و ترسم که آهم از قفای تو''' | ||
کند کاری که منمن بعد خون گریم برای تو | کند کاری که منمن بعد خون گریم برای تو | ||
کفاش سوگند میخورد که اگر ممدوحش سر یاری با او داشته باشد، موی یار را به عالمی نفروشد و غلام حلقهبهگوش او گردد. حتی از ممدوح پوزش میطلبد: | کفاش سوگند میخورد که اگر ممدوحش سر یاری با او داشته باشد، موی یار را به عالمی نفروشد و غلام حلقهبهگوش او گردد. حتی از ممدوح پوزش میطلبد: | ||
'''ببخشا گر بدی گفتم، من از عشق تو مدهوشم | '''ببخشا گر بدی گفتم، من از عشق تو مدهوشم''' | ||
جفا تا کی؟ به قربان دو چشم سرمه سای تو | جفا تا کی؟ به قربان دو چشم سرمه سای تو | ||
ضمناً ممدوح را هشدار میدهد که اگر ستم را از حد بگذراند، خوار خواهد شد و رسوای سر بازار خواهد گشت: | ضمناً ممدوح را هشدار میدهد که اگر ستم را از حد بگذراند، خوار خواهد شد و رسوای سر بازار خواهد گشت: | ||
'''مکن بر من ستم ای بیمروت خوار خواهی شد | '''مکن بر من ستم ای بیمروت خوار خواهی شد''' | ||
چو من بیچاره، رسوای سر بازار خواهی شد'''<ref>ر.ک: همان، ص660؛ همان، ص133-134</ref>. | چو من بیچاره، رسوای سر بازار خواهی شد'''<ref>ر.ک: همان، ص660؛ همان، ص133-134</ref>.''' | ||
کفاش در دعا و نفرین، مصمم نیست. دلش به درد میآید، فریاد برمیدارد، زبان به شکوه میگشاید، دژخویی میکند، دژم میگردد، اما همچون طفلکی که با مادر خویش قهر و ناز کند، کفاش نیز سر بر سینه ممدوح میفشارد و آرامش مییابد و عذرخواهان میگردد و در عین نفرین، دعایش میکند و آرزوی وصل وصالش را در دل میپروراند: | کفاش در دعا و نفرین، مصمم نیست. دلش به درد میآید، فریاد برمیدارد، زبان به شکوه میگشاید، دژخویی میکند، دژم میگردد، اما همچون طفلکی که با مادر خویش قهر و ناز کند، کفاش نیز سر بر سینه ممدوح میفشارد و آرامش مییابد و عذرخواهان میگردد و در عین نفرین، دعایش میکند و آرزوی وصل وصالش را در دل میپروراند: | ||
'''نمیآیی چرا یکدم برم ای نازنین آخر | '''نمیآیی چرا یکدم برم ای نازنین آخر''' | ||
که من هم افکنم سر پیش پای تو نگارا سر | که من هم افکنم سر پیش پای تو نگارا سر | ||
'''بیا و رحم کن بر من، به حق خالق اکبر | '''بیا و رحم کن بر من، به حق خالق اکبر''' | ||
بگردان کلبه احزان من را پرزر و زیور'''<ref>ر.ک: همان؛ همان، ص130</ref>. | بگردان کلبه احزان من را پرزر و زیور'''<ref>ر.ک: همان؛ همان، ص130</ref>.''' | ||
گفتیم که کفاش آدابدان است و از فرهنگ مردم، کاملاً آگاه. عرف و عادات مربوط به سور و شادمانی را نیک میشناسد و در مراسم عزا، رموز شال بر گردن انداختن و سوگوار بودن و سیاهپوش شدن را عیان میسازد. کفاش اهل رمز و راز است و مرد میدان تشبیه: | گفتیم که کفاش آدابدان است و از فرهنگ مردم، کاملاً آگاه. عرف و عادات مربوط به سور و شادمانی را نیک میشناسد و در مراسم عزا، رموز شال بر گردن انداختن و سوگوار بودن و سیاهپوش شدن را عیان میسازد. کفاش اهل رمز و راز است و مرد میدان تشبیه: | ||
'''در اول مهربان گشتی، مرا بردی به چنگ خود | '''در اول مهربان گشتی، مرا بردی به چنگ خود''' | ||
به ابرو عشوه کردی، گاه با چشم خدنگ خود | به ابرو عشوه کردی، گاه با چشم خدنگ خود | ||
'''زدی بر سینه «کفاش» پیکان زرنگ خود | '''زدی بر سینه «کفاش» پیکان زرنگ خود''' | ||
به صدخواری شکستی سینه دل را به سنگ خود | به صدخواری شکستی سینه دل را به سنگ خود | ||
'''خدا سازد تو را آخر چو من، بدروزگار آخر'''<ref>ر.ک: همان؛ همان</ref>. | '''خدا سازد تو را آخر چو من، بدروزگار آخر'''<ref>ر.ک: همان؛ همان</ref>. | ||
کفاش مردی است وفادار و سخن از سر صدق میگوید و از ممدوح میخواهد که در صداقت او، شکی بر دل نیاورد: | کفاش مردی است وفادار و سخن از سر صدق میگوید و از ممدوح میخواهد که در صداقت او، شکی بر دل نیاورد: | ||
'''بر من جفا اگر تو کنی، من وفا کنم | '''بر من جفا اگر تو کنی، من وفا کنم''' | ||
دشنام اگر دهی، بهعوض من دعا کنم | دشنام اگر دهی، بهعوض من دعا کنم | ||
'''درخواست طول عمر را از خدا کنم | '''درخواست طول عمر را از خدا کنم''' | ||
گر جان طلب کنی به رهت من فدا کنم | گر جان طلب کنی به رهت من فدا کنم | ||
'''شاید ز صدق و کذب کلامم خبر شود'''<ref>ر.ک: همان، ص661؛ همان، ص139</ref>. | '''شاید ز صدق و کذب کلامم خبر شود'''<ref>ر.ک: همان، ص661؛ همان، ص139</ref>. | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۴: | ||
==پانویس == | ==پانویس == | ||
<references/> | <references /> | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== |
ویرایش