بحوث حول روايات الكافي: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'هاي' به 'های'
جز (جایگزینی متن - '‌ ' به ' ')
جز (جایگزینی متن - 'هاي' به 'های')
خط ۳۵: خط ۳۵:
كتاب حاضر به زبان عربى نوشته شده است و نویسنده نگارش آن را در شهر قم، به تاريخ بيستم رجب 1415ق، به پايان رسانده است.
كتاب حاضر به زبان عربى نوشته شده است و نویسنده نگارش آن را در شهر قم، به تاريخ بيستم رجب 1415ق، به پايان رسانده است.


نویسنده گاه به روش پرداخته و گاه به محتوا و انتقادهايش دقيق و جزئى است. در مجموع مى‌توان گفت كه انتقادهاى نویسنده محترم هرچند علمى و قابل توجه است و با ذكر منابع مورد استناد بيان شده، وليكن مانند هر داورى بشرى ديگر، هرگز مصون از لغزش و اشتباه نيست و پرونده اين بحث علمى همچنان بر روى پژوهشگران علم رجال و حديث، گشوده است.
نویسنده گاه به روش پرداخته و گاه به محتوا و انتقادهایش دقيق و جزئى است. در مجموع مى‌توان گفت كه انتقادهاى نویسنده محترم هرچند علمى و قابل توجه است و با ذكر منابع مورد استناد بيان شده، وليكن مانند هر داورى بشرى ديگر، هرگز مصون از لغزش و اشتباه نيست و پرونده اين بحث علمى همچنان بر روى پژوهشگران علم رجال و حديث، گشوده است.


==ساختار==
==ساختار==
خط ۴۹: خط ۴۹:
1. نویسنده در مقدمه‌اش كه زمان و مكان نگارشش مشخص نيست، چنين نوشته است: «چندى قبل در بازار نشر، كتابى ظاهر شد به نام «الشيخ الكليني البغدادي و كتابه الكافي» نوشته ثامر هاشم حبيب العميدى. اين اثر را دفتر تبليغات اسلامى منتشر كرده و عبارت از پايان‌نامه كارشناسى ارشد در گرايش ادبيات در شريعت و علوم اسلامى و بالغ بر پانصد صفحه بود. نویسنده‌اش آن را زير نظر استاد شيخ احمد كاظم بهادلى در دانشگاه كوفه - دانشكده فقه - آماده كرده و سپس از طرف رئيس شوراى تحصيلات تكميلى دكتر عبدالامير الاعسم براى دفاع مورد تأييد قرار گرفته بود. بعد از آنكه اعضاى اين شورا (تشكيل‌شده از: دكتر مهدى جواد حبيب، دكتر حسین على محفوظ، دكتر حسن عيسى على الحكيم و شيخ احمد كاظم بهادلى)، مطالب اين رساله را نقد و بررسى كردند، گواهى دادند كه اين پايان‌نامه قابل قبول است؛ همان‌طوركه در مقدمه كتاب آمده است.
1. نویسنده در مقدمه‌اش كه زمان و مكان نگارشش مشخص نيست، چنين نوشته است: «چندى قبل در بازار نشر، كتابى ظاهر شد به نام «الشيخ الكليني البغدادي و كتابه الكافي» نوشته ثامر هاشم حبيب العميدى. اين اثر را دفتر تبليغات اسلامى منتشر كرده و عبارت از پايان‌نامه كارشناسى ارشد در گرايش ادبيات در شريعت و علوم اسلامى و بالغ بر پانصد صفحه بود. نویسنده‌اش آن را زير نظر استاد شيخ احمد كاظم بهادلى در دانشگاه كوفه - دانشكده فقه - آماده كرده و سپس از طرف رئيس شوراى تحصيلات تكميلى دكتر عبدالامير الاعسم براى دفاع مورد تأييد قرار گرفته بود. بعد از آنكه اعضاى اين شورا (تشكيل‌شده از: دكتر مهدى جواد حبيب، دكتر حسین على محفوظ، دكتر حسن عيسى على الحكيم و شيخ احمد كاظم بهادلى)، مطالب اين رساله را نقد و بررسى كردند، گواهى دادند كه اين پايان‌نامه قابل قبول است؛ همان‌طوركه در مقدمه كتاب آمده است.


هنگامى كه عنوان كتاب را خواندم، سينه‌ام گشاده شد و احساس شادى و غبطه كردم؛ چون از مدتى نه‌چندان كوتاه، آرزو داشتم وارد اين مباحث شوم و به‌صورت مستقلّ پژوهش كنم تا اسرار اين كتاب‌ها روشن شود و بر گنج‌هاى موجود در آن آگاه شويم؛ چون مردى چونان [[شيخ كلينى]] على‌رغم جايگاه بلند علمى‌اش در بين امت اسلامى و برخلاف جايگاه بلند كتابش - كافى - در نزد شيعه كه يكى از كتاب‌هاى چهارگانه شيعه و مدار حديث پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع)، بلكه اولين و برترين كتاب است، برخلاف همه اينها درباره اين نویسنده و نوشته‌اش بحث مفصلى نوشته نشده كه همه جوانب را شامل شود؛ وليكن وقتى شروع به ورق زدن اين كتاب كردم، شاديم دگرگون شد و در اطمينانم ترديد پيدا شد و گرفتار غمى بزرگ شدم؛ به‌خاطر افتادگى‌هايى كه بر آن آگاه شدم كه نشانگر ضعف در بسيارى از جوانب علم حديث است و كمى ممارست در علم رجال و همين از فايده اين تحقيق به‌سختى كاست. پس به همين جهت و جهات ديگر به نظرم رسيد ‎كه لازم است افتادگى‌ها و اشتباهات را يادآور شوم و پنداشته‌ها را مورد اشاره قرار دهم و تناقضات را مرتفع سازم و...».<ref>ر.ک: مقدمه كتاب، ص7-8</ref>
هنگامى كه عنوان كتاب را خواندم، سينه‌ام گشاده شد و احساس شادى و غبطه كردم؛ چون از مدتى نه‌چندان كوتاه، آرزو داشتم وارد اين مباحث شوم و به‌صورت مستقلّ پژوهش كنم تا اسرار اين كتاب‌ها روشن شود و بر گنج‌هاى موجود در آن آگاه شويم؛ چون مردى چونان [[شيخ كلينى]] على‌رغم جايگاه بلند علمى‌اش در بين امت اسلامى و برخلاف جايگاه بلند كتابش - كافى - در نزد شيعه كه يكى از كتاب‌هاى چهارگانه شيعه و مدار حديث پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع)، بلكه اولين و برترين كتاب است، برخلاف همه اينها درباره اين نویسنده و نوشته‌اش بحث مفصلى نوشته نشده كه همه جوانب را شامل شود؛ وليكن وقتى شروع به ورق زدن اين كتاب كردم، شاديم دگرگون شد و در اطمينانم ترديد پيدا شد و گرفتار غمى بزرگ شدم؛ به‌خاطر افتادگى‌هایى كه بر آن آگاه شدم كه نشانگر ضعف در بسيارى از جوانب علم حديث است و كمى ممارست در علم رجال و همين از فايده اين تحقيق به‌سختى كاست. پس به همين جهت و جهات ديگر به نظرم رسيد ‎كه لازم است افتادگى‌ها و اشتباهات را يادآور شوم و پنداشته‌ها را مورد اشاره قرار دهم و تناقضات را مرتفع سازم و...».<ref>ر.ک: مقدمه كتاب، ص7-8</ref>


2. ادعاى صحيح، ولى مثال‌هاى اشتباه: نویسنده كتاب «الشيخ الكليني البغدادي و كتابه الكافي» ذيل عنوان «تعدّد رجال الطبقة الواحدة في السند» چنين نوشته است: و از مثال‌هايش روايتى است كه از على بن ابراهيم با سندش از زراره و فضيل بن يسار و بكير بن اعين و محمّد بن مسلم و بريد بن معاويه و ابى‌الجارود همگى از امام باقر(ع) نقل كرده است. نویسنده در نقد اين مطلب نوشته است: مى‌گويم: تعدّد رجال يك طبقه اگر در طبقه مشايخ كلينى باشد، نسبت دادن آن به او به‌صورت جزم و يقين صحيح است و اما در غير آن و خصوصا در مثالى كه ذكر شده و مانند آن مشهور به «روايات الفضلاء»، پس نسبت آن تعدّد به او صحيح نيست. بله اگر مثال مى‌زد به رواياتى كه كلينى از عده‌ها نقل كرده، به‌ويژه عده اشعرى كه مشتمل بر پنج مرد است يا اگر مثال مى‌زد به برخى مثال‌هاى ديگر كه در كافى بسيار است - همان‌طوركه در باب ثواب العالم و المتعلّم است و گفته: «محمّد بن الحسن و على بن محمّد از سهل بن زياد و محمّد بن يحيى، از احمد بن محمّد همگى از جعفر بن محمّد اشعرى، از عبداللّه بن ميمون القدّاح و على بن ابراهيم، از پدرش، از حمّاد بن عيسى، از القدّاح...» - اگر به اين مثال مى‌زد ادعایش تمام بود.<ref>ر.ک: متن كتاب، ص34-35</ref>
2. ادعاى صحيح، ولى مثال‌هاى اشتباه: نویسنده كتاب «الشيخ الكليني البغدادي و كتابه الكافي» ذيل عنوان «تعدّد رجال الطبقة الواحدة في السند» چنين نوشته است: و از مثال‌هایش روايتى است كه از على بن ابراهيم با سندش از زراره و فضيل بن يسار و بكير بن اعين و محمّد بن مسلم و بريد بن معاويه و ابى‌الجارود همگى از امام باقر(ع) نقل كرده است. نویسنده در نقد اين مطلب نوشته است: مى‌گويم: تعدّد رجال يك طبقه اگر در طبقه مشايخ كلينى باشد، نسبت دادن آن به او به‌صورت جزم و يقين صحيح است و اما در غير آن و خصوصا در مثالى كه ذكر شده و مانند آن مشهور به «روايات الفضلاء»، پس نسبت آن تعدّد به او صحيح نيست. بله اگر مثال مى‌زد به رواياتى كه كلينى از عده‌ها نقل كرده، به‌ويژه عده اشعرى كه مشتمل بر پنج مرد است يا اگر مثال مى‌زد به برخى مثال‌هاى ديگر كه در كافى بسيار است - همان‌طوركه در باب ثواب العالم و المتعلّم است و گفته: «محمّد بن الحسن و على بن محمّد از سهل بن زياد و محمّد بن يحيى، از احمد بن محمّد همگى از جعفر بن محمّد اشعرى، از عبداللّه بن ميمون القدّاح و على بن ابراهيم، از پدرش، از حمّاد بن عيسى، از القدّاح...» - اگر به اين مثال مى‌زد ادعایش تمام بود.<ref>ر.ک: متن كتاب، ص34-35</ref>


3. روش كلينى چنين نيست و تحت عنوان «التعبير عن الإمام في السند بغير اسمه» چنين نوشته: و از روش كلينى در سند چنين است كه اسم امامى را كه از او با غير اسمش تعبير شده، مانند شيخ يا عبدصالح، ذكر نمى‌كند و بيشترين مواردى كه اين روش در روايت استفاده شده، در زمان حيات حضرت امام كاظم(ع) است كه غالباً در كتاب‌هاى حديث با كنيه يا لقبش يا با اشاره از او ياد مى‌شود و تصريح به اسم شريفش كم است... مى‌گويم: الف)- آنچه به [[شيخ كلينى]] نسبت داده صحيح نيست؛ چون روش كلينى چنين نيست و مشخص نبودن اسم امام(ع) در خود منابعى است كه بر آن اعتماد كرده است و تعبير از ائمه(ع) بدون اسمشان جزو عملكرد راويان است و شايد اين مطلب با اشاره آنان(ع) حاصل شده تا جان شیعیان شان محفوظ بماند. ب)- انگيزه‌هاى اين‌گونه تعبير در نزد راويان را مى‌توان در شرايط سياسى حاكم در آن روزگار حصر كرد و به همين جهت مى‌بينيم كه امامانى كه در شرايط بهترى نسبت به امام كاظم(ع) مى‌زيستند در رواياتشان چنين تعبيرى ديده نمى‌شود. ج)- آنچه در ذيل عبارت آورده، صحيح نيست و اين مطلب روشنى است براى كسى كه ممارست در شناخت احاديث داشته باشد.<ref>ر.ک: همان، ص181</ref>
3. روش كلينى چنين نيست و تحت عنوان «التعبير عن الإمام في السند بغير اسمه» چنين نوشته: و از روش كلينى در سند چنين است كه اسم امامى را كه از او با غير اسمش تعبير شده، مانند شيخ يا عبدصالح، ذكر نمى‌كند و بيشترين مواردى كه اين روش در روايت استفاده شده، در زمان حيات حضرت امام كاظم(ع) است كه غالباً در كتاب‌هاى حديث با كنيه يا لقبش يا با اشاره از او ياد مى‌شود و تصريح به اسم شريفش كم است... مى‌گويم: الف)- آنچه به [[شيخ كلينى]] نسبت داده صحيح نيست؛ چون روش كلينى چنين نيست و مشخص نبودن اسم امام(ع) در خود منابعى است كه بر آن اعتماد كرده است و تعبير از ائمه(ع) بدون اسمشان جزو عملكرد راويان است و شايد اين مطلب با اشاره آنان(ع) حاصل شده تا جان شیعیان شان محفوظ بماند. ب)- انگيزه‌هاى اين‌گونه تعبير در نزد راويان را مى‌توان در شرايط سياسى حاكم در آن روزگار حصر كرد و به همين جهت مى‌بينيم كه امامانى كه در شرايط بهترى نسبت به امام كاظم(ع) مى‌زيستند در رواياتشان چنين تعبيرى ديده نمى‌شود. ج)- آنچه در ذيل عبارت آورده، صحيح نيست و اين مطلب روشنى است براى كسى كه ممارست در شناخت احاديث داشته باشد.<ref>ر.ک: همان، ص181</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش