۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '== وابستهها ==' به '==وابستهها==') |
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده') |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
| عنوانهای دیگر =یادداشتهای حاجی میرزا سید احمد تمجید السلطان تفرشی حسینی در سالهای 1321 تا 1328 هجری: به انضمام وقایع استبداد صغیر از نویسندهای گمنام | | عنوانهای دیگر =یادداشتهای حاجی میرزا سید احمد تمجید السلطان تفرشی حسینی در سالهای 1321 تا 1328 هجری: به انضمام وقایع استبداد صغیر از نویسندهای گمنام | ||
| پدیدآوران = | | پدیدآوران = | ||
[[تفرشی حسینی، احمد بن علیرضا]] ( | [[تفرشی حسینی، احمد بن علیرضا]] (نویسنده) | ||
[[افشار، ایرج]] (محقق) | [[افشار، ایرج]] (محقق) | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
كتاب، از چند بخش تشكيل شده است. بخش اول، مقدمه ارزشمندى به قلم مصحح تواناى اثر، [[افشار، ایرج |ايرج افشار]] درباره مؤلف و يادداشتهاى اوست. پس از آن، متن يادداشتها به ترتيب سال و با ذكر عناوينى از سوى مصحح در حاشيه كتاب، براى جلب توجه خوانندگان آمده است. | كتاب، از چند بخش تشكيل شده است. بخش اول، مقدمه ارزشمندى به قلم مصحح تواناى اثر، [[افشار، ایرج |ايرج افشار]] درباره مؤلف و يادداشتهاى اوست. پس از آن، متن يادداشتها به ترتيب سال و با ذكر عناوينى از سوى مصحح در حاشيه كتاب، براى جلب توجه خوانندگان آمده است. | ||
«وقايع استبداد صغير»، عنوان جزوهاى از | «وقايع استبداد صغير»، عنوان جزوهاى از نویسندهاى گمنام است كه مصحح، معتقد بوده مكمل كتاب حاضر است و لذا آن را به كتاب افزوده است. از بخشهاى جالبى كه در انتهاى اثر مىتوان مشاهده نمود، تصاوير مربوط به دوران آزادى فكر، آغاز نهضت مشروطهطلبى، استبداد صغير و انقلاب مشروطيت است. | ||
== گزارش محتوا == | == گزارش محتوا == | ||
با آنكه خاطرهنگارى سياسى در تمدن ايرانى، سابقهاى كهن دارد و برخى از خاطرهپژوهان غربى، كتيبههاى داريوش در بيستون را انقلابى بزرگ در شيوه خاطرهنگارى در عهد باستان دانستهاند و با آنكه خاطرهنگارى سياسى از اوايل عهد ساسانى به شهادت كتيبههاى شاپور اول و نَرسه و كَرتير موبد از سرگرفته شد و در دوران اسلامى نيز وقايعنگاران، رويدادهاى دوران خود را ثبت كرده و خاطرات پراكنده، در ادب پارسى و در پارهاى از آثار ديوانيان و مورخان و علما به جا مانده است، اما از نيمه دوم قرن 19 و اوايل قرن حاضر است كه خاطرهنگارى سياسى و سفرنامهنويسى، بهعنوان نوع مشخص ادبى ظاهر مىشود و در دوران 70 ساله ميان انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى مورد توجه قرار مىگيرد و پس از انقلاب، رونق فزاينده مىيابد. | با آنكه خاطرهنگارى سياسى در تمدن ايرانى، سابقهاى كهن دارد و برخى از خاطرهپژوهان غربى، كتيبههاى داريوش در بيستون را انقلابى بزرگ در شيوه خاطرهنگارى در عهد باستان دانستهاند و با آنكه خاطرهنگارى سياسى از اوايل عهد ساسانى به شهادت كتيبههاى شاپور اول و نَرسه و كَرتير موبد از سرگرفته شد و در دوران اسلامى نيز وقايعنگاران، رويدادهاى دوران خود را ثبت كرده و خاطرات پراكنده، در ادب پارسى و در پارهاى از آثار ديوانيان و مورخان و علما به جا مانده است، اما از نيمه دوم قرن 19 و اوايل قرن حاضر است كه خاطرهنگارى سياسى و سفرنامهنويسى، بهعنوان نوع مشخص ادبى ظاهر مىشود و در دوران 70 ساله ميان انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى مورد توجه قرار مىگيرد و پس از انقلاب، رونق فزاينده مىيابد. | ||
نویسنده كه از صداقت و سادهدلى بىبهره نيست، در جريان حوادث انقلاب مشروطه، مردد و دودل بوده و جهتگيرى مشخصى نداشته است. از خلال نوشتههايش برمىآيد كه ميل او به جانب مشروطهطلبان بيشتر بوده و يا آنكه از ترس، چنين حالتى را در نوشتههاى خود بروز مىداده است. طبعاً چون نوكر دربار «محمدعلى شاه» است و رزقش از آنجا تأمين مىشده، نگران بوده كه چه به سرش خواهد آمد. | |||
نقل قطعاتى از نوشته او دلالت روشنترى بر دودلى و نگرانى خاطر او دارد: | نقل قطعاتى از نوشته او دلالت روشنترى بر دودلى و نگرانى خاطر او دارد: | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
مؤلف، به مجلس شوراى ملى هم رفت و آمدى داشته است، خواه از باب سمتى كه در دستگاه داشته و خواه از براى سروگوش آب دادن. آنچه را شنيده، دروغ و شايعه و يا حقيقت، همه را در ياداشتهايش آورده است، البته روشن است كه برخى از مطالب، صحيح نيست و شايعهاى بيش نبوده است، مانند رفتن حاجى حسين امين الضرب به سفارت انگليس در تهران. | مؤلف، به مجلس شوراى ملى هم رفت و آمدى داشته است، خواه از باب سمتى كه در دستگاه داشته و خواه از براى سروگوش آب دادن. آنچه را شنيده، دروغ و شايعه و يا حقيقت، همه را در ياداشتهايش آورده است، البته روشن است كه برخى از مطالب، صحيح نيست و شايعهاى بيش نبوده است، مانند رفتن حاجى حسين امين الضرب به سفارت انگليس در تهران. | ||
نویسنده كه از ديوانيان عصر قاجار است، به ضوابط دستور زبان و قواعد املايى توجه كافى ندارد. چنانكه مىدانيم در آن دوره، اغلاط املايى در نوشتههاى معمولى، بسيار ديده مىشود. مصحح كتاب، به اكثر اين اشتباهات در ذيل صفحات اشاره كرده و در چند مورد براى سهل شدن قرائت متن، كلماتى را ميان [] قرار داده و به متن الحاق كرده است. | |||
با اين اوصاف، شيوه نگارش اين دستبهقلم غيرحرفهاى، بهقدرى شيرين است كه از يك پيك نيك معمولى، يك گزارش بسيار شادىبخش و خواندنى ساخته است: «روز يكشنبه، 3 ربيعالاول (سال 1321ش، حدود 7 خرداد)، جمعى از صبح، عازم تفريح گشته و متفقاً عزم سليمانيه را نموده و تهيه ناهارى را ديده و احمال و اثقال را بر الاغى حمل نموده و روانه گشتند و اسامى سياحان از قرار مسطور است: ميرزا انچوچك، كچول فندرسكى و ميرزا انتيرك و ميرزا عمو و ميرزا صامت و ميرزا مجنون كه به ميرزا سنج هم مشهور است و ميرزا سرخابمال و جناب صدرالدوله و از آلات طرب، تارى هم همراه داشتند. در نهايت خوبى و خرمى، دو و نيم از دسته گذشته در سليمانيه نزول فرمودند و عمو صامت اتفاق كرده ماء اللحم را علم نموده، بعضىها... استعمال مىكردند و فكر يخ افتاده. ميرزا انچوچك، دامن همت به كمر بسته و قد مردى را علم نموده، سوار بر يعفور گشته، تشريف بردند و سايرين مشغول به كارهاى خود گشتند. مقارن ظهر، ميرزا انچوچك وارد شد؛ در صورتى كه به عارضش غبار تنهايى نشسته و به لباسش گل غريبى گرفته و به كلاهش نشان مردى زده و شلوارش از... و زمين ادب بوسيدن دريده و ماتحتش را در حين نزول به ارض، سگك ركاب مجروح نموده و حمار بىسر، فرار اختيار كرده و يخها در زمين غوطهور گشته و چون ماهى سقنقور در زمين فرورفته و به هزار ليت و لعل حمار خر را به دست آورد و به مرارتى، خود را با روى گشاده به احباء رسانده و از كثرت شوق و اظهار امتنان، چون گلش در برگرفتند و هريك به بيانى معذرت مىخواستند و بوسهاى چند بر سر و رويش نمودند و در پاداش، سقايت نمودند و به حالش آوردند». | با اين اوصاف، شيوه نگارش اين دستبهقلم غيرحرفهاى، بهقدرى شيرين است كه از يك پيك نيك معمولى، يك گزارش بسيار شادىبخش و خواندنى ساخته است: «روز يكشنبه، 3 ربيعالاول (سال 1321ش، حدود 7 خرداد)، جمعى از صبح، عازم تفريح گشته و متفقاً عزم سليمانيه را نموده و تهيه ناهارى را ديده و احمال و اثقال را بر الاغى حمل نموده و روانه گشتند و اسامى سياحان از قرار مسطور است: ميرزا انچوچك، كچول فندرسكى و ميرزا انتيرك و ميرزا عمو و ميرزا صامت و ميرزا مجنون كه به ميرزا سنج هم مشهور است و ميرزا سرخابمال و جناب صدرالدوله و از آلات طرب، تارى هم همراه داشتند. در نهايت خوبى و خرمى، دو و نيم از دسته گذشته در سليمانيه نزول فرمودند و عمو صامت اتفاق كرده ماء اللحم را علم نموده، بعضىها... استعمال مىكردند و فكر يخ افتاده. ميرزا انچوچك، دامن همت به كمر بسته و قد مردى را علم نموده، سوار بر يعفور گشته، تشريف بردند و سايرين مشغول به كارهاى خود گشتند. مقارن ظهر، ميرزا انچوچك وارد شد؛ در صورتى كه به عارضش غبار تنهايى نشسته و به لباسش گل غريبى گرفته و به كلاهش نشان مردى زده و شلوارش از... و زمين ادب بوسيدن دريده و ماتحتش را در حين نزول به ارض، سگك ركاب مجروح نموده و حمار بىسر، فرار اختيار كرده و يخها در زمين غوطهور گشته و چون ماهى سقنقور در زمين فرورفته و به هزار ليت و لعل حمار خر را به دست آورد و به مرارتى، خود را با روى گشاده به احباء رسانده و از كثرت شوق و اظهار امتنان، چون گلش در برگرفتند و هريك به بيانى معذرت مىخواستند و بوسهاى چند بر سر و رويش نمودند و در پاداش، سقايت نمودند و به حالش آوردند». | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
روز شنبه، بازار بسته و مجلس را هم تعطيل نمودند و كسبه، قاتلين را مىخواهند. بعد از چهار پنج روز، در مدرسه مروى و مسجد شاه كسبه و غيره ختم مىگذارند و قاتل هم پيدا نشده». | روز شنبه، بازار بسته و مجلس را هم تعطيل نمودند و كسبه، قاتلين را مىخواهند. بعد از چهار پنج روز، در مدرسه مروى و مسجد شاه كسبه و غيره ختم مىگذارند و قاتل هم پيدا نشده». | ||
نویسنده از ذكر هر مطلبى كه توجه او را به خود جلب كرده ولو اينكه يك گوسفند ناقص الخلقه باشد، دريغ نمىورزد. در بخشى از كتاب مىخوانيم: «روز سيزدهم شهر فوق، در خيابان در دست سيدى گوسفندى ديدم كه از پهلوى گوشش دستى مانند دست گوسفند كه يك چارك ذرع طول آن بود، بيرون آمده بود و آويزان بود....». | |||
ذكر بلايا و حوادث طبيعى، مانند وباى سال 1322ش، سيل دامغان و زلزله سارى نيز از بخشهاى خواندنى كتاب است. | ذكر بلايا و حوادث طبيعى، مانند وباى سال 1322ش، سيل دامغان و زلزله سارى نيز از بخشهاى خواندنى كتاب است. | ||
از ويژگىهاى شخصيتى | از ويژگىهاى شخصيتى نویسنده مىتوان به بزدلى، ترس و اضطرابى كه از آشوبهاى اجتماعى و قدرتطلبى اجانب سراسر وجودش را فراگرفته و در نوشتههايش انعكاس يافته اشاره كرد. اين موضوع تا آنجا پيش مىرود كه آرزوى مرگ مىكند: «اينقدر غصه مىخورم و مىترسم كه چه عرض كنم. نصف شدهام و مىترسم آخر به دست اجانب گرفتار شويم. اگر از دست اراذل و اوباش برهيم و بمانيم! بدهنگامهاى است. خداوند را قسم مىدهم به حق خمسه طيبه كه خونريزى نشود؛ اگر بشود كسى جلو نمىتواند بگيرد و اين رشته سر دراز پيدا خواهد كرد و آن به آن، توليد فتنه خواهد شد. آن وقت وطن در خطر است كه امنيت در مملكت نباشد... پس خوب است خداوند تا آن روز را نديدهام، مرگ مرا بدهد كه آسوده و بىخيال و بىغصه از اين قصهها باشم». | ||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == |
ویرایش