المنطق الإسلامي أصوله و مناهجه: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎گ' به 'ی‌گ'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎خ' به 'ی‌خ')
جز (جایگزینی متن - 'ی‎گ' به 'ی‌گ')
خط ۲۵: خط ۲۵:
}}  
}}  


'''المنطق الإسلامي أصوله و مناهجه'''، اثر [[مدرسی، محمدتقی|محمدتقی مدرسی]] (معاصر)، کتابی است منطقی، به زبان عربی که از اصول و شیوه‌های منطق اسلامی سخن می‎گوید.
'''المنطق الإسلامي أصوله و مناهجه'''، اثر [[مدرسی، محمدتقی|محمدتقی مدرسی]] (معاصر)، کتابی است منطقی، به زبان عربی که از اصول و شیوه‌های منطق اسلامی سخن می‌گوید.


این اثر ابتکار‎ نوینی در عرصه متدلوژی علوم و روش‎شناسی به ‎حساب می‎آید<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/2725/47 ر.ک: ثقفی، سید محمد، ص47]</ref> که خواننده بامطالعه این کتاب، دقت نویسنده را در شیوه‌های فلسفی کهن و نوین از نزدیک لمس می‌کند<ref>ر.ک: روحانی، محمدحسین، ص9</ref>.
این اثر ابتکار‎ نوینی در عرصه متدلوژی علوم و روش‎شناسی به ‎حساب می‎آید<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/2725/47 ر.ک: ثقفی، سید محمد، ص47]</ref> که خواننده بامطالعه این کتاب، دقت نویسنده را در شیوه‌های فلسفی کهن و نوین از نزدیک لمس می‌کند<ref>ر.ک: روحانی، محمدحسین، ص9</ref>.
خط ۳۷: خط ۳۷:
بخش اول با عنوان تکامل اندیشه منطقی، بحثی تاریخی را می‌پروراند و نویسنده چگونگی پیدایش، رشد، تحول و تطور اندیشه منطقی را تا عصر حاضر می‌کاود. نویسنده به اینکه اندیشه‌ها همواره در ارتباط با بسترهای اجتماعی، انگیزه‌ها و فرایندهای روانی شکل‎گرفته‌اند و تحول ‎یافته‌اند کاملاً متفطن بوده و به همین منظور در سیر تاریخی تطور منطق از انواع تحلیل‎های جامعه‎شناختی و روان‎شناختی استفاده می‌کند.
بخش اول با عنوان تکامل اندیشه منطقی، بحثی تاریخی را می‌پروراند و نویسنده چگونگی پیدایش، رشد، تحول و تطور اندیشه منطقی را تا عصر حاضر می‌کاود. نویسنده به اینکه اندیشه‌ها همواره در ارتباط با بسترهای اجتماعی، انگیزه‌ها و فرایندهای روانی شکل‎گرفته‌اند و تحول ‎یافته‌اند کاملاً متفطن بوده و به همین منظور در سیر تاریخی تطور منطق از انواع تحلیل‎های جامعه‎شناختی و روان‎شناختی استفاده می‌کند.


بخش دوم، از قسم دوم آغاز می‎گردد و بحث‎ها بر مبنای موضوع طرح می‎گردند. در این قسم نویسنده شمایی کلی از اصول منطق اسلامی را ارائه می‌دهد که به‎ واقع در دیگر قسم‎های کتاب به‎گونه‌ای ضمنی منظور شده است.
بخش دوم، از قسم دوم آغاز می‌گردد و بحث‎ها بر مبنای موضوع طرح می‌گردند. در این قسم نویسنده شمایی کلی از اصول منطق اسلامی را ارائه می‌دهد که به‎ واقع در دیگر قسم‎های کتاب به‎گونه‌ای ضمنی منظور شده است.


قسم سوم و چهارم دربردارنده‎ روش‎شناسی پژوهش علمی است که در قسم سوم به شیوه سلبی از خطاهای فکر و اندیشه پرده می‎افکند و عمدتاً به علل روانی، اجتماعی و حتی زیستی و وراثتی مؤثر بر شکل‎گیری خطا در اندیشه اشاره می‎شود.
قسم سوم و چهارم دربردارنده‎ روش‎شناسی پژوهش علمی است که در قسم سوم به شیوه سلبی از خطاهای فکر و اندیشه پرده می‎افکند و عمدتاً به علل روانی، اجتماعی و حتی زیستی و وراثتی مؤثر بر شکل‎گیری خطا در اندیشه اشاره می‎شود.
خط ۵۷: خط ۵۷:
او اشکالی را برای اندیشه مشخص کرد که با قیاس به تفکر دیگر، بر صحت یک تفکر، تکیه داشت و ازآنجاکه ارسطو دریافت این پیوند، در همه امور جریان نمی‎یابد، مجبور شد الفاظ را تقسیم کند و مفاهیم آن را مشخص سازد تا بتواند به تعریف حقیقی پدیده‌ها دست پیدا کند.
او اشکالی را برای اندیشه مشخص کرد که با قیاس به تفکر دیگر، بر صحت یک تفکر، تکیه داشت و ازآنجاکه ارسطو دریافت این پیوند، در همه امور جریان نمی‎یابد، مجبور شد الفاظ را تقسیم کند و مفاهیم آن را مشخص سازد تا بتواند به تعریف حقیقی پدیده‌ها دست پیدا کند.


اگرچه منطق ارسطویی در سامان‎دهی اندیشه بشری سهیم بود، لیکن چندین کاستی را با خود داشت؛ کاستی‎هایی از قبیل: به فراموشی سپردن نقاط منفی بشر در گمراه کردن اندیشه، فراوانی مطلق‎اندیشی و کلی‎گویی و...<ref>ر.ک: همان، ص11</ref>.
اگرچه منطق ارسطویی در سامان‎دهی اندیشه بشری سهیم بود، لیکن چندین کاستی را با خود داشت؛ کاستی‎هایی از قبیل: به فراموشی سپردن نقاط منفی بشر در گمراه کردن اندیشه، فراوانی مطلق‎اندیشی و کلی‌گویی و...<ref>ر.ک: همان، ص11</ref>.


در این کتاب پیرامون تحول علم منطق در سده‌های هفده و هجده تا ظهور دوران رنسانس اروپا سخن به میان آمده است. [[مدرسی، محمدتقی|آیت‌الله مدرسی]] می‎گوید: کلیسا خاستگاه قیاس اندیشه‌ها بود و ازآنجاکه کلیسا منطق ارسطویی را تحمیل کرد، تحولاتی هم که در این علم پیش آمد، در واقع، تنها پیوست‎هایی بود مبتنی بر همان منطق و چون رنسانس اروپا شروع شد، این در به‌همراه عوامل دیگر کاملاً گشوده گشت تا به ظهور جریان‎های منطقی نوین این روزگار انجامید...<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>.
در این کتاب پیرامون تحول علم منطق در سده‌های هفده و هجده تا ظهور دوران رنسانس اروپا سخن به میان آمده است. [[مدرسی، محمدتقی|آیت‌الله مدرسی]] می‌گوید: کلیسا خاستگاه قیاس اندیشه‌ها بود و ازآنجاکه کلیسا منطق ارسطویی را تحمیل کرد، تحولاتی هم که در این علم پیش آمد، در واقع، تنها پیوست‎هایی بود مبتنی بر همان منطق و چون رنسانس اروپا شروع شد، این در به‌همراه عوامل دیگر کاملاً گشوده گشت تا به ظهور جریان‎های منطقی نوین این روزگار انجامید...<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>.


[[مدرسی، محمدتقی|آیت‌الله مدرسی]] آنجا که درباره اصول منطق اسلامی بحث می‌کند، در آغاز، این پرسش را مطرح می‌کند که: آیا این سخن معقول است که اسلام، منطق خاصی برای خود نداشته باشد؟ اسلامی که توانسته است توانایی‎های مجموعه‌هایی از بشر را تا به آنجا به‎کار اندازد که بتوانند تمدنی سترگ را بنیان نهند که تا امروز همچنان پرتوافشانی می‌کند. باید به این نکته توجه کرد که هر تمدنی بر فرهنگی استوار است و هر فرهنگی بر منطقی؛ اما در اینجا باید بیان داشت که مسلمانان به دو دلیل نتوانسته‌اند منطق اسلامی را تشخیص دهند:
[[مدرسی، محمدتقی|آیت‌الله مدرسی]] آنجا که درباره اصول منطق اسلامی بحث می‌کند، در آغاز، این پرسش را مطرح می‌کند که: آیا این سخن معقول است که اسلام، منطق خاصی برای خود نداشته باشد؟ اسلامی که توانسته است توانایی‎های مجموعه‌هایی از بشر را تا به آنجا به‎کار اندازد که بتوانند تمدنی سترگ را بنیان نهند که تا امروز همچنان پرتوافشانی می‌کند. باید به این نکته توجه کرد که هر تمدنی بر فرهنگی استوار است و هر فرهنگی بر منطقی؛ اما در اینجا باید بیان داشت که مسلمانان به دو دلیل نتوانسته‌اند منطق اسلامی را تشخیص دهند:
خط ۶۷: خط ۶۷:
چنین بود که از منطق مختص به اسلام پرده برداشته نشد؛ به‎ویژه آنکه حکومت اسلامی زمینه ترجمه کتب فلسفی را در سده دوم هجری گسترش داد و در آن هنگام منطق ارسطویی – برای مثال – بدون هیچ تحقیقی به اندیشه اسلامی راه یافت؛ به‎علاوه آنکه به دلیل فرارسیدن هنگامه سستی و کوتاهی هیچ‎گونه اقدامی درزمینه پژوهش و بلورینه کردن منطق اسلامی در منابع فکری آن صورت نپذیرفت. نگارنده سپس ویژگی‎های منطق اسلامی را مشخص می‎سازد<ref>ر.ک: همان، ص14-15</ref>.
چنین بود که از منطق مختص به اسلام پرده برداشته نشد؛ به‎ویژه آنکه حکومت اسلامی زمینه ترجمه کتب فلسفی را در سده دوم هجری گسترش داد و در آن هنگام منطق ارسطویی – برای مثال – بدون هیچ تحقیقی به اندیشه اسلامی راه یافت؛ به‎علاوه آنکه به دلیل فرارسیدن هنگامه سستی و کوتاهی هیچ‎گونه اقدامی درزمینه پژوهش و بلورینه کردن منطق اسلامی در منابع فکری آن صورت نپذیرفت. نگارنده سپس ویژگی‎های منطق اسلامی را مشخص می‎سازد<ref>ر.ک: همان، ص14-15</ref>.


نگارنده، سپس درباره عقل به‎عنوان محوری مهم در میان محورهای منطق اسلامی سخن می‎گوید و این بخش را با تأکید بر برخی کاوش‎ها درباره عقل، همچون تفاوت آن با نفس و روح آغاز می‌کند. نویسنده، عقل را با تکیه ‎بر معنای این واژه تعریف می‌کند که از ماده «عَقَلَهُ» گرفته شده و این واژه به معنای آن است که بندش را بست تا از فرار او جلوگیری کند. این عقل را جز با عقل نمی‎توان شناخت؛ زیرا آدمی همه‎چیز را با عقل می‎شناسد. پس آیا این امکان برای او خواهد بود که برای شناخت خود عقل در پی یافتن چیزی فراتر از آن برآید؟!
نگارنده، سپس درباره عقل به‎عنوان محوری مهم در میان محورهای منطق اسلامی سخن می‌گوید و این بخش را با تأکید بر برخی کاوش‎ها درباره عقل، همچون تفاوت آن با نفس و روح آغاز می‌کند. نویسنده، عقل را با تکیه ‎بر معنای این واژه تعریف می‌کند که از ماده «عَقَلَهُ» گرفته شده و این واژه به معنای آن است که بندش را بست تا از فرار او جلوگیری کند. این عقل را جز با عقل نمی‎توان شناخت؛ زیرا آدمی همه‎چیز را با عقل می‎شناسد. پس آیا این امکان برای او خواهد بود که برای شناخت خود عقل در پی یافتن چیزی فراتر از آن برآید؟!


ایشان تأکید می‌کنند که اعتماد، کلید عقل است؛ زیرا احساس ضعف، ایمان به خود و توانایی‎های او را در مرزبندی فشارها از وی می‎ستاند. این اعتماد را می‎توان با توکل بر خداوند عز و جل به دست آورد. برای تأکید این مفهوم، در هنگام بحث روایات و شواهد گوناگونی بیان‎شده است.
ایشان تأکید می‌کنند که اعتماد، کلید عقل است؛ زیرا احساس ضعف، ایمان به خود و توانایی‎های او را در مرزبندی فشارها از وی می‎ستاند. این اعتماد را می‎توان با توکل بر خداوند عز و جل به دست آورد. برای تأکید این مفهوم، در هنگام بحث روایات و شواهد گوناگونی بیان‎شده است.


[[مدرسی، محمدتقی|آیت‌الله مدرسی]] سپس درباره شیوه اسلام در دوری از خطا بحث می‌کنند و می‎گویند: دو نیروی عقل و جهل با نفس بشری در چالش هستند و به سبب همین چالش، ریشه‌هایی نفسانی در کار است که آدمی را به‎سوی خطا سوق می‌دهد. ریشه‌هایی چون حب و دوستی، عدم اعتماد و شتاب‎زده‎گی و شتاب‎کاری<ref>ر.ک: همان، ص15-17</ref>.
[[مدرسی، محمدتقی|آیت‌الله مدرسی]] سپس درباره شیوه اسلام در دوری از خطا بحث می‌کنند و می‌گویند: دو نیروی عقل و جهل با نفس بشری در چالش هستند و به سبب همین چالش، ریشه‌هایی نفسانی در کار است که آدمی را به‎سوی خطا سوق می‌دهد. ریشه‌هایی چون حب و دوستی، عدم اعتماد و شتاب‎زده‎گی و شتاب‎کاری<ref>ر.ک: همان، ص15-17</ref>.


نگارنده آنگاه از منطق اجتماعی از آن ‎جهت سخن به میان می‎آورند که آدمی قادر و مختار است که با فشارهای اجتماعی به رویارویی برخیزد. ایشان سپس عوامل تأثیر اجتماع را عرضه می‌کنند و سخن خود را با بحث پیرامون تجمعی شروع می‌کند که سه عامل را در خود دارد: حضور در یک مکان، داشتن هدف جامع و مشترک و وحدت سمت و سو<ref>ر.ک: همان، ص17</ref>.
نگارنده آنگاه از منطق اجتماعی از آن ‎جهت سخن به میان می‎آورند که آدمی قادر و مختار است که با فشارهای اجتماعی به رویارویی برخیزد. ایشان سپس عوامل تأثیر اجتماع را عرضه می‌کنند و سخن خود را با بحث پیرامون تجمعی شروع می‌کند که سه عامل را در خود دارد: حضور در یک مکان، داشتن هدف جامع و مشترک و وحدت سمت و سو<ref>ر.ک: همان، ص17</ref>.
خط ۷۷: خط ۷۷:
نویسنده تأکید می‌کند که گرایش و تمایل ریشه فطری هم‎سویی اجتماعی همان است که طالب دوری از خطاست و ناگزیر باید از این ریشه و شاخه‌های آن همچون ترس از مخالفت با مردم و آزمندی در ایجاد هماهنگی با آن‎ها پرهیز کرد.
نویسنده تأکید می‌کند که گرایش و تمایل ریشه فطری هم‎سویی اجتماعی همان است که طالب دوری از خطاست و ناگزیر باید از این ریشه و شاخه‌های آن همچون ترس از مخالفت با مردم و آزمندی در ایجاد هماهنگی با آن‎ها پرهیز کرد.


پس‎ از آنکه نگارنده پیرامون عوامل خطاهای نفسانی و بیولوژیکی به‎تفصیل بحث می‌کند، شیوه سلیمی را یادآور می‎گردد که اسلام بدان فرامی‌خواند. ایشان این بحث را با پیش کشیدن پاره‌ای اشکالات سیستماتیک طرح می‌کند که به خطای آدمی منجر می‎شود و نخستین فرانگری این است که پژوهشگر باید خود را شاگردی بداند در مدرسه آزمون و یادداشت و هرگاه این دو عامل به چیزی حکم کردند او خاموشی ورزد و تنها به آن توجه کند.
پس‎ از آنکه نگارنده پیرامون عوامل خطاهای نفسانی و بیولوژیکی به‎تفصیل بحث می‌کند، شیوه سلیمی را یادآور می‌گردد که اسلام بدان فرامی‌خواند. ایشان این بحث را با پیش کشیدن پاره‌ای اشکالات سیستماتیک طرح می‌کند که به خطای آدمی منجر می‎شود و نخستین فرانگری این است که پژوهشگر باید خود را شاگردی بداند در مدرسه آزمون و یادداشت و هرگاه این دو عامل به چیزی حکم کردند او خاموشی ورزد و تنها به آن توجه کند.


اسلام برای حل این‎گونه مشکلات سیستماتیک، تأکید دارد که علم به نردبانی می‎ماند که آدمی را به درگاه خداوند می‎رساند و نباید صرفاً برای خود علم یا تحقق بخشیدن به اهداف سیاسی یا اجتماعی همراه با مصلحت‎اندیشی در جستجوی علم بود<ref>ر.ک: همان، ص18</ref>.
اسلام برای حل این‎گونه مشکلات سیستماتیک، تأکید دارد که علم به نردبانی می‎ماند که آدمی را به درگاه خداوند می‎رساند و نباید صرفاً برای خود علم یا تحقق بخشیدن به اهداف سیاسی یا اجتماعی همراه با مصلحت‎اندیشی در جستجوی علم بود<ref>ر.ک: همان، ص18</ref>.
خط ۸۹: خط ۸۹:
نویسنده سپس به بحث پیرامون ابزاری می‌پردازد که می‎توان با آن به پژوهش تاریخی پرداخت. این ابزار عبارتند از اسناد تاریخی به‎عنوان تنها راه علمی برای پژوهش تا از این طریق هرگونه غش و تقلبی در آن دانسته شود و درستی رویدادهای رسیده، ضمانت گردد. ایشان شیوه‌های پرده برداشتن از تحریف موجود در پاره‌ای روایات اسلامی را به‎عنوان نمونه ذکر و تأکید می‌کند که ناگزیر باید به ‎نقد درون ‎نص پرداخت تا میزان هم‎سویی آن با اصول کلی شریعت معلوم گردد و آنگاه به ‎نقد خارجی نص می‌پردازد که به شناخت راویان و پژوهش علم رجال اختصاص دارد.
نویسنده سپس به بحث پیرامون ابزاری می‌پردازد که می‎توان با آن به پژوهش تاریخی پرداخت. این ابزار عبارتند از اسناد تاریخی به‎عنوان تنها راه علمی برای پژوهش تا از این طریق هرگونه غش و تقلبی در آن دانسته شود و درستی رویدادهای رسیده، ضمانت گردد. ایشان شیوه‌های پرده برداشتن از تحریف موجود در پاره‌ای روایات اسلامی را به‎عنوان نمونه ذکر و تأکید می‌کند که ناگزیر باید به ‎نقد درون ‎نص پرداخت تا میزان هم‎سویی آن با اصول کلی شریعت معلوم گردد و آنگاه به ‎نقد خارجی نص می‌پردازد که به شناخت راویان و پژوهش علم رجال اختصاص دارد.


نویسنده، این بخش را با سخن از فلسفه تاریخ و آراء رسیده پیرامون آن به پایان می‎برد؛ آرایی همچون حتمیت تاریخ که ملت‎ها و جوامع را مقهور یک سیکل مشخص زندگی می‎گرداند. ایشان تأکید می‌کند که این حتمیت با رقابت‎طلبی و نوآوری انسان که او را در مسیر مخالف سنت‎های تاریخی قرار می‌دهد، ناهمگون است و از همین روی آزادی انسان است که تاریخ را می‎سازد و استواری و پایداری انسان بر همه تأثیرات دیگر برتری دارد<ref>ر.ک: همان، ص20-21</ref>.
نویسنده، این بخش را با سخن از فلسفه تاریخ و آراء رسیده پیرامون آن به پایان می‎برد؛ آرایی همچون حتمیت تاریخ که ملت‎ها و جوامع را مقهور یک سیکل مشخص زندگی می‌گرداند. ایشان تأکید می‌کند که این حتمیت با رقابت‎طلبی و نوآوری انسان که او را در مسیر مخالف سنت‎های تاریخی قرار می‌دهد، ناهمگون است و از همین روی آزادی انسان است که تاریخ را می‎سازد و استواری و پایداری انسان بر همه تأثیرات دیگر برتری دارد<ref>ر.ک: همان، ص20-21</ref>.


[[مدرسی، محمدتقی|آیت‌الله مدرسی]] کتاب منطق اسلامی را با بحثی گسترده پیرامون شیوه‌های قیاس و استدلال به پایان می‎برد.
[[مدرسی، محمدتقی|آیت‌الله مدرسی]] کتاب منطق اسلامی را با بحثی گسترده پیرامون شیوه‌های قیاس و استدلال به پایان می‎برد.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش