الحقائق و الإعتباريات في علم الأصول

    از ویکی‌نور
    ‏الحقائق و الإعتباريات في علم الأصول
    الحقائق و الإعتباريات في علم الأصول
    پدیدآورانموسوی، سید محمدصادق (نويسنده) علوي، عبدالرحمن (مترجم)
    ناشردار الهادي
    مکان نشرلبنان - بيروت
    سال نشرمجلد1: 2005م , 1426ق,
    موضوعاصول فقه شيعه - قرن 14
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‏BP‎‏ ‎‏159‎‏/‎‏8‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏8‎‏ح‎‏7
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    الحقائق و الإعتباريات في علم الأصول، اثر دکتر محمدصادق موسوی (متولد 1343ش)، کتابی است به زبان عربی با تعریب عبدالرحمن علوی، با موضوع فلسفه و اصول فقه. نویسنده در این رساله به تشریح و تبیین نظریه علامه طباطبایی (متوفی 1360ش) در بحث اعتباریات پرداخته است؛ به نظر علامه طباطبایی، اکثر استدلالات علم اصول، دچار خلط میان حقیقت و اعتبار است. این رساله تلاشی است در راستای روشن‌سازی این ایده و بیان مبادی آن.

    ساختار

    کتاب دارای مقدمه و محتوای مطالب در سه باب اصلی است که هرکدام دارای فصولی هستند.

    گزارش محتوا

    بحث در این کتاب، حول محور ارتباط میان حقایق و اعتباریات در علم اصول دور می‌زند. در این میان، به مباحثی هم که با این بحث، ارتباط معقول و منطقی دارند، اشاره می‌شود. انگیزه نویسنده از نگاشتن این موضوع را ممکن است در این مطلب خلاصه کنیم که: مدتی است که برخی از محققین اصولی ضمن استدلال فقهی بر برانگیختن اندیشه «خلط میان تکوین و تشریع» یا به عبارتی «آفت خلط اعتبار با حقیقت» به تحقیق پرداخته‌اند درحالی‌که بر مبادی و مناهج آن تسلط نداشته بلکه دید روشنی از آن نداشته‌اند و در تبیین معاندت و معاضدت میان این دو و رفع ابهامات و غوامضش موفق نبوده‌اند. علامه سید محمدحسین طباطبایی اولین شخصی است که از میان اندیشمندان شرق، بحثی را تحت عنوان «ادراکات اعتباری» با تکیه‌بر مباحث اسلامی و علم اصول و بلاغت و فلسفه و کلام، مطرح کرد. این بحث از اهم بحث‌های علوم انسانی است. علامه طباطبایی تأکید می‌کند که معظم استدلالات موجود در فن اصول، دچار خلط میان حقیقت و اعتبار هستند. با بیان این مقدمه می‌توانیم این رساله را تلاشی در راستای روشن‌سازی این ایده و بیان مبادی آن، بدانیم.[۱]

    محتوای مطالب کتاب در سه باب ارائه شده است: نویسنده در باب اول از بازنگری و تصحیح اصول اعتباریات و استحکام آن، بحث می‌کند؛ زیرا گام‌های بعدی، بر این اصول استوار بوده و از آن استخراج می‌شود. از مهم‌ترین محورهای این باب بحث از کیفیت ظهور مفاهیم اعتباری، جایگاه اعتبار در تبویب علوم، امارات و احکام مفاهیم اعتباری و مقارنت آن با ادراکات حقیقی، بیان جریان یا عدم جریان برهان (در اصطلاح منطقی آن) در دایره اعتباریات، شیوه تعامل با اعتباریات، کیفیت اثبات یا ابطال مفاهیم اعتباری، جریان یا عدم جریان احکام و مسائل و قواعد افکار حقیقی در دایره مفاهیم اعتباری، علاقه بین حقایق و اعتباریات و... است.[۲]

    موضوع حقایق و اعتباریات، از موضوعات پربحث بوده است و بحث مستوفی از آن به مجالی بیش از این کتاب نیاز دارد اما بااین‌حال، این اثر در حد خودش برخی از مسائل مشکل و موارد التباس در این بحث را روشن می‌کند بعلاوه اینکه الگو و نمونه‌ای است برای اینکه دیگران این مبحث زنده را ادامه داده و به نتایج جدیدی دست یابند.[۳] نویسنده به‌منظور دستیابی به نتیجه مطلوب، در درجه اول، قواعد این مبحث را بر اساس نظریات علامه طباطبایی(ره) ارائه می‌دهد و در این میان از نظریات و ملاحظات اصحاب رأی و نظر، به‌ویژه در فلسفه اسلامی، و اصول فقه و کلام و فلسفه اخلاق هم یاری می‌جوید. وی همچنین برای اینکه بحث عمیق‌تر باشد، در این باب به دو موضوع مهم یعنی؛ منطق و مفاهیم اعتباری، و آرای حکمای غرب در این مسئله، نیز می‌پردازد[۴]

    در باب دوم، هدف اصلی نویسنده پاسخ بر این سؤال است که میزان سهم اصولی که نتایجی مانند این مباحث را به بار می‌آورد، در این مبحث چه اندازه است؟ به این معنی که آیا اصولیون و فقها به مسئله ارتباط میان حقیقت و مجاز و میزان تأثیر احکامشان بر مسیر مباحث اصولی و فقهی، التفات داشته و از آن آگاه بوده‌اند؟ در میان مباحث این باب، مطالعه نقاط شروع مفاهیم اعتباری و احکام و خصوصیاتش، کامل می‌شود(همان‌طور که اصولیون نیز این‌گونه معتقدند)؛ و سپس نویسنده متعرض برخی قضایای اصول فقه می‌شود که از جهتی به‌مثابه کاتالیزور اولین گام‌های بحث و مطالعه در این باب هستند؛ مسائلی که سؤال‌های زیادی حول نظریات اصولی در خلال برخی استدلالت اصولی برانگیخته و از جهتی دیگر از تمییز میان حقیقت و اعتبار در دیدگاه اصولیون، پرده برداشته است. وی در همین راستا، مسائلی از قبیل بحث از حرکت عقل در علم اصول، مراحل چهارگانه‌ای که به جدایی میان احکام تکوینی و تشریعی منجز می‌گردد، تداخل یا عدم تداخل میان اسباب و مسببات و تمایز میان اسباب شرعی و عقلی، تبیین این قاعده که «علل شرعی معرف هستند نه علل حقیقی»، امهات آرا در این قاعده از نگاه اصولیان شیعه و اهل سنت مسلمان، و... را روشن می‌کند. موضوع دیگری که در این باب مطرح می‌شود این است که آیا احکام به عناوین تعلق می‌گیرد یا به معنونات؟ و نتیجه صادره از این اختلاف در اجتماع امر و نهی و تضاد میان احکام خمسه چیست؟ این امر، علاوه بر اینکه به معیاری برای ابطال یا احقاق آرای قائلین به جواز یا اجتماع امر و نهی تبدیل شده، به رشد ریشه‌های احکام اعتباریات در ذهن اندیشمندان نیز، انجامیده است. در همین باب، فصلی هست که به‌صورت مختصر، برخی استدلالات فقهی بر تمییز میان احکام حقیقت و اعتبار ارائه شده است. این امر به جهت روشن‌سازی نتایج عملی و فواید ممکنه حاصل از آن در میان مباحث باب‌های اول و دوم کتاب، در این فصل، به‌صورت مجزا مطرح شده است.[۵]

    پس از روشن شدن بخش اعظمی از مباحث این مبحث، و تحلیل اصول مفاهیم اعتباری و اثبات التفات فقها و اصولیون به ارتباط میان تکوین و تشریع و تمییز میان احکام هرکدام از این مباحث، باب سوم کتاب به هدف ارائه بحث مختصری از محور دیگری از این مبحث در ضمن دو فصل ارائه شده است؛ فصل اول درباره ارائه نظر اجمالی درباره اصول فقه و ماهیت و مواضیع آن با ارائه مختصری از تاریخ دخول افکار حقیقی به دایره اصول فقه و انواع قواعد و قضایای فلسفی موجود در آن، و توقف در معانی مختلف و خلط میان تکوین و تشریع، بحث می‌کند. فصل دوم در ضمن مراعات تمام مقدمات و فرضیه‌ها و اصول سابق که در دو باب قبلی مطرح شده، بحثی از برخی موارد عدم فصل میان حقیقت و اعتبار، و احکامشان را بر اساس آرای محقق خراسانی (آخوند خراسانی) ارائه می‌دهد.[۶] تحلیل اکثر این موارد، به شکل مفهرس با رعایت مبدأ انتخاب با تسلط کامل نویسنده بر دو موضوع علم اصول و حجیت ذاتیت قطع و اهمیت این مباحث در مقایسه با سایر مواضع علم اصول امکان‌پذیر بوده است. باب سوم کتاب به خاطر صبغه اصولی بحث از دو باب دیگر متمایز است. نویسنده در این باب سعی در نقض آراء و نتیجیری آرا با شیوه اصولی کرده است.[۷]

    محمدصادق موسوی، در مقدمه به چند نکته در نوشتن این کتاب، تذکر می‌دهد؛ او می‌نویسد:

    1. این تألیف عبارت است از مطالعه‌ای که در آن دو عنصر تتبع و تأمل، نقش اصلی را دارند و ازاین‌رو صرفاً بر ارائه بحث‌ها و نظریات اندیشمندان و اصولیان و فقهای مسمان تمرکز نکرده؛ بلکه برخی آراء را با رعایت حرمت صاحب آن، نقد کرده است.
    2. این اثر در عین ایجاز و نقصی که دارد، گام جدیدی در این مسیر به‌حساب می‌آید و راه جدیدی را پیش روی محققان در این مسئله باز می‌کند.
    3. ارائه تمام آرا در این مسئله بیش از ظرفیت این کتاب بوده است و سعی نویسنده بر این بوده است که باب جدیدی را برای نقد و تحلیل دراین‌ارتباط بگشاید و در هنگام تحقیق در مسئله اصلاً در اندیشه چاپ آن نبوده است. تکمیل این بحث، استقراء و تحقیق بیشتری را می‌طلبد.
    4. ازآنجاکه این نوشته، بر علوم مختلف دارای محتوای فلسفی و اصولی و کلامی و فقهی، تکیه دارد، ممکن است خواندن سرسری و تند آن به هدف مطلوب نینجامد. ازاین‌رو امیدوار است که خواننده در مطالعه آن نهایت دقت و تأمل را داشته باشد.[۸]

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در انتهای اثر ذکر شده است.

    پاورقی‌ها علاوه بر ذکر مستند مطالب به توضیح برخی از مباحث کتاب[۹] نیز اختصاص یافته است.

    پانویس

    منابع مقاله

    مقدمه کتاب.

    وابسته‌ها