۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR13178J1.jpg | عنوان =الحقائق و الإعتباريات في علم ال...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
}} | }} | ||
'''الحقائق و الإعتباريات في علم الأصول'''، اثر دکتر محمدصادق موسوی (متولد 1343ش)، کتابی است به زبان عربی با تعریب عبدالرحمن | '''الحقائق و الإعتباريات في علم الأصول'''، اثر دکتر [[موسوي، محمد صادق|محمدصادق موسوی]] (متولد 1343ش)، کتابی است به زبان عربی با تعریب [[علوي، عبدالرحمن|عبدالرحمن علوی]]، با موضوع فلسفه و اصول فقه. نویسنده در این رساله به تشریح و تبیین نظریه [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبایی]] (متوفی 1360ش) در بحث اعتباریات پرداخته است؛ به نظر [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبایی]]، اکثر استدلالات علم اصول، دچار خلط میان حقیقت و اعتبار است. این رساله تلاشی است در راستای روشنسازی این ایده و بیان مبادی آن. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
بحث در این کتاب، حول محور ارتباط میان حقایق و اعتباریات در علم اصول دور میزند. در این میان، به مباحثی هم که با این بحث، ارتباط معقول و منطقی دارند، اشاره میشود. انگیزه نویسنده از نگاشتن این موضوع را ممکن است در این مطلب خلاصه کنیم که: مدتی است که برخی از محققین اصولی ضمن استدلال فقهی بر برانگیختن اندیشه «خلط میان تکوین و تشریع» یا به عبارتی «آفت خلط اعتبار با حقیقت» به تحقیق پرداختهاند درحالیکه بر مبادی و مناهج آن تسلط نداشته بلکه دید روشنی از آن نداشتهاند و در تبیین معاندت و معاضدت میان این دو و رفع ابهامات و غوامضش موفق نبودهاند. علامه سید محمدحسین طباطبایی اولین شخصی است که از میان اندیشمندان شرق، بحثی را تحت عنوان «ادراکات اعتباری» با تکیهبر مباحث اسلامی و علم اصول و بلاغت و فلسفه و کلام، مطرح کرد. این بحث از اهم بحثهای علوم انسانی است. علامه طباطبایی تأکید میکند که معظم استدلالات موجود در فن اصول، دچار خلط میان حقیقت و اعتبار هستند. با بیان این مقدمه میتوانیم این رساله را تلاشی در راستای روشنسازی این ایده و بیان مبادی آن، بدانیم.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص5-6</ref> | بحث در این کتاب، حول محور ارتباط میان حقایق و اعتباریات در علم اصول دور میزند. در این میان، به مباحثی هم که با این بحث، ارتباط معقول و منطقی دارند، اشاره میشود. انگیزه نویسنده از نگاشتن این موضوع را ممکن است در این مطلب خلاصه کنیم که: مدتی است که برخی از محققین اصولی ضمن استدلال فقهی بر برانگیختن اندیشه «خلط میان تکوین و تشریع» یا به عبارتی «آفت خلط اعتبار با حقیقت» به تحقیق پرداختهاند درحالیکه بر مبادی و مناهج آن تسلط نداشته بلکه دید روشنی از آن نداشتهاند و در تبیین معاندت و معاضدت میان این دو و رفع ابهامات و غوامضش موفق نبودهاند. [[طباطبایی، محمدحسین|علامه سید محمدحسین طباطبایی]] اولین شخصی است که از میان اندیشمندان شرق، بحثی را تحت عنوان «ادراکات اعتباری» با تکیهبر مباحث اسلامی و علم اصول و بلاغت و فلسفه و کلام، مطرح کرد. این بحث از اهم بحثهای علوم انسانی است. [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبایی]] تأکید میکند که معظم استدلالات موجود در فن اصول، دچار خلط میان حقیقت و اعتبار هستند. با بیان این مقدمه میتوانیم این رساله را تلاشی در راستای روشنسازی این ایده و بیان مبادی آن، بدانیم.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص5-6</ref> | ||
محتوای مطالب کتاب در سه باب ارائه شده است: نویسنده در باب اول از بازنگری و تصحیح اصول اعتباریات و استحکام آن، بحث میکند؛ زیرا گامهای بعدی، بر این اصول استوار بوده و از آن استخراج میشود. از مهمترین محورهای این باب بحث از کیفیت ظهور مفاهیم اعتباری، جایگاه اعتبار در تبویب علوم، امارات و احکام مفاهیم اعتباری و مقارنت آن با ادراکات حقیقی، بیان جریان یا عدم جریان برهان (در اصطلاح منطقی آن) در دایره اعتباریات، شیوه تعامل با اعتباریات، کیفیت اثبات یا ابطال مفاهیم اعتباری، جریان یا عدم جریان احکام و مسائل و قواعد افکار حقیقی در دایره مفاهیم اعتباری، علاقه بین حقایق و اعتباریات و... است.<ref>ر.ک: همان، ص6</ref> | محتوای مطالب کتاب در سه باب ارائه شده است: نویسنده در باب اول از بازنگری و تصحیح اصول اعتباریات و استحکام آن، بحث میکند؛ زیرا گامهای بعدی، بر این اصول استوار بوده و از آن استخراج میشود. از مهمترین محورهای این باب بحث از کیفیت ظهور مفاهیم اعتباری، جایگاه اعتبار در تبویب علوم، امارات و احکام مفاهیم اعتباری و مقارنت آن با ادراکات حقیقی، بیان جریان یا عدم جریان برهان (در اصطلاح منطقی آن) در دایره اعتباریات، شیوه تعامل با اعتباریات، کیفیت اثبات یا ابطال مفاهیم اعتباری، جریان یا عدم جریان احکام و مسائل و قواعد افکار حقیقی در دایره مفاهیم اعتباری، علاقه بین حقایق و اعتباریات و... است.<ref>ر.ک: همان، ص6</ref> | ||
موضوع حقایق و اعتباریات، از موضوعات پربحث بوده است و بحث مستوفی از آن به مجالی بیش از این کتاب نیاز دارد اما بااینحال، این اثر در حد خودش برخی از مسائل مشکل و موارد التباس در این بحث را روشن میکند بعلاوه اینکه الگو و نمونهای است برای اینکه دیگران این مبحث زنده را ادامه داده و به نتایج جدیدی دست یابند.<ref>ر.ک: همان، ص6-7</ref> نویسنده بهمنظور دستیابی به نتیجه مطلوب، در درجه اول، قواعد این مبحث را بر اساس نظریات علامه طباطبایی(ره) ارائه میدهد و در این میان از نظریات و ملاحظات اصحاب رأی و نظر، بهویژه در فلسفه اسلامی، و اصول فقه و کلام و فلسفه اخلاق هم یاری میجوید. وی همچنین برای اینکه بحث عمیقتر باشد، در این باب به دو موضوع مهم یعنی؛ منطق و مفاهیم اعتباری، و آرای حکمای غرب در این مسئله، نیز میپردازد<ref>ر.ک: همان، ص7</ref> | موضوع حقایق و اعتباریات، از موضوعات پربحث بوده است و بحث مستوفی از آن به مجالی بیش از این کتاب نیاز دارد اما بااینحال، این اثر در حد خودش برخی از مسائل مشکل و موارد التباس در این بحث را روشن میکند بعلاوه اینکه الگو و نمونهای است برای اینکه دیگران این مبحث زنده را ادامه داده و به نتایج جدیدی دست یابند.<ref>ر.ک: همان، ص6-7</ref> نویسنده بهمنظور دستیابی به نتیجه مطلوب، در درجه اول، قواعد این مبحث را بر اساس نظریات [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبایی(ره)]] ارائه میدهد و در این میان از نظریات و ملاحظات اصحاب رأی و نظر، بهویژه در فلسفه اسلامی، و اصول فقه و کلام و فلسفه اخلاق هم یاری میجوید. وی همچنین برای اینکه بحث عمیقتر باشد، در این باب به دو موضوع مهم یعنی؛ منطق و مفاهیم اعتباری، و آرای حکمای غرب در این مسئله، نیز میپردازد<ref>ر.ک: همان، ص7</ref> | ||
در باب دوم، هدف اصلی نویسنده پاسخ بر این سؤال است که میزان سهم اصولی که نتایجی مانند این مباحث را به بار میآورد، در این مبحث چه اندازه است؟ به این معنی که آیا اصولیون و فقها به مسئله ارتباط میان حقیقت و مجاز و میزان تأثیر احکامشان بر مسیر مباحث اصولی و فقهی، التفات داشته و از آن آگاه بودهاند؟ در میان مباحث این باب، مطالعه نقاط شروع مفاهیم اعتباری و احکام و خصوصیاتش، کامل میشود(همانطور که اصولیون نیز اینگونه معتقدند)؛ و سپس نویسنده متعرض برخی قضایای اصول فقه میشود که از جهتی بهمثابه کاتالیزور اولین گامهای بحث و مطالعه در این باب هستند؛ مسائلی که سؤالهای زیادی حول نظریات اصولی در خلال برخی استدلالت اصولی برانگیخته و از جهتی دیگر از تمییز میان حقیقت و اعتبار در دیدگاه اصولیون، پرده برداشته است. وی در همین راستا، مسائلی از قبیل بحث از حرکت عقل در علم اصول، مراحل چهارگانهای که به جدایی میان احکام تکوینی و تشریعی منجز میگردد، تداخل یا عدم تداخل میان اسباب و مسببات و تمایز میان اسباب شرعی و عقلی، تبیین این قاعده که «علل شرعی معرف هستند نه علل حقیقی»، امهات آرا در این قاعده از نگاه اصولیان شیعه و اهل سنت مسلمان، و... را روشن میکند. موضوع دیگری که در این باب مطرح میشود این است که آیا احکام به عناوین تعلق میگیرد یا به معنونات؟ و نتیجه صادره از این اختلاف در اجتماع امر و نهی و تضاد میان احکام خمسه چیست؟ این امر، علاوه بر اینکه به معیاری برای ابطال یا احقاق آرای قائلین به جواز یا اجتماع امر و نهی تبدیل شده، به رشد ریشههای احکام اعتباریات در ذهن اندیشمندان نیز، انجامیده است. در همین باب، فصلی هست که بهصورت مختصر، برخی استدلالات فقهی بر تمییز میان احکام حقیقت و اعتبار ارائه شده است. این امر به جهت روشنسازی نتایج عملی و فواید ممکنه حاصل از آن در میان مباحث بابهای اول و دوم کتاب، در این فصل، بهصورت مجزا مطرح شده است.<ref>ر.ک: همان، ص8-9</ref> | در باب دوم، هدف اصلی نویسنده پاسخ بر این سؤال است که میزان سهم اصولی که نتایجی مانند این مباحث را به بار میآورد، در این مبحث چه اندازه است؟ به این معنی که آیا اصولیون و فقها به مسئله ارتباط میان حقیقت و مجاز و میزان تأثیر احکامشان بر مسیر مباحث اصولی و فقهی، التفات داشته و از آن آگاه بودهاند؟ در میان مباحث این باب، مطالعه نقاط شروع مفاهیم اعتباری و احکام و خصوصیاتش، کامل میشود(همانطور که اصولیون نیز اینگونه معتقدند)؛ و سپس نویسنده متعرض برخی قضایای اصول فقه میشود که از جهتی بهمثابه کاتالیزور اولین گامهای بحث و مطالعه در این باب هستند؛ مسائلی که سؤالهای زیادی حول نظریات اصولی در خلال برخی استدلالت اصولی برانگیخته و از جهتی دیگر از تمییز میان حقیقت و اعتبار در دیدگاه اصولیون، پرده برداشته است. وی در همین راستا، مسائلی از قبیل بحث از حرکت عقل در علم اصول، مراحل چهارگانهای که به جدایی میان احکام تکوینی و تشریعی منجز میگردد، تداخل یا عدم تداخل میان اسباب و مسببات و تمایز میان اسباب شرعی و عقلی، تبیین این قاعده که «علل شرعی معرف هستند نه علل حقیقی»، امهات آرا در این قاعده از نگاه اصولیان شیعه و اهل سنت مسلمان، و... را روشن میکند. موضوع دیگری که در این باب مطرح میشود این است که آیا احکام به عناوین تعلق میگیرد یا به معنونات؟ و نتیجه صادره از این اختلاف در اجتماع امر و نهی و تضاد میان احکام خمسه چیست؟ این امر، علاوه بر اینکه به معیاری برای ابطال یا احقاق آرای قائلین به جواز یا اجتماع امر و نهی تبدیل شده، به رشد ریشههای احکام اعتباریات در ذهن اندیشمندان نیز، انجامیده است. در همین باب، فصلی هست که بهصورت مختصر، برخی استدلالات فقهی بر تمییز میان احکام حقیقت و اعتبار ارائه شده است. این امر به جهت روشنسازی نتایج عملی و فواید ممکنه حاصل از آن در میان مباحث بابهای اول و دوم کتاب، در این فصل، بهصورت مجزا مطرح شده است.<ref>ر.ک: همان، ص8-9</ref> |
ویرایش