۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای') |
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>') |
||
| خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
==ساختار و گزارش محتوا== | ==ساختار و گزارش محتوا== | ||
در ابتداى كتاب، مقدمه مفصلى از مصحح آمده كه به بيان خصوصيات كتاب و روش كار [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در آن، پرداخته شده است<ref>مقدمه، صششم تا چهاردهم</ref> | در ابتداى كتاب، مقدمه مفصلى از مصحح آمده كه به بيان خصوصيات كتاب و روش كار [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در آن، پرداخته شده است.<ref>مقدمه، صششم تا چهاردهم</ref> | ||
[[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] نام اين كتاب را در فهرست كتب خويش، «شرح [[جمل العلم و العمل]]» ذكر كرده و در اول همين كتاب و در كتاب «الاقتصاد في ما يجب على العباد» كه گاهى به اين كتاب ارجاع داده، به همين اسم آن را نام برده است. اما در پشت نسخه قديمى اين كتاب كه به شماره 54 مخطوطات در كتابخانه آستان قدس رضوى نگهدارى مىشود، نامش «تمهيد الأصول» و يك جا، «تمهيد في الأصول» نوشته شده است و پارهاى از نويسندگان اخير نيز به همين اسم آن را عنوان كردهاند و معلوم نيست از چه هنگامى اين نام بر آن نهاده شده است<ref>طوسى، محمد بن حسن، صنه</ref> | [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] نام اين كتاب را در فهرست كتب خويش، «شرح [[جمل العلم و العمل]]» ذكر كرده و در اول همين كتاب و در كتاب «الاقتصاد في ما يجب على العباد» كه گاهى به اين كتاب ارجاع داده، به همين اسم آن را نام برده است. اما در پشت نسخه قديمى اين كتاب كه به شماره 54 مخطوطات در كتابخانه آستان قدس رضوى نگهدارى مىشود، نامش «تمهيد الأصول» و يك جا، «تمهيد في الأصول» نوشته شده است و پارهاى از نويسندگان اخير نيز به همين اسم آن را عنوان كردهاند و معلوم نيست از چه هنگامى اين نام بر آن نهاده شده است.<ref>طوسى، محمد بن حسن، صنه</ref> | ||
در اثر حاضر، قسمت عمدهاى از معارف دقيق و اصول كلى علمى و فلسفى گنجانده شده است و معتقدات شيعه با فرق ديگر مسلمانان و غير مسلمانان مقايسه گرديده و آنچه بر مبناى اصول تشيع خالص درست به نظر آمده، با ذكر دليل و سند محكم، به اثبات رسيده است و به اعتراضات مخالفين، پاسخ گفته شده است<ref>همان، صدو</ref> | در اثر حاضر، قسمت عمدهاى از معارف دقيق و اصول كلى علمى و فلسفى گنجانده شده است و معتقدات شيعه با فرق ديگر مسلمانان و غير مسلمانان مقايسه گرديده و آنچه بر مبناى اصول تشيع خالص درست به نظر آمده، با ذكر دليل و سند محكم، به اثبات رسيده است و به اعتراضات مخالفين، پاسخ گفته شده است.<ref>همان، صدو</ref> | ||
در تبيين روش شيخ در تنظيم كتاب حاضر، توجه به اين نكته ضرورى است كه علم كلام در آغاز توسط گروه معتزله به وجود آمد و مسائل اصلى آن در پنج اصل، تنظيم شدند و همه آنان متعهد بر اين شدند كه همگى متفق بر اين پنج اصل باشند و به ديگران هم آن را بقبولانند. اين پنج اصل عبارتند از: توحيد و بحث صفات؛ عدل؛ وعد و وعيد؛ منزلت بينالمنزلتين و امر به معروف و نهى از منكر<ref>همان، صدوازده</ref> | در تبيين روش شيخ در تنظيم كتاب حاضر، توجه به اين نكته ضرورى است كه علم كلام در آغاز توسط گروه معتزله به وجود آمد و مسائل اصلى آن در پنج اصل، تنظيم شدند و همه آنان متعهد بر اين شدند كه همگى متفق بر اين پنج اصل باشند و به ديگران هم آن را بقبولانند. اين پنج اصل عبارتند از: توحيد و بحث صفات؛ عدل؛ وعد و وعيد؛ منزلت بينالمنزلتين و امر به معروف و نهى از منكر<ref>همان، صدوازده</ref> | ||
| خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
بخش اول، در توحيد و اثبات صفات خداوند كه نتيجه آن، ثابت كردن صفت عدل الهى است؛ بخش دوم، در ماهيت كلام خداوند و تشريع است كه راهنمايى به تكليف است و از صفت عدل، حاصل مىشود؛ بخش سوم، وعد و وعيد است كه از دنباله برانگيختن پيامبران، حاصل مىشود و نتيجه عمل كردن به تكليف يا دست بازداشتن از آن است؛ بخش چهارم، در بهپاداشتن حكومت دينى و عدل اسلامى براى اجراى شرع و نتايج حاصل از آن است كه در بحث امامت ذكر مىشود<ref>همان، صدوازده و سيزده</ref> | بخش اول، در توحيد و اثبات صفات خداوند كه نتيجه آن، ثابت كردن صفت عدل الهى است؛ بخش دوم، در ماهيت كلام خداوند و تشريع است كه راهنمايى به تكليف است و از صفت عدل، حاصل مىشود؛ بخش سوم، وعد و وعيد است كه از دنباله برانگيختن پيامبران، حاصل مىشود و نتيجه عمل كردن به تكليف يا دست بازداشتن از آن است؛ بخش چهارم، در بهپاداشتن حكومت دينى و عدل اسلامى براى اجراى شرع و نتايج حاصل از آن است كه در بحث امامت ذكر مىشود<ref>همان، صدوازده و سيزده</ref> | ||
بنابراین، تنظيم كتاب در اين چهار بخش، منطبق بر چهار ركن اساسى تكليف است كه عوارض ذاتيه و علل و معاليل آن مىباشند و بنا بر آنچه ذكر شد، موضوع علم كلام در نظر شيخ، تكليف است و اينكه موضوع علم كلام را وجود، بماهووجود، يا وجود واجب مىدانند، بر خلاف روش شيخ در اين كتاب است؛ زيرا شناختن وجود خداوند و صفات كماليه او بنا بر آنچه شيخ تصريح كرده است، همگى مقدمه براى شناختن تكليف و عمل كردن به آن است<ref>همان</ref> | بنابراین، تنظيم كتاب در اين چهار بخش، منطبق بر چهار ركن اساسى تكليف است كه عوارض ذاتيه و علل و معاليل آن مىباشند و بنا بر آنچه ذكر شد، موضوع علم كلام در نظر شيخ، تكليف است و اينكه موضوع علم كلام را وجود، بماهووجود، يا وجود واجب مىدانند، بر خلاف روش شيخ در اين كتاب است؛ زيرا شناختن وجود خداوند و صفات كماليه او بنا بر آنچه شيخ تصريح كرده است، همگى مقدمه براى شناختن تكليف و عمل كردن به آن است.<ref>همان</ref> | ||
شيخ در بيشتر جاهاى كتاب، ريشه و پايه استدلالها را حسن و قبح عقلى و تعهد ذاتى و درونى انسان را به عمل كردن شايستهها و دست بازداشتن از ناشايستهها، قرار مىدهد<ref>همان</ref> | شيخ در بيشتر جاهاى كتاب، ريشه و پايه استدلالها را حسن و قبح عقلى و تعهد ذاتى و درونى انسان را به عمل كردن شايستهها و دست بازداشتن از ناشايستهها، قرار مىدهد<ref>همان</ref> | ||
علاوه بر آن، شيخ گفتگو از تكليف ذاتى را چند جا مستقلا عنوان كرده است: يكى در اول كتاب كه كسب معارف را براى پى بردن به تكاليف ذاتى بيان مىكند و ديگرى در فصل معارف لازمه است و در جاى ديگر، مستقلا و بهتفصيل، همين گفتگو را عنوان مىنمايد و باز در فصل نبوت و امامت، مطالبى را كه نام برده شد، با شرح زياد روشن مىگرداند و در چند جاى كتاب، ثابت مىكند كه اگر كسى در مناطق غير مسكون، پرورش يابد و از هيچكس چيزى نياموزد و متدين به هيچ دينى و فرمانبر هيچ قانونى نباشد، خود را ترسان مىبيند كه مبادا كارى ناشايست از او سر بزند؛ پس خود را متعهد و پيش خود مسئول مىيابد كه بايد كارهايى را انجام بدهد و از انجام دادن كارهايى دست باز دارد؛ هرچند خود آن كارها، برایش مبهم و از يكديگر مشخص نيست و فطرتا در صدد جستجو است كه به شناسايى خوب و بد پى ببرد و خوب و بد همان شايسته و ناشايسته است<ref>همان</ref> | علاوه بر آن، شيخ گفتگو از تكليف ذاتى را چند جا مستقلا عنوان كرده است: يكى در اول كتاب كه كسب معارف را براى پى بردن به تكاليف ذاتى بيان مىكند و ديگرى در فصل معارف لازمه است و در جاى ديگر، مستقلا و بهتفصيل، همين گفتگو را عنوان مىنمايد و باز در فصل نبوت و امامت، مطالبى را كه نام برده شد، با شرح زياد روشن مىگرداند و در چند جاى كتاب، ثابت مىكند كه اگر كسى در مناطق غير مسكون، پرورش يابد و از هيچكس چيزى نياموزد و متدين به هيچ دينى و فرمانبر هيچ قانونى نباشد، خود را ترسان مىبيند كه مبادا كارى ناشايست از او سر بزند؛ پس خود را متعهد و پيش خود مسئول مىيابد كه بايد كارهايى را انجام بدهد و از انجام دادن كارهايى دست باز دارد؛ هرچند خود آن كارها، برایش مبهم و از يكديگر مشخص نيست و فطرتا در صدد جستجو است كه به شناسايى خوب و بد پى ببرد و خوب و بد همان شايسته و ناشايسته است.<ref>همان</ref> | ||
بنا به گفته شيخ در اول كتاب، نخستين وظيفه انسان، انديشيدن است براى شناختن كسى كه شايستگى آموزندگى و راهنمايى او را داشته باشد و براى شناختن او در آغاز بايد از دقت كردن در طبيعت و علوم طبيعى كمك گرفت<ref>همان، صچهارده</ref> | بنا به گفته شيخ در اول كتاب، نخستين وظيفه انسان، انديشيدن است براى شناختن كسى كه شايستگى آموزندگى و راهنمايى او را داشته باشد و براى شناختن او در آغاز بايد از دقت كردن در طبيعت و علوم طبيعى كمك گرفت<ref>همان، صچهارده</ref> | ||
شيخ علاوه بر صفحات اول كتاب، در صفحات 438 تا 442 متذكر مىشود كه آنچه را انسان پيش خود متذكر مىشود، كه بايد آنها را بداند تا آموزنده اصلى را بشناسد، سه بخش است كه در سه مرحله بايد آموخته شود و در هريك از دورهها كوتاهى كند، براى رسيدن به مرحله سوم كه شناختن آموزنده است، فرصتى را از دست داده است<ref>همان</ref> | شيخ علاوه بر صفحات اول كتاب، در صفحات 438 تا 442 متذكر مىشود كه آنچه را انسان پيش خود متذكر مىشود، كه بايد آنها را بداند تا آموزنده اصلى را بشناسد، سه بخش است كه در سه مرحله بايد آموخته شود و در هريك از دورهها كوتاهى كند، براى رسيدن به مرحله سوم كه شناختن آموزنده است، فرصتى را از دست داده است.<ref>همان</ref> | ||
شيخ در صفحه 437 متذكر گرديده كه اگر كسى زمانهايى را كه بايد در آن دانستنىهاى مقدماتى همگانى و متوسط را كه رشد فكرى از آن حاصل مىشود و به دانش نهايى كه شناختن آموزنده اصلى است مىكشاند، بيهوده از دست داده باشد و اكنون كه بايد از عهده تكاليف عملى خود برآيد، آموزنده اصلى را نشناخته باشد، تا راه از عهده برآمدن تكاليف را از او بگيرد، در اين وقت كم، چه بايد بكند<ref>همان، صپانزده</ref> | شيخ در صفحه 437 متذكر گرديده كه اگر كسى زمانهايى را كه بايد در آن دانستنىهاى مقدماتى همگانى و متوسط را كه رشد فكرى از آن حاصل مىشود و به دانش نهايى كه شناختن آموزنده اصلى است مىكشاند، بيهوده از دست داده باشد و اكنون كه بايد از عهده تكاليف عملى خود برآيد، آموزنده اصلى را نشناخته باشد، تا راه از عهده برآمدن تكاليف را از او بگيرد، در اين وقت كم، چه بايد بكند<ref>همان، صپانزده</ref> | ||
| خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
گاهى نيز براى ثابت كردن رابطه على و معلولى، يا رابطه تضاد و نفى كردن آن، موضوع را از راه نفى و اثبات تقسيم مىكند تا شماره اقسام و اصناف را قطعى نمايد؛ وى پس از آن به بررسى يكايك آن اصناف مىپردازد تا ثابت كند كه در همه اصناف، آيا رابطه عليت يا تضاد ميان آنها موجود هست يا نيست، تا نفى و يا اثبات قضيه مورد نظر را مسلم نمايد<ref>همان</ref> | گاهى نيز براى ثابت كردن رابطه على و معلولى، يا رابطه تضاد و نفى كردن آن، موضوع را از راه نفى و اثبات تقسيم مىكند تا شماره اقسام و اصناف را قطعى نمايد؛ وى پس از آن به بررسى يكايك آن اصناف مىپردازد تا ثابت كند كه در همه اصناف، آيا رابطه عليت يا تضاد ميان آنها موجود هست يا نيست، تا نفى و يا اثبات قضيه مورد نظر را مسلم نمايد<ref>همان</ref> | ||
د)- شيخ در هرجا از اين روش منطقى نتوانسته قضيهاى را ثابت كند، نظر عمومى اهل تحقيق را سند گرفته و هر قضيهاى را همه فرق اسلامى بدون شك و ترديد، پذيرفته باشند، زير عنوان اجماع، سند قرار داده است<ref>همان</ref> | د)- شيخ در هرجا از اين روش منطقى نتوانسته قضيهاى را ثابت كند، نظر عمومى اهل تحقيق را سند گرفته و هر قضيهاى را همه فرق اسلامى بدون شك و ترديد، پذيرفته باشند، زير عنوان اجماع، سند قرار داده است.<ref>همان</ref> | ||
ه)- شيخ چون در پىجويى از صفات روحى و معنوى كه محسوس نيستند، براى نوع انسان هيچ راهى جز اين نمىيابد كه آنچه را در خود مىبيند، مقياس و ملاك تعريف و شناخت آن صفت قرار دهد و تعاريف مربوط به اينگونه صفتها را نخست از مشاهداتى كه در شخص خودش دارد، استخراج مىنمايد، سپس جنبههاى اختلاف و مغايرت وجودى خود را كه موضوع آن صفات است، با موجود برتر از خود به دست مىآورد و آنچه را لوازم موجوديت جسمانى وحدت موضوع مىبيند، از آن صفت حذف مىكند، تا مفهوم كلىترى كه عارى از آن خصوصيات جسمانى و حدوث باشد و منافاتى با اثبات هميشگى و بلاآغاز بودن وجود موضوع نداشته باشد، به دست آورد و پس از آن به ثابت كردن ملازمه مابين آن صفت تجريدى با موجود غير جسمانى مىپردازد و در مورد اثبات هريك از صفات ثبوتى و سلبى خداوند اين روش را چنين اعمال مىكند كه نخست، مفاهيم جزئى مربوط به افراد انسان را به دست مىآورد و سپس به تجريد و تعميم آن مفاهيم مىپردازد تا قسم برترى از آن را استخراج مىكند كه منافاتى با وجوب ذاتى خداوند، نداشته باشد. پس هر صفتى را برایش ثابت مىكند، به اين دليل است كه از تجزيه و تحليل مفهوم وجوب ذاتى و تماميت وجود، به دست مىآيد و هر چه از او سلب مىشود، براى اين است كه با وجوب ذاتى و تماميت وجود، تناقض دارد و اين همان راهى است كه [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملا صدرا]]ششصد سال پس از او پيش گرفته است<ref>همان، صهيجده و نوزده</ref> | ه)- شيخ چون در پىجويى از صفات روحى و معنوى كه محسوس نيستند، براى نوع انسان هيچ راهى جز اين نمىيابد كه آنچه را در خود مىبيند، مقياس و ملاك تعريف و شناخت آن صفت قرار دهد و تعاريف مربوط به اينگونه صفتها را نخست از مشاهداتى كه در شخص خودش دارد، استخراج مىنمايد، سپس جنبههاى اختلاف و مغايرت وجودى خود را كه موضوع آن صفات است، با موجود برتر از خود به دست مىآورد و آنچه را لوازم موجوديت جسمانى وحدت موضوع مىبيند، از آن صفت حذف مىكند، تا مفهوم كلىترى كه عارى از آن خصوصيات جسمانى و حدوث باشد و منافاتى با اثبات هميشگى و بلاآغاز بودن وجود موضوع نداشته باشد، به دست آورد و پس از آن به ثابت كردن ملازمه مابين آن صفت تجريدى با موجود غير جسمانى مىپردازد و در مورد اثبات هريك از صفات ثبوتى و سلبى خداوند اين روش را چنين اعمال مىكند كه نخست، مفاهيم جزئى مربوط به افراد انسان را به دست مىآورد و سپس به تجريد و تعميم آن مفاهيم مىپردازد تا قسم برترى از آن را استخراج مىكند كه منافاتى با وجوب ذاتى خداوند، نداشته باشد. پس هر صفتى را برایش ثابت مىكند، به اين دليل است كه از تجزيه و تحليل مفهوم وجوب ذاتى و تماميت وجود، به دست مىآيد و هر چه از او سلب مىشود، براى اين است كه با وجوب ذاتى و تماميت وجود، تناقض دارد و اين همان راهى است كه [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملا صدرا]]ششصد سال پس از او پيش گرفته است.<ref>همان، صهيجده و نوزده</ref> | ||
و)- بنا بر آنچه گفته شد، چون ادراكات انسان از محسوسات آغاز مىشود و از مشاهده امور مشابه و غير مشابه، موفق به تجريد مفاهيم كلى و جدا كردن عوارض صنفى و مشخصات فردى مىگردد، تا به خود ماهيات و عناوين ذاتى اشياء برسد. شيخ با رعايت همين سير تكاملى ذهنى و ادراكات انسانى، برخلاف ديگران، نخست به ثابت كردن وجود ذات الهى نمىپردازد، بلكه در آغاز، به اثبات نحوههاى كمال ذاتى كه استقلال و غناى ذاتى، چيزى جز آنها نيست، مىپردازد و پس از ثابت كردن برترين مصداق براى هريك از مفاهيم صفات، نتيجه آن مىشود كه برترين ذات يا موجودى هست كه مصداق موجود بالذات يا قديم بالذات يا واجب بالذات است؛ زيرا موجود غنى بالذات، كه از هيچ جهتى وابستگى به ديگرى ندارد، هيچ تصورى از او نمىتوان كرد، جز آنكه، وجود ذاتش عين موجوديت برترين مصداق، براى اين صفات باشد و شيخ اين قسمت اخير را، در فصل جداگانهاى عنوان كرده است<ref>همان، صنوزده</ref> | و)- بنا بر آنچه گفته شد، چون ادراكات انسان از محسوسات آغاز مىشود و از مشاهده امور مشابه و غير مشابه، موفق به تجريد مفاهيم كلى و جدا كردن عوارض صنفى و مشخصات فردى مىگردد، تا به خود ماهيات و عناوين ذاتى اشياء برسد. شيخ با رعايت همين سير تكاملى ذهنى و ادراكات انسانى، برخلاف ديگران، نخست به ثابت كردن وجود ذات الهى نمىپردازد، بلكه در آغاز، به اثبات نحوههاى كمال ذاتى كه استقلال و غناى ذاتى، چيزى جز آنها نيست، مىپردازد و پس از ثابت كردن برترين مصداق براى هريك از مفاهيم صفات، نتيجه آن مىشود كه برترين ذات يا موجودى هست كه مصداق موجود بالذات يا قديم بالذات يا واجب بالذات است؛ زيرا موجود غنى بالذات، كه از هيچ جهتى وابستگى به ديگرى ندارد، هيچ تصورى از او نمىتوان كرد، جز آنكه، وجود ذاتش عين موجوديت برترين مصداق، براى اين صفات باشد و شيخ اين قسمت اخير را، در فصل جداگانهاى عنوان كرده است.<ref>همان، صنوزده</ref> | ||
بنابراین، روشى كه شيخ در مورد شناختن خداوند، انتخاب كرده است، بر طبق امكان پيشروى ذهن و سير تكاملى ادراكات انسان است كه هميشه از يك مفهوم ناقص، بهسوى مفهوم كاملترى پيش مىرود و كاملترين مفهومى كه پس از پيش رفتن گامهاى بسيار، شايد براى افراد انگشتشمارى تصور كردنش ميسر شود، همان مفهوم غناى همهجانبه مطلق و استقلال همهجانبه است كه از آن به وجوب يا قدم ذاتى تعبير مىشود<ref>همان</ref> | بنابراین، روشى كه شيخ در مورد شناختن خداوند، انتخاب كرده است، بر طبق امكان پيشروى ذهن و سير تكاملى ادراكات انسان است كه هميشه از يك مفهوم ناقص، بهسوى مفهوم كاملترى پيش مىرود و كاملترين مفهومى كه پس از پيش رفتن گامهاى بسيار، شايد براى افراد انگشتشمارى تصور كردنش ميسر شود، همان مفهوم غناى همهجانبه مطلق و استقلال همهجانبه است كه از آن به وجوب يا قدم ذاتى تعبير مىشود<ref>همان</ref> | ||
ویرایش