دیوان وثوقی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اکتبر ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'فارسي' به 'فارسی')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۹: خط ۳۹:
{{ب|''هرچند که با گل وجودت''|2='' مقدار خسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''هرچند که با گل وجودت''|2='' مقدار خسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''با من دو سه روز مهربان باش''|2=''کز عمر بسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''با من دو سه روز مهربان باش''|2=''کز عمر بسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''آن روشن خامشم که بی تو''|2='' بر لب نفسی ندارم ای دوست''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: مقدمه وحیدنیا، ص5-‎6</ref>.
{{ب|''آن روشن خامشم که بی تو''|2='' بر لب نفسی ندارم ای دوست''<ref>ر.ک: مقدمه وحیدنیا، ص5-‎6</ref>}}{{پایان شعر}}.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در بلوغ زندگی، به بلوغ شاعری دست یافته و قبل از آنکه پای به دانشگاه بگذارد، در معهد عالی شعر و ادب، صدرنشین شده است و در همین دوران است که می‎سراید:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در بلوغ زندگی، به بلوغ شاعری دست یافته و قبل از آنکه پای به دانشگاه بگذارد، در معهد عالی شعر و ادب، صدرنشین شده است و در همین دوران است که می‎سراید:
خط ۵۶: خط ۵۶:
{{ب|''رفتم که دامن از سر کوی تو درکشم ''|2='' غلتید طفل اشک و دوان دامنم گرفت''}}
{{ب|''رفتم که دامن از سر کوی تو درکشم ''|2='' غلتید طفل اشک و دوان دامنم گرفت''}}
{{ب|''دامن‎کشان گذشت بر این ناتوان و گفت''|2='' باد صبا منم نتوان دامنم گرفت''}}
{{ب|''دامن‎کشان گذشت بر این ناتوان و گفت''|2='' باد صبا منم نتوان دامنم گرفت''}}
{{ب|''روشن، غبار درگه روشندلان شدم ''|2=''بوی عبیر سوده از آن دامنم گرفت''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص6-‎7</ref>.
{{ب|''روشن، غبار درگه روشندلان شدم ''|2=''بوی عبیر سوده از آن دامنم گرفت''<ref>ر.ک: همان، ص6-‎7</ref>}}{{پایان شعر}}.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مسلمانی خداترس و خدادوست است و این معنی، در اشعار و آثار او به‎چشم می‎خورد. طلیعه دفتر خود را با نام خدا و جای‎جای آن را به نعت رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع)، زیب و زیور بخشیده است؛ به‎عنوان مثال:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مسلمانی خداترس و خدادوست است و این معنی، در اشعار و آثار او به‎چشم می‎خورد. طلیعه دفتر خود را با نام خدا و جای‎جای آن را به نعت رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع)، زیب و زیور بخشیده است؛ به‎عنوان مثال:
خط ۶۷: خط ۶۷:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''مقتدایی مرتجائی ملجئی ''|2=''مصطفایی راستین‎پیغمبری''}}
{{ب|''مقتدایی مرتجائی ملجئی ''|2=''مصطفایی راستین‎پیغمبری''}}
{{ب|''کهکشان‎افرازی و کیهان‎وشی ''|2='' آفتاب‎افروزی و انجم‎فری''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص7-‎8</ref>.
{{ب|''کهکشان‎افرازی و کیهان‎وشی ''|2='' آفتاب‎افروزی و انجم‎فری''<ref>ر.ک: همان، ص7-‎8</ref>}}{{پایان شعر}}.


شاعر این دیوان ارزشمند، انسانی نازک‎خیال بوده که از هنگامی که قلم به دست گرفته و چامه‎سرایی را آغاز کرده، جز درباره دردها و آلام مردم، زیباشناسی، دوست‎یابی، محبت‎پروری و مشاعره با بزرگان ادب و هنر معاصر خود و اخوانیات و چامه‎های عاشقانه و چکامه‎های باارزش ادبی، سخنی نگفته و خلق اثری نکرده است. او در نهایت سادگی و روانی، زیباترین واژه‎ها را استخدام و قشنگ‎ترین مضمون‎ها را آفریده است:
شاعر این دیوان ارزشمند، انسانی نازک‎خیال بوده که از هنگامی که قلم به دست گرفته و چامه‎سرایی را آغاز کرده، جز درباره دردها و آلام مردم، زیباشناسی، دوست‎یابی، محبت‎پروری و مشاعره با بزرگان ادب و هنر معاصر خود و اخوانیات و چامه‎های عاشقانه و چکامه‎های باارزش ادبی، سخنی نگفته و خلق اثری نکرده است. او در نهایت سادگی و روانی، زیباترین واژه‎ها را استخدام و قشنگ‎ترین مضمون‎ها را آفریده است:
خط ۸۲: خط ۸۲:
او مانند همه نازک‎طبعان و شکسته‎دلان، از جور روزگار می‎نالد و می‎گوید:
او مانند همه نازک‎طبعان و شکسته‎دلان، از جور روزگار می‎نالد و می‎گوید:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''مرغ جان‎ها را کند دلتنگ، تنگی‎های دهر ''|2=''روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>.
{{ب|''مرغ جان‎ها را کند دلتنگ، تنگی‎های دهر ''|2=''روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا''<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>}}{{پایان شعر}}.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در آرایش روی و موی معشوق، استعدا خاصی دارد؛ او را چنان باظرافت می‎ستاید که هر سنگدلی را مجبور به نرمی می‎کند:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در آرایش روی و موی معشوق، استعدا خاصی دارد؛ او را چنان باظرافت می‎ستاید که هر سنگدلی را مجبور به نرمی می‎کند:
خط ۹۲: خط ۹۲:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''برگیر از آن بنفشه‎ی مو، شانه ''|2=''بر یاس شانه، مشک‎ تر افشان کن''}}
{{ب|''برگیر از آن بنفشه‎ی مو، شانه ''|2=''بر یاس شانه، مشک‎ تر افشان کن''}}
{{ب|''در چشمه‎سار، سرمه بشوی از چشم''|2='' در جویبار، موی پریشان کن''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.
{{ب|''در چشمه‎سار، سرمه بشوی از چشم''|2='' در جویبار، موی پریشان کن''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] آنجا که دلش از نامردمی‎های دوست‎نمایان به تنگ می‎آید، بی هیچ مداهنه و ظاهرفریبی، روشن روشن فریاد برمی‎آورد:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] آنجا که دلش از نامردمی‎های دوست‎نمایان به تنگ می‎آید، بی هیچ مداهنه و ظاهرفریبی، روشن روشن فریاد برمی‎آورد:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''در گوشه صفا ز وفا توشه‎ای بساز ''|2='' با دوستان، کناره ز نادوستان گزین''}}
{{ب|''در گوشه صفا ز وفا توشه‎ای بساز ''|2='' با دوستان، کناره ز نادوستان گزین''}}
{{ب|''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح''|2='' از شام آخرین دمدت صبح اولین''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص13-‎14</ref>.
{{ب|''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح''|2='' از شام آخرین دمدت صبح اولین''<ref>ر.ک: همان، ص13-‎14</ref>}}{{پایان شعر}}.


شاعرانی که وصف طبیعت و زیبایی‎های آن را کرده‎اند، بسیارند. استاد منوچهری دامغانی، تقریبا از سرآمدان این هنر است که پاییز را به‎گونه‎ای ابتکاری در زمان خود وصف کرده است. [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] بی آنکه کوچک‎ترین نمونه‎برداری از این استاد کرده باشد، در یک دوبیتی پیوسته می‎گوید:
شاعرانی که وصف طبیعت و زیبایی‎های آن را کرده‎اند، بسیارند. استاد منوچهری دامغانی، تقریبا از سرآمدان این هنر است که پاییز را به‎گونه‎ای ابتکاری در زمان خود وصف کرده است. [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] بی آنکه کوچک‎ترین نمونه‎برداری از این استاد کرده باشد، در یک دوبیتی پیوسته می‎گوید:
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
و بنگرید که تا چه پایه زیبا بهار و خزان عمر را می‎نمایاند:
و بنگرید که تا چه پایه زیبا بهار و خزان عمر را می‎نمایاند:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''خزان سال جوان را بود بهار بهار''|2=''بهار سال بود پیر را خزان خزان''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>.
{{ب|''خزان سال جوان را بود بهار بهار''|2=''بهار سال بود پیر را خزان خزان''<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>}}{{پایان شعر}}.


ازآنجاکه شاعر، حساس‎ترین و رقیق‎ترین مردم روزگاران است، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] هم که به معنای دقیق کلمه، از این قاعده برکنار نیست، دردهای مردم را می‎شناسد و نیازمندان را درک می‎کند. رنج دیگران آزارش می‎دهد و شادی آنان او را به وجد می‎آورد. آزادی و آزادمنشی و آزادگی را موجب آرامش روح و جان شاعر می‎داند؛ حتی اگر معشوق باعث سلب آن شود، می‎گوید:
ازآنجاکه شاعر، حساس‎ترین و رقیق‎ترین مردم روزگاران است، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] هم که به معنای دقیق کلمه، از این قاعده برکنار نیست، دردهای مردم را می‎شناسد و نیازمندان را درک می‎کند. رنج دیگران آزارش می‎دهد و شادی آنان او را به وجد می‎آورد. آزادی و آزادمنشی و آزادگی را موجب آرامش روح و جان شاعر می‎داند؛ حتی اگر معشوق باعث سلب آن شود، می‎گوید:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''گهی بازیچه دست نگار است ''|2='' گهی پامال دلبر قلب شاعر''}}
{{ب|''گهی بازیچه دست نگار است ''|2='' گهی پامال دلبر قلب شاعر''}}
{{ب|''در اقلیمی که آزادی نباشد ''|2='' ندارد یار و یاور قلب شاعر''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص14-‎15</ref>.
{{ب|''در اقلیمی که آزادی نباشد ''|2='' ندارد یار و یاور قلب شاعر''<ref>ر.ک: همان، ص14-‎15</ref>}}{{پایان شعر}}.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مردی متدین، معتقد و مسلمانی باایمان است. در جای‎جای سخن او، این شیفتگی دینی و زلالی مذهبی بودنش، نمایان است:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مردی متدین، معتقد و مسلمانی باایمان است. در جای‎جای سخن او، این شیفتگی دینی و زلالی مذهبی بودنش، نمایان است:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''یارب به جهان روسیهی نیست چو من''|2=''سرگشته و گم‎کرده‎رهی نیست چو من''}}
{{ب|''یارب به جهان روسیهی نیست چو من''|2=''سرگشته و گم‎کرده‎رهی نیست چو من''}}
{{ب|''ای بحر کرم عنایتی کن، کامروز ''|2=''مستغرق بحر گنهی نیست چو من''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.
{{ب|''ای بحر کرم عنایتی کن، کامروز ''|2=''مستغرق بحر گنهی نیست چو من''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}.


در آثار [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مدح ائمه اطهار(ع) فراوان است، ولی ارادت او به ساحت مقدس ولی‎عصر(عج)، بیش از همه قابل درک است که یکی دو نمونه آن در این دفتر، آورده شده است، از جمله قصیده:
در آثار [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مدح ائمه اطهار(ع) فراوان است، ولی ارادت او به ساحت مقدس ولی‎عصر(عج)، بیش از همه قابل درک است که یکی دو نمونه آن در این دفتر، آورده شده است، از جمله قصیده:
خط ۱۳۲: خط ۱۳۲:
{{ب|''نوبهار هر خزانی ای گل گلزار نرگس''|2='' خرمی‎بخش جنانی، خرما، خوشا، ظهورت''}}
{{ب|''نوبهار هر خزانی ای گل گلزار نرگس''|2='' خرمی‎بخش جنانی، خرما، خوشا، ظهورت''}}
{{ب|''آرزوی جانی و در سینه امیدآفرینی ''|2='' بر همه امیدواران تهنیت بادا ظهورت''}}
{{ب|''آرزوی جانی و در سینه امیدآفرینی ''|2='' بر همه امیدواران تهنیت بادا ظهورت''}}
{{ب|''عرشیان تا حشر تسبیح تو می‎گویند و «روشن» ''|2=''جز به نعت تو نخواهد لب گشودن تا ظهورت''}}
{{ب|''عرشیان تا حشر تسبیح تو می‎گویند و «روشن» ''|2=''جز به نعت تو نخواهد لب گشودن تا ظهورت''<ref>ر.ک: همان، ص15-‎16</ref>}}
{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص15-‎16</ref>.
{{پایان شعر}}.


همین دلبستگی و ارادت قلبی که سالیان سال با شیر اندرون‎شده اوست، بی آنکه بخواهد خودنمایی کند و یا خدای ناکرده قصد سودجویی و بهره‎برداری از موقعیت داشته باشد، خودجوش و صمیمی، بعد از پیروزی انقلاب، در اوایل سال 1358، در وصف امام خمینی(ره) می‎سراید:
همین دلبستگی و ارادت قلبی که سالیان سال با شیر اندرون‎شده اوست، بی آنکه بخواهد خودنمایی کند و یا خدای ناکرده قصد سودجویی و بهره‎برداری از موقعیت داشته باشد، خودجوش و صمیمی، بعد از پیروزی انقلاب، در اوایل سال 1358، در وصف امام خمینی(ره) می‎سراید:
خط ۱۴۰: خط ۱۴۰:
{{ب|''در این بهار سرخ که خون می‎دمد ز خاک ''|2=''از ارغوان به لاله خونین‎کفن درود''}}
{{ب|''در این بهار سرخ که خون می‎دمد ز خاک ''|2=''از ارغوان به لاله خونین‎کفن درود''}}
{{ب|''زین خار ره به گلبن باغ ارم ثنا''|2='' از این خزف به قلزم در عدن درود''}}
{{ب|''زین خار ره به گلبن باغ ارم ثنا''|2='' از این خزف به قلزم در عدن درود''}}
{{ب|''یعنی که با تمامت اخلاص و احترام ''|2=''زی ساحت امام خمینی ز من درود''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.
{{ب|''یعنی که با تمامت اخلاص و احترام ''|2=''زی ساحت امام خمینی ز من درود''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش