۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' | تعداد جلد =' به '| تعداد جلد =') |
جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای') |
||
| خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
بخش اول، در توحيد و اثبات صفات خداوند كه نتيجه آن، ثابت كردن صفت عدل الهى است؛ بخش دوم، در ماهيت كلام خداوند و تشريع است كه راهنمايى به تكليف است و از صفت عدل، حاصل مىشود؛ بخش سوم، وعد و وعيد است كه از دنباله برانگيختن پيامبران، حاصل مىشود و نتيجه عمل كردن به تكليف يا دست بازداشتن از آن است؛ بخش چهارم، در بهپاداشتن حكومت دينى و عدل اسلامى براى اجراى شرع و نتايج حاصل از آن است كه در بحث امامت ذكر مىشود<ref>همان، صدوازده و سيزده</ref> | بخش اول، در توحيد و اثبات صفات خداوند كه نتيجه آن، ثابت كردن صفت عدل الهى است؛ بخش دوم، در ماهيت كلام خداوند و تشريع است كه راهنمايى به تكليف است و از صفت عدل، حاصل مىشود؛ بخش سوم، وعد و وعيد است كه از دنباله برانگيختن پيامبران، حاصل مىشود و نتيجه عمل كردن به تكليف يا دست بازداشتن از آن است؛ بخش چهارم، در بهپاداشتن حكومت دينى و عدل اسلامى براى اجراى شرع و نتايج حاصل از آن است كه در بحث امامت ذكر مىشود<ref>همان، صدوازده و سيزده</ref> | ||
بنابراین، تنظيم كتاب در اين چهار بخش، منطبق بر چهار ركن اساسى تكليف است كه عوارض ذاتيه و علل و معاليل آن مىباشند و بنا بر آنچه ذكر شد، موضوع علم كلام در نظر شيخ، تكليف است و اينكه موضوع علم كلام را وجود، بماهووجود، يا وجود واجب مىدانند، بر خلاف روش شيخ در اين كتاب است؛ زيرا شناختن وجود خداوند و صفات كماليه او بنا بر آنچه شيخ تصريح كرده است، همگى مقدمه براى شناختن تكليف و عمل كردن به آن است<ref>همان</ref> | |||
شيخ در بيشتر جاهاى كتاب، ريشه و پايه استدلالها را حسن و قبح عقلى و تعهد ذاتى و درونى انسان را به عمل كردن شايستهها و دست بازداشتن از ناشايستهها، قرار مىدهد<ref>همان</ref> | شيخ در بيشتر جاهاى كتاب، ريشه و پايه استدلالها را حسن و قبح عقلى و تعهد ذاتى و درونى انسان را به عمل كردن شايستهها و دست بازداشتن از ناشايستهها، قرار مىدهد<ref>همان</ref> | ||
علاوه بر آن، شيخ گفتگو از تكليف ذاتى را چند جا مستقلا عنوان كرده است: يكى در اول كتاب كه كسب معارف را براى پى بردن به تكاليف ذاتى بيان مىكند و ديگرى در فصل معارف لازمه است و در جاى ديگر، مستقلا و بهتفصيل، همين گفتگو را عنوان مىنمايد و باز در فصل نبوت و امامت، مطالبى را كه نام برده شد، با شرح زياد روشن مىگرداند و در چند جاى كتاب، ثابت مىكند كه اگر كسى در مناطق غير مسكون، پرورش يابد و از هيچكس چيزى نياموزد و متدين به هيچ دينى و فرمانبر هيچ قانونى نباشد، خود را ترسان مىبيند كه مبادا كارى ناشايست از او سر بزند؛ پس خود را متعهد و پيش خود مسئول مىيابد كه بايد كارهايى را انجام بدهد و از انجام دادن كارهايى دست باز دارد؛ هرچند خود آن كارها، | علاوه بر آن، شيخ گفتگو از تكليف ذاتى را چند جا مستقلا عنوان كرده است: يكى در اول كتاب كه كسب معارف را براى پى بردن به تكاليف ذاتى بيان مىكند و ديگرى در فصل معارف لازمه است و در جاى ديگر، مستقلا و بهتفصيل، همين گفتگو را عنوان مىنمايد و باز در فصل نبوت و امامت، مطالبى را كه نام برده شد، با شرح زياد روشن مىگرداند و در چند جاى كتاب، ثابت مىكند كه اگر كسى در مناطق غير مسكون، پرورش يابد و از هيچكس چيزى نياموزد و متدين به هيچ دينى و فرمانبر هيچ قانونى نباشد، خود را ترسان مىبيند كه مبادا كارى ناشايست از او سر بزند؛ پس خود را متعهد و پيش خود مسئول مىيابد كه بايد كارهايى را انجام بدهد و از انجام دادن كارهايى دست باز دارد؛ هرچند خود آن كارها، برایش مبهم و از يكديگر مشخص نيست و فطرتا در صدد جستجو است كه به شناسايى خوب و بد پى ببرد و خوب و بد همان شايسته و ناشايسته است<ref>همان</ref> | ||
بنا به گفته شيخ در اول كتاب، نخستين وظيفه انسان، انديشيدن است براى شناختن كسى كه شايستگى آموزندگى و راهنمايى او را داشته باشد و براى شناختن او در آغاز بايد از دقت كردن در طبيعت و علوم طبيعى كمك گرفت<ref>همان، صچهارده</ref> | بنا به گفته شيخ در اول كتاب، نخستين وظيفه انسان، انديشيدن است براى شناختن كسى كه شايستگى آموزندگى و راهنمايى او را داشته باشد و براى شناختن او در آغاز بايد از دقت كردن در طبيعت و علوم طبيعى كمك گرفت<ref>همان، صچهارده</ref> | ||
| خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
شيخ در صفحه 437 متذكر گرديده كه اگر كسى زمانهايى را كه بايد در آن دانستنىهاى مقدماتى همگانى و متوسط را كه رشد فكرى از آن حاصل مىشود و به دانش نهايى كه شناختن آموزنده اصلى است مىكشاند، بيهوده از دست داده باشد و اكنون كه بايد از عهده تكاليف عملى خود برآيد، آموزنده اصلى را نشناخته باشد، تا راه از عهده برآمدن تكاليف را از او بگيرد، در اين وقت كم، چه بايد بكند<ref>همان، صپانزده</ref> | شيخ در صفحه 437 متذكر گرديده كه اگر كسى زمانهايى را كه بايد در آن دانستنىهاى مقدماتى همگانى و متوسط را كه رشد فكرى از آن حاصل مىشود و به دانش نهايى كه شناختن آموزنده اصلى است مىكشاند، بيهوده از دست داده باشد و اكنون كه بايد از عهده تكاليف عملى خود برآيد، آموزنده اصلى را نشناخته باشد، تا راه از عهده برآمدن تكاليف را از او بگيرد، در اين وقت كم، چه بايد بكند<ref>همان، صپانزده</ref> | ||
در صفحه 684 مىگويد پيامبران كه تعاليم خدايى را از راه مهربانى كردن به مردن | در صفحه 684 مىگويد پيامبران كه تعاليم خدايى را از راه مهربانى كردن به مردن برایشان مىآورند و از سوى خداوند به آنان مىآموزند، همان چيزهايى را براى مردم توضيح مىدهند كه خود مردم از آن آگاه هستند و در صفحه 686 آمده است كه پيامبران آنچه را خود مردم مىدانستهاند كه بايد انجام بدهند، به آنها يادآورى مىكنند<ref>همان</ref> | ||
از جمله ويژگىهاى كتاب، روش شيخ در عنوان كردن مطالب و نيز خصايص استدلالى او در اين اثر است كه مىتوان آن را در موارد زير، خلاصه نمود: | از جمله ويژگىهاى كتاب، روش شيخ در عنوان كردن مطالب و نيز خصايص استدلالى او در اين اثر است كه مىتوان آن را در موارد زير، خلاصه نمود: | ||
| خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
ب)- هنگام شروع به مطلب، نخست قضيه مورد بحث را عنوان مىكند و پس از تعريف موضوع و كليات مربوط به آن، دليل اثبات قضيه را مىآورد، پس از آن نظر ديگران و قضاياى فرعى و ابهاماتى كه شايد پيش بيايد يا پيش آمده باشد، بهطورىكه در مصاحبههاى حضورى مطرح مىشود، در قالب سؤال و جواب مىآورد و چنان مجسم مىكند كه گويى دو نفر روبهرو نشستهاند، يكى چيزى مىپرسد و ديگرى به او پاسخ مىدهد و اين روش تا آن زمان كمتر به كار مىرفت<ref>همان، صهجده</ref> | ب)- هنگام شروع به مطلب، نخست قضيه مورد بحث را عنوان مىكند و پس از تعريف موضوع و كليات مربوط به آن، دليل اثبات قضيه را مىآورد، پس از آن نظر ديگران و قضاياى فرعى و ابهاماتى كه شايد پيش بيايد يا پيش آمده باشد، بهطورىكه در مصاحبههاى حضورى مطرح مىشود، در قالب سؤال و جواب مىآورد و چنان مجسم مىكند كه گويى دو نفر روبهرو نشستهاند، يكى چيزى مىپرسد و ديگرى به او پاسخ مىدهد و اين روش تا آن زمان كمتر به كار مىرفت<ref>همان، صهجده</ref> | ||
ج)- شيخ براى تحقيق در اثبات مسائل، دو راه پيش گرفته است و در بيشتر جاها، از هر دو روش استفاده مىكند: يكى استخراج تعريف براى موضوع قضايا از تتبع موارد و از مشاهدات و تجربههاى درونى و ديگرى، روش تحليل مفهوم موضوع، به اجزاى ذهنى و جستجو از لوازم عينى آن است؛ زيرا نخست بر حسب روش تجربى خود، به تتبع موارد استعمال نام موضوع پرداخته و مفهوم معينى را | ج)- شيخ براى تحقيق در اثبات مسائل، دو راه پيش گرفته است و در بيشتر جاها، از هر دو روش استفاده مىكند: يكى استخراج تعريف براى موضوع قضايا از تتبع موارد و از مشاهدات و تجربههاى درونى و ديگرى، روش تحليل مفهوم موضوع، به اجزاى ذهنى و جستجو از لوازم عينى آن است؛ زيرا نخست بر حسب روش تجربى خود، به تتبع موارد استعمال نام موضوع پرداخته و مفهوم معينى را برایش قطعى مىكند و سپس، تعريف منطقى آن مفهوم را به دست مىآورد و اجزاى مفهومى و حدى، يا رسمى آن را، با شاهد گرفتن موارد عرفى و اصطلاحى، استخراج مىكند و پس از تعيين اجزا و لوازم عقلى و عرفى آن، به توضيح رابطه مابين موضوع با لوازم كه محمولات بر آن موضوع باشند، مىپردازد تا آنهايى كه رابطه على و معلولى ميانشان موجود است و در حال وجود و عدم، همراه با يكديگرند، از محمولات ديگر مشخص كند و از اين راه، قضاياى مطلوب را اثبات يا نفى مىكند<ref>همان</ref> | ||
گاهى نيز براى ثابت كردن رابطه على و معلولى، يا رابطه تضاد و نفى كردن آن، موضوع را از راه نفى و اثبات تقسيم مىكند تا شماره اقسام و اصناف را قطعى نمايد؛ وى پس از آن به بررسى يكايك آن اصناف مىپردازد تا ثابت كند كه در همه اصناف، آيا رابطه عليت يا تضاد ميان آنها موجود هست يا نيست، تا نفى و يا اثبات قضيه مورد نظر را مسلم نمايد<ref>همان</ref> | گاهى نيز براى ثابت كردن رابطه على و معلولى، يا رابطه تضاد و نفى كردن آن، موضوع را از راه نفى و اثبات تقسيم مىكند تا شماره اقسام و اصناف را قطعى نمايد؛ وى پس از آن به بررسى يكايك آن اصناف مىپردازد تا ثابت كند كه در همه اصناف، آيا رابطه عليت يا تضاد ميان آنها موجود هست يا نيست، تا نفى و يا اثبات قضيه مورد نظر را مسلم نمايد<ref>همان</ref> | ||
| خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
د)- شيخ در هرجا از اين روش منطقى نتوانسته قضيهاى را ثابت كند، نظر عمومى اهل تحقيق را سند گرفته و هر قضيهاى را همه فرق اسلامى بدون شك و ترديد، پذيرفته باشند، زير عنوان اجماع، سند قرار داده است<ref>همان</ref> | د)- شيخ در هرجا از اين روش منطقى نتوانسته قضيهاى را ثابت كند، نظر عمومى اهل تحقيق را سند گرفته و هر قضيهاى را همه فرق اسلامى بدون شك و ترديد، پذيرفته باشند، زير عنوان اجماع، سند قرار داده است<ref>همان</ref> | ||
ه)- شيخ چون در پىجويى از صفات روحى و معنوى كه محسوس نيستند، براى نوع انسان هيچ راهى جز اين نمىيابد كه آنچه را در خود مىبيند، مقياس و ملاك تعريف و شناخت آن صفت قرار دهد و تعاريف مربوط به اينگونه صفتها را نخست از مشاهداتى كه در شخص خودش دارد، استخراج مىنمايد، سپس جنبههاى اختلاف و مغايرت وجودى خود را كه موضوع آن صفات است، با موجود برتر از خود به دست مىآورد و آنچه را لوازم موجوديت جسمانى وحدت موضوع مىبيند، از آن صفت حذف مىكند، تا مفهوم كلىترى كه عارى از آن خصوصيات جسمانى و حدوث باشد و منافاتى با اثبات هميشگى و بلاآغاز بودن وجود موضوع نداشته باشد، به دست آورد و پس از آن به ثابت كردن ملازمه مابين آن صفت تجريدى با موجود غير جسمانى مىپردازد و در مورد اثبات هريك از صفات ثبوتى و سلبى خداوند اين روش را چنين اعمال مىكند كه نخست، مفاهيم جزئى مربوط به افراد انسان را به دست مىآورد و سپس به تجريد و تعميم آن مفاهيم مىپردازد تا قسم برترى از آن را استخراج مىكند كه منافاتى با وجوب ذاتى خداوند، نداشته باشد. پس هر صفتى را | ه)- شيخ چون در پىجويى از صفات روحى و معنوى كه محسوس نيستند، براى نوع انسان هيچ راهى جز اين نمىيابد كه آنچه را در خود مىبيند، مقياس و ملاك تعريف و شناخت آن صفت قرار دهد و تعاريف مربوط به اينگونه صفتها را نخست از مشاهداتى كه در شخص خودش دارد، استخراج مىنمايد، سپس جنبههاى اختلاف و مغايرت وجودى خود را كه موضوع آن صفات است، با موجود برتر از خود به دست مىآورد و آنچه را لوازم موجوديت جسمانى وحدت موضوع مىبيند، از آن صفت حذف مىكند، تا مفهوم كلىترى كه عارى از آن خصوصيات جسمانى و حدوث باشد و منافاتى با اثبات هميشگى و بلاآغاز بودن وجود موضوع نداشته باشد، به دست آورد و پس از آن به ثابت كردن ملازمه مابين آن صفت تجريدى با موجود غير جسمانى مىپردازد و در مورد اثبات هريك از صفات ثبوتى و سلبى خداوند اين روش را چنين اعمال مىكند كه نخست، مفاهيم جزئى مربوط به افراد انسان را به دست مىآورد و سپس به تجريد و تعميم آن مفاهيم مىپردازد تا قسم برترى از آن را استخراج مىكند كه منافاتى با وجوب ذاتى خداوند، نداشته باشد. پس هر صفتى را برایش ثابت مىكند، به اين دليل است كه از تجزيه و تحليل مفهوم وجوب ذاتى و تماميت وجود، به دست مىآيد و هر چه از او سلب مىشود، براى اين است كه با وجوب ذاتى و تماميت وجود، تناقض دارد و اين همان راهى است كه [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملا صدرا]]ششصد سال پس از او پيش گرفته است<ref>همان، صهيجده و نوزده</ref> | ||
و)- بنا بر آنچه گفته شد، چون ادراكات انسان از محسوسات آغاز مىشود و از مشاهده امور مشابه و غير مشابه، موفق به تجريد مفاهيم كلى و جدا كردن عوارض صنفى و مشخصات فردى مىگردد، تا به خود ماهيات و عناوين ذاتى اشياء برسد. شيخ با رعايت همين سير تكاملى ذهنى و ادراكات انسانى، برخلاف ديگران، نخست به ثابت كردن وجود ذات الهى نمىپردازد، بلكه در آغاز، به اثبات نحوههاى كمال ذاتى كه استقلال و غناى ذاتى، چيزى جز آنها نيست، مىپردازد و پس از ثابت كردن برترين مصداق براى هريك از مفاهيم صفات، نتيجه آن مىشود كه برترين ذات يا موجودى هست كه مصداق موجود بالذات يا قديم بالذات يا واجب بالذات است؛ زيرا موجود غنى بالذات، كه از هيچ جهتى وابستگى به ديگرى ندارد، هيچ تصورى از او نمىتوان كرد، جز آنكه، وجود ذاتش عين موجوديت برترين مصداق، براى اين صفات باشد و شيخ اين قسمت اخير را، در فصل جداگانهاى عنوان كرده است<ref>همان، صنوزده</ref> | و)- بنا بر آنچه گفته شد، چون ادراكات انسان از محسوسات آغاز مىشود و از مشاهده امور مشابه و غير مشابه، موفق به تجريد مفاهيم كلى و جدا كردن عوارض صنفى و مشخصات فردى مىگردد، تا به خود ماهيات و عناوين ذاتى اشياء برسد. شيخ با رعايت همين سير تكاملى ذهنى و ادراكات انسانى، برخلاف ديگران، نخست به ثابت كردن وجود ذات الهى نمىپردازد، بلكه در آغاز، به اثبات نحوههاى كمال ذاتى كه استقلال و غناى ذاتى، چيزى جز آنها نيست، مىپردازد و پس از ثابت كردن برترين مصداق براى هريك از مفاهيم صفات، نتيجه آن مىشود كه برترين ذات يا موجودى هست كه مصداق موجود بالذات يا قديم بالذات يا واجب بالذات است؛ زيرا موجود غنى بالذات، كه از هيچ جهتى وابستگى به ديگرى ندارد، هيچ تصورى از او نمىتوان كرد، جز آنكه، وجود ذاتش عين موجوديت برترين مصداق، براى اين صفات باشد و شيخ اين قسمت اخير را، در فصل جداگانهاى عنوان كرده است<ref>همان، صنوزده</ref> | ||
بنابراین، روشى كه شيخ در مورد شناختن خداوند، انتخاب كرده است، بر طبق امكان پيشروى ذهن و سير تكاملى ادراكات انسان است كه هميشه از يك مفهوم ناقص، بهسوى مفهوم كاملترى پيش مىرود و كاملترين مفهومى كه پس از پيش رفتن گامهاى بسيار، شايد براى افراد انگشتشمارى تصور كردنش ميسر شود، همان مفهوم غناى همهجانبه مطلق و استقلال همهجانبه است كه از آن به وجوب يا قدم ذاتى تعبير مىشود<ref>همان</ref> | |||
شيخ مطالب خود را بر طبق اين سير تكاملى ذهن، در چندين فصل تنظيم نموده و خلاصهاش از اين قرار است كه مىگويد: | شيخ مطالب خود را بر طبق اين سير تكاملى ذهن، در چندين فصل تنظيم نموده و خلاصهاش از اين قرار است كه مىگويد: | ||
ویرایش